به ادامۀ گذشته، قسمت هژدهم، مؤرخ:4 اگوست 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشت های عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت هژدهم

با غصب قدرت توسط حفیظ الله امین که به قتل وحشیانۀ نورمحمد تره کی به دستور او منجر گردید، زندگی چهار تن از نظامیان ارشد طرفدار نورمحمد تره کی؛ هریک: اسدالله سروری رئیس اگسا، محمداسلم وطنجار وزیر داخله، سیدمحمد گلابزوی وزیر مخابرات و شیرجان مزدوریار وزیر اقوام و قبایل نیز شدیداً مورد تهدید قرار گرفت، شیرجان مزدوریار زندانی و سه نفر متباقی آنها تحت حمایت سفارت اتحادشوروی، نخست در کابل مخفی ساخته شده و بعداً بطور سری به تاشکند و در نهایت به بلغاریا فرستاده شدند. اطلاعات داده شده توسط این سه تن، بخصوص توسط اسدالله سروری رئیس «اگسا» در مورد حفیظ الله امین به مقامات شوروی، چه قبل از ورود شان به تاشکند و چه بعد از آن، شکاکیت رهبران شوروی را نسبت به حفیظ الله امین هرچه بیشتر تشدید نمود و بعد از قتل نورمحمد تره کی و بخصوص بعد از آنکه حفیظ الله امین سفیر شوروی پوزانف را مقصر و محرک برخورد نظامی میان خویش و نورمحمد تره کی دانست و چنین ادعا را توسط داکتر شاه ولی عضو دفتر سیاسی حزب و وزیر خارجه، طی کنفرانس مطبوعاتی و در حضور سفرای خارجی مقیم کابل مطرح کرد، کاسۀ صبر آنان لبریز و در نتیجه مصمم گردیدند که برای تعویض حفیظ الله امین و حذف او از قدرت به اقدامات عملی گذار نمایند.

درین وقت است که یکبار دیگر به ببرک کارمل توجه معطوف نمودند. بنابرین یکی از کارمندان سابق کی. جی. بی در کابل، بنام «الکسی پطروف» را نزد ببرک کارمل به چکوسلواکیا فرستادند تا او ببرک کارمل را با خویش به مسکو بیاورد. عبدالوکیل درین مورد؛ چنین مینویسد:«رهبری شوروی بتاریخ 25 ماه اکتوبر، الکسی پطروف را بعد از چهل روز از به قدرت رسیدن حفیظ الله امین، نزد ببرک کارمل به پراگ فرستادند تا در صورت موافقت موصوف، وی را باخود به مسکو بیاورد. ... قرار اظهار ببرک کارمل، موصوف دوشبانه روز با پطروف گفتگو و مذاکره را انجام داد. ببرک کارمل در ابتدأ حاضر نبود که چکوسلواکیا را بزودی ترک گوید و به مسکو برود. وی در صحبت های خود با پطروف پافشاری داشت تا زمانیکه حفیظ الله امین در قدرت است حاضر نیست چکوسلواکیا را ترک نماید. موصوف به این عقیده بود که در صورت ضرورت بعد از سقوط رژیم امین، برای وحدت دوبارۀ حزب به وطن برمیگردد. متأسفانه ببرک کارمل بنابر هر عواملی، نتوانست تا اخیر درین موضعگیری خود در برابر دوست مطمین خود پطروف استادگی نماید. سرانجام ببرک کارمل یکجا با الکسی پطروف بسوی مسکو، همسفر شد»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 321). عبدالوکیل، الکسی پطروف ـ این کارمند ریاست کشف خارجی کی. جی. بی ـ را شخصی معرفی مینماید که «نمایندۀ آژانس تاس» در کابل بود و با «امین، تره کی و کارمل قبل از هفت ثور [1357] تماس داشت» و زمانیکه وکیل سکرترجنرال وزارت خارجه بود، موصوف به او گفته بود:«حفیظ الله امین فردای هفت ثور سوار با زرهپوش به اقامتگاه من واقع کارته سه آمد و از موفقیت قیام برای من اطلاع داد؛ اکنون به تعهدات خود توجه ندارد و مشوره های مرا نادیده می گیرد» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 223). عبدالوکیل چند سطر بعد از نقل قول فوق، بازهم مینویسد که:«پطروف بزودی بعد از هفت ثور از سفارت بنابر موضعگیری های ضد حفیظ الله امین تبدیل شد»(عبدالوکیل، همانجا، همان صفحه). بعداً به عوض او مامور جدید کی. جی. بی «لیونید بیریوکوف»، همان شخصی مقرر گردید که ببرک کارمل قبل از ترک افغانستان، به امید ملاقات با سفیر شوروی از او استمداد جسته و چنانچه در قسمت هفدهم همین سلسله خواندیم، شب را یکجا با سایر همراهان خویش در اقامتگاه او سپری نموده بودند.

بنابر چنین سوابق و در نتیجه مؤثریت الکسی پطروف بر ببرک کارمل بود که او به انتقال ببرک کارمل از پراگ به مسکو مؤظف و سرانجام توانست موصوف را قناعت داده با خویش به مسکو انتقال دهد. عبدالوکیل مینویسد:«به تعقیب رسیدن ببرک کارمل به مسکو، پس از مدتی سایر رهبران پرچمی که در مهاجرت بسر می بردند، بنابر خواست و پیشنهاد ببرک کارمل یکی پی دیگر بشمول اینجانب به مسکو رفتیم. ... بعد از رسیدنم به مسکو با ببرک کارمل و سایر رفقا که قبل از من به مسکو رسیده بودند یکجا شدیم. ... تا اکنون ببرک کارمل، نوراحمد نور و دوکتور آناهیتا راتبزاد به مسکو رسیده بودند» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 321). اگرچه عبدالوکیل در ادامه مینویسد که «نجیب الله و محمود بریالی در حال آمدن بودند»؛ ولی هیچ سندی، از اسناد افشا شدۀ آرشیف های شوروی و سایر نویسندگان به شمول خود عبدالوکیل، حضور این دو تن را در جریان جلسات آمادگی و تصمیم گیری در مسکو و حتی انتقال شان توسط طیارات نظامی شوروی ـ آنطوریکه دیگران بشمول عبدالوکیل را انتقال دادند ـ چه قبل از سقوط حفیظ الله امین و چه بعد از آن وجود ندارد.

واسیلی متروخین نویسنده کتاب «کی. جی. بی در افغانستان» و همچنان ولادمیر سنگیروف و والیری سامونین نویسندگان کتاب«چگونه به ویروس A(هجوم به افغانستان) مبتلا شدیم»، با استفاده از آرشیف های کی. جی. بی و سایر منابع اتحادشوروی، حقایق زیادی را با جزئیات بیشتر در مورد حضور و فعالیت های گروپ هفت نفری «حکمرانان آتیۀ افغانستان» در کتب متذکرۀ خویش تحریر داشته اند. درین زمینه واسیلی متروخین مینویسد که: به وسیلۀ ریاست کشف خارجی کی. جی. بی:«حکمرانان آتیۀ افغانستان در ماه نوامبر به مسکو برده شدند. دو تن از چکوسلواکیا، سه تن از بلغاریا و دوتای دیگر مخفیانه از یوگوسلاویا انتقال یافتند. آنها باهم یکجا به فراگیری و یادسپاری دستورها و هدایات کی. جی. بی آغاز کردند»(واسیلی متروخین ، کی. جی. بی در افغانستان، ترجمۀ داکتر حمید سیماب، صفحه 48). این افراد در حقیقت همان هفت نفری بودند که سالها بعد دوکتور نجیب الله در ایام ریاست جمهوری خود آنان را «هفت نفری» خواند «که شوروی ها بر سر آنها قمار زد». اسمای این هفت نفر را متروخین، چنین معرفی مینماید:«اعضای ارشد مهاجرین سیاسی افغانی: ببرک کارمل، گلابزوی، وطنجار، سروری، نوراحمد نور، اناهیتا راتبزاد و عبدالوکیل در آغاز نوامبر همان سال به کمک کی. جی. بی در مسکو باهم دیدار کردند و روی یک خط مشی عمومی سیاسی و برنامه های مشخص براندازی حفیظ الله امین و دودمانش از قدرت کار کردند. کارها همه زیر اثر تعیین کنندۀ توصیه های کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی که طی ملاقاتها با نمایندگان رهبری شوروی به دوستان افغانی رسانیده می شد صورت می گرفت. کارمل و یارانش درک روشنی از اصول سیاست خارجی شوروی و ضرورت اتکأ بر منافع و امکانات خود شان را داشتند»(واسیلی متروخین، کی. جی . بی در افغانستان، ترجمه داکتر حمید سیماب صفحه 49). بر مبنای توضیحات متذکره میتوان گفت: ببرک کارمل و عبدالوکیل از چکوسلواکیا، نوراحمد نور و دوکتور اناهیتا راتبزاد از یوگوسلاویا، اسدالله سروری، محمد اسلم وطنجار و سید محمد گلابزوی از بلغاریا به مسکو انتقال داده شدند و همین افراد بودند که بعداً در وقفه های مختلف، توسط طیارات نظامی شوروی و بطور مخفی به افغانستان برده شدند.

افزون بر آنان دستگیر پنجشیری که حیات موصوف بعد از به قدرت رسیدن حفیظ الله امین مورد تهدید قرار داشت، تحت بهانۀ تداوی به مسکو انتقال داده شده بود و تا چند روز قبل از سقوط امین در مسکو بسر می برد. به همین ملحوظ است که عبدالوکیل در مورد او چنین مینویسد:«ناگفته نباید گذاشت که دستگیر پنجشیری هم درین فاصلۀ زمانی تا چند روز قبل از 6 جدی 1358، غرض تداوی در مسکو بود. به گمان زیاد شوروی ها برای پیوستنش با ما فکر مینمودند. زیرا اتحادشوروی وی را هم یکی از مخالفین سرسخت امین در داخل بیروی سیاسی و حاکمیت می شناختند. ولی اینکه چرا از موجودیت ببرک کارمل و رفقای دیگر پرچمی و خلقی وی را مطلع نکردند و هم اینکه چرا از موجودیت وی تا اخیر آنها را مطلع نساخت، روشن نشد»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 323). به عقیده و تحلیل این قلم، روسها می باید بادرنظرداشت مخالفت عمیق و دیرینۀ دستگیر پنجشیری با ببرک کارمل و در عین حال بنابر نقش بعدی که به وی مبنی بر اغفال امین در نظر داشتند، نخواستند دستگیر پنجشیری را از حضور ببرک کارمل در مسکو آگاه سازند تا مبادا خصومت او با ببرک کارمل باعث گردد که موضوع را به امین افشأ نماید. چنانچه بعداً دیده شد که دستگیر پنجشیری نقش مؤثری را در اغوای حفیظ الله امین ایفا نمود.

در عین حال اینکه عبدالوکیل تاریخ دقیق آمدن خود را به مسکو مخفی نگهداشته و صرف میگوید که بعد از ورود ببرک کارمل، نوراحمد نور و اناهیتا راتبزاد به مسکو رسیده است، بخاطری سوال برمی انگیزد که خودش باری درین زمینه؛ چنین نوشته است:«زمانیکه آلمان را چند ماه قبل از 6 جدی ترک نمودم دو طفل خورد سالم را نزد دوکتور بریالی و خانواده اش گذاشتم و آنها با مهربانی و محبت مراقبت آنها را مینمودند. این کمک آنها باعث آرامش روحی ام در آن شرایط نهایت دشوار گردید» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 306) در حالیکه از ورود ببرک کارمل به مسکو تا سقوط حفیظ الله امین (6 جدی 1358) نه بیشتر از دوماه را دربر گرفت، بنابرین اگر به گفته فوق الذکر عبدالوکیل اتکأ بعمل آید، میتوان این شک را مطرح کرد که آیا عبدالوکیل قبل از دیگر اعضای گروپ هفت نفری فوق الذکر («چند ماه قبل از 6 جدی») به مسکو فراخوانده نشده بود؟.

به هر صورت؛ بعد از آمدن ببرک کارمل و همراهان او به مسکو است که آنها برای نخستین بار به فکر «کشور» و سازمان مخفی «حزب» می افتند تا «اطلاعات دقیق دست اول از وضع داخل کشور و حزب» بدست آورند. عبدالوکیل درین زمینه مینویسد که ببرک کارمل، در نخستین دیدار خود در مسکو به او چنین گفته بود:«اکنون مشکل دریافت اطلاعات دقیق دست اول از وضع داخل کشور و حزب است. ما باید بطور مستقلانه اطلاعات کافی راجع به اوضاع داخلی کشور بدست آوریم. باوجودیکه رفقای اتحادشوروی ما را در جریان حوادث و برخوردهای مهم و عاجل قرار میدهند؛ ولی لازم است که ما هم ابتکار عمل از خود نشان بدهیم و تنها منتظر آنها نباشیم» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 322).

بخاطر تامین امر فوق از جانب آنان: «پیشنهاد گردید تا گلابزوی بصورت غیر قانونی به کابل برده شود تا کار تدارکاتی را سروسامان دهد. افسر عملیاتی اِرشوف، کارمل و سروری این پیشنهاد را با گلابزوی در میان گذاشتند، اما او به دلیل اینکه نظر به دیگران وزنۀ خیلی کمتر سیاسی داشت، شانه خالی کرد و گفت که وطنجار برای این کار مناسب تر است. موقف گلابزوی را بزدلانه ارزیابی کردند»(واسیلی متروخین، کی. جی. بی در افغانستان، ترجمۀ ذاکتر حمید سیماب، صفحه 48). بعد از آن تصمیم گرفته شد که به عوض سید محمد گلابزوی: «عبدالوکیل عضو پیشین کمیته مرکزی ح. د. خ. ا را به افغانستان بفرستند تا میان حلقات مخفی و هستۀ مرکزی [هدف همین 6 نفر باقیمانده در مسکو است ـ ف. ودان] ارتباط برقرار سازد. سیدمحمد گلابزوی وزیر پیشین مخابرات جمهوری دموکراتیک افغانستان بعدتر برای سازماندهی فی المحل جنبش ضد امین گسیل خواهد شد. همه اعضای دیگر مرکزیت تحت رهبری رفیق ببرک کارمل بزودی به نزدیکی مرز فرستاده خواهند شد تا بتوانند مخفیانه و مؤثرانه کار کنند»(متروخین، کی. جی. بی در افغانستان، ترجمۀ حمید سیماب، صفحه 49). بنابرین عبدالوکیل آماده گردید که به افغانستان اعزام شود. خود عبدالوکیل؛ درین زمینه چنین می نویسد:«در 11 ماه نوامبر 1879 [(20عقرب 1358)] با ببرک کارمل، نوراحمد نور، دکتور اناهیتا راتبزاد، سیدمحمد گلابزوی، اسدالله سروری و محمد اسلم وطنجار خداحافظی نمودم و رهسپار کابل شدم. آنها مرا تا درب دروازه همراهی کردند. ... سوار بر موتر جانب میدان هوایی نظامی حرکت نمودم. توسط یک طیارۀ بزرگ ترانسپورتی نظامی بسوی کابل پرواز نمودم. بعد از پرواز از میدان نظامی مسکو، طیاره توقفی در میدان هوایی نظامی تاشکند نمود و از طیاره خارج نشدم. در جریان پرواز هیجان و تصورات گوناگون مرا بخود مشغول ساخته بود.

زمانیکه طیاره بالای فضای کابل رسید داخل موتر جیب که در داخل طیاره موجود بود شدم. هراس و ترس در آن زمان بالایم سایه افگنده بود و قلبم به شدت می تپید. اگر شخصی ادعا کند زمانیکه با یک خطر و آنهم خطر مرگ روبرو می شود نمی ترسد من به آن چندان باور ندارم. بمجرد نشست طیاره در میان هوایی کابل و قرار گرفتن آن در قسمت نظامی میدان هوایی دروازۀ بزرگ عقب طیاره باز شد و در اطراف آن آواز کارمندان نظامی شوروی و افغانی و مسوولین میدان را می شنیدم که با یکدیگر با صدای بلند به روسی سخن میگفتند. ...

صاحب منصبان و افراد مسوول افغانی هیچ پرسشی در مورد موتری که از طیاره برآمد بعمل نیاوردند و کسی هم اجازۀ خروج موتر را از ساحۀ میدان هوایی از کسی نخواست. کوچکترین خطری برای من بوجود نیامد. بنظرم این برخورد، روابط دوستانه و اعتمادی را که میان شوروی ها با اعضای نظامی و ملکی ح. د.خ. ا موجود بود، بیان مینمود. در داخل موتر احساس میکردم همه چیز به سهولت و بدون ترس و وحشت گذشت. ضربان قلبم دیگر آرام شده بود و احساس خوشی مینمودم. غیر از دریور موتر، یک شخص دیگر هم در پهلویش قرار داشت، در آن فرصت منظور از موجودیت وی را در موتر ندانستم. بعدها یک کارمند سفارت شوروی در کابل در این مورد مطلب تکاندهنده ای را برایم بیان داشت. بعد از چند لحظه موتر حرکت نمود و تقریباً بعد ار بیست الی بیست و پنج دقیقه موتر ما به گاراژ یک تعمیر داخل شد. از موتر پیاده شدم و بعداً به داخل یک سالون، توسط یک شخص قد میانه که لسان پشتو و دری را بلدیت نداشت، رهنمایی گردیدم. بعد از نیم ساعت، دروازۀ سالون باز شد و این بار شخص دیگر در برابرم نمایان شد. وی همان شخص مشهور ولیوراودساچی بود، که بعد از سپری شدن چند مدت از 6 جدی، بزودی بحیث مشاور همیشگی ببرک کارمل انجام وظیفه مینمود. با وصف اینکه سالهای طولانی در افغانستان کار نموده بود، ولی یک کلمه پشتو و دری را نمیدانست و به زبان انگلیسی صحبت مینمود. در حالیکه هیجان سراپایم را فرا گرفته بود گفت:«ما قبل از اینکه شما به سلامتی و بدون درد سر به اینجا برسید، خیلی ها نگران بودیم. زیرا درین روزها کنترول موترهای اشخاص داخلی و خارجی بشمول موترهای سفارت اتحادشوروی را استخبارات امین تشدید بخشیده است. این تعمیر، مربوط خانۀ دوستی افغان ـ شوروی است». موصوف بعداً گفت:«من میروم تا برای ببرک کارمل و دیگر رفقای تان اطمینان بدهم که بدون آسیب به کابل رسیدی». در ختم برای اولیور اودساچی گفتم:«فعلاً تا نزدیک شام درینجا منتظر میمانم. زمانیکه هوا تاریک شود اینجا را باید ترک نمایم». وی چیزی نگفت و با عجله تعمیر را ترک نمود»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 330 و 331).

افزون بر توضیحات فوق الذکر عبدالوکیل، نویسندگان کتاب «چگونه به وایروس A (هجوم به افغانستان مبتلا شدیم»، نیز جزئیات جالب و مهمی را در مورد اعزام عبدالوکیل به کابل؛ چنین توضیح نموده اند:[«قبل از اعزام، متخصصین تغییر قیافه، بالای او خوب کار کردند و اکنون دیگر حتی مادر سکۀ او هم وکیل را نمیتوانست بشناسد: به کمک لینزها رنگ چشمان او را تغییر دادند، شکل معمول صورت او را متحول ساختند، در میان بوت او مانع مخصوصی ایجاد نموده و بدین ترتیب طوری وانمود ساختند که او میلنگد. در مرحلۀ آخر آمادگی ها، وکیل به مامورین بخش هشتم ریاست (c) [به استناد توضیح پاورقی این بخش، ریاست(c) کی. جی. بی یا ریاست «عملیات غیر قانونی» مهمترین شاخۀ استخبارات شوروی مشتمل بر 13 شعبۀ فرعی بود. شعبۀ فرعی هشتم آن  عهده دار اعمالی بود که  در قاموس جنایتکاران«کارهای تر (آبدار) نامیده می شوند و شامل قتل، خرابکاری، آتش افروزی، زهرپاشی و زهر اندازی، خرابسازی ماشین آلات و دهشت افگنی را شامل میگردید ـ ف. ودان] سپرده شد. بخش مذکور ... وظیفۀ اجرای عملیات های حساس را در خارج از قلمرو اتحادشوروی، بدوش داشت. ډگروال گلوتوف، همان کسی که چندی پیش مخفیانه خلقی ها [هدف نویسنده سروری، وطنجار و گلابزوی است ـ ف. ودان] را از کابل به شوروی انتقال داده بود، حالا به وکیل درس فیر کردن از تفنگچۀ بی صدا و جنگ های تن به تن را با استفاده از اسلحۀ سرد میداد.

انتقال محرمانۀ عبدالوکیل به افغانستان نیز به واسیلی گلوتوف سپرده شد، که مهمترین مرحلۀ این عملیات بود. فیصله بعمل آمد تا بازهم از همان کانتینرهای چوبی [هدف نویسندگان صندوق های چوبی قابل انتقال در داخل موترهای جیپ روسی است ـ ف. ودان] آزموده شده استفاده صورت بگیرد. در صورت بروز سوال باید گفته شود که در کانتینر «پرزه های موتر برای جیب های شوروی» قرار دارد. کانتینر چوبی در یکی از جیپ ها جابجا گردیده و جیب به نوبۀ خود در بدنۀ طیاره داخل شده و بدون هرگونه تکلیفی طیاره مذکور از یک میدان هوایی نظامی در حاشیۀ مسکو، به کابل پرواز کرد. در پایتخت افغانستان بار را طبق معمول هیچکس تالاشی نکرد و جیپ کانتینر دار مستقلانه به تعمیر «زینیت» رسید. در تعمیر «زینیت» وکیل زنده و سلامت به اوسادچی سپرده شد. وکیل در منزل اوسادچی اقامت گزین گردیده و به زودی از طرف شب به برآمدن به شهر شروع نمود تا به این ترتیب ارتباطات را با سایر حزبی ها تمامین نماید»(ولادمیر سنگیروف و والیری سامونین چگونه به وایروس A (هجوم به افغانستان) مبتلا شدیم، چاپ مسکو: انتشارات رسیسکایا گزیتا، ترجمۀ غوث جانباز فصا هشتم صفحه 255. برگرفته از متن الکترونیک سایت الکترونیک پندارنو).

بدین طریق عبدالوکیل بعد از فراگیری «درس فیر کردن از تفنگچۀ بیصدا و جنگ های تن به تن با اسلحۀ سرد» توسط ډگروال گلوتوف کارمند بخش هشتم ریاست (c) کی. جی. بی و تغییر قیافه به حدی که «حتی مادر سکۀ او هم نمیتوانست وکیل را بشناسد» توأم با لنگش ساختگی پای، تحت عنوان «پرزه های موتر جیپ روسی» به داخل صندوق چوبی در یک موتر جیب که بوسیلۀ یک طیارۀ نظامی حمل می شد، به کابل انتقال و در «منزل اوسادچی» کارمند کی. جی. بی. مقیم کابل اقامت گزین گردید» نه آن طوری که خود منازل بدون ادرس مشخص و صاحبان بی هویت را برای «مخفی شدن» خویش تحریر داشته است.

به هر صورت عبدالوکیل که به کابل فرستاده شده بود تا «میان حلقات مخفی (سازمان مخفی پرچمی ها و خلقی های مخالف امین) و هستۀ مرکزی(6 نفر باقمانده در اتحاد شوروی) ارتباط ایجاد نماید» و «آمادگی های لازم را برای عملی شدن مشی» توافق شده از جمله «سرنگونی رژیم حاکم امین به زودترین فرصت ممکن» انجام دهد، درین زمینه کدام کارهای مشخص را انجام داد و بر مبنای انجام شده های او، «هستۀ مرکزی» چگونه نقش رهبری کننده اش را در امر سرنگونی حفیظ الله امین ایفا نمود؟. مسایلی اند که در بخش های بعدی وضاحت خواهند یافت.

ادامه دارد