فقیرمحمد ودان

 

 

مؤرخ: 27 اپریل 2017

مـروری بـر مجموعه یی از عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه شـورای

سراسری حزب وطن و وزیر امور خارجۀ جمهوری افغانستان تحت عنوان:

 

از پـادشـاهـی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

مقدمه:

 

تاریخ محصول عملکرد مجرد یک فرد و یا شخص یگانه در یک مقطع معین زمانی و آن هم دور از انظار جامعه و جهان نیست؛ بلکه هریک از

رویدادهای مشخص و با اهمیت تاریخی، محصول جریان عمل ها و عکس العمل های متعدد نیروهای داخلی یک کشور و یا هم داخلی و خارجی آن است

که این نیروها و افرادِ شامل آنان، در تائید و یا تقابل با همدیگر و در برابر چشمان باز ناظران (جامعۀ مدنی و جهان معاصر، منجمله نمایندگان رسانه

های گروهی) انجام داده اند. این عمل ها و عکس العمل ها چنان تبارز مینمایند که بطور ارگانیک با همدیگر مرتبط بوده و در مجموع تار و پود رویداد

تاریخی را نَسج داده و حقیقت مشخصِ بافته شدۀ تاریخی را عینیت می بخشند. به همین ملحوظ تاریخ پایۀ علمی یافته و حکم «تاریخ را نمیتوان مسخ

نمود»، عینیت کسب و حایز پایۀ مادی گردیده است. بنابرین در عصرحاضر تلاش برای مسخ تاریخ به پدیدۀ قرون وسطایی مبدل و تبارز بی ثمر آن

بوسیلۀ افراد و اشخاص، از برداشت های ذهنی قرون وسطایی آنان ناشی می گردد.

 

اعتقاد به حقانیت تاریخ بمثابه علم، بنیاد اندیشه و عمل افراد و اشخاص مدنی و معاصر و مؤید تلاش های صادقانۀ آنان است که رویدادهای بوقوع

پیوسته تاریخی و نقش افراد درین رویدادها را آنطوری منعکس می سازند که در واقعیت وجود داشته اند. زیرا چنین تلاش ها بخاطری از اثر گذاری با

دورنمای تاریخی برخوردار اند، که نه فریب مؤقت و گذرای ذهن خوانندۀ عادی؛ بلکه تائید و پذیرش خوانندۀ آگاه، مدققین، مؤرخین و مراکز علمی و

تحقیقاتی تاریخی را در نظر دارند. این بخش از جامعه است که حقایق تاریخی را از میان اوراق کثیر نگاشته شده تشخیص و پالایش داده و اعتبار بلند

مدت تاریخی می بخشند.

بنابرین واقعه نگاران و شخصیت های سیاسی صادق و خبیری اعتبار کسب می نمایند که با چنین دیدی قلم شان را روی آن اوراقی به حرکت می آورند؛

که می خواهند این اوراق را چون توشۀ گرانبها و قابل اعتبار به گنجینۀ تاریخ کشور شان اهدأ نمایند. در غیر آن این اوراق، نه تنها جز ورقپاره های

تبلیغاتی فریبنده ای با تاثیرات مؤقت چیزی دیگری نخواهند بود؛ بلکه به اعتبار نویسنده خویش نیز صدمه میزنند. مثلاً:

 

پناهندگی اجباری دوکتور نجیب الله رئیس جمهور سابق افغانستان را به دفتر سازمان ملل در کابل که در شب 26 حمل 1371 صورت گرفت، بمثابه یک

رویداد تاریخی در نظر بگیریم. این رویداد، صرف عمل مجرد و آنی شخص ایشان در همان لحظۀ زمانی نبود؛ بلکه علل و عواملی داشت که ریشه های

آنان از ماورای دور و نزدیک سرحدات افغانستان (مسکو، ریاض، اسلام آباد و تهران) ـ بخصوص از «اعلامیۀ مشترک مجاهدین افغانستان و هیئت

شوروی و روسیۀ فدرال»، مؤرخ 15 نوامبر مسکو که «طرفین لزوم انتقال تمام صلاحیت های دولتی را در افغانستان به حکومت انتقالی اسلامی تائید»

نموده بودند ـ بطور خزنده و در بستر تداوم زمان به شهرک حیرتان رسید و تبارز نمود؛ از ولایات شمال، سالنگ ها، پروان و بگرام و خواجه رواش

گذشت و شورای مرکزی و هیئت اجرائیه حزب وطن و ارگ ریاست جمهوری را درنوردید و در نتیجه باعث پناهندگی دوکتور نجیب الله گردید و در بستر

رویدادهای فاجعه بار بعدی ادامه یافت. درین پروسه ده ها هزار عامل و صدها چهرۀ سرشناس خارجی و داخلی، تا کارمندان سازمان ملل، به شکلی از

اشکال و با مواضع و عملکرد مختلف دخالت داشته و یا دخیل گردانیده شدند. یکی از این اشخاص یا عوامل، در همان فردای این رویداد، برخلاف عرصۀ

مسوولیت رسمی حزبی و دولتی خویش با پیش دستی، در برابر جامعه و جهان و از طریق رسانه های گروهی، خویش را قهرمان ایتلاف ها در داخل

کشور وانمود ساخته، نجیب الله را «مانع مصالحه» خواند و از «برادر محترم احمد شاه مسعود آمر صاحب شورای نظار» با لحن و وضع قابل درک،

مکرر نام برد و با گزارشات متضاد و متناقض در رهبری حزب نسبت به ماموریت خویش شک برانگیخت و بعدها معلوم شد که بر پایۀ نظر شخصی

خویش و برخلاف نظر حزبی، نه تنها «دست ها» را در زیر سقف «بالا» نموده و «تسلیم، تسلیم فریاد» زد؛ بلکه در برابر چشم کمره های تلویزیونی در

نوشتن «ابلاغیۀ» این «تسلیمی» با «رفیق ها» و «برادران» خویش سهم فعال گرفت و سرانجام محفل تسلیمی را در تعمیر وزارت خود سازماندهی و آز

آن میزبانی بعمل آورد. آیا همین شخص اکنون، 26 سال بعد از آن واقعه، میتواند با چنین تصوری که گذشت زمان حافظه ها را مخدوش و چه بسا که

طرف های ادعا حیات را بدرود گفته اند، از مواضع، عملکرد و گفته های خویش انکار و نقش خویش را در آن رویدادها دگرگون جلوه دهد و یا خلاف

آنان را به خورد تاریخ دهد؟.

 

 

حقانیت تاریخ حکم میکند؛ هرگز نه! 

 

زیرا تاریخ را بخاطری نمیتوان مسخ کرد که: همه رسانه های گروهی رویدادهای بوقوع پیوستۀ آن روزها، مواضع، عملگرد و بیانات افراد و اشخاص را

از اعلامیۀ مشترک اتحادشوروی و فدراسیون روسیه با هیئت مجاهدین تحت ریاست برهان الدین ربانی جهت انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی»

در مسکو گرفته تا محفل تسلیمی قدرت به این حکومت در وزارت خارجۀ افغانستان را لحظه به لحظه ثبت نموده و تا اکنون درین مورد ده ها حلقه فلم،

صدها قطعه تصویر، کتاب های متعدد و هزاران خاطره و مضمون و مقاله، چه توسط شاهدات عینی و چه توسط واقعه نگاران و مدققین و مؤرخین نوشته

شده و در آینده نه تنها این نوشته ها ادامه خواهد یافت؛ بلکه  اسناد دستگاهای سیاسی و استخباراتی کشورها دخیل حاوی مواضع و عملکرد آنان و نقش

عاملین افغانی شان درین رویدادها، از سریت خارج و در انظار عامه قرار می گیرند. مطالعه، تدقیق و نتیجه گیری نهایی از این همه اسناد توسط مراکز

علمی و تحقیقاتی است که به تاریخ محتوی واقعی و اعتبار می بخشند. بنابران شخصیت های سیاسی یی که با چنین درک و دوراندیشی، خاطرات سیاسی

شان را مینویسند، نه تنها مسوولیت شان را در برابر تاریخ میهن صادقانه انجام میدهند، بلکه خود جایگاه شان را بمثابه شخصیت مدنی معاصر و فرد

درخور احترام تثبیت و به صفحات تاریخ می سپارند.

 

باتوجه به توضیحات فوق، اکنون مؤجه است تا این سوال را مطرح نمائیم که: آیا عبدالوکیل عضو هیئت اجرائیه شورای سراسری حزب وطن و وزیر

خارجۀ جمهوری افغانستان در نوشتن «از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان»، با چنین دور اندیشی عمل نموده است؟.

 

برای یافتن جواب به سوال فوق، اینک چگونگی محتویات مجموعۀ مورد بحث را مرور مینمائیم:

 

عبدالوکیل یکی از کادرهای سرشناس و سابقه دار حزب دموکراتیک خلق افغانستان است که بعدها به عضویت کمیته مرکزی این حزب انتخاب و در نهایت

به عضو هیئت اجرائیه شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ جمهوری افغانستان نیز برگزیده شد. موصوف «رویدادهای سیاسی و تاریخی» را به

باور خویش گویا «از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان»، «ورق» زده و آنان را مطابق برداشت های ذهنی و صلاح خویش، در

دو جلد با 1001 صفحه متن و 107 صفحه ضمایم تنظیم نموده است. ناشر این مجموعه (انتشارات یوسف زاد)، «چاپ اول» آن را در سال 1395

توسط «مطبعۀ کاروان» با تیراژ هزار جلد طبع و اخیراً توأم با این اخطار به بازار عرضه نموده است که: «عمل غیر مجوز اشخاص با این اثر [(!)] با

برخورد قانونی مواجه خواهد شد».

 

شیوۀ نگارش و بیان این اثر ـ اگر از برخی اشتباهات املایی آن صرفنظر گردد ـ ساده، روان و اخباری بوده و الحق که از بکاربرد جملات طولانی، پیچیده

و ثقیل مبرا است و از این جهت با شیوۀ نگارش معمول «پرچمی ها» ـ که تا حدود زیاد از نگارش سنتی حزب توده ایران متأثر اند ـ تفاوت دارد.  بدین

ملحوظ نگارش این مجموعه به قلم عبدالوکیل، بخاطری در خور توجه و پرسش برانگیز است که او در طول حیات سیاسی خویش نه با تبارز فرآورده

های اندیشه ای و قلمی خویش؛ بلکه با تبارز کارهای عملی ای توأم با مانورهای چه بسا خود بینانه و اجرای ماهرانۀ بازی های علنی و پشت پردۀ

سیاسی، به چهرۀ شناخته شده مبدل شده است.

 

در عین حال باید گفت که محتویات این مجموعۀ دو جلدی، در مقایسه با آثار نشر شدۀ همطرازی که تا اکنون بوسیلۀ برخی از رهبران سابق «حزب

دموکراتیک خلق افغانستان» و یا هم «حزب وطن» به نشر رسیده، غنی از رویدادهای تاریخی، با برخورد مشخصی است که با مهارت خاص و هدفمند

چوکات بندی گردیده، محتوی بخشیده شده و نگارش یافته اند. بدین ملحوظ مجموعۀ محسوب می گردد که برای بررسی رویدادهای تاریخی کشور می باید

به آن توجه داشت و به آن مواردی از مندرجات آن وقعی گذاشت که به شکلی از اشکال به «من» صاحب مجموعه و نقش این «من» در درین رویدادها، مرتبط نباشند؛ یعنی:

1 ـ نویسنده نخواسته باشد به نفع خویش قهرمان سازی نماید و خویشتن را «فاتح الممالک» و «مرد میدان»، قلمداد نماید.

 2 ـ درمقطع زمانی وقوع رویدادهای تاریخی، این رویدادها به شکلی از اشکال با متبارزترین رقیب  سیاسی او یا شخصی مرتبط نباشد که نویسنده او را در همین مقطع تاریخی رقیب و یا مخالف سیاسی درجه اول خود تلقی مینماید.

درین زمینه قابل تذکار است که عبدالوکیل شخصی بود متحرک و فعال در بازی ها و مانورهای سیاسی چه در داخل حزب و چه در بیرون از آن و بدین ملحوظ هم بود که او از همان ابتدأ افزون بر تبارز رقابت ها و حسادت ها، بدون درنظرداشت موقف و مقام و حدود مسوولیت های تفویض شده، جسارت تشبث در حدود و ثغور مسوولیت های حزبی سایر کادرهای همطراز و حتی رهبران حزبی و دولتی را پیوسته تبارز میداد. عده ای این تشبثات او را بنابر برخی «رابطه» های او تحمل نموده، عده ای از او به رهبری و یا شخص رهبر شکایت و برخی هم با او برخورد مینمودند، که در هر صورت رهبر حزب بی خبر از آنان باقی نمی ماند و افزون بر برخی وجوهات دیگر، به همین علت هم بود که سرانجام رهبر حزب او را باعث تشنج درن حزبی و درد سر خویش دانسته و بیشتر از آن تحمل نموده نتوانست.

بنابر مشخصۀ فوق، در درون حزب افراد همسطح و یا هم در سطوح بلند، کم نبودند که عبدالوکیل ایشان را رقیب و یا مخالف سیاسی خود تلقی ننماید و به ملحوظ تعدد آنها است که او برای درج مقاطع خاص بستر خاطرات سیاسی خویش در مجموعۀ مورد بحث، با مدارای مؤقت در برابر دیگران، متبارز ترین این رقبا و مخالفین در همان مقطع زمانی را هدف تیر حملات سنجیده شدۀ خویش قرار میدهد.

3 ـ  نویسنده در برخی از رویدادهای تاریخی که دخالت داشت، یا دخیل ساخته شده بود و یا هم در مقاطع مشخص تاریخی اعمالی را انجام و اجراآتی داشته است که واقعیت آنان را یا اسناد مؤثق منتشر شدۀ تاریخی، یا هم شاهدان عینی دست اول و زنده تائید مینمایند ولی نویسنده به تاریخ سپردن نقش واقعی خود درین رویدادها را باعث سرافگندگی تاریخی خویش میداند؛ بنابرین در مجموعۀ مورد بحث: یا از تذکار این رویدادها صرف نظر نموده است؛ یا از آنان سطحی و شتاب زده گذشته است و یا هم تلاش نموده با محکومیت دیگران؛ بخصوص آنهائیکه دیگر در قید حیات نیستند، برائت خویش را دست و پا نماید.

4 ـ در اخیر همچنان می باید موقع مرور این مجموعه، به برخی اشتباهاتی نیز توجه شود که بنابر عدم دقت و سهل انگاری نویسنده (البته بدون غرض سیاسی) صورت گرفته و افزون بر سایر مسایل فوق الذکر، ایراد بر می انگیزد.

نگارندۀ این سطور بادرنظرداشت این واقعیت که عبدالوکیل بمثابه یاری رسان نخستین گامهای حیات سیاسی ام، بر این قلم منت گذاشته و درین ایام از او آموخته ام و با احترام به این حقیقت، همچنان بادرنظرداشت شناختی که طی 50 سال اخیر از حیات سیاسی ایشان دارم، تلاش خواهم نمود صرف در موارد چهارگانۀ فوق الذکرِ مربوط به مجموعۀ مورد بحث، مسایل را چنان مطرح نمایم که استوار باشند بر مستندات تدقیق شده؛ منجمله نتیجه گیری ها از نوشته های خود شان در همین مجموعه، چشم دیدهای شخصی حیات سیاسی ام که با حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوند انفکاک ناپذیرتاریخی و با حزب وطن موضعیت کنونی دارد و همچنان متکی باشند بر مشاهدات سایر شهود دست اول که در قید حیات هستند. باورم اینست که چنین برخورد، به عبدالوکیل کمک مینماید تا عملکرد سیاسی خویش و اثرات واقعی آن را بر حزب خویش، جنبش انقلابی میهن و مردم کشور خود با روشنی تمام مشاهده نماید.  

آرزومندم جناب عبدالوکیل این توضیحات را که یکی از همرزمان سابق او ـ توأم با آنکه بار منت فراگیری «الفبای مبارزه» را از او نیز بدوش میکشد ـ با حسن نیتِ توأم با صراحت ارایه و یا احتمالاً در آینده ارایه خواهند نمود، نقدی تلقی نمایند که به هدف رفع اشتباهات ایشان و تامین برخورد صادقانه با رویدادهای تاریخی صورت گرفته و صورت خواهند گرفت. زیرا این خود شان اند که نوشته اند:«نباید از برخورد انتقادی با اشتباهات بیم داشته باشیم و از آن برنجیم، بل آن را با تحمل و شکیبایی و با خرد و واقعبینی و با شجاعت بحیث مبارزین وطنپرست و انقلابی با قلب پاک و مغز باز بپذیریم» (عبدالوکیل، از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد اول،پیشگفتار، صفحه«ث»). می باید عبدالوکیل با چنین توصیه، نه صرف «برخورد انتقادی» خویش با «اشتباهات» دیگران را در نظر داشته باشند؛ بلکه از برخورد برحق انتقادی دیگران در برابر اشتباهات خویش نیز چنین استقبال نمایند و منتقدین خویش را «مخالفین و دشمنان ایدولوژیک و سیاسی»، انتقادهای برحق و مستند شان را «قضاوت دشمنان و مخالفین سیاسی و ایدولوژیک متعصب تنگ نظر» و همچنان احساس مسوولیت آنان در برابر تاریخ میهن را «حس کینه توزی، انتقامجویی، حسادت، دشمنی ایدولوژیکی و سیاسی»(تلقیات داخل گیمه برگرفته شده از:عبدالوکیل، از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد اول، پیشگفتار، صفحه«ج») تلقی ننمایند، بلکه بدون رجحان سکوت، با آنان در یک بحث روشنگرانۀ تاریخیِ توأم با رعایت فرهنگ بلند سیاسی، صرف مساعی نمایند.

ادامه دارد