D

D

ع.رحی

J

چند گفتنی در محورِ اتش بس

J

شاید اتش بسِ سه روزه ی داکتر اشرف غنی با طالبان دریچه ی را به سمت یک گفتمان بین الافغانی باز کند ومعادله ی را رقم بزند که کلیتِ پاشیدگی های ملی و اضطراب سیاسی ناشی از انرا در دایره ی یک انتظام گفتاری و توازن رفتاری به سمتِ یک دیالوگِ فراگیر ملی هدایت کند و در نتیجه وسعت فاصله های اجباری و تباعدِ خشنِ ناشی از انرا بسودِ همجوشی های وطنی و تقارب ملی بشکند و منظومه ی نا متعادلِ روابط اجتماعی و مشارکت سیاسی را از نو بیلانس کند. اما خیلی دور است که ماهیت این اتش بس را نوعی مصالحه ی فوری تلقی کنیم و هم خیلی دور است که این پیشامد را یک معامله ی عاقبت نیاندیشانه تصور کنیم ، زیرا واقعیت های محیطِ پیرامونِ این اتش بس و کثرتِ اغفال کننده ی جریان های حاکم برین رویداد به حدی پیچیده و گمراه کننده اند که در یک نگاهِ خوش بینانه و یا بد بینانه نمیشود میزانِ تحقق و تداوم انرا اندازه گیری کرد.

جنگ در افغانستان یک واقعیت است و طالبان بخشی ازین واقعیت اند ، قبولِ واقعیت مهمتر از دیدن انست، در برابر این واقعیتِ تلخ باید تمکین کرد، کنار امدنِ هوشمندانه با این واقعیت شرطِ نخستینِ غلبه بر جنگ و شاه کلیدِ فتحِ قلعه ی عظیمِ انقطاب ِ دردناکِ اجتماعی موجود است.
ماهیتِ این اتش بس نه یک ( دَم راستی) در میدانِ جنگ ، نه یک مصالحه ی فوری و نه یک معامله ی عاقبت نیاندیشانه است، بلکه این پیشامد یک توقفِ کوتاه در مسیرِ چرخشِ سیاست در میدانِ استراتیژی جنگ افغانستان است، رویداد های ازین دست نمیتوانند در فقدان اراده و اگاهی قدرت هایی سامان یابند که (جیزگرانِ خر پول) این میدان اند، ثروت های عظیمِ انسانی و هزینه های سر سام اورِ پولی در قمار خانه ی افغانستان تا و بالا شدند ولی برنده و بازنده ی این معرکه ی خونین معلوم نشد. هزینه ی این جنگ برابر به هزینه ی عمرانِ مجددِ یک کشور جنگ زده است ، تداومِ تلفاتِ انسانی و تمویلِ توقف نا پذیرِ ان در افغانستان سببِ افزایشِ نا رضایتی های گسترده ی اجتماعی و کاهشِ میزان رفاهِ اقتصادی مردمانِ کشور های ذیدخل درین جنگ گردیده است و اینک به دلایلِ فراوان بازیگرانِ اصلی این جنگ در شرایط جدید با موضعگیری های جدید خود را برای یک باز نگری درمعضله ی جنگ افغانستان اماده میکنند، بیم ان میرود که قدرت های حاکم در میدان جنگ در یک معامله ی پنهانی افغانستان را به حالِ خودش رها کنند ، این تجربه در بسیاری از کشور های جنگ زده بمراتب تکرار شده است و یا اینکه مضمونِ مدیریتِ جنگ را با یک ارایش جدیدِ استراتیژیک تعویض کنند
مردم افغانستان بخصوص روشنفکران این مسله را باید جدی بگیرند، برخورد های احساساتی و فضا سازی های کاذبِ روشنفکرانه در عقبِ تمایلات ِ قوم و زبان در محور یک مسله ی بزرگِ وطنی یک رویکردِ عاقلانه نیست ، هر اقدامی معطوف به کاهشِ میزانِ خشونت ولو کوچک را باید شکوهمندانه استقبال کرد ، اینکه این اقدام معامله است یا معادله اهمیتی ندارد و ضرر ان هرگز بزرگتر از قربانی فرزندان این سرزمین نیست.
فرزندانِ ملیت های با هم برادر در سنگر های مشترک قربانی میشوند ، قومی پنداشتنِ این جنگ محصولِ یک نا بینایی سیاسی است ، این تنها کمیشن کارانِ حرفوی اند که با شعار های کاذب و گمراه کننده ماهیتِ این جنگ را دگر گون میکنند.
وقتی اقای احمد ضیا مسعود معاون تنظیم جمعیت به تصریح اعلام میکند که تمام شورشیانِ مسلحِ ضد دولتی یا جنبشی و یا جمعیتی اند ، نه تنها حلقه ی گم شده در زنجیرِ تسلسلِ فعالیت های زیر زمینی و سر چشمه های مدریت ان( ستون پنجم) را ادرس میدهد بلکه بر پندارِ قومی بودن جنگ نیز چلیپای بطلان میکشد ، درین شکی نیست که طالبان در نا ارامی، قتل و کشتار مردم سهم بزرگ دارند و به ارتکاب جرایم جنگی متهم اند ، اما اینسو تر، در شجره ی اثنا عشری اقتدارِ تنظیمی نیز کسی را نمتوان سراغ کرد که نشانِ انگشتش بر دروازه ی استخبارات بیگانه تثبیت نشده باشد ، هیچ رهبر و رهگذری از اسیابِ معامله های اشکار و پنهان بدونِ گَردِ دامن بیرون نشده اند ، لکه های خون ناحقِ فرزندانِ این وطن هنوز از دامنِ هیچ قاتلی دست نشسته است و پَلِ پای استبدادِ خشنِ تنظیمی بر سنگفرش های تاریخِ سه دهه ی اخیر هنوز پا بر جاست ، هیچ کسی ازین قماش حق ندارد دعوای پاکیزه گی دامان و راحتی وجدان کند ، ازینرو ( هیچ چلو صافی به چِغِل گفته نمیتواند که سوراخ هایت بزرگ است).
اگر قرار شود که بخشی از طالبانی که افغان اند و از جنگ خسته اند و میخواهند در پهلوی دیگران بگونه ی صلح امیز زندگی کنند و مانندِ تنظیم های جهادی خود را( عفو) کنند ، چه عیبی دارد؟ مهم نیست که خود شان به میل و رغبت خود امده اند و یا فرستاده شده اند. چرا ما از انها در شرایطی که هزاران ادمکش و قاتل با زندگی های افسانوی کیف میکنند ، می ترسیم؟ همانگونه که جهادی ها و رهبران شان در چوکاتِ نظم و اداره دولتی اهلی گردیده و به شوالیه های دمکرات مبدل شدند ، شکی نیست که طالبان نیز با تغیرِ محیطِ زیست در چوکات نظام سمفونی دمکراسی و عدالتخواهی را به صدا در اورند .
افغانستان خانه ی مشترکِ همه ی افغانهاست، وقتی مشترکا انرا به دستان خود ویران کردیم حالا باید مشترکا در عمران و باز سازی ان سهیم شویم.
هیچ کسی را مستثنی قرار ندهیم
پیش پای هیچکسی خطِ قرمز نکشیم.