انجنیر عبدالصبور صافی

عدالتخواهی وتحصن،انتحارو مراسم تدفین

بازی پشت بازی

 

باوجود اینکه توافق کلی در تعریف عدالت اجتماعی وجودندارد طراحی و اجرای نظام حقوقی به گونه‌ٔ که هرکس به حق عقلانی اش برسد ودر مقابل آن حقوق و وظایفی را انجام دهد یا مسئولیت و عواقب تخلف ازآن را بپذیرد عدالت اجتماعی گفته میشود، عدالت دراصطلاح فقهی صفت کسی است که گناهٔ کبیره نکند برگناهٔ صغیره اصرار نورزد ودر لغت به معنی انصاف، تساوی، مساوات، درستی وحقانیت است، ازنظراسلام عدالت اجتماعی نیز ازجایگاه‌ٔ والای برخورداراست فیلسوفان سیاسی مسلمان از جمله فارانی، ابن سینا بلخی و خواجه نصیرالدین طوسی عدالت اجتماعی را مورد توجه خاص قرار داده اند چنانچه خواجه نصیرالدین طوسی درمورد عدالت میگوید:

«عدالت آن است که هر صنفی از جایگاه مستحق خود منحرف نشده و به دنبال غلبه بر صنوف دیگر نباشد چون این امر منجر به انحراف مزاج از اعتدال و منجر شدن امور اجتماعی به فساد میشود».

در اندیشهٔ افلاطون در سطح اجتماعی نیز عدالت به مفهوم تناسب و قرار گرفتن افراد جامعه در طبقات خاص خود است. وی جامعه را متشکل از سه طبقه فرمانروایان، نگهبانان و تودهٔ مردم می دانست. از نظر وی عدالت اجتماعی قرار گرفتن هر فرد در طبقه خاص خود و برخوردار گردیدن وی از امتیازات طبقهٔ خاص خود و نیز ایفای نقش مخصوص خود می باشد. بنابراین عدالت اجتماعی در این برداشت به مفهوم تناسب و موزونیت و قرار گرفتن در جایگاه خاص خود است.

عالم فرانسوی «باتیفون» میگوید : « نظم جابرانه نظم نیست بلکه بی نظمی است» نظم که درآن هدف تأمین عدالت نباشد، زور و ظلم پایه و اساس آنرا تشکیل دهد بقا ندارد و به مفهوم واقعی کلمه بی نظمی است.

بسیاری از جوامع وکشورهای هستند که حرف از حقوق بشر وعدالت اجتماعی میزنند ولی این حرف هاصرف روپوش برای جنایات ضدبشری که به شیوه های مختلف و بااستفاده از تکنالوي مدرن برعلیه کشورها وحتی اتباع خود شان درداخل انجام میشود؛ چیز بیش نیست، درجامعهٔ افغانی مسئلهٔ حق و عدالت اجتماعی در ادوارمختلف به شکل ازاشکال دردست شخصیت ها و گروه ها گروگان بوده که تا اکنون هم توده های وسعی مردم از عدم وجود آن رنج میبرند، اکثر روشنفکران اختلاف و نفاق ملی را مانع عمده در راه ایجاد ملت واحد افغان ،توسعهٔ سیاسی و گسترش علایق ملی میدانند و معتقداند تا زمانیکه نخبگان سیاسی جامعه از دلبستگیهای نژادی، قومی و مذهبی؛ فراقومی، فرا مذهبی سیاسی نه اندیشند و درتحقق عدالت اجتماعی اولین گام ها را از اصلاح خود وخانواده خود برندارند؛ چطور میتوانند جامعه‌ٔ را که اکثریت آن را بی سوادان تشکیل میدهد اصلاح و درآن عدالت اجتماعی برقرارکرد، عدالت اجتماعی را نمیتوان با توطئیه، دسیسه و سوی استفاده از ناخشنودی های مردم که از اتفاقات ناگوارتروریستی رنج میبرند بدست آورد یا تأمین کرد، بلکه چنین حرکات جامعه را بیشتر به طرف حرج ومرج سوق میدهد. با کمال تأسف که بسیاری ازهموطنان ما امروز هم بالای کسانی باورمند اند که آنها کارنامهٔ جزخونریزی و جنایت، چور وچپاول هیچ نوع احساس بشری و عدالت خواهی در روند زندگی سیاسی خود نداشته و ندارند وبه شکل از اشکال با کشورهای همسایه وابسته اند، این مشکل سبب شده است که دولت ها نتوانند باوجود که میخواهند به صلح و ثبات و عدالت اجتماعی برسند اما از طرف حلقات معین ولابی های مافیایی قدرت و سرمایه به مشکل برمیخورند ونمیتواند درتأمین عدالت از معیار های همسان استفاده معقول نمایند که این عامل سبب بوجود آمدن نارضایتی های مدنی و اجتماعی میشود.

چه کسانی درافغانستان داد ازعدالت خواهی میزنند:

یکی از مشکل اساسی در جامعهٔ افغانی برای نام کشیدن یامشهورشدن و امیتازات بدست آوردن، بحران آفراینی زیر نام عدالت خواهی و انصاف است، این شیوه را نمیتوان عدالت خواهی نامید، بحران پیشامدی است که بصورت ناگهانی و گاهی فزاینده رخ می‌دهد و به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد، گروه و یا جامعه می‌انجامد حال فرقِ نمیکند که این بحران سیاسی باشد یا اعتمادی، اقتصادی باشد یا نظامی و طبعیی درهرصورت بحران باعث بوجود آمدنِ شرایطی می‌شود که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق ‌العاده بوجود میاید که بر حسب نوع و شدت متفاوتند. بحران یک فشار آوریی بزرگ وبخصوص است که باعث درهم شکسته شدن انگاره‌ های متعارف وعکس العمل‌های گسترده میشود و آسیب‌ها، تهدیدها، خطرها و نیازهای تازه‌ای به وجود می‌آورد که آنرا باید با حوصله مندی، خرد گرائي و تعقل مدیریت کرد.

طرق پیش‌بینی و پیش‌گیری از وقوع بحران، برخورد و مداخله در بحران و سالم سازی بعد از وقوع بحران را مدیریت بحران گویند،  که به وسیله مشاهده سیستماتیک، بحران‌هارا تجزیه و تحلیل نموده و در جستجوی یافتن ابزاری میشوند که بوسیله آنها بتوان از بروز بحران‌ها، پیش‌گیری نمود و یا در صورت بروز بحران، برای کاهش اثرات آن با امداد رسانی سریع جهت بهبودی اوضاع اقدام کرد، زمانیکه یکعده سیاسیون درموجویت یک بحران درکشور، بحرانِ تازه ای را جهت امتیازطلبی و مقاصد سیاسی بااستفاده از فضای به وجود آمده، خود می آفرینند یعنی دولت را ازانگشت افگار گرفتن، فاجعهٔ بیش از این برای یک ملت چه میتواند باشد!

مشکلات اساسی درجامعهٔ افغانی اینست که گروه های خاص که درعرصه های اجتماعی و سیاسی از آزمون های روزگار گذرکرده و کارنامه های رکتبار از خود بجا گذاشته اند ولی نظربه شرایط هنوزهم شامل دولت و یا منحیث اپوزیسیون تکیه زده اند به شکل ازاشکال جهت امتیازگیری بحران آفرینی میکنند تا قدرت ازدست رفته را دوباره احیا ویا اینکه ازدست ندهند، بناً این گروه ها نه درصدد مشکل زدایی اند و نه درغم عدالت خواهی فقد میخواهند به اهداف سیاسی خود دست یابند زین رومشکل آفرینی و سبوتاژ وظیفوی را شیوه موثر برای رسیدن به اهداف خود می دانند، یک مثال زنده آن سوی استفاده ازحادثهٔ چاراهی زنبق است که بتاریخ ۱۰ جوزا سال روان به وقوع پیوست شرایط ایجاب میکرد که همه گروه ومردم بدوررهبری دولت منسجم شوند و منیحث یک مشت واحد وکوبنده بردهن تمویل کنندگان و حمایت کنندگان تروریستان ضربه محکم بزنند برعکس نتها اینکه ارزش و احساسات جوانان را پامال کردند بلکه بحران دیگری آفریند که باعث شد تا تظاهرات از طرف این یکعده اوباشانِ ومزدورانِ غیر، به بی راهه کشیده شود و تراژدی جدیدی را ببارآورد که به کشته شدن ۷تن و زخمی شدن ۴۰ تن ازهموطنان بی گناه ما گردید، جالب آنکه یکعده سیاسیون شامل دراین قضیه به بیراهه کشیدن این تظاهرات را میپذیرند ولی منحیث یک افراد مسئول و کارمند دولت برعلیه دولت تبلیغات سؤ مینمایند، دراین جا سؤال پیش می آید، چرا آنهائیکه برخلاف دولت اند اول از کرسی ها ومقام خود استعفا نمی دهند وبعد ازعملکرد دولت انتقاد بعمل آورند، با تأسف که بازهم با بی شرمی تمام پشت کرسی دولتی می نشینند و فرمان روائی میکنند، چطور ممکن است که یک شخص هم عضو دولت باشد وهم رول اپوزیسیون را ادا کند، که ازجمله میتوان آقای عطامحمد نور و صلاح الدین ربانی را نام برد آقای ربانی منیحث وزیر خارجه با سفله گی تمام جلسهٔ «پروسه کابل» را تحریم کرد حال با چه روی بازهم به وزارت خارجه بر میگرددشاید هم برای معاش گرفتن، یا ازدست ندادن امتیاز باشد! لازم است که شورای وزیران در مورد این تخطی ها رسیدگی نماید.

عوامل بدترشدن اوضاع امنیتی چه میتواند باشد؟

چار عامل عمده را میتوان دراین خصوص یاد آوری کرد:

  • ۱-عامل خارجی قضیه که شامل کشورهای همسایه و فرا منطقه میشود که درپی بی ثباتی و تشدید جنگ در کشور بوده و با استفاده از این شیوه خواهان تحقق منافع خود درمنطقه و فرا منطقه اند، حال کشورهائیکه این خطررا حس کرده اند دست زیرالاشه نخواهند نشت و این افغانستان است که تاوان آنرا می پردازد.
  • ۲-نبایدهمه چیز رابالای خارجیها بارکرد به کمی و کاستی های خودهم توجه داشت نفاق بین افغانها، بحران آفرینی ودرد سرایجاد کردن درشرایط کنونی برای دولت، این شیوه یکی از خواست های شبکه های استخباراتی کشورهای خارجی به شمول کشورهای همسایه چیزی بیش نیست! متأسفانه یکعده احزاب وسیاسیون ماخواسته ویا ناخواسته درخدمت این شبکه ها قرار گرفته اند این ضعف هموطنان یک عامل فوق العاده موثردرتشدید ناامنی درکشورشده است ولی هنوزهم با لجاجت به همین راه به پیش میرویم.
  • ۳-بی کفایتی مسولین دولتی درتعین و جابجاکردن کادرهای ورزیده، مسلکی، وطندوست و کارفهم، وقتی حرف از تقرر وتبدل میزنیم فوراً نظر مارا بافت های درونی و ساختار سیاسی شامل درنظام جلب میکند که سنگ تهداب غلط وفاقد اصول حکومتداری خوب از کنفرانس بن اول در کشور ما گذاشته شد و آقای کرزی نیز روی این تهداب دیوارمحکم تر اعمارکردند و سیستم اداری و اجرایی دولت را بدست افراد نااهل بی سواد و جاهل سپردند، زیرسایه ای آقای کرزی رتب جنرالی به شاخی باد شد رشوت واختلاص وچور ازکمک های باد آورده جنگسالاران را چنان به چوکی و مقام وابسته کرد که اکنون باشوردادن هر مهره سروصدا های حمایت گران آن بالا میشود که گویا دولت درصدد حذف مجاهدین از قدرت قرار دارد درحالیکه ۸۰٪ قدرت دولتی درمرکز ولایات همین اکنون دردست مجاهدین قرار دارد اما آنرا ناچیز میدانند، ولی وقتی امنیت خراب میشود ومشکل اقتصادی بروزمیکند باز ازهمه اولترهمین گروه ها از پارلمان شروع تا هرگوشه و کنار سروصدا براه میاندازند که گویا دولت درتأمین امنیت و زودن فقرو بیکاری ناتوان است، داکتراشرف غنی طی این دونیم سال نتوانسته است که در ارگان های امنیتی به صورت قطع تغییرکیفی بیاورد واین را انکار هم نمیکند، در وزارت دفاع و داخله صرف تغییر و تبدل همان مهره های بجا ماننده از قسیم فهیم قانونی و بسم الله محمدی بوده که ازیک کرسی به کرسی دیگر نقل مکان داده شده اند وبس.
  • ۴-عدم مسئولیت پذیری، غفلت وظیفوی، طرزاجرا‌ٔ وظایف وشیوهٔ اجرای آن مشکل دیگراست درخرابی امنیت کشور، تمام افراد شامل در ارگان های دولتی اعم از ملکی و نظامی وظیفه محوله را به صورت درست با صداقت و راستکاری و ایمانداری قسمی که لازم است انجام دهند؛ نمی دهند، اگر هر فرد ولو که وظیفه کوچک هم داشته باشد و آنرا به وقت وزمانش باصداقت و دلسوزی قسمی که لازم است انجام ندهد دراین صورت عواقب بدبختی ناشی از آنرا هم باید تحمل کند صرف دولت را مقصر نداند بلکه انگشت انتقاد را طرف خود هم بگیرد که چرا چنین نقیصه وجود دارد، هدف ازاین حرف دفاع ازمسؤلین دولتی نیست بلکه اصول پذیرفته شده چنین ایجاب میکند و درتمام جوامع که امنیت و صلح موجود است فرد فرد آن به این اصول پابند اند.

برعلاوه اینکه میدانیم امینت درشهرها فاکتورهای مختلف داخلی و خارجی دارد ولی ما صرف روی فاکتور داخلی آن که خیلی هاعمده است تکیه میکنیم، آوردن امنیت کار یک فرد وزیر، قومندان و یا مشاورامنیت ملی نیست اما از رول تعین کننده و سازماندهی آن نمیتوان انکار کرد، یک فرد اگر آتش پرچه هم باشد بازهم یک فرد است وبس، فرد فرد کشور باید دراین راه فدا کار و احساس مسؤولیت نمایند تمام احزاب سیاسی باید به اعضای خود این مسؤلیت را بیاموزانند، معلمین باید به شاگردان چنین اخلاق را تدریس کنند، بدبختی این است که همین گروه های که بحران آفرینی میکنند همین گروه در طرز اجرای امور امینتی نیز کارشکنی میکنند مواد انفجاری و سلاح ها از آسمان نمی آید پس چه طور بداخل کابل آورده میشوند؟

مسلماً که همین آقایون با موترهای کروزین و شیشه سیاه با امتیازات دولتی که حاضرنیستند موتر های شان درچک پوست ها مورد تلاشی قرار گیرد درحقیقت در خدمت تروریستان قرار دارند، همین آقایون حاضر نیستند که پولیسِ تلاشی از ایشان سؤال کند حتی طرف موترشان چپ سیل کرده نمی تواند مگر همه ملت شاهد لت و کوب پولیس و ترافیک توسط همین جنگسالاران نیستند!

نمونه های زیاد ازاین قبیل برخوردها موجود است که همه هموطنان از آن آگاهی دارند پس اصلاح را باید اولترازهمه ازخود شروع کنند وبعد انگشت اتهام به طرف دیگران بگیرند.

یک تیرو دونشان:

دشمن توانست بعداز عملیات چاراهی زنبق موفقیت بزرگ خود را جشن برپاکند چون نتها با این انتحارتلفات زیادی را به همشهریان ما وارد کرد بلکه دولت را به بحران جدی سیاسی و بحران اعتماد مواجه کرد، ناگفته نباید گذاشت که این بحران اعتماد میتواند روحیه سربازمارا فوق العاده بشکند، واقعاً استخبارات منطقه چقدر ذیرک و فعال عمل میکند و آفرین به این گروه های مزدور داخل کشور ما که چطورصادقانه درخدمت این سازمانهای جاسوسی کشورهای بیگانه چه آگاهانه و چه نا آگاهانه قرار گرفتند و پرافتخار خدمت میکنند، فکر میکنند که برای عدالت خواهی مبارزه دارند درحالیکه آله ای بازی استخبارات کشورهمسایه شده اند، استخبارات کشورهمسایه توانست هم ایجاد ترس ورب وحشت کند وهم کارایی دولت را بامهارت خاص زیرسؤال قرار دهد، دشمنان جنگ را درکشورما درسه استقامت اساسی ذیل با بسیارمهارت خاص به پیش ببرند.

  • ۱- درعرصهٔ نظامی : که شامل حملات بالای پوسته ها، شهرها، قصبات، ترورها ، انتحار ها، غیره وغیره میشود.
  • ۲-درعرصهٔ فرهنگی: مروج کردن اصطلاحات نامأنوس، ایجاد مراکزفرهنگی توأم با تبلیغات زهراگین، ایجادکتابخانه ها ارسال کتاب های گون ناگون فرهنگی دینی و خرافاتی ، فلم ها وغیره که میتواند جوانان را زیرتاثیرقراردهد، ملت که فرهنگ اش را از دست بدهد دیکر وجود ندارد و اینها مارا به طرف نابودی می کشانند وزارت اطلاعات وفرهنگ شنیده است که آزادی بیان است ولی خبرندارند که این آزادی چوکات وحدود معین هم دارد هرکس درصدد حفظ مقام و چوکی خود است.
  • ۳-درعرصهٔ سیاسی: یک جبهه جدید که دراین اوآخرکارآن درافغانستان رونق بیشترگرفته گرچه تهداب آن ازوقت گذاشته شده بود ولی اکنون همان مبارزه فرهنگی این کشورهاتوانست که ذهنیت ها را چنان مسموم بسازند و کنترول آنرا بدست بگیرند که هنوزهم غیرقابل پیش بینی است، البته این بخشها با شبکه های استخباراتی این کشور رابطه مستقیم دارد، این کشورها میخواهد با استفاده از راه پیمایی ها تظاهرات ، اعتصاب ها و تحصن ها بحران اعتماد را بوجود آورند دولت را ناکاره جلوه داده مصروف نگه دارند تا ازیک طرف پلان ها خود را به پیش ببرند و ازطرف دیگر قبردولت را بکنند.
  • ۴-درعرصهٔ استخباراتی: همه عرصه های فوق تحت نظراین ارگان فعالیت میکند این شبکه بااستفاده از شرایط زمان و مکان شعارها و رهکار های را پیشکش میکند که این شعارها و رهکارها ذهنیت های جوانان را از واقعیت های عینی موجود درجامعه منحرف ساخته و همه دستاورد های دولت را ضرب صفر میکنند.

با یک نگاه سطحی میتوان دریافت که استخبارات منطقه آنقدرفعال است که اصلاً ارگان امنیت ملی کشور دربرابرشان مانند طفل است که حتی راه رفتن خویش را درست بلد نیست، دراین جا بهترین مثال زنده آن انفجار ۱۰ جوزا سال جاری درچاراهی زنبق است، گرچه این حمله را یکعده کشور های جهان نکوهش کردند ولی بازتاپ کسترده نداشت واین نکوهش ها جای پررنگ جهت بهبود اوضاع درافغانستان وتحت فشار قرار دادن پاکستان بازنکرد.

کاملاً هویداست که استحبارات منطقه با استفاده ازیک بازی ماهرانهٔ خود توانست تمام ذهنیت های ملی، منطقوی وجهانی را ازعمل کردخود درچاراهی زنبق منحرف سازد و همه بار ملامت را بالای شانه های دولت افغان بگذارد حتی تا سرحد که بسیاری سیاسیون، دولت و شخصیت های کلیدی را که این گروه های استخباراتی مخالف منافع کشورخود می دانند مسبب این انفجار معرفی کند و خواستار خلع وظیفوی یکعده کادرهای کلیدی دولتی شوند بعضی ها حتی دولت را سازمانده اصلی ترورهاو سقوط شهرها معرفی کند عقب این همه شایعات و بازی استخباراتی یک هدف نهفته است بوجود آوردن بحران اعتماد، شکستن سربازان، سقوط حکومت داکترغنی و کشاندن افغانستان باردیگر به گدال جنگ های داخلی تجزیه و بدبختی های غیرقابل پیشبینی.

آیا هدف حملهٔ اسفناک درمراسم جنازه سالم ایزدیار رهبری جمعیت اسلامی بود؟؟

همانطور که گفته شدسازمان های استخباراتی کشورهای خارجی و بخصوص همسایه هاآنقدرفعال وسریع عمل میکنند که ارگان امنیت ملی افغان هنوزدراین رستا راه رفتن را نیاموخته است چه از نظرآموزش مسلکی چه از لحاظ دراختیارداشتن تخنیک مدرن جاسوسی و ضد جاسوسی، درحالیکه آقای عالم ایزدیار معاون مجلس سناکشور گفتند که کاملاً سِری با وزیرداخله درمورد تأمین امنیت محل تدفین صحبت کردند ولی این خبرچطوربیرون درز کرد و بگوش شبکه های تروریستی رسید ارگان امنیت ملی ما توان جواب این سخن را ندارد چون اگر میداشت چنین اتفاق رخ نمیداد دراین جا تقصیراز ارگان امنیت ملی میتواند نباشد چون امکانات تخنیکی و پرسونل لازم مسلکی را ازنظرکمی وکیفی دراختیارندارد، این بخاطرآن است که کشورهای کمک کننده و دوستان افغانستان هم در کشور ما مقاصد خود را دارند ونمی خواهند ارگان امنیت ملی افغانستان ظرفیت مسلکی و فنی بالای داشته باشد چون ازافشای مقاصد که آنها درکشورما به پیش میبرند؛ هراس دارند، اگر ازاین بگذریم، کشتن پسرآقای ایزدیار میتواند یک تصادف باشد ویا هم یک عمل قصدی و پلان شده، درهردوحالت آقای ایزدیار هرگز حاضرنخواهد شد بعضی واقعیت ها درخصوص دشمنداربودن پسراش را که شهادت وی را در راهی به اصطلاح عدالت خواهی زیرسؤال ببرد؛ افشا کند، بهرصورت اینکه تروریستان این اطلاع را چطور واز کجا بدست آورده اند مورد بحث من نیست، پرسش این است که آیا واقعاً این گروه میخواستند که اعضا رهبری حزب جمعیت اسلامی به شمول داکترعبدالله عبدالله را دراین مراسم ترورکنند یا نه؟

دراین جا دواحتمال را نمیتوان ازنظر انداخت:

  • ۱- بااحتمال قوی هدف تروریستان کشتن هئیت رهبری جمعیت و داکترعبدالله بنود، تجارب که از حملات گذشتهٔ انتحاری داریم این را نشان میدهد که انتحارکننده ها اگر تصمیم به کشتن رهبری جمعیت اسلامی و یا آقای عبدالله عبدالله را داشتند باداشتن چنین امکانات خوب این موقع طلائی راهرگزازدست نمیداند به یقین که کاملاً موفق هم میشدند، اما کشتن هئیت رهبری حزب جمعیت به نفع تروریستان تمام نمیشد، واین را تروریستان خوب میدانند چون آنوقت کسی را دراختیار خود ندارند که در تشدید اختلافات وتضعیف دولت از آن استفادهٔ موثرکنند نباید فراموش کرد که کشورهای زی نفع درجنگ افغانستان هرگز خواهان بوجود آمدن یک حکومت قوی و یکپارچه درافغانستان نستند.
  • ۲-احتمال اینکه قوای امنیتی و محافظین باعث شدن که آنهانتواند بیشتربه هدف نزدیک شوند یک تخیل واهي است، زیرا تروریستان داخل شده بودند، ازطرف هم پلان کردن این حمله به صورت آنی و فوری صورت نگرفته بلکه پلان قبلی برای اجرای چنین حمله وجود داشته کسانی که با چنان سرعت چنین حملات را پلان میکنند نمیتوانند بی نتیجه از آن دست بر دارند مگراینکه هیچ چاره ای نداشته باشند تا جائیکه معلوم میشود تروریستان کاملاً آرمش درعملیات داشتند.

پس هدف اساسی از این عملیات ایجاد شکاف دربین حکومت وحدت ملی، بوجود آمدن حس بی اعتمادی و نفاق چیزی دیگری نمیتواند باشد زیرا تروریستان میتوانستند اول بم را که دفن کرده منفجرسازند و آنگه انتحاری که از صف اول چندان فاصله نداشت خود را به صف اول رسانیده انتحارکند آنگه کسی نبود که مرده ها را جمع کند، اما آنها چنین نکردند چون که تروریستان میدانند که با حملات انتحاری و ترورها توان ساقط کردن دولت را ندارند، بلکه میتوانند با ایجاد نفاق و تفرقه، بی اعتمادی درسطوح رهبری، بی اعتمادی بین سرباز و افسر بین مادون وآمر بین ملت و دولت به پیروزی های شگرف نایل آیند، با این بازی میتواند برعلاوهٔ ملت کشورهای کمک کننده به افغانستان را دلسرد و خسته ساخته تا دست از کمکها وحمایت دولتِ بردارند که دستخوش تفرقه ونفاق وبی کفایتی است.

                                   پایان