به ادامۀ گذشته، قسمت بیست و ششم، مؤرخ:25 سپتمبر 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

 

قسمت بیست و ششم

در ختم قسمت قبلی، این سوال مطرح گردید که باوجود مخالفت چهره های اساسی ممثل قدرت حزبی و دولتی (دوکتور نجیب الله منشی عمومی کمیته مرکزی ح. د. خ. ا، ببرک کارمل رئیس شورای انقلابی و صدر هیئت رئیسۀ شورای انقلابی، سلطانعلی کشتمند عضو بیروی سیاسی حزب و صدراعظم و نوراحمد نور عضو بیروی سیاسی و منشی پرقدرت کمیته مرکزی حزب)، عبدالوکیل چگونه توانست بعد از مقاومت بیشتر از سه ماه بحیث وزیر خارجه مقرر و بعداً به عضویت بیروی سیاسی حزب نیز دست یابد؟.

درین ارتباط باید گفت که دفاع مقامات شوروی از عبدالوکیل، هم در مورد ممانعت از پرواز مستقیم او از ویتنام به پراگ و فراخواندن او به کابل و هم در تقررش بحیث وزیر خارجه و بعداً کسب عضویت بیروی سیاسی حزب، نقش قاطع و تعیین کننده داشتند. توأم و تحت تأثیر چنین حمایتی بود که پشتیبانی عده یی از رهبران جناح خلق نیز از او هرچه بیشتر از پیش تبارز نمود و توأم با آن سکوت معامله گرانه و یا «مشوره های خیر اندیشانۀ» برخی از رهبران جناح پرچم نیز به مشاهده رسید. ولی مخالفت چهره های پرقدرت دولتی فوق الذکر که باعث تداوم سه ماهۀ منازعه گردید، سرانجام بربنیاد معامله یی راه حل یافت که مبتنی بر آن حامیان عبدالوکیل در جناح خلق، حاضر شدند بخاطر برآورده شدن خواست و گل روی رهبران شوروی، جنرال نظرمحمد وزیر دفاع را که یکی از یاران خودشان بود قربانی این معامله نمایند و پذیرفتند که در صورت تقرر عبدالوکیل در مقام وزارت خارجه، جنرال محمد رفیع از جناح پرچم، به عوضِ جنرال نظرمحمد، بحیث وزیر دفاع مقرر گردد.

دیده شد که عبدالوکیل طی چنین پروسۀ جنجالی میان دوگرایش مخالف مبنی بر تقرر و عدم تقرر خویش در پُست وزیر خارجه ـ که از ملاقات های او با «چاپلین» سفیر شوروی در ویتنام آغاز و بعد از آن با طرح «یکی از رفقای دارالانشا در یک جلسۀ غیر رسمی» مطرح و تا دهم قوس 1365 دوام یافت ـ پیروز و اینک در مقام وزارت خارجه قرار گرفت. بادرنظرداشت تلاش آگاهانۀ عبدالوکیل طی چنین پروسۀ طولانی جهت دست یابی به مقام وزارت خارجه، هر خوانندۀ نقل قول اخیر عبدالوکیل، از این ادعای او به تعجب می افتد که گویا او «از اعلام تقرر» خویش «بحیث وزیر خارجه به تعجب افتاده» باشد. زیرا واقعیت این بود که عبدالوکیل بعد از طرد تحقیر آمیز خویش از وزارت مالیه، قدم به قدم، آگاهانه و هدفمند برای کنار زدن ببرک کارمل از قدرت و برگشت پیروزمندانۀ خویش به کشور تلاش نموده و اینک در نتیجۀ این تلاش ها توانسته بود با احراز مقام وزارت خارجه گام بلندی بسوی آرزویی بردارد که ـ چنانچه در قسمت 24 این سلسله خواندیم ـ موقع خداحافطی رفتن به ویتنام، در برابر این سوال ببرک کارمل که با عصبانیت از او پرسیده بود:«بگو از کجا و چطور مطمین هستی که من کنار خواهم رفت؟» در جواب با نقل قولی از خود ببرک کارمل اعزام خود به ویتنام را با رفتن خود او بحیث سفیر در زمان نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین به چکوسلواکیا مقایسه و تهدید نموده بود:«من خوب میدانم که در مقایسه با خودت در حزب و دولت تاثیر و نفوذ قابل ملاحظه ندارم. ... ولی با بعضی اقدامات غیر ضروری، برای حزب و خود مشکل خلق میکنید» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 440، تکیه از: ف. ودان). محتوی این تهدید اشاره به آن داشت که زمانی ببرک کارمل گفته بود: در پراگ آرام نه نشسته و اوراق زیادی را سیاه نموده بود تا برژنیف را قانع ساخت که حفیظ الله امین را از قدرت نفی نماید. بدین طریق وکیل تهدید مینمود که خودش در ویتنام نیز آرام نخواهد نشست و چنان هم عمل کرد.

بدین طریق عبدالوکیل که خود را در فراهم نمودن زمینه های نزول ببرک کارمل سهیم میدانست و در نتیجه اینک نه تنها از ویتنام برگشته، بلکه در مقام وزارت خارجه نیز قرار گرفته و به زودترین فرصت به عضویت بیروی سیاسی حزب هم دست می یافت، بنابرین بسیار تمایل داشت تا رو در روی ببرک کارمل قرار گرفته و چشم در چشم او دوخته و از موضع وزیر خارجه و عضو بیروی سیاسی حزب، در برابر او قدرت نمایی کند. به همین ملحوظ بود که داوطلب گردید تا یکجا با «صالح محمد زیری، نوراحمد نور، محمد اسلم وطنجار و سیدمحمد گلابزوی» نزد ببرک کارمل برود و به این «پسر عمۀ» خود بگوید که «بحیث رئیس شورای انقلابی برای نجیب الله درد سر بزرگ» است، بنابرین «از سر راه» او «دور شود» و «به مسکو برود». او چنین هم کرد. در همین ملاقات بود که ببرک کارمل، به همراهان عبدالوکیل؛ چنین اخطار داده بود:«خیر باشد، طوریکه من وکیل را می شناسم وی به آسانی از ویتنام نیامده، بعداً شما خواهید دید که چطور در مورد شما برخورد مینماید» (رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 465).

ببرک کارمل راست میگفت، زیرا« پسر عمه» و «پسر ماما» که زمانی از یک گریبان سر میکشیدند و همراز همدیدگر بودند؛ «طوریکه» همدیگر خود را میشناختند، هنوز دیگران آنان را نه شناخته بودند. او میدانست که عبدالوکیل بنابر کدام روابط و مبتنی بر آن، چگونه به کشور برگردانده شده و همچنان در تجربه جنگ قدرت بخوبی دریافته بود که عبدالوکیل در آنچه توقف نخواهد کرد که اینک در بستر این روابط به آن دست یافته است. بنابرین ببرک کارمل میدانست که با ترک مقام ریاست شورای انقلابی و صدر هیئت رئیسۀ آن، دیگر وکیل او را در بازی قدرت رقیب خویش ندانسته وارد معرکۀ جدید با رقبای جدید میگردد.

 انکشافات بعدی اوضاع کشور مبتنی بر سیاست های «مسکو»، به مرور زمان و طی سالهای آینده نشان داد که آندو نه تنها رقیب همدیگر نماندند؛ بلکه گرایش های حمایوی از همدیگر را تبارز و در نهایت یکبار دیگر و بمثابه افزاری که تاریخ مصرف شان به اتمام رسیده، توسط «باریس یلتسین» بحیث مواد سوخت گرمابۀ منافع فدراتیف روسیه در «بغاوت شمال» بکار گرفته شدند و در کنار هم و شانه به شانه، بمثابه مهره های اصلی «ستون پنجم» این بغاوت، در ضدیت با حزب و دولت و پروسۀ صلح ملل متحد، در تقابل با نهضت ترقیخواهانۀ کشور و به نفع گرایشهای راست افراطی مذهبی و قومگرا در حالی مورد استفاده قرار گرفتند که بنابر اعترافات اخیر سردمداران آن وقت «کرملین»، در کنار مقامات رهبری کنندۀ کی. جی. بی، 300 تن از مشاورین سی. آی. ای قرار داشته و فعالیت این اداره را منجمله در ارتباط به افغانستان استقامت میدادند. چنین است حقیقت سوق حزب ما، نهضت ترقیخوانۀ کشور ما، میهن و مردم ما بسوی قربانگاه منافع ابرقدرت ها در حمل ـ ثور 1371 خورشیدی.

به ملحوظ گرایش فوق الذکر است که عبدالوکیل اکنون در کتاب مورد بحث خویش، چه بسا تلاش نموده است واقعیت اختلافاتِ به تاریخ پیوستۀ خود با ببرک کارمل را با ملعمۀ دروغ و تذویر بپوشاند و یا در زمینه برخورد با ملاحظه نموده؛ چنان وانمود سازد که گویا به ببرک کارمل همیشه احترام داشته است. بنابرین طی یادداشت های خویش و در مواردی که خواسته است مواضع و عملکرد ببرک کارمل را در رابطه با سایر رهبران حزب توضیح دهد، در دفاع از او قرار گرفته است. یکی از این مسایل موضع گیری مشهود و معلوم ببرک کارمل در مورد مخالفت او با خروج قوای نظامی شوروی از افغانستان است؛ عبدالوکیل برعکس واقعیت این موضعگیری؛ که تمام رونوشت جلسات، نوشته های شخصیت های دخیل، شاهدان عینی، خاطره نویسان و واقعه نگاران بر صحت آن گواهی میدهند؛ در زمینه چنین مینویسد: «... اختلاف میان ببرک کارمل و گرباچوف در سال 1985، نه روی این مسئله که ببرک کارمل نمی خواست قوای شوروی از افغانستان خارج شود؛ بلکه بالای یک سلسله مسایل جدی دیگر بوجود آمد. از جمله دربارۀ نقش ح. د. خ. ا در ساختار آیندۀ دولتی، برخورد در برابر مجاهدین و چگونگی مذاکره و مصالحه با آنها، قطع ارسال سلاح و کمک های نظامی و مالی پاکستان و امریکا و متحدین آنها برای مجاهدین قبل و بعد از خروج قوای شوروی. دادن تعهد قابل اعتبار برای عدم تکرار مداخلات و برچیدن مراکز و دفاتر مجاهدین بعد از امضای موافقتنامه های ژینو و نظارت ملل متحد بالای آنها. تعهد رهبری اتحادشوروی برای ادامۀ کمکهای همه جانبۀ آنکشور به شمول کمک های نظامی برای افغانستان، بعد از برآمدن قوای شوروی.

برعکس، گرباچوف در برابر این نظریات و پیشنهادات ببرک کارمل، تمام توجه خود را معطوف به خروج هرچه سریعتر قوای نظامی شوروی بدون سنجش عواقب آن در قبال دولت افغانستان و ح. د. خ. ا کرده و تصمیم یکجانبۀ خود را در مورد گرفته بود و به پیشنهادات برای آیندۀ افغانستان توجه نمی کرد و عملاً میخواست نظرش را در مذاکرات ژینو نیز تحمیل نماید. با وصف این اختلافات میان گرباچوف و ببرک کارمل، موضع رسمی جمهوری دموکراتیک افغانستان در مذاکرات ژینو تا اخیر سال 1985 مذاکره روی جدول زمانی قابل قبول برای طرفین مذاکره کننده برای خروج قوای شوروی بود.

بعضی ها بدون اینکه سندی داشته باشند، رهبری آن زمان دولت و ح. د. خ. ا را متهم مینمایند، که آنها نمیخواستند قوای اتحادشوروی از افغانستان خارج شود و یا میخواستند برای مدت طولانی در افغانستان باقی بماند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 540 و 541، تکیه از ف. ودان).

در رابطه به نقل قول فوق الذکر؛ مسایل ذیل می باید توضیح گردند:

1 ـ درین نقل قول عبدالوکیل مدعی گردیده که :«... اختلاف میان ببرک کارمل و گرباچوف در سال 1985، نه روی این مسئله که ببرک کارمل نمی خواست قوای شوروی از افغانستان خارج شود؛ بلکه بالای یک سلسله مسایل جدی دیگر بوجود آمد. ...

بعضی ها بدون اینکه سندی داشته باشند، رهبری آن زمان دولت و ح. د. خ. ا را متهم مینمایند که آنها نمیخواستند قوای شوروی از افغانستان خارج شود و یا میخواستند برای مدت طولانی در افغانستان باقی بماند». درین زمینه:

الف: دیده می شود که عبدالوکیل بخاطر مؤجه جلوه دادن ادعای خود، میان ببرک کارمل که یک فرد و رهبر «آن زمان دولت و ح. د. خ. ا» بود با مجموع «رهبری آن زمان دولت و ح. د. خ. ا»، بطور آگاهانه مغالطه ایجاد نموده است. در ابتدای پراگراف او روی «اختلاف میان ببرک کارمل و گرباچوف در سال 1985» بحث دارد اما در نتیجه گیری وقتی سوال «سندی» را مطرح مینماید دیگر نه اختلاف میان ببرک کارمل و گرباچوف روی مسئله؛ بلکه سوال «رهبری» را پیش میکشد و حکم مینماید که «رهبری آن زمان دولت و ح. د. خ. ا» میخواستند «قوای شوروی از افغانستان خارج شود» و  نمیخواستند «برای مدت طولانی در افغانستان باقی بماند».

بنابرین عبدالوکیل با توسل به خدعه در انتظام جمله بندی های نقل قول فوق، خواسته است حقیقت تاریخی مربوط به مخالفت ببرک کارمل با خروج عساکر شوروی از افغانستان را با رو پوش قرار دادن حقیقت موضعگیری برعکس اکثریت اعضای «رهبری آن زمان دولت و ح. د. خ. ا» در زمینۀ خروج عساکر اتحادشوروی از افغانستان، انکار نماید.

 ب: درمورد مسئله خروج قوای نظامی اتحادشوروی از افغانستان و مواضع طرف های مختلف ذیدخل داخلی و خارجی؛ منجمله مواضع ببرک کارمل و گرباچوف درین زمینه، نگارنده طی دو فصل و بطور مشروح در جلد دوم کتاب چاپ ناشدۀ خویش، تحت عنوان «مصالحۀ ملی و انکشاف اوضاع در افغانستان» نوشته ام. بنابرین درینجا بخاطر رعایت اختصار، جهت اثبات نادرستی ادعا های نقل قول شدۀ فوق الذکر عبدالوکیل، بر نگارش سلطانعلی کشتمند استناد میگردد که او خود بحیث عضو هیئت جانب افغانی در ملاقات ماه میزان 1364 (سپتمبر 1985) با جانب شوروی حضور داشت و همچنان تذکار آنچه سترجنرال محمد نبی عظیمی که خود از زبان ببرک کارمل شنیده بود.

سلطانعلی کشتمند بعد از تبصره روی «بخش اول» مذاکرات مذکور که قبل از ظهر دایر گردیده بود؛ در تبصره پیرامون «بخش دوم» جلسه که «پس از صرف غذا و تبادل نظرهای جداگانه» برگزار گردید، از «وضع بغرنجی» که «در جلسه بوجود آمد» و از «برافروختگی» ببرک کارمل یاد نموده، برعکس ادعای عبدالوکیل؛ چنین مینویسد:«... عکس العمل کارمل در برابر سوال خروج قوای شوروی غیر مترقبه بود. او اظهارداشت که باری در رابطه به این مسئله به اندروپوف گفته بود که کاری نکند که دو مرتبه با دوچندان نیرو مجبور به لشکرکشی شود. ... گرباچوف جلسه را خاتمه بخشید و گفت که ما خیلی خوب تبادل نظر کردیم و نظریات هر دو طرف برای خود ایشان محفوظ باقی میماند» (سلطانعلی کشتمند، یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی، جلد سوم، صفحه 714).

سترجنرال نبی عظیمی مینویسد، هنگامیکه او در مسکو با ببرک کارمل ملاقات نمود، طی این ملاقات ببرک کرمل به او گفته بود:«گرباچوف با مردم افغانستان و حزب ما جفا کرده است. بیرون کردن قوتهای نظامی شوروی از افغانستان بمعنی نابودی مردم ما، حزب ما و ملت ما و انقلاب ماست»(سترجنرال محمد نبی عظیمی، اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر، صفحه 395).

ج: عبدالوکیل در نقل قول فوق الذکر خویش ادعا نموده که:«گرباچوف در برابر این نظریات و پیشنهادات ببرک کارمل، تمام توجه خود را معطوف به خروج هرچه سریعتر قوای نظامی شوروی بدون سنجش عواقب آن در قبال دولت افغانستان و ح. د. خ. ا کرده و تصمیم یکجانبۀ خود را در مورد گرفته بود و به پیشنهادات برای آیندۀ افغانستان توجه نمی کرد و عملاً میخواست نظرش را در مذاکرات ژینو نیز تحمیل نماید». چنین ادعایی بخصوص از جانب عبدالوکیل که خود بعد از تقررش  بحیث وزیر خارجه هیئت افغانی را در «مذاکرات ژینو» رهبری مینمود، تعجب آور است:

 ادعای عبدالوکیل مبنی بر اینکه گرباچوف «تمام توجه خود را معطوف به خروج هرچه سریعتر قوای نظامی شوروی ... کرده بود»، نمیتواند درست باشد. زیرا عبدالوکیل بحیث وزیر خارجه جمهوری افغانستان بهتر از همه میداند که خروج قوای نظامی شوروی بعد از استعفای ببرک کارمل از مقام منشی عمومی کمیته مرکزی ح. د. خ. ا و رفع مانع او نیز «هرچه سریعتر» صورت نگرفت. باوجود آنکه اصل خروج قوای شوروی را هم  رهبری جدید افغانستان و هم رهبری اتحاد شوروی پذیرفته بودند، باز هم  مدت دو سال و ده ماه را در بر گرفت تا اینکه زمینه های آن در 26 دلو 1367 مساعد و تحقق پذیرفت. افزون بر آن این حقیقت را می باید خود عبدالوکیل بحیث رئیس هیئت جانب افغانی در مذاکرات ژینو بیشتر از هرکس و بخوبی می فهمید که در مذاکرات متذکره این جانب افغانی، توأم با حمایت اتحادشوروی بود که نه بر خروج «هرچه سریعتر»؛ بلکه بر چوکات هرچه طولانی تر زمانی برای این خروج پافشاری داشتند. برعکس آن هیئت مذاکره کنندۀ جانب پاکستان، در تحت حمایت ایالات متحدۀ امریکا بود که بر خروج «هرچه سریعتر» تأکید بعمل می آوردند. به همین ملحوظ است خود که عبدالوکیل درین زمینه؛ چنین نوشته  است:«در چانه زنی ها، چوکات زمانی از جانب افغانستان در تمام دوره های مذاکرات ژینو رسماً به ترتیب 4 سال، 3 سال، 22 ماه، 18 ماه، 16 ماه و سرانجام 9 ماه پیشنهاد گردیده بود. جانب پاکستان ابتدأ 4 ماه، بعد 7 ماه، بعد 8 ماه و بالاخره به 9 ماه موافقه نمود.» (عبدالوکیل، همانجا، جلداول، صفحه 549).

در عین حال تصریح باید کرد که این خود عبدالوکیل بود که بحیث وزیر خارجۀ جمهوری افغانستان و رئیس هیئت جانب افغانی در مذاکرات ژینو چوکات زمانی خروج قوای شوروی از افغانستان را از 22 ماه تا 9 ماه پیشنهاد نموده بود؛ نه اینکه چنین نظر را «گرباچوف ... بدون سنجش عواقب آن در قبال دولت افغانستان و ح. د. خ. ا» ارایه و خواسته باشد که «تصمیم یکجانبۀ خود را» بدون توجه «به پیشنهادات برای آیندۀ افغانستان» اتخاذ و آن را «عملاً ... در مذاکرات ژینو نیز تحمیل» نموده باشد. اگر عبدالوکیل به صحت گفته های خود معتقد است، پس باید نتیجۀ منطقی آن را نیز بپذیرد که: این خود عبدالوکیل بود که بحیث مسوول درجه اول هیئت افغانی در مذاکرات ژینو، زمینۀ چنین «تحمیل» را مساعد ساخته و درین صورت اعتراف نماید که بمثابه افزاری در زمینه بکار گرفته شده است.

در حالیکه نگارنده معتقد هستم که انتظام محتوای توافقنامه های ژینو و امضای آن بزرگترین پیروزی رهبری جمهوری افغانستان مبتنی بر منافع ملی کشور بود که می باید عبدالوکوکیل بخاطر حضور خویش بحیث رئیس هیئت مذاکره کنندۀ افغانی طی دو سال اخیر تداوم مذاکرات و امضأ کنندۀ این اسناد بین المللی افتخار مینمود.  پیروزی رهبری جمهوری افغانستان در امضای این توافقات، نظامیان پاکستان را ناراضی و تنظیم های جهادی را به اندازه یی عصبی ساخته بود که افزون بر پخش و صدور اعلامیه ها و ابلاغیه های تند، مغز متفکر جمعیت اسلامی (داکتر نصری حق شناس) حتی سالها بعد، حین نوشتن جلد دوم «تحولات سیاسی جهاد افغانستان» نتوانست عصبانیت خود را چنین ابراز ننماید:«مذاکرات ژینو و معاهدات آن نه تنها برای حل معضلۀ افغانستان و صیانت ملی پاکستان کاری انجام نداد، بلکه از آنچه در آغاز عنوان شده بود انحراف ورزید و به امضای پیمانی منتهی شد که لکۀ ننگ و خفت آن پیوسته بر دامان سرمنشی سازمان ملل(پریزدوکوئیار)، وزارت خارجۀ پاکستان، جونیجو[ حقشناس بخاطر استثنأ قرار دادن نظامیان پاکستان؛ منجمله جنرال ضیأالحق رئیس جمهور و آی. اس. آی، درینجا نام جونیجو را بکار برده و از بکاربرد مفهوم دولت پاکستان احتراز مینماید ـ ف. ودان] و نمایندۀ شخصی سرمنشی ملل متحد (دیگوکوردوویز) باقی خواهد ماند»(داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 134).

حق شناس بخاطری جونیجو صدراعظم آن وقت پاکستان را در رابطه به امضای توافقات ژینو محکوم و جنرال ضیأالحق رئیس جمهور را استثنا قرار میدهد که بنابر تائید «ستار وزیر خارجۀ سابق پاکستان»، جونیجو در یک «جنگ قدرت» با جنرال ضیاالحق، «در نظرداشت با بکارگیری مهارت سیاسی، از معضلۀ افغانستان به عنوان سلاحی در جهت تحکیم موقعیت خود استفاده نماید» و درین زمینه توانست «افکار عمومی را در جهت حمایت از معاهدات ژینو» بر انگیزد. درین استقامت «نخست وزیر [جونیجو]... علی الرغم اعتراض ضیأالحق، میزگردی را در 5 و 6 مارس [1988] برگزار کرد و در آن رهبران 19 حزب سیاسی پاکستان را گردهم آورد. دیدگاه اکثریت آنها ـ بجز جماعت اسلامی و دو گروه بنیادگرای دیگر ـ این بود که پاکستان باید معاهدات را امضأ کند. پس از این نشست، جونیجو همه اعضای کابینه را برای شام به خانۀ خود دعوت کرد که در آن تمام وزیران، بجز یکی از آنها، از معاهدات حمایت کردند. نمایندۀ جونیجو در وزارت خارجه، زین نورانی، یادآوری کرد که ضیأالحق دیروقت [به جلسه] رسید و حدود 40 دقیقه با شور و حرارت در مخالفت با امضای معاهدات صحبت کرد. به گفتۀ نورانی، غلام اسحق خان (یکی از افراد وفادار به رئیس جمهور که در آن زمان وزیر امور مالی بود و بعد جانشین او شد)، هر نقطه نظری را که ضیأالحق بدون توجیه ابراز میداشت، رد می کرد؛ تا آنجا که چهرۀ رئیس جمهور دگرگون شد. ضیأالحق در ادامه هوشدار داد:اگر معاهدات را امضأ کنید، مردم شما را تکه، تکه خواهد کرد»(دیه گو کوردو ویز، پشت پردۀ افغانستان، ترجمۀ اسدالله شفایی، صفحات 269 و 270، تکیه از ف. ودان).  باید گفت که افزون بر فشارهای بین المللی، حادثۀ انفجار بزرگ دیپوی عمومی کمپ اوجری که به تاریخ دهم اپریل 1988 بنابر عدم کفایت نظامیان و بخصوص آی. اس. آی رخ داد و تلفات جانی و مالی و ضیاع انبار بزرگ از سلاح ها و مهماتی را بار آورد که ایالات امریکا و سایر کشوره به مجاهدین ارسال نموده بودند، نیز باعث فشار هرچه بیشتر حکومت ملکی، احزاب سیاسی و ذهنیت های عامۀ پاکستان بر نظامیان و بخصوص جنرال ضیاالحق و تضعیف مواضع آنان در برابر حکومت ملکی گردید که سرانجام آنان را به قبول امضای توافقات ژینو وادار نمود.

در چنین شرایطی زمینه مساعد گردید که زین نورانی وزیر خارجۀ پاکستان علی الرغم عدم تمایل نظامیان پاکستان و جنرال ضیاالحق حاضر گردد تا معاهدات ژینو را به تاریخ 14 اپریل 1988 با عبدالوکیل یکجا امضأ نماید. بنابر همین عدم تمایل جنرال ضیاالحق است که کوردو ویز باز هم تأکید می کند که بعد از امضای توافقنامه های ژینو نیز:«ضیأالحق طی گفتگوی بامن (در 19 ژوئن) یک بار دیگر دیدگاهش را مورد تأکید قرار داد که قبول معاهدات [ژینو] یک شکست برای پاکستان است»(همانجا، صفحه 270).

به همین ملحوظ بود که جنرال ضیاالحق، نظامیان و بخصوص آی. ای. آی پاکستان با لجاجت علیه معاهدات ژینو عمل و با خشونت آن را نقض نمودند.

2 ـ عبدالوکیل در نقل قول متذکره مدعی است اختلاف ببرک کارمل با گرباچوف نه روی خروج قوای مسلح اتحادشوروی از افغانستان:«... بلکه؛ بالای یک سلسله مسایل جدی دیگر بوجود آمد. از جمله دربارۀ نقش ح. د. خ. ا در ساختار آیندۀ دولتی، برخورد در برابر مجاهدین و چگونگی مذاکره و مصالحه با آنها، قطع ارسال سلاح و کمک های نظامی و مالی پاکستان و امریکا و متحدین آنها برای مجاهدین قبل و بعد از خروج قوای شوروی. دادن تعهد قابل اعتبار برای عدم تکرار مداخلات و برچیدن مراکز و دفاتر مجاهدین بعد از امضای موافقتنامه های ژینو و نظارت ملل متحد بالای آنها. ...».

در رابطه به ادعای فوق عبدالوکیل باید گفت که:

ـ از یک طرف طرح کلی مسایل مربوط به «نقش ح. د. خ. ا در ساختار آیندۀ دولتی، برخورد در برابر مجاهدین و چگونگی مذاکره و مصالحه با آنها، قطع ارسال سلاح و کمک های نظامی و مالی پاکستان و امریکا و متحدین آنها برای مجاهدین قبل و بعد از خروج قوای شوروی. دادن تعهد قابل اعتبار برای عدم تکرار مداخلات و برچیدن مراکز و دفاتر مجاهدین بعد از امضای موافقتنامه های ژینو و نظارت ملل متحد بالای آنها» که در آن زمان و منجمله در جریان مذاکرات مورد بحث میان رهبری افغانستان و اتحادشوروی مطرح بود، برعکس ادعای عبدالوکیل، نه تنها مخالفت ببرک کارمل را بطور علنی بر نه انگیخت؛ بلکه او با طرح های متذکره ابراز توافق نیز نموده بود. برعکسِ عبدالوکیل که مسایل فوق را موارد اختلاف میان ببرک کارمل و گرباچوف میشمارد، سلطانعلی کشتمند؛ چنین مینویسد:«در رابطه به طرح مسئله سوم، یعنی ضرورت تعدیل در سیاست های دولت، کارمل موافقت خویش را اظهار داشت و نکاتی را متذکر شد که بعداً در یک سند حزبی که بنام تزهای ده گانۀ ببرک کارمل مشهور گردید، انعکاس یافت» (سلطانعلی کشتمند، یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی، جلد سوم، صفحه 714).

ـ از طرف دیگر، در رابطه به جزئیات مسایل متذکره که در آن وقت نه مطرح بود و نه منطقاً میتوانست مطرح باشد، باید گفت که این جزئیات صرف طی تداوم مذاکرات ژینو و دستیابی به نتایج نهایی آن و همچنان طی پروسۀ فعالیت نمایندۀ خاص سرمنشی سازمان ملل (بنین سیوان) جهت انتظام پلان «صلح پنج فقره ای سرمنشی ملل متحد» و تلاش برای تعمیل این پلان معین گردید. این حقیقت را می باید بهتر از هر کس دیگر عبدالوکیل بحیث وزیر خارجه افغانستان بخوبی می فهمید. خوشبخانه این جزئیات نیز چنان حل و فصل گردید که منافع ملی افغانستان و تامین صلح و ثبات در کشور ما ایجاب مینمود. اگر عبدالوکیل که خود در شکل گیری اسناد بین المللی متذکره سهیم بود، در پروسۀ تحقق «پلان پنج فقره یی صلح» سرمنشی سازمان ملل استوار باقی میماند و مطابق به حکم بیگانه در سبوتاژ آن سهم نمی گرفت، امروز نقش او در تهیه و تنظیم اسناد متذکره در خور ستایش و احترام می بود.

3 ـ همچنان عبدالوکیل در نقل قول خود یکی از مسایل مورد اختلاف میان ببرک کارمل و گرباچوف را «تعهد رهبری اتحادشوروی برای ادامۀ کمکهای همه جانبۀ آنکشور به شمول کمک های نظامی برای افغانستان، بعد از برآمدن قوای شوروی» وانمود ساخته است. در حالیکه سلطانعلی کشتمند مینویسد که این خود گرباچوف بود که «در بخش دوم» مذاکرات ضمن سایر مسایل که «به تفصیل سخن گفت و نظریات خویش را در رابطه به تحکیم قدرت دفاعی افغانستان ... ابراز کرد» و در عمل نیز طی پروسۀ آمادگی برای خروج نظامی قوای شوروی از افغانستان و بعد از آن، گرباچوف به تعهدات خود جهت ارتقای قدرت دفاعی افغانستان تا سطح پابند ماند که قوای مسلح افغانستان به یک نیروی دفاعی نیرومند مبدل گردید. بنابرین ادعای عبدالوکیل در مورد اختلاف ببرک کارمل با گرباچوف در مورد «ادامۀ کمک های همه جانبۀ آن کشور بشمول کمک های نظامی برای افغانستان» اصلاً در موقع مذاکرات متذکره، زمینه نداشته است، زیرا در آن موقع این کمک ها را اتحادشوروی در راستای منافع خود میدانست و عملاً از تدارک آن دریغ نمی کرد و تا چند سال دیگر نیز دریغ نکرد.

توضحات فوق مؤید آن اند که عبدالوکیل با احراز مقام وزارت خارجه و کسب عضویت بیروی سیاسی ح. د. خ. ا وارد معرکۀ جدید از بازی های سیاسی ای گردید که درین مرحله، از یک طرف می باید او راه خودش را در مقابله با رقبای جدید بسوی آینده باز نماید و از طرف دیگر نقش خویش را مطابق سناریو یی ایفا نماید که متن آن را مراکز مطالعات استراتیژیک شوروی، برای جریان بعدی سیاست های افغانی آن کشور تهیه نموده بودند. در قسمت های بعدی این سلسله ضمن مرور بر محتویات یادداشت های عبدالوکیل، بر نقش او مطابق این مختصات تمرکز خواهیم نمود.

ادامه دارد

  •  
  • · ·