پیش زمینه های «انسانیت» دررده های تکامل عالم حیوانی

 محمدعالم افتخار

 

 

ـ حتی خر ها؛ میل به استیلای «خریت» بر جهان دارند!

به نمایش کمیدی در یک رسانه تصویری برخوردم که بازیگر؛ هئ سراپای خود را می خارید و داد میزد که به «انتخابات» حساسیت پیدا کرده است!

با در نظر داشت درازنای شوم و شنیع و پُر فضیحت و پُر رذیلت "انتخابات افغانیزه شده!!" در افغانستانِ حامد کرزایی...(سمبول بالفعل بدی ها و بدبختی ها در جهان!)؛ کم از کم به حساب احتمالات؛ چنین چیزی نمیتواند مطلقاً دور از حقیقت باشد؛ ولی اگر هم این مورد؛ را صرفاً یک بازی و طنز انتقادی بپنداریم؛ مورد اینکه "زیر پوست نازک انسان؛ رسوبات سه میلیارد سال «حیوانیت» تراکم دارد!" مسلماً میتواند خیلی پوست های "اشرف مخلوقات!" را به خارش و تنش بیاورد؛ مخصوصاً آنانی را که قادر و مایل و حاضر نیستند سنخیت لاتعد و لاتفسی میان حیوان و انسان را ببینند و انسان را یکی از محصولات تکامل میلیارد ها ساله همان «حیوانیت» یا دقیق تر: محصول تکاملِ عالم ماده و حیات و جهان جانوری قبول نمایند.

اساسی ترین توهم این است که «انسانیت»(در معنای عام و کلی و مبهم آن)؛ بسی خوب و عالی و زیبا و شریف و لطیف و قدسی و ملکوتی و چه و چه است و «حیوانیت»؛ بد ترین، پست ترین، پلید ترین، تعوع آور ترین، نفرت انگیز ترین...!

و خلاصه؛ «انسانیت»؛ انسانیت است و «حیوانیت»؛ حیوانیت!

چیزی معادلِ نور و ظلمت!

و از آنهم بالاتر چیزی معادل پاکی و پلیدی!

و از آنهم فراتر چیزی معادل ناسوتی و لاهوتی!

و از این دست؛ بسیار و بسیار و بسیار!

البته شکی نمیتوان داشت که «حیوانیت» صرفاً به دلیل متعلق بودن به مراتب پایین تکاملی هم که شده نمیتواند؛ آنقدر ها خوب و عالی باشد! ولی دست کم از کثافت ها و شناعت ها و شقاوت ها و رذالت های که «تاریخ و فرهنگ» انسان (بخش بیچون و چرا و تعیین کننده انسانیت موجود و حقیقی!) از آنها مالامال است؛ عاری میباشد.

در «حیوانیت»؛ جنگ های تباهکن جهانی، مقاتله های هیستریک مذهبی و نژادی؛ دزدی و دروغ و چور و چپاول تا مرز جهانخواری و انباشت ثروت های قارونی به قیمت فقر و مرگ انبوه های همنوعان، برده سازی و ظلم و فسق و فجور و فحشا ... وجود ندارد و یا سخت ناچیز و غیر قابل ملاحظه میباشد.

مسلم است که حوصله پهن کردن «مثنوی هفتاد من کاغذ» در این گستره را نه من دارم و نه شما!

مگر با تأمل در سطور پس تر؛ اگر بخواهیم... و چه میدانم: بتوانیم؛ خواهیم یافت که این توهم چرا هست و چرا؛ بسی و بسی و بسی هم سِفت و سخت و شیق و ضیق است؟!

خاصتاً در جوامع بستهِ قومی ـ قبیلوی؛ میتوان راحت تر دید و دریافت که «انسانیت» همان صفات و خصوصیات و رسوم و عنعنات و باور ها و رفتارهای بازمانده از بزرگان و گذشتگانِ ـ عمدتاَ مرد ـ میباشد. در واقع ـ و دقیق تر!ـ به زعم قشر رئیسه و حاکمهِ اقوام و قبایل؛ تمامی داشته های مادی و معنوی آنها؛ خوب و زیبا و بی نظیر و مقدس... است تا جاییکه نه تنها عدول از رواج ها و معتقدات و سنت ها و خصلت های خود را تحمل نمیکنند بلکه باز اندیشی و ابراز نظر های انتقادی و مقایسوی را در مورد آنها هم حتی الامکان بر نمی تابند.

(البته اقوام و قبایلی هم وجود دارند که لااقل به درجه اول؛ خود را چیز های مانند «فرزند خدا» و به هرحال تافته جدابافته می پندارند و لهذا انسان بودن و کم از کم؛ هم سنخ و هم گوهر برخی از نژاد ها و گونه های انسانی بودن خود شان را قبول ندارند!)

قاعدتاً به هر پیمانه ای که روابط و آمد و رفت ها و داد و ستد های دسته جات انسانی همانند مردمان ساکن در حواشی و اعماق جنگل ها و دره ها و صحرا ها؛ با گروه ها و مردمان نزدیک و دور کمتر و محدود تر باشد؛ به همان پیمانه میزان "محافظ کاری"، خود ـ حق پنداری، خود ـ کامل پنداری و خود ـ برتر پنداری ایشان افزون تر بوده نهایتاً خویشتنِ خویش را «خلیفه خدا بر زمین»، «قوم برگزیده خدای خدایان» و مماثل ها می انگارند و پیشوایان مُرده و زنده خود را؛ رأساً همنشین یگانه و حبیب و محبوب آفریدگار و حتی خودِ خدا و پروردگار توهم مینمایند و پندار های خویش در مورد هستی و کائینات و زمین و زمان و زندگی و انسان...را همانا وحی های ازلی و ابدی می انگارند؛ و نه تنها می انگارند که با قهر و جباریت و خشونت و کشتار و انفجار و انتحار... مورد مدافعه قرار داده و فراتر بر سایران؛ تحمیل میدارند.

اکثریت دین ها و شرایع؛ چنین است که فراهم آمده و ماندگار شده اند!

ریشه های این واقعیت عام و مسری و فراگیر در کجاست؟

ـ در سبب های طبیعی و جبر های محیطی سراسر دوران حیات و تکامل!

خصایص "محافظه کاری" که همانند سامانه های "نرم افزاری"، روانی میباشد؛ در واقع دومین سیستم ایمنی یا نظام مدافعوی است که در موجودات زنده پدید آمده و خیلی خیلی به دشواری و تأنی؛ تغییر و تحول میکند.

به علل اینکه همه گونه های حیه از منگنه های پایان ناپذیر «تنازع بقا» در نبود مطلق ضمانت زندگی در همه زمان ها و مکان ها؛ گذشته اند؛ سیستم دفاعی کامل و سخت و صعبی در آنها استحکام پذیرفته است که خاصیت "سخت افزاری" مادی و ارگانیک دارد و به واژه بین المللی؛ "ایمیون سیستم" خوانده میشود.

درین سیستم که سلول های ملیون میلیونی مانند کرویات سفید خون و تشکلاتی مانند غدد لنفاوی وغیره را در بر می گیرد؛ آمادگی و توانایی شناخت و سرکوب و رفع و دفع عوامل بیگانه و دشمن نسبت به ارگانیزم موجود حیه فراهم آمده است و در صورت سلامتی و توانایی کافی و کامل؛ به مانند ارتش مکمل دفاعی برای حفاظت موجود حیه؛ عمل مینماید.

البته در همین سیستم نیز "اگاهی و هوشیاری" جایگاه نخست دارد که مسلماً توسط مغز و نظام عصبی متحقق میشود و همه نیز محصول تجارب حیاتی نسل اندر نسل است. برای کارایی این سیستم هم پیام های عصبی که منجمله به گونه ترشحات غدد دماغی متحقق میشود؛ الزامی است. معهذا این سیستم اساساً «بدنی» میباشد.

ولی سیستم دومی؛ چنانکه گفتیم؛ «روانی» است، قسماً زمینه های ژنتیکی دارد ولی بیشتر در دوران جنینی و کودکی (تا 18 ساله گی) از تالاب «خرده فرهنگی» جذب و کسب شده؛ بخش «ماتحت الضمیر» یا «ناخودآگاه» را میسازد که طبق محاسبات دانشمندان ذیصلاح مشمول حدوداً 95 فیصد روان بوده و به همین پیمانه خصلت های رفتاری آدمی را شکل و سمت و سو میدهد.

بنابر آن جای هیچگونه تعجبی نیست که عینِ مَنَیت و خود پرستی و خود برتر بینی اقوام و قبابل منزوی و در جا زده؛ در کتله های مترقی و متمدن و دارای بیشترین ارتباطات و مبادلات هم وجود داشته باشد؛ منتها اشکال و تظاهرات آنها به ناگزیر فرق میکند و این فرق ها؛ شناخت واقعیت مربوط را کم و بیش دشوار میگرداند.

اساساً این مورد؛ کدام انحصاری به گروه های انسانی اعم از عقب مانده و در جازده یا پیشرفته و مدنی شده و ساینس دیده ندارد؛ بلکه همه گونه های حیه که توانسته اند تا کنون در گستره «تنازع بقا» دوام بیاورند؛ حایز سیستم های دفاع ارگانیگ و روانی شده اند.

و همین سیستم هاست که هر کدام از گونه ها را در همان حدود و ثغور ارگانیک و روانی گونه ای شان حفاظت میکند و مداومت می بخشد. یعنی نه تنها نمی گذارد که مثلاً زاغ و طاووس مختلط گردد و یکی به دیگری تبدیل شود بلکه ایضاً نمیگذارد که زاغ؛ به زیبایی و رنگینی طاووس توجه یا اعتراف نماید و خودش را برتر و زیباتر و عالی تر و عالی ترین نپندارد؛ و قس علیهذا!

شاید رساتر به نظر آید که حسب غِلغِلک فرهنگی؛ اینجا تصریح نماییم که حتی گونه ای چون "خر" از چنین سیستم های دفاعی برخورد دار است و لهذا اعتماد بر نفس و خود برتر بینی کافی دارد و اگر؛ قرار باشد که او مانند جهانگشایان و استعمارگران و دزدان و چپاولگران دریایی و خشکی و یا مانند داعشی ها و القاعده ای ها و طالبانی ها... به تحمیل آمال و منویاتش؛ اقتدار یابد و مجهز و مسلح و ورزیده شود؛ شکی نیست که خواهد کوشید تا همه عالمیان را به زیر سلطه " نوع خر" در آورد؛ و اصلاً اراده کند تا همه گونه های دیگر حیه را؛ به خر؛ مبدل نماید!

یعنی بالقوه؛ حتی خر ها هم میل به استیلای «خریت» به مثابه حکومت و فرهنگ و دیانت و شریعت بر کل جهان و بر تمام موجودات حیه دیگر دارند؛ با اینکه آنان از انگیزه های شور انگیز و سرافشانی مانند «غنایم جنگی»!، تاراج ثروت ها و منابع زیر زمینی و روی زمینی، برده سازی و برده فروشی و بر پا داشتن بازار های قصابی...برخوردار نیستند!

لذا در عالم نامنهاد انسانی؛ به ناگزیر هم گروه ها و دسته جات قومی ـ قبیلوی پرت افتاده و منزوی و هم گروه ها و دسته جاتیکه ظاهراً «ملت» های بزرگ و اتحادیه های عظیم فراملیتی را میسازند و در سطوح مدنی و علمی و تکنولوژیک غیر قابل مقایسه با نخستینی ها قرار دارند؛ از مفهومی چون «انسانیت» تلقی انحصاری داشته نه تنها سایر حیوانات را در "یک صفت از اوصاف" انسانیت منحصر به خود؛ شریک نمی دانند بلکه تمامی ملت ها و اقوام و قبایل و نژاد های متفاوت انسانی را (علی الرغم دعوی ها و شعار ها) متمایز از خویش دانسته کم از کم؛ دون پایه تر و کم ارزشتر از خود به سنجش میگیرند.

بنابر این مراد از «انسانیت» مورد نظر در این بحث؛ نمیتواند محضاً همین توهمات و هذیانات ناشی از «خود گم کردگی» ها باشد؛ اینجا حالت آرمانی مطرح است و «انسانیت» حقیقتا مورد نظر در طول و عرض تاریخ؛ پیوسته آرمانی بوده، آرمانی هست و آرمانی خواهد بود!

ولی چنین نیست که واقعیت این آرمان کبیر؛ هنوز در هیچ کجایی نیش نزده و بالا نیامده باشد. رگه های چه بسا درشت انسانیت؛ نه تنها در رده های تاریخ تکاملی نوع بشر حتی در دوران های موسوم به «عصر توحش» و «عصر بربریت» شکل گرفته و سفت شده است بلکه به همان گونه که انسان خود؛ محصول تکامل عالم حیوانی است؛ رگه های انسانیت در رده های تکامل عالم حیوانی و در اعماق تمام طبیعت امتداد دارد. گرچه «انسانیت» چه به گونه رگه های یاد شده و چه به گونه تمام قدِ آرمانی؛ تنها در مفهوم اخلاق خلاصه نمیشود؛ معهذا اخلاق برخ اساسی و انصراف ناپذیر آن میباشد. بنابراین برای روشنتر شدن مدعا؛ لطفاً به تألیف آتی دقت بفرمائید:

"اخلاق را می توان به صورت سیستمی از اندیشه ها در بارۀ رفتار خوب و بد تعریف نمود. در زندگی روزمره، اخلاق عموماً در رابطه با رفتار انسان تعریف می شود و غالباً توجه چندانی به رفتار های اجتماعی سایر موجودات نمی‌گردد.

با پیدایش زمینه های مختلف دانش زیست شناسی تکاملی و به ویژه زیست شناسی تکاملی اجتماعی این بحث مطرح شده است که با وجود اینکه رفتار اجتماعی انسان پیچیده است، پیش زمینه های اخلاق انسان را می توان در رفتار بسیاری دیگر از حیوانات احتماعی جستجو نمود.

اجتماع گرایی حیوانات:

هر چند که به نظر می رسد حیوانات ممکن است رفتار اخلاقی نداشته باشند، تمام حیوانات اجتماعی در طول تکامل مجبور بوده اند که رفتارهای خود را اصلاح و یا مقید نمایند تا از منافع زندگی اجتماعی بهره مند شوند. نمونه هایی مشخص از اصلاحات رفتاری را می توان در مورچه ها، زنبور ها و موریانه ها مشاهده کرد. اجتماعات مورچه ها ممکن است میلیون ها عضو داشته باشند. دانشمندی عنوان می کند که تنها عامل بسیار مهمی که باعث موفقیت گروه های مورچه ها شده وجود طبقۀ اجتماعی کارگران عقیم است. این طبقۀ اجتماعی از مورچه های ماده تابع و جوابگوی نیازهای مادر خود، ملکه، هستند و برای انجام این وظیفه در طول تکامل عقیم شده اند تا بتوانند مسوولیت بزرگ کردن برادران و خواهران خود را بر عهده بگیرند. وجود این طبقۀ اجتماعی در این حشرات، رقابت برای جفت گیری را به طور عمده ای محدود می کند و باعث تحکیم همکاری درون جمعیت آنها می گردد.

همکاری بین مورچه ها برای آنها بسیار حیاتی است، به دلیل اینکه یک مورچۀ تنها شانس بسیار کمی برای زندگی طولانی و ادامۀ نسل خود دارد ولی در چهارچوب زندگی اجتماعی جمعیت های مورچه ها می توانند برای چندین دهه زندگی کنند. در نتیجه، مورچه ها یکی از موفق ترین گونه های روی این سیاره استند، که از نظر جرم زیستی با انسان رقابت می کنند.

دلیل اصلی که حیوانات اجتماعی به صورت گروهی زندگی می کنند این است که فرصت زنده ماندن و تولید مثل در قالب زندگی گروهی برای آنان بسیار بیشتر از زندگی فردی است.

رفتار اجتماعی پستانداران بیشتر شبیه به انسان هاست. مطالعات امروزی نشان داده اند که پستاندارانی که گروهی زندگی می کنند مانند نخستی سانان و فیل ها رفتارهایی را مانند همدلی و نوع دوستی از خود نشان می دهند که پیش از این تصور می شد صرفاً مربوط به انسان باشد.

اجتماع گرایی نخستی سانان:

نزدیکترین خویشاوندان زندۀ انسان ها، شامپانزه ها و بونوبوها می باشند. این موجودات دارای اجداد مشترکی با انسان بین پنج تا شش میلیون سال پیش استند. از این رو شامپانزه ها و بونوبوها را می توان نزدیکترین نمونه های موجود شبیه به اجداد انسان ها دانست. در حالی که ممکن است نخستی سانان خصوصیات اخلاقی با درک انسانی نداشته باشند ولی آنها دارای خصوصیات و رفتارهایی استند که برای تکامل اخلاق انسانی در طول تکامل انسان لازم بوده اند.

این خصوصیات شامل هوش بالا، قابلیت ارتباط با استفاده از علائم، درک عرف های اجتماعی و واقف بودن به وجود "خویشتن" است. دانشمندانی عقیده دارند اخلاق انسانی از رشد اجتماع گرایی نخستی سانان شکل گرفته است. بسیاری از حیوانات اجتماعی مانند نخستی سانان، دلفین ها و نهنگ ها رفتارهایی را نشان می دهند که دانشمندان آنها را احساسات پیش-اخلاقی می نامند. این خصوصیات که شامل موارد زیر می شوند بین انسان ها و سایر حیوانات اجتماعی به ویژه کپی های بزرگ مشترک استند:

دلبستگی و پیوند، همکاری و کمک مشترک، احساس همدردی و یکدلی، عکس العمل مستقیم و غیر مستقیم، نوع دوستی و نوع دوستی متقابل، حل و فصل مناقشات و صلح جویی، فریبکاری و شناسایی فریب، دغدغه های اجتماعی و اهمیت دادن به نظر دیگران در بارۀ خود، و آگاهی و پاسخ دادن به قوانین اجتماعی گروه.

این احساسات پیش-اخلاقی در جوامع نخستی سانان به عنوان روشی برای محدود کردن خودخواهی و ساختن گروه هایی با همکاری بیشتر، تکامل یافته اند. برای هر گونۀ اجتماعی، مزایای عضویت در یک گروه نوع دوست؛ بیشتر از تنها زیستن است. برای مثال، عدم وابستگی به گروه؛ یک موجود را در برابر حملۀ خارجی آسیب پذیرتر می سازد. عضو یک گروه بودن همچنین شانس یافتن غذا را بیشتر می کند. ثابت شده است که در بین حیوانات، شکار دسته جمعی؛ شانس موفقیت را در از پای درآوردن طعمه های بزرگ یا خطرناک بیشتر می سازد.

تمام حیوانات اجتماعی دارای جوامع سلسله مراتبی استند که هر عضو جایگاه خود را در آن می داند.

رده های اجتماعی با قوانین خاصی حفظ می شوند و اعضای غالب گروه؛ دیگران را با تنبیه مجبور به رعایت ردۀ اجتماعی شان می کنند. نخستی سانان عالی تر، همچنین دارای حس مقابله به مثل هستند. شامپانزه ها به خاطر می سپارند چه کسی به آنها لطف و چه کسی در حقشان بدی کرده است. برای مثال در شامپانزه ها، دیده می شود که با کسی که تر و خشکشان می کند غذایشان را تقسیم می کنند.

خفاشان خون آشام نیز دارای حس مقابله به مثل و هم نوع دوستی هستند. آنها خون را با هم به صورت مقابله به مثل و نه تصادفی تقسیم می کنند. آنها این کار را با دیگر خفاشانی که قبلاً این کار را برایشان انجام داده اند و همچنین خفاش هایی که محتاج به خوردن خون هستند، انجام می دهند چون این نوع خفاش اگر در سه روز متوالی خون نیاشامد در معرض خطر مرگ بر اثر گرسنگی قرار می گیرد.

حیوانات دیگر مانند میمون های کاپوچین و سگ ها نیز مواردی را مانند فهمیدن عدالت و خودداری از همکاری در یک کار؛ وقتی که جوایز شرکت کنندگان یکسان نباشد، نشان می دهند.

شامپانزه ها در گروه های انشقاقی ـ ائتلافی با متوسط ٥٠ عضو زندگی می کنند. محتمل است که نیاکان اولیه بشر نیز در گروه هایی با همین اندازه می زیسته اند. انسان سانان اخیرتر در دورۀ پارینه سنگی در دسته هایی با چند صد نفر می زیسته اند. با بزرگتر شدن دسته ها همراه با تکامل انسان، نیرو های بیشتری برای نگهداری همبستگی گروه ها لازم بود. اخلاق احتمالاً در این گروه های ١٠٠ تا ٢٠٠ نفری به عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی، حل و فصل مناقشات و اتحاد گروه شکل گرفته است.

به گفتۀ دانشمندی موسوم به دکتر دی وال، اخلاق انسانی دارای دو سطح بالاتر است که در نخستی سانان دیده نمی‌شود. انسان ها اصول اخلاقی جوامع خود را با دادن جوایز، جریمه و شهرت بخشیدن بسیار؛ بیشتر تقویت می کنند. انسان ها همچنین از درجه ای از قضاوت و منطق استفاده می کنند که در حیات وحش دیده نمی‌شود.

تکامل دین:

مت روزانو روانشناس و استاد دانشگاه لوئیزیانای جنوبی، عنوان می دارد که دین بعد از اخلاق ظهور کرده است و بر پایۀ اخلاق با موشکافی اجتماعی رفتار انسان ها برای وارد کردن موجودات ماورایی به این موضوع ساخته شده است. با وارد کردن مفاهیمی چون ارواح ناظر گذشتگان و خدایان در قلمرو واقعیات، انسان ها استراتژی مؤثری را برای محدود کردن خودخواهی و ساختن گروه های دارای همکاری بیشتر کشف کردند.

این ارزش انطباقی دین باعث افزایش امکان زنده ماندن گروه های انسانی شده است.

تمایلات جنسی و اخلاق:

تمایلات جنسی انسان به صورت پیچیده ای با مفاهیم فضیلت و عفت گره خورده است. به طور مشخص، تمایل به زیر ذره بین قرار دادن زنان در مقایسه با مردان در مورد انجام رفتار های خارج از عرف بیشتر است. روانشناسی تکاملی بیان می دارد که این تبعیض در کاربُرد اخلاق جنسی می تواند ریشه در پدیدۀ «سرمایه گذاری والدین» داشته باشد.

به دلیل اینکه زنان سرمایۀ بیشتری، مانند نه ماه دورۀ بارداری، در پرورش کودکان هزینه می کنند، این بحث وجود دارد که آنها باید جفتی را برگزینند که تمایل به مشارکت در پرورش کودکان داشته باشد. در نتیجه، در زنان اولویت های گزینشی بیشتری برای جفت یابی نسبت به مردان، تکامل یافته است. زنان ترجیح بیشتری برای گزیدن جفت های طولانی مدت دارند، در حالی که مردان به هر دو گزینۀ انتخاب جفت های کوتاه مدت و بلندمدت تمایل دارند. این نظریه عنوان می کند که مردان نسبت به پایین آوردن سطح خواسته هایشان برای ایجاد روابط کوتاه مدت نرمش بیشتری نشان می دهند به خاطر اینکه در این مورد "سرمایه گذاری والدین" انجام نمی‌دهند.

در این رابطه، هر رفتار خارج از عرفی برای زنان از سوی جامعه ناهنجار تلقی می شود به خاطر اینکه آنان مجبورند کودکان را بدون حمایت یا با حمایت کم پرورش دهند. از این رو در بیشتر جوامع آمیزش جنسی زنان تخلف بزرگتری از آمیزش جنسی مردان تلقی می شود.

انزجار:

انزجار، که یکی از عواطف اصلی است، می تواند نقش مهمی در برخی شکل های اخلاق داشته باشد. عنوان می شود که انزجار یکی از پاسخ های طبیعی ویژه به برخی چیز ها یا رفتار هاست که از دیدگاه تکاملی خطرناک یا نامطلوب استند. نمونه هایی از این دست چیزهایی میباشند که باعث افزایش ریسک بیماری های عفونی می شوند مانند غذاهای فاسد، اجساد مردگان و سایر اشکال تجزیه شدۀ میکروبیولوژیکی، هر ظاهر فیزیکی که مشکوک به بیماری یا فقر بهداشت باشد، و مایعات مختلف بدن.

مثالی دیگر؛ انزجار نسبت به جفت گیری غیر مفید از دید تکاملی مانند آمیزش جنسی با خویشاوندان است. نمونه ای دیگر رفتارهایی استند که می توانند همبستگی و همکاری گروهی را از بین ببرند. مطالعات MRI نشان می دهد قرار گرفتن در شرایط مثال زده شده بخش هایی از مغز را که مربوط به احساس انزجار استند تحریک می کنند."

(در بخش بعدی خواهیم دید که «انسانیت» فراهم شده و عملاً موجود عبارت از چه هاست و چطور در اثر لجام گسیختگی مافیا های اقتدار کاپیتالیستی و مصنوعات تروریستی آنها رو به ضعف و زوال میرود!)