F


غرزی لایق

F

چونی گفتمانِ قومی در چندی پندار‌ها

F
پنجم

F

پیوست به گذشته

F

می‌توان با قطعیت حکم کرد که ستیزه‌ی جاری تباری و هستری دشمنی قومی پدیده‌های گذرنده و ناپایا اند که در پیآمدِ جنگ‌های چهار دهه‌ی اخیر به میدان کشمکش‌ها راه داده شده و متوجه دوام سیطره‌ی قوماندانیتِ به ثروت رسیده‌ی «جهادی» و دزدانِ دارایی‌های مردم در محلات اند که گلو و خامه‌ی چند مکتبی گمراه و قومباره را به اجاره گرفته و به یاری آن‌ها پندار‌های ناخجسته‌ی خویش را بالای رسانه‌ها تحمیل می‌‌کنند. چالش‌های تباری و همچشمی‌های خونی-اتنیکی در میان توده‌های تیره‌ها و قوم‌ها ریشه نه داشته و تأریخ پرآشوب افغانستان نمونه‌های جنگ‌ها و تصفیه‌های گسترده بر پایه‌ی قومی را به خاطر نه دارد. این چند خامه به دستِ کوتاه اندیش قوم‌هاست که نیت کرده است تا در تبانی با ندای جنگ‌سالاران و جنایتکارانِ جنگیِ تیره و تبر خویش برای ترسیمِ خصومت و ستیزه میان تبار‌های کشور، از نو تأریخ بسازد و دوامِ سلطه‌ی آدم‌کشان «جهادی» را با تن‌پوشِ ناسازگارِ «مسأله‌ی ملی» ضمانت کند.

داونده‌های حق طلبی قومی و بیمار‌های خودآزاری تباری، درست مانند پیشینیان «ایدیولوژی‌باور» خویش، چنان در تارِ خام موعظه‌ی «مساله‌ی ملی»، آن‌هم در ظرفِ ترک برداشته‌ی «ستمِ ملی» گیر کرده اند که بنیادی ترین معضل در جامعه، یعنی اصلِ سیطره‌ی خشنِ ستمِ اجتماعی را از تیررسِ مبارزه‌ی دادخوهانه ایمنی می‌بخشند. مردم افغانستان، بدون نظرداشتِ خالکوبی تباری، پیش و بیش از همه، به صورت برابر و پیاپی، از دهشتِ ستمِ اجتماعی و توزیع غیر عادلانه‌ی ثروت و سیطره‌ی لجام‌گسیخته‌ی استثمار بیرحمانه‌ی فرد از فرد، در پیوسته‌گی سده‌ها و سلطنت‌ها عذاب کشیده اند. میزانِ فقر و گرسنه‌گی و بیسوادی همین امروز نیز در جدران و چمکنی و خوگیانی و پنجوایی و کتواز همانندِ دایکندی و غوربند و چاریکار و مناطق ماورای کوکچه و بلخ بوده، گزینه‌ی تباهی‌آورِ بازار آزاد در خشن ترین اشکال آن و ترویجِ زراندوزی وحشیانه و اقتصاد چور، توده‌ی تاجیک و هزاره و پشتون و ازبیک و ترکمن و غیره وغیره را به صورت یک‌سان می‌چابد و سببِ حفرِ وحشتناکِ سوراخ میان ثروت و فقر می‌گردد. عربده پیرامونِ «مساله‌ی ملی» و گرم نگهداشتنِ بازارچه‌ی هرزه‌نویسی و بیهوده‌گویی روی پرسمانِ خودساخته‌ی «ستمِ ملی»، افکارِ جامعه و همبود آگاه کشور را از پرداختن به مبرم ترین مسأله‌، یعنی ریشه دار شدنِ ستمِ اجتماعی و فاصله‌ی وحشتناک میان فقر و ثروت، ریاکارانه منحرف می‌سازد.

بدیهی است، گفتمانِ اوجگیرنده‌ی قومی و پرداختن به حلاجی و سلاخی غده‌ی بدگمانی‌های تباری و رسیدن به برآیند‌های بایسته پیرامون این مهم، یکی از نیازمندی‌های بنیادین به هدفِ پیریزی دولت مدنی و گذار از تحجر و جهالتِ «جهادی» به سالاریت حضرت انسان و جامعه‌ی رفاه همه‌گانی به شمار می‌رود که سنگبنای آن در تأمین بدون قید و شرطِ سهم برابرِ قوم‌ها و تیره‌ها در قدرت و ثروت نهفته است. به گمانِ من، پیش از بازکردنِ این فصل و باب، زادگاه ما باید به ثبات و آرامش برگردد و از لوثِ پلیدِ جنایتکاران و چورگران و فرهنگِ یاغی‌گری و خودسری رهایی یابد و تمام شهروندان کشور، بدون تفکیکِ رنگ و قوم و زبان و محل و دین و جنس و باور و مقام… به مثابه‌ی شهروند افغانستان به قانون و قانونیت گردن نهد. این پروسه کار یک شبه نیست و ناگزیر باید از گذرگاه‌هایی مخوفی عبور کند که نسل زخم خورده‌ی ما در مسیر دستیابی به آن، اینک آخرین ایستگاه تنش‌های داغ قومی را در لایه‌ی رنگین کمانِ مکتبی‌ها از سر می‌گذارند.

افغانستان، در آگهی‌های بشرشناسانه، کشور کثیرالملیت تعریف شده است که رنگارنگی هویت‌های اتنیکی باشنده‌های این مرز بوم در دیگِ جوشنده‌ی سده‌ها و هزاره‌های پیهم و پرحادثه، بدون گسست و گریز، از بیراهه‌های خونین و آزمایش‌های مهیب به نمادِ نگارستانِ امروزین رسیده است که هرگونه دستکاری عجولانه و هیجانزده در آمیزه‌ی این کارگاهِ نابِ آفرینش به بهای هستنِ این سرزمین اسطوره‌ها و مدنیت‌های دیرینه تمام خواهد شد. پهنا و ژرفای پیوند‌ها و خویشاوندی‌ها میانِ هستنده‌های این دیارِ پرآوازه و فرهنگِ ریشه‌دار و معنویتِ پرغنای آن که سر به هزاره‌ها می‌زند، رویای باطلِ جدایی و برش را در هر کرشمه‌ی کهنه و نو، با نیستی همطراز می‌سازد. نیت و اراده‌ی بریدنِ این پیکرِ یگانه به پارچه‌های قومی، زبانی و محلی که خصم این خطه‌ی سربداران در عقبِ امامِ ریاکارِ فدرالی خواهی کذایی برای پیاده سازی آن اقتدا نموده است، بیگمان، به شرمساری و زبونی پندگویانِ مرکز‌گریز و تجزیه می‌انجامد. افغانستان در سیمای جاری، برای باشنده‌های آن در کمالِ چند‌رنگیِ تباری، یگانه، همیشه و دست ناخورده باقی می‌ماند. بدمستی فدرالی خواهی که به نیتِ بدشگونِ جدایی و تجزیه به راه انداخته شده است، بیگمان، فرآیندِ برگشتِ ثبات در کشور، استحکام یگانه‌گی مردم افغانستان، برپایی دولت مدنی، چیره شدن قانونیت و تأمین حقوق شهروندی را تخریب می‌کند.

وخشوری نسل بیدار شده‌ها، بیشترینه در راه‌یابی شیوه‌ها و ابزار‌ها در جهت تأمین نقش و جایگاه شایسته‌ی تیره‌ها و ایل‌ها در سرنوشت کشور و کشاندنِ برابر آن‌ها در پروسه‌ی تپنده‌ی بازسازی و بهسازی افغانستان و بهره‌مند شدن برابر آن‌ها از بازدهی کارِ همه‌گانی قابل ترجمه و تفسیر است که بنا نهادنِ دولت مدنی و بازگرداندنِ حق شهروندی به هر باشنده‌ی این سرزمین گام نخست و ارزنده در این مسیر به شمار می‌رود. نواختنِ یک دنده بر طبلِ گرانجانِ فدرالی‌سازی افغانستان و بیانِ طوطی‌وارِ نسخه‌های غریبه و بیگانه با بافتِ تأریخی-تباری زیستگاه ما که هر از گاهی در مخیله‌ها تخم دودلی و بیزاری می‌پاشد، سوای جوهرِ خردورز بوده، در خوب ترین حالت، درونِ آشفته‌ی مدل‌سازانِ این خواب پریشان را بازگویی می‌کند. برپایی دولت مدنی و گذار به قانونیت و تأمین حق شهروندی در کشور که فرآیندِ دشوارِ چیره‌شدنِ آن در نبردِ بغرنج و نهایی با تحجر و «جهاد‌زده‌گی» آغاز گردیده است، هرگونه نسخه‌سازیِ تصنعی، به ویژه پندار واهی فدرالی‌سازی کشور را در میان مدت، به زباله‌دانِ اندیشه‌های بیگانه و عاریتی دفن می‌کند.

جنگاندنِ قوم‌ها و قبیله‌ها در غیاب و آگاهی آن‌ها که سرچشمه‌ی آغازین آن در کج اندیشی‌های پیشکسوتانِ حزب دموکراتیک خلق افغانستان نهفته بود و بیشترینه، در تن‌پوشِ ایدیولوژی‌مآبی دروغین، روندِ انسان‌ستیزِ«خودی‌سازی» و «بیگانه‌سازی» میان باشنده‌های افغانستان را به تازیانه تندی می‌بست، اینک، در روزگار ما، با شتاب، به انجامِ ناگزیر و عبرت انگیز خویش نزدیک می‌شود. بیداری قوم‌ها و حضورِ پربرکت و رو به افزایش شان در روزمره‌گی‌های کشور، گام به گام، نیاتِ وطن دشمنانه‌ی چهره‌ها و ساختار‌های سکتاریست و نیز برتری‌طلب را رسوا ساخته و پرتوِ گامای زیان‌آورِ پندار و کردارِ کینه‌جو و انسان‌ستیز آن‌ها را از دامن پاک زادگاه ما به نیستی تقرب می‌دهد.

بگذار تا به جای سینه‌کشی‌‌ها، نشان دادنِ ماهیچه‌های بازو، نمایش رگ‌های ورم کرده‌ی گردن و پناه بردن به نازل ترین شیوه‌ها و به کارگیری زبانِ ناپالوده و سخیف، به فرهنگِ مدرنِ گفتمان بپیوندیم و آن‌چه را که در جامه‌ی مدنی اندیشی، اهلی‌گری و فضیلت‌مآبی «خودی‌ها» بر سر و روی دیگران می‌پاشیم، پیشه‌ی خود نیز سازیم! چنگ زدن به این گزینه، هیچگاه نا وقت نیست و در پذیرش آن هیچگاه ضرر نه کرده ایم!

پایان

(این یادداشت در پی واکنش‌های نوشتاری آقای کاوه شفق نگاشته شده، نقل‌قول‌ها و حواله‌های میان ناخنک‌ها، همه به آقای کاوه شفق تعلق دارند)

----------------------------------

بخش بندی این نبشتار به وسیله « هوډ » به هدف دسترسی اسان به سایر قسمت ها صورت گرفته است

برای خوانش سایر بخش ها به اینجا کلیک کنید