I

محو افغانستان از نقشه؛ برداشت غلط ترمپ از جنگ مدرن

I

در ۲۵ جولای، مایک پمپئو وزیر امور خارجه‌ی ایالات متحده، احتمالا در تلاشی برای جلوگیری از آسیب بیش‌تر، با غنی تماس گرفت. گفت‌وگوی این دو به‌نظر می‌رسد سازنده بوده، زیرا وزارت امور خارجه‌ی ایالات متحده اعلام کرد که دو کشور تلاش‌ها را برای رسیدن به توافق صلح شدت می‌بخشند.

ان‌بی‌سی نیوز ـ جف مک‌کاسلند
ترجمه: جلیل پژواک

رییس‌جمهور دونالد ترمپ هفته‌ی گذشته در دیدار با عمران خان، نخست‌وزیر پاکستان لاف زد که اگر بخواهد می‌تواند ظرف «یک هفته» در جنگ افغانستان «پیروز» شود. او گفت: «افغانستان ممکن است از روی کُره‌ی زمین محو شود. من نمی‌خواهم ۱۰ میلیون نفر را بکشم.» معلوم نیست که آیا منظور ترمپ از این حرف ترساندن طالبان ـ اگر این گروه توافق نکند ـ بوده یا صرفا به آن به‌عنوان فرصت بادآورده‌ای برای جلب حمایت پایگاه پوپولیستی‌اش نگاه می‌کرده.

اما اظهارات او در مورد طولانی‌ترین جنگ تاریخ امریکا آن‌طور که انتظار می‌رفت، جنجال به پا کرد. ترمپ با این سخنانش به احتمال زیاد رابطه‌ی شکننده‌ی واشنگتن و متحدانش را در کابل پیچیده کرده است، کار زلمی خلیل‌زاد را برای رسیدن به توافق با طالبان سخت‌تر کرده و بار دیگر متحدان کشور و مشاوران امنیت ملی‌اش را گیج کرده است. علاوه بر این، سخنان ترمپ برداشت آشکارا اشتباه او را از یک استراتژی نظامی موثر در عصر مدرن، برملا می‌کند. این‌که ترمپ حرف از پاک‌کردن کشورها از روی زمین می‌زند، از یک دیدگاه قدیمی و نگران‌کننده‌ در مورد جنگ و صلح پرده برمی‌دارد. این‌که رییس‌جمهور ایالات متحده، کسی که کلید زرادخانه‌ی هسته‌ای ایالات متحده و همچنین فرمان ماشین جنگی-نظامی این کشور را در دست دارد، بیاید و چنین نظری، آن‌هم به شیوه‌ی گستاخانه‌ای بدهد، برای متحدان امریکا نگران‌کننده است. استراتژی امنیت ملی هر کشوری در قرن بیست‌ویکم باید تلفیقی از قدرت نظامی‌ آن کشور در هماهنگی با قدرت دیپلماتیک، اقتصادی و اطلاعاتی‌اش باشد و باید بپذیرد که جنگ امروزی زمینه‌ها و عرصه‌های جدیدی دارد.

در واکنش به اظهارات ترمپ، اشرف غنی، رییس‌جمهور افغانستان خواستار وضاحت فوری شد و پاسخ داد که ملت افغانستان هرگز اجازه نمی‌دهد که «قدرت خارجی سرنوشتش را تعیین کند.» غنی با پذیرفتن مذاکرات جاری ایالات متحده با طالبان، واشنگتن را از فرصت و سرمایه‌ی سیاسی قابل‌توجهی برخوردار کرده است. اما لفاظی ترمپ یک‌بار دیگر پرسش‌های جدی را در مورد تعهد بلندمدت ایالات متحده در قبال افغانستان مطرح می‌کند. اظهارات ترمپ شاید در واشنگتن نادیده گرفته شود، اما در کابل به آن به‌عنوان سیاست ایالات متحده دیده می‌شود.

در ۲۵ جولای، مایک پمپئو وزیر امور خارجه‌ی ایالات متحده، احتمالا در تلاشی برای جلوگیری از آسیب بیش‌تر، با غنی تماس گرفت. گفت‌وگوی این دو به‌نظر می‌رسد سازنده بوده، زیرا وزارت امور خارجه‌ی ایالات متحده اعلام کرد که دو کشور تلاش‌ها را برای رسیدن به توافق صلح شدت می‌بخشند.

ادامه‌ی گفت‌وگوهای صلح خبر خوبی است. هدف اولیه‌ی ایالات متحده در افغانستان شکست‌دادن القاعده و جلوگیری از استفاده از خاک افغانستان برای برنامه‌ریزی‌، سازمان‌دهی و تجهیز حملات تروریستی آینده علیه ایالات متحده و متحدانش بود. پس از حملات یازدهم سپتامبر، دولت بوش از دولت طالبان در کابل خواست تا اسامه بن‌ لادن را تحویل دهد، اما طالبان این درخواست و درخواست‌های از این دست را رد کردند. در نتیجه، جنگ با طالبان از چند جهت محصول جانبی هدف اصلی ایالات متحده بود. با این‌حال، امروز امریکا در تلاش است تا برای خروج آبرومندانه مذاکره کند. طرح کلی توافق‌نامه واضح است و شامل برنامه‌ای برای خروج نیروهای امریکایی ـ و سایر نیروهای خارجی از افغانستان ـ و تضمین طالبان مبنی بر این‌که از خاک افغانستان در آینده برای حملات تروریستی استفاده نخواهد شد، می‌شود.

اما به‌نظر می‌رسد ترمپ به اهداف جنگ یا ابزار پیروزی اعتنایی ندارد. اظهارات او نشان می‌دهد که او معتقد است «برنده‌شدن» در افغانستان به معنای شکست‌دادن کامل دشمن از راه‌ نظامی است. شاید بتوان صلح را از قبرستان به‌دست آورد، اما چنین پیروزی در بیش از یک دهه‌ی گذشته هدف سیاست ایالات متحده نبوده است. (و افسران نظامی و دیپلمات‌های بسیاری در ۱۸ سال گذشته بارها گفته‌اند که توافق سیاسی یگانه راه‌حل ممکن در افغانستان است.)

بعضی‌ها ممکن است استدلال کنند که تهدید رییس‌جمهور به نابودکردن نزدیک به یک-سوم جمعیت افغانستان یگانه راه برای متقاعدکردن طالبان به پذیرفتن توافق است. ترمپ در جریان کارزار انتخاباتی سال ۲۰۱۶ در مورد تمایلش به پایان‌دادن به جنگ افغانستان سخن گفت و اکنون به‌نظر می‌رسد که به‌شدت می‌خواهد این کار را پیش از انتخابات سال ۲۰۲۰ انجام دهد. اما اگر این درست باشد، او زمان نامناسبی را برای انجام این کار انتخاب کرده است. دیدار او با نخست‌وزیر پاکستان حداقل تا حدی در مورد تلاش‌ها برای از سرگیری کمک‌ها به اسلام‌آباد در عوض حمایت اسلام‌آباد از توافق نهایی صلح بود. گزارش‌های استخباراتی بی‌شمار در مورد ادامه‌ی حمایت پاکستان از طالبان باعث شد که کمک‌های نظامی واشنگتن به اسلام‌آباد در سال ۲۰۰۸ متوقف شود. خود ترمپ اظهار داشت که پاکستان چیزی جز «دروغ و فریب» تحویل ایالات متحده نداده است. علاوه بر این، رهبران ارشد افغانستان سال‌هاست پاکستان را متهم می‌کنند که به طالبان اجازه داده آزادانه از مرز عبورومرور کنند و به خاک پاکستان [برای حمله به افغانستان] دسترسی داشته باشند.

باری، وینستون چرچیل گفت که «فقط یک چیز بدتر از جنگیدن با متحدان است و آن جنگیدن بدون آن‌هاست.» حمایت کشورهای دوست و جامعه‌‌ی بین‌المللی ابزار ارزش‌مندی برای تطبیق استراتژی است. اگر ترمپ برای بمباران افغانستان لابی کند، نشان از نابودی کامل اقتدار اخلاقی در امریکا خواهد بود. چنین پیشنهادی متحدان ناتو را ـ که در حال حاضر هزاران تن از سربازان شان در منطقه با ایالات متحده همکاری می‌کنند ـ نیز از ایالات متحده خواهد راند و جنبش‌های مسلمان مخالف، از آن به‌عنوان ابزاری برای سربازگیری استفاده خواهند کرد و نتیجه‌ی آن قدرت‌مندشدن القاعده و دولت اسلامی (داعش) با هزینه‌ی واشنگتن خواهد بود.

واضح است که ترمپ تعریف «تئودور روزولت» از ریاست‌جمهوری به‌عنوان «منبر قلدری» را اشتباه فهمیده یا کلا آن را نادیده گرفته است. کلمات او بلندتر از آنچه که ظاهرا در فکرش می‌گذرد، صدا می‌کند و روابط دیپلماتیک را در سراسر جهان متأثر می‌کند. زیرا اگر رییس‌جمهوری به فکر کشتن ۱۰ میلیون نفر در افغانستان باشد آن‌وقت چه تضمینی وجود دارد که این گزینه را به‌عنوان گزینه‌ی مناسب در جای دیگری به‌‌کار نمی‌برد؟ این نشان‌دهنده‌ی درک نادرست ترمپ از قدرت نظامی امریکا به‌خصوص نسبت به قدرت نظامی سایر کشورها است. این طرز فکر اهمیت قدرت اقتصادی، دیپلماتیک و اطلاعاتی امریکا را نیز نادیده می‌گیرد. علاوه براین، دوستان و متحدان امریکا در اطراف جهان، به رهبری واشنگتن به‌عنوان رهبری‌ای نگاه می‌کنند که از اخلاق و ارزش امریکایی برخوردار است. ایالات متحده شاید دیگر نخواهد که صلح‌بان بی‌ چون و چرای جهان باشد و نه هم بزرگ‌ترین قدرت نظامی. منازعات آینده چنان‌که قبلا در عراق و افغانستان ثابت شد، خونین و نامتعارف خواهد بود. جنگ سایبری و فضایی در کنار توانایی تغییر افکار عمومی از طریق رسانه‌های اجتماعی اکنون بخش جدایی‌ناپذیر جنگ در قرن بیست‌ویک است.

به گزارش «موسسه واتسون دانشگاه براون»، از سال ۲۰۰۱ به‌ این‌سو ۱۴۰ هزار افغان کشته و ۲.۴ میلیون نفر مهاجر شده‌اند. نزدیک به ۲۵۰۰ سرباز امریکایی و یک هزار سرباز متحدان ایالات متحده در جنگ افغانستان کشته شده‌اند. اکنون فرصتی برای پایان‌دادن به این جنگ طولانی به‌وجود آمده، اما موفقیت مستلزم مذاکرات محتاطانه در همکاری با شرکای افغان و ناتو است. متاسفانه، اظهارات ترمپ و ناتوانی آشکار او در درک پیچیدگی‌های استراتژی مدرن رسیدن به این هدف را سخت‌تر و امریکا را به‌لحاظ استراتژیک و اخلاقی، تنها‌تر می‌کند.