بصیر دهزاد

 

 

سیاست امریکا، ایدیالهای طالبان و وعده های حکمتیار

I

در یک مثلت بد، زشت و شوم

I

رئیس جمهور ترومپ بعد از اینکه در هشت مرحله مزاکرات با طالبان در دوحه و تقریبن در آستانه نهائی شدن توافقنامه میان دولت آمریکا!!!! با یک گروه تروریستی صورت گرفت ، مزاکرات را توقف آنی داد، بیان نمود که گویا  " مزاکرات بخاطر قبل از امضأ  توقف داده شد که در آن موضوع آتش بس مطرح نشده بود"

طالبان پیوسته همان ایده های یک حکومت بر بنیاد دیکتاتوری وحشت و دهشت، سلب حقوق کامل اجتماعی زنان،  ترور و حفقان را مطرح میکنند که در پنج سال حاکمیت شان به همه شدت تطبیق میگردیدند. اکنون مسآله دولت خالص اسلامی، تغیر قانون اساسی  را اساس هدف برای کسب قدرت مطرح میکنند.

آقای حکمتیار که در مصاحبه های اولی اش کوشش میکرد یک چهره گوسفندی و باز برای قبول بعضی از ارزش ها ی قانون از خود تبارز دهد، اکنون در هر مصاحبه اش همراه با خشن ، تعصب عمیق و عقده  در برابر ، جامعه مدنی، حقوق بشر و نقش زنان در حیات اجتماعی اشاره میدهد و زیر زبان حرف میزند و با دروغ، افترا  از خود قهرمان داستان میسازد. او با پرروئی، چشم سفیدی و گستاخی کتمان حقیقت میکند. او باز هم با جنون برای کسب قدرت، با اشنای قدیم و کنونی اش، با طالبان جورآمد نمود و در یک پلان  هدفمند برای پختن همان آش  و در همان کاسه با این گروه تروریست و حامی منافع پاکستان و انگلیس  شریک شد که سالها ملت از انها  قربانی داده، وحشت خون و آتش بر مردم تحمیل گردیده است.

اکنون اگر تعمقی بر مطالب بالا نمائیم، مستدل و غیر قابل انکار است که آمریکا قطعن صادق برای ما (ملت افغانستان ) نیست. آمریکا در یک معادله  بد و در تضاد و تناقض صریح با ارزشهای حقوق بین المللی ،فقط روی منافع آزمندانه اش میاندیشد که همان جوهر آمپریالستی خویش را بیان مینماید. این جوهر بیان سلب داوامدار حاکمیت ملی، حتک حرمت به حق مردم در تعین مستقلانه و بدون مداخله اجنبی ها برای سرنوشت شان ، میباشد. آمریکا و در رأس آقای ترومپ خواست فقط با دادن امتیازات برای یک گروه تروریستی ساخته و بافته سیاست های خودش، همه نورم های حقوقی و مفهوم دولت بحیث یک موسسه حقوق- سیاسی را  گستاخانه به تمسخر گیرد و با یک گروه تروریستی در حکم یک دولت !!!!! معامله مینماید.  آمریکا برای این خواست های آزمندانه اش نقش مللل متحد در حل قضیه افغانستان را ضریب به صفر ساخته است.  این مو ضوع تا حدی ملل متحد را در تطبیق و اجرای وظایف مسجل در اساسنامه آن نهاد بزرگ بین المللی ناتوان ساخته است که گوئی نماینده خاص آن سازمان برای افغانستان بمانند خرس های قطبی در خواب زمستانی فرو رفته و گه گهی از یک پهلو به پهلوی دیگر می غلطد و لحظه در اطلاعات جمعی نمایان میشود.

 

برای افغدنهای صاحب اندیشه ملی ، آزادیخواه و ترقی پسند، اظهر من الشمس است که آمریکا با یک هویت بد، متوسل به کردار و سیاست بد میشود که برای شرایط کنونی و آینده افغانستان بد و شوم خواهند بود. سیاسیون آمریکائی و از جمله آقای خلیلزاد مقدم بر همه باید بر اصول و نورم های قبول شده بین المللی پیرامون ملت ها و حقوق ملی و بین المللی شان تمکین نمایند و هیچگاهی و در هر گونه معاملات منافع ملی، حاکمیت ملی و اراده ملی مردم افغانستان را از نظر دور نگیرند. صاف و بدون چال و خاک زدن بر چشم مردم در میدان سیاست افغانستان و اطراف آن قدم گذارند.

اکنون پر واضیح تر از هر زمان دیگر است که برای سیاست آمریکا در قبال افغانستان تعریفی دیگر جز مداخله نظامی، اشغال و سلب حاکمیت ملی نمیتوان داد.

از جانب دیگر گروه طالبان و بخصوص اعضای دفتر سیاسی در قطر و نماینده های رسمی شان در کابل مانند ملا ضعیف، مولوی قلم الدین، سید اکبر آغا، عبدالشکور مطمئن و چند دریشی پوش شان در دستگاه دولت ، پیوسته اعمال گذشته طالبان را به نحوه ماهرانه و گنگ نشخوار مینمایند و بدان سیاست های شرمگین شان مهر تآئید میزنند و حرف از همان دولت اسلامی، حق زنان بر اساس تجویز های اسلام ، حقوق بشر و آزادی بیان میزنند که همه هوشدارهای  یک رژیم خفقان، وحشت و دیکتاتوری خوف و سلب حتی آزادی های حتی در داخل خانواده ها اند.اینها و روی دیگر سکه یعنی آقای حکمتیار هیچگونه تعهد و وفا به  این ارزش ها ندارند. با آنکه طالبان اعتراف به  اشتباهات گذشته و وعده عدم تکرار میدهند، ولی در صحبت ها و برامد ها عین موضوعات را مطرح و جز اهداف شان در یک حکومت نام نهاد اسلامی میدانند که بر حاکمیت پنجساله شان هیچ گونه تفاوت و تمایزی ندارد.

در عین حال آقای حکمیتار همه  الا و بلا را بالای ، به اصطلاح خودش " کمونیست ها" میاندازد و خود را خالص بالخیر معرفی میکند. این  سر گروه قاتل به همان شیوه کهنه  ضد ترقی و ضد ترقیخواهان و وطنپرستان، اصطلاح بیدین، لامذهب، کافر و کمونیست را مطرح میکند که اسلاف شان مانند ملای لنگ و رهبران دیگر ضد ترقی و روشنگری وابسته به ارتجاع انگلیس و پاکستان بکار میبردند. او انکار میکند که سهمی بزرگ  در ویرانی کابل داشته است، ولی در بین مردم محل بخصوص مردم چهلستون تا مناطق ریشخور صد ها شاهد عینی وجود دارد که قوماندانان حزب اسلامی تحت امر او از چندین وسایط پرتاب راکت، که همزمان چهل راکت را فیر مینمود، و مناطق مسکونی را به آتش میکشید. قله تخت زنبورک بالای کوه چهلستون که از آنجا مناطق شهر به گلوله ها بسته میشدند، داستان ها در دلهای پر درد حفظ شده اند.

آقای حکمتیار همه قول و وعده هایش را به ایجاد یک دولت اسلامی مو کول میکند که در آن جز یک جزیره وحشت و ترور چیزی دیگری در تصور نمیگنجد.

آیا حکومت آمریکا چگونه و تا کدام حد  بر منافع ملی افغانستان،  به حق حاکمیت ملی و اقتدار ملی و طرح منافع مشروع اش بر بنیاد حقوق بین المللی تمکین خواهد نمود؟

آیا طالبان تا کدام حد به ارزش های که طی 19 سال گذشته شکل گرفته و امروز یک نسل جدید با این ارزش ها رشد نموده اند، به روان جامعه که پذیرا و آشنا با  انکشافات مدرن تکنالوژی کمپیوتری و دها پدیده های مربوط به انها ، تمکین مینمایند و بحیث واقعیت های جامعه بدان اعتراف میکنند؟

و تا کدام حد آقای حکمتیار از دروغ، بهتان و با لباس در چشم درامدن فاصله میگیرد و به اعتراف گناهان گذشته اش حاضر به عذر خواهی میشود؟

مطالب جدی اند که  باید همه اینان  با درس گرفتن از تجارب ناکام و دهشت و  وحشت افزای شان  خود به دیگر اندیشی و پذیرش واقعیت های جامعه کنونی افغانی تن در دهند و به آتش بس و ایجاد یک حکومت دلخواه مردم و بر بنیاد ارزش های مدرن و دموکراتیک و حقوق و آزادی های مدنی تمکین نموده خود در آنها سهیم گردند تا اراده واقعی یک ملت مظلوم و چهال سال سوخته در جنگ ، خون و آتش بتواند تمثیل گردد.