F

 به ادامۀ گذشته، قسمت هشتاد و چهارم، مؤرخ: 10 نوامبر 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

F

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

F

قسمت هشتاد و چهارم

F

اقدام به محاصرۀ اقامتگاه سفیر، عمل ماجراجویانۀ بود که از قبل و به منظور تحت فشار قرار دادن دکتور نجیب الله و اعضای فامیل او از جانب عبدالوکیل، به عاملین تهیه و ارسال تلگرامهای جعلی مورد بحث(شعیب و رحمت الله) سپرده شده بود. بی جهت نیست که آنها هفت روز پیش از این اقدام، ضمن تیلگرام مؤرخ 20. 10. 1371 شماره 150 شان عنوانی ریاست اول امنیت دولتی نوشته بودند که:«اطلاع موجود است که مهاجرین و گروپهای مخالف از آمدن بکس ها ... اطلاع حاصل نموده اند و احتمال دارد بالای منزل سفیر غرض دستیابی به اموال حمله نمایند.»

در حقیقت «اطلاع» متذکره، دستور عبدالوکیل در زمینه بود که مؤظفین به چنین اقدام، آنرا جهت انحراف ذهنیت ریاست اول و وزارت امنیت دولتی، نه ماموریت خود؛ بلکه کار «مهاجرین و گروپهای مخالف» وانمود ساخته باشند. زیرا این خود آنها بودند که محل اقامت سفیر (محمد سرور) را در شام 27 حمل 1371 (16 اپریل 1992) محاصره نمودند، نه «مهاجرین و گروپهای مخالف». آنها بودند  که عده یی از اوباشانِ از قبل گماشته شده توسط خود را حین محاصرۀ محل اقامت سفیر رهبری نموده و سخنگوی این اوباشان نیز خود بودند. باید گفت که در اقامتگاه محاصره شده، افزون بر همسر و اولاد های خود سفیر، همسر و اولادهای دوکتور نجیب الله و برادرشان جنرال احمدزی نیز بسر می بردند.

احمد سرور سفیر آن وقت جمهوری افغانستان در دهلی، پیرامون رویداد متذکره به نگارندۀ این سطور خاطرنشان ساخت که:«بعد از بحرانی شدن اوضاع و سقوط ولایات شمال، شعیب در همکاری با عده یی دیگری از کارمندان سفارت، هر روز یک شایعۀ دروغین و تشویش آوری را در میان کارمندان سفارت علیه دوکتور نجیب الله و بر ضد سفیر پخش مینمود. در شام 27 حمل 1371 بعد از آنکه خبر پناهندگی داکتر صاحب به دفتر سازمان ملل متحد نشر گردید، همین شعیب و رحمت الله، یکجا با عده یی دیگری که نمیدانم از کجا آورده بودند، در اطراف منزل اقامت ما جمع شده، در حالیکه بعضی از آنان مسلح بودند، توأم با فحش و دشنام ما را مورد تهدید قرار میدادند و ترس و تشویش را در میان اعضای فامیل بخصوص اطفال باعث گردیده بودند. هر قدر با آنها تماس گرفته شد تا به این عمل ماجراجویانۀ شان و آن هم درین ناوقت شب خاتمه دهند، سودی نبخشید. ناگزیر به نفر مؤظف در وزارت خارجۀ هند زنگ زدم و موضوع را با او در میان گذاشتم. او بدون وعدۀ اجراآت اگر و مگر نمود. بنابرین بعد از مکالمۀ متذکره با وزیر خارجۀ هند (فارن سکرتری وزارت خارجه)، آقای دِکشِت که به داکتر صاحب [نجیب الله] احترام و علاقمندی خاص داشت، تیلفون نموده وضعیت اطراف منزل و جریان مکالمۀ خود را با نفر مؤظف در وزارت خارجۀ هند در میان گذاشتم و از او طالب کمک گردیدم. او بمن اطمینان داد که همین اکنون همان فرد مؤظف وزارت خارجه را با افراد امنیتی بکمک ما می فرستد. بعد از این تماس بود که فرد مؤظف وزارت خارجۀ هند با افراد امنیتی آمده و با دیدن آنها شعیب و رحمت الله و افراد مربوط شان پراگنده شده، نفر مؤظف وزارت خارجه ما را توسط وسایط نقلیه حوالی ساعت سه بعد از نیمۀ شب به هوتل انتقال و در اتاقهای همین هوتل جابجا و از امنیت ما اطمینان داد.

بعد از رویداد متذکره، دیگر لازم ندیدم به سفارت بروم، بنابرین همان روز اول جابجا شدن ما در هوتل، مهر رسمی سفارت و کلید های سیف را ـ که در آن اسناد با اهمیت محفوظ بود ـ به مسوول بخش افغانستان در وزارت خارجۀ هند آقای دایال سپردم تا آن را به ضیا ناصری مستشار سفارت ـ که معمولاً در گذشته در غیاب من بحیث سرپرست سفارت ایفای وظیفه مینمود ـ تسلیم نماید. یک هفته بعد از آن، نجیب الله مجددی بحیث سفیر افغانستان در دهلی مقرر و تمام دارایی های سفارت به وی تسلیم داده شد که باعث امتنان و رضایت او گردیده بود. این مسئله را برخی از کارمندان سفارت که در هوتل به دیدن ما می آمدند هم تائید نمودند. من و خانواده ام تا مدت بیشتر از سه ماه در هند ماندیم، بعداً بنابر تقاضای وزارت خارجۀ هند، در حالی هند را ترک و به آلمان مهاجرت نمودیم که عبدالوکیل قبل از ما بکمک احمدشاه مسعود به خارج منتقل گردیده بود.»(مضمون و محتوی نقل قول متعلق به محمد سرور سفیر آن وقت جمهوری افغانستان در هند است که با نگارش این قلم ارایه گردید)

افزون بر محمد سرور سفیر آن وقت جمهوری افغانستان در دهلی، ډگروال نعمت الله محسنی، یکی از بادیگاردهای دوکتور نجیب الله (که از وی در متن شفرهای سازمانداده شدۀ مورد بحث نیز نام برده شده است) که مسوولیت تامین امنیت اعضای فامیل او را در سفر به هند به عهده داشت، در مورد رویدادهای مربوط به اطراف اقامتگاه سفیر در همان شب 27 حمل 1371 طی یادداشتی به نگارنده؛ چنین نوشته است:«همان شب که برعلیه محترم داکتر صاحب کودتا کردند ومانع برآمدنش شدند، همزمان در هندوستان نیز یک تعداد از پرسونل سفارت دست به یک سلسله تحرکات زدند. خانم محترم داکتر صاحب همرای سه دخترانش و مادر اش وهچنان خانم احمدزی شهید برادر داکتر صاحب و دو خانم که در خانه شان کار می کردند در خانۀ سفیر بودند که من نیز همرایشان در آن جا بودم، همان شبِ حادثه در صحن خانه سفیر بودم و یک رادیو گک خورد داشتم چون داخل خانه درست کار نمی کرد اخبار بی بی سی را می شنیدم، دیدم چوکی دار یا نگهبان دروازه که یک پسر بچه هندی بود نزدم آمد و گفت چند نفر از سفارت آمده و شما را کار دارند، من برایش گفتم زود باش دروازه را قفل کن هیچ کس را داخل نگذارید من می آیم و دونفر امنیتی که همرایم بود برای شان گفتم که متوجه اوضاع باشید و خودم بطرف دروازه رفتم دیدم که آنطرف مردمان آشنا هستند و کسانی بودند که من بعضی اوقات اگر کدام مشکل مریضی وغیره می بود از آنها در قسمت آدرس داکتر وغیره کمک می گرفتم چون آن جا برایم جدید بود واز طرف دیگر آنها کارکنان سفارت بودند.

خلاصه نزدیک رفتم پرسیدم خیریت است؟ از میان آنها یکی از کارمندان امنیت دولتی بنام شعیب، که نزدیک دروازه قرار داشت، گفت:«بیائید با شما کار مهم داریم»، بجواب اش گفتم: بگوئید! چون ساختمان دروازه طوری بود که یکی دیگر را دیده می توانستیم. گفت: «رفیق نعمت این یک شفر مهم است که از مرکز آمده و در آن ذکر شده که احمد سرور از سفارت منفک درعوض شما بجایش مقرر شده اید» و از پشت دروازه یک کاغذ را بمن نشان داد. من به جواب اش گفتم که:«این مزاح را با کدام طفل کنید». بعد از آن به چوکی دار یا نگهبان و یک نفر امنیتی که نزدیک دروازه بود گفتم که:«هیچ کس را داخل نگذارید و من دوباره برمی گردم». بعداز آن خودم رفتم که مطلب را به سفیر برسانم. داخل رفتم خانمی که در خانه سفیر کار می کرد، برایش گفتم به سفیر صاحب بگوید نعمت شما را کار دارد. سفیر به دهلیز برآمد، پرسید: «نعمت جان خیرت است»؟. به جوابش گفتم:«آنقدر خیرت هم نیست» و قضیه مکتوب را قصه نکردم، تنها گفتم که یک تعداد از پرسونل سفارت چهار اطراف خانه را گرفتند نمیدانم چه میخواهند. بخاطر اینکه کدام مشکل ایجاد نشود، من بیرون می باشم و شما از دولت هند طالب کمک شوید، سفیر گفت: «شما بیرون را متوجه باشید من مسئله را حل می نمایم».

من بیرون آمدم، دوباره بطرف دروازه رفتم، دیدم که  کارمندان مذکور همه دروازه های سفارت و خانه سفیر را که در یک محوطه بود، توسط موترهای (CD) طوری بسته کرده بودند که کسی از داخل توسط موتر برآمده نتواند. کسانیکه آنجا را دیده بودند سفارت و خانه سفیر در یک محوطه بودند و در بین سفارت و خانه سفیر یک دیوار به بلندی یک متر بود و ترس من نیز از همین جهت زیاد بود. خلاصه کارمندان در رفت و آمد بودند، مدتی بعد همین شخص که برایم مکتوب را نشان داده بود، باز هم به طرف دروازه نزدیک شد، این بار با یک پیشنهاد و ژست دیگر، این وقت بود که از رادیوهای مختلف حادثه کابل را پخش کرده و همه شنیده بودند.

برایش گفتم:«باز مرا کجا مقرر نموده اید؟». گفت:«نه این بار مقرری نیست، مگر شما اخبار را نشنیده اید؟ من گفتم پس چیست؟. یک کاغذ را بمن نشان داد و گفت: «این یک چک دوصد هزار دالری است، این را بگیر و هر طرف که میخواهی برو، ما باشما کار نداریم؛ ولی سفیر را به ماتسلیم کن چون دولت با او کدام مشکل دارد». این بار به جواب اش کمی جدی گفتم:«طفلانه صحبت نکنید و هم کوشش نکنید که داخل محوطه خانه سفیر شوید چون در اینجا فامیل داکتر صاحب است و من پروا هیچ چیز را ندارم، اگر کدام حادثه رخ دهد مسوولیت با شماست.»

من یقینا گفته نمی توانم که این همه گپ ها از مرکز (کابل) برای شان هدایت داده می شد و یا اینکه ابتکار چند کارمند بی تجربه سفارت بود و چه پلان داشتند که می خواستند به کمک من سفیر را بگیرند. ولی میدانم اگر سفیر بدست آنها می افتید، یکی یا چند نفر را گروگان میگرفتند تا مقاصد شوم آنها عملی میشد.

همین حالت تا ساعت های سه شب دوام داشت، کارمندان در رفت و آمد بودند فکر می کنم چند اوباش را نیز خواسته بودند و بعضی از آنها شعار های ضد داکتر صاحب، دو و دشنام می دادند. بعداً تعداد آنها کمتر شد و طرف های چهار بجه صبح بود که نفر های امنیتی دولت هند با موتر ها آمدند، فامیل محترم دوکتور صاحب، سفیر و فامیلش و هچنان همه ما را به هوتل آشوکا که در نزدیکی سفارت بود انتقال دادند. تقریبا مدت سه ماه را آنجا بودیم تا اینکه دولت هند جای مناسب برای فامیل داکتر صاحب تهیه نمودند. یک مطلب را باید یادآور شوم و آن اینکه همه کارمندان سفارت در این معامله شریک نبودند، یک تعداد محدود این سروصدا را راه انداخته بودند.»(مقطعی از یادداشت ډگروال نعمت الله محسنی، تکیه از: ف. ودان).

دوم ـ  مسئله دومی را که در شفر های مورد بحث خواندیم، افسانۀ «صندوق های آهنچادر» و انتقال آنان «توسط نعمت بادیگارد محترم داکتر صاحب» از منزل سفیر «به جای نامعلوم» بود که عبدالوکیل با سازمان دادن انعکاس آن در تلگرام های مورد بحث خواسته بود تا این توجیه را «مستند» سازد که گویا در همین «صندوق های آهنچادر» همان «طلا» های وجود داشته که او اتهام «قاچاق» آن را بر دوکتور نجیب الله وارد نموده بود. اگر چه عبدالوکیل و شرکای او در آن وقت با توسل به چنین اتهامی، مانع عزیمت دوکتور نجیب الله به خارج و سپردن او به «حکومت انتقالی اسلامی» و سرانجام باعث شهادتش بدست آی. اس. آی پاکستان و «طالبان» گردیدند؛ اما با کشف طلاهای متذکره در سیف های محفوظ بانک مرکزی، چنین ادعایی باعث شرمساری بزرگ برای آنان گردید. باوجود چنین شرمساری دیده شد که عبدالوکیل باز هم متن تلگرامهای متذکره را در یادداشت های سیاسی خویش بخاطری منعکس ساخته تا به خوانندگان یادداشت های خود و به اوراق تاریخ چنین تلقین نماید که گویا در «صندوق های آهن چادر» اگر طلاهای ادعا شده نبود، در آنان «ظروف قیمتی و اشیای دیگر» وجود داشت و بدین طریق نسبت به دوکتور نجیب الله شک برانگیزد. این در حالیست که دوکتور فتانه نجیب، همسر دوکتور نجیب الله ضمن صحبت های خویش درین زمینه با نگارنده، هم تعداد تذکار یافتۀ بکس ها در تلگرامهای متذکره را مبالغه دانست و هم توأم با تأسف و تأثر خاطرنشان ساخت که: [«دشمنان شهید دوکتور نجیب الله حتی در مورد محتویات بکس های حاوی البسۀ ما هم مداخله و ما را وادار می سازند که درین مورد حرف بزنیم و بگوئیم که درین بکس ها به جز لباسها و برخی سامان بازی که اطفال ما با آنان انس گرفته بودند، «چیزهای دیگر» وجود نداشت. از جانب من به عبدالوکیل بنویسید که: تشکر آقای وکیل! دوست «جوانمرد(!)» شهید دوکتور نجیب الله.»](محتویات نقل قول از دوکتور فتانه نجیب است که توسط ف. ودان نگارش یافته است)

افزون بر آن ډگروال نعمت الله محسنی بادیگارد دوکتور نجیب الله که در تلگرامهای مورد بحث و در زمینۀ «انتقال بکس ها» به «محل نامعلوم» از او نام برده شده، در زمینۀ بکس ها و انتقال آنان طی یادداشتی چنین نوشته است:[«به همگان معلوم است مسافر جایی که میرود بدون بکس نمی باشد، چه مردم عادی، وزیر و یا رئیس جمهور. دقیقا یادم نیست حدوداً ده روز قبل از سقوط دولت [به باور نگارنده همان روز است که با مبالغه در تلگرام 18. 1. 71 شماره  195 به آن اشاره شده است. درین تلگرام غرض آلود از انتقال بکس ها یاد شده اما از عودت اعضای فامیل نعمت الله از کابل به دهلی و انتقال آنان از اقامتگاه سفیر به محل دیگری یکجا با بکس ها، ذکری بعمل نیامده است ـ ف. ودان]، فامیل من یعنی خانم و سه اولادهایم همرای یک خانم دیگر که سال ها در خانه داکتر صاحب کار می کرد از کابل آمدند و من آنها را از میدان هوایی دهلی گرفتم به سفارت یعنی خانه سفیر بردم و چند ساعت آنجا بودند و بعد از صرف غذای شب خانم و اولادهایم را همرای بکس های شان که حدود سه، چهار بکس بود به منطقه «وسنت ویهار» که قبلاً محترم داکتر صاحب شیر بهادر یک خانه نسبت بزرگ را به کرایه گرفته بود که در آن همراه فامیل خودش فامیل رفیق جبسر سریاور داکتر صاحب و فامیل من مؤقتا آنجا زنده گی کنند، چون خانه سفیر نه گنجایش و نه امکان بود و باش فامیل و اولادهای مرا داشت.

خانم داکتر صاحب همرای مادرش و هر سه دخترانش و خانم شهید احمدزی برادر داکتر صاحب و دو خانم که در خانه شان کار می کردند در خانه سفیر بودند. این هشت نفر اگر گیریم هر کدام دو بکس داشته بوده باشند (16) بکس و اگر سه بکس داشته بوده باشند جمعآ (24) بکس می شد قبلآ یاد آور شدم که خانه سفیر خورد بود وگنجایش آنقدر نفر وسامان را نداشت و یک تعداد بکس ها در دهلیز خانه سفیر سر بسر افتیده بودند. که در حقیقت نمایی دهلیز را خراب کرده بود و از طرف دیگر بعضی اوقات مهمان ها چه خارجی چه داخلی می آمدند که خوب معلوم نمی شد و شاید هم جناب سفیر خوش نداشت. بحر حال خانم محترم داکتر صاحب مرا خواست گفت بچیم(پسرم)، خانم محترم داکتر صاحب نسبت لطف و مهربانی که دارد همیشه مرا بچیم صدا می نمود؛ گفت:«من همراه داکتر صاحب شیر بهادر صحبت کردم در آن خانه که آنها و فامیل رفیق جبسر وفامیل خودت است در منزل پائین اش یک اتاقک خالی است. همین بکس های که در دهلیز افتیده، چون بسیاری اش فعلاً ضرورت نیست و لباس های گرم است، آنجا ببرید بعداً می بینم که چه می کنیم». من شب همان بکس ها را به همین خانه انتقال دادم [به گمان غالب همان بکس هایی است که در متن تلگرام 20. 1. 71 شماره 220 ، توأم با مبالغه به آن اشاره شده است ـ ف. ودان] چون در روز مصروفیتم زیاد بود، شب آنها را انتقال دادم. اینکه جناب وزیر صاحب نوشته که نعمت دو بار در شب چندین بکس را در جای نا معلوم انتقال داده. اول اینکه جایش نامعلوم نبود، کاملاً مشخص بود و همین کارمندان سفارت بگفته آقای عبدالوکیل وزیر امورخارجه که از انتقال بکس ها شفر داده بودند، همه آنها این آدرس را می فهمیدن، چون تعداد زیاد کارمندان سفارت در همان محل زنده گی می کردند، خود شان و فامیل های شان با هم رفت وآمد یعنی بگفته عامیانه «سیالی و شریکی» داشتند، حتی یکی دو فامیل های آنها بدیدن فامیل ما نیز آمده بودند و یقین دارم که همین خانه را داکتر صاحب شیر بهادر بکمک همین افراد پیدا نموده باشند.

سوال من از جناب وزیر صاحب عبدالوکیل این است که شما منحیث وزیر و عضو بیروی سیاسی حزب چه را گم کرده اید؟ لطفا مشخص بگوئید تا در قسمت پیدا کردن آنها در صورت امکان همکاری صورت گیرد. با احترام نعمت مسوول امنیتی محترم داکترصاحب نجیب الله رئیس جمهور وقت افغانستان وفامیل محترم شان.»]

حقایق فوق ماهیت دروغین اتهاماتِ عبدالوکیل را علیه دوکتور نجیب الله و محمد سرور ـ که بنابر حضور اعضای فامیل دوکتور نجیب الله در آن مقطع زمانی در اقامتگاه او و همچنان خویشاوندی اش با دوکتور نجیب الله مورد کین عبدالوکیل قرار گرفته ـ برملا می سازد که او از قبل و به منظور اهداف سیاسی، تدارک زمینه های وارد نمودن این اتهامات را سازماندهی نموده بود، در غیر آن همه اعضای حزب وطن با همه تاروپود وجود خود این حقیقت را احساس و درک نموده اند که رهبران، کادرها و صفوف ملکی و نظامی ح. د. خ. ا و بعداً حزب وطن در ایام حضور شان در مسوولیت های دولتی، عالیترین نوع پاک نفسی را در تاریخ کشور ما تبارز داده اند. این حقیقت را نه تنها مردم افغانستان درک نموده و ابراز میداشتند و میدارند؛ بلکه دشمان سوگند خوردۀ حزب ما نیز به این حقیقتِ چون آفتاب درخشان، اعتراف نموده و مینمایند. رهبران حزب (نورمحمد تره کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل و دوکتور نجیب الله)، اعضای رهبری حزب، اعضای کابینه  ـ به شمول خود عبدالوکیل ـ و جنرالان قوای مسلح در ایام زمامداری رهبران متذکره ـ علی الرغم ارتکاب اشتباهات و حتی خیانت های ماهیتاً سیاسی ضد ملی برخی از آنان ـ خود نمونه و سرمشق در نظام حزبی و دولتی یی بودند که در آن دستهای ناپاک اصلاً نمیتوانستند حرکت نمایند. بدین ملحوظ اتهامات وارده بر دوکتور نجیب الله از جانب مراکز سیاسی و نظامی «ستون پنجم» و افراد تحت تاثیر آنان، نه بر بنیاد برداشت ها و ذهنیت های خود آنان؛ بلکه بخشی از تبلیغات توصیه شده در سناریوی کرملین بودند که عبدالوکیل و دیگران مؤظف به طرح و اشاعۀ این تبلیغات گردیده و بدین بنیاد هم است که عبدالوکیل و سایر افراد مرتبط به مراکز سیاسی و نظامی متذکره، این اتهامات را در یادداشتهای سیاسی خود انعکاس داده اند.

افزون بر اتهامات مطرح در تلگرام هایی که روی آنان بحث صورت گرفت، عبدالوکیل به هدف مغشوش ساختن ذهنیت ها، توأم با توسل به جعل و دروغ برخی اتهامات سیاسی را نیز علیه دوکتور نجیب الله وارد نموده که درین زمینه در قسمت بعدی همین سلسله خواهیم نوشت.

ادامه دارد