دور از یک نوشته تحقیقی
برای انانیکه کابل پنجاه سال قبل را ندیده اند

درکابل مداری (شعبده بازی ) بود بنام خلیفه خاکیشاه که گاهی در کوته سنگی وگاهی در پارک زرنگار به شعبده باز می پرداخت .
درکوته سنگی در عقب تانک تیل انوقت میدانی پوشیده بادرختان غلو وبلند پشه خانه بود که کشمش اب فروشان ، اب ولایتی فروشان واب یخ فروشان با سطل های شان به انجا می اندند ، ساحه را اب پاشی وجارو میکردند مردم برای رفع تشنگی وگریز از افتاب داغ تابستان لحظه های در انجا میرفتند . خلیفه خاکی شاه درین میدانی به کارروایی میپرداخت ودرجریان کارروایی که مردم انرا چشم بندی میگفتند تکرار میکرد که نه سر است ونه جادو چالاکی دست را بکار است او یک تکری را در گوشه میدان میگذاشت ومیگفت مار کلانی دران دارد .بعد یک دولک دوسره کوچک را که در دو انجامش چوبک های سخت با تار بسته شده بود با یک دست شور میداد که صدای ان تا دورترها میرسید ومردم بیشتر جمع میشدند .او بازبان روان بدون وقفه حرف میزد ودر باب کارروایی هایش مردم را مصروف می ساخت وقتی بیننده ها تا دو سه صف میرسید کلاه سفید سرش راکه ازعرق وخاک وتابش افتاب شکری رنگ شده بود بدست میگرفت وبه صفوف بیننده ها میرفت تادران پول بیاندازند ودربدل ان کارروایی هایش را مشاهده نمایند خلیفه خاکی شاه درجمع اوری این پول از خود نوعی استغنا نشان میداد وپیوسته میگفت ( درین کلاه دوگروه مردم پول نیاندازند یکی دیوث ودیگری زن تلاق که من پول انهارا نمیگیرم ) بیننده ها مجبور بودند درکلاه پول بریزند تا درجمع دیوث وزن تلاق حساب نشوند .روزهایکه نمیخواست هنر نمایی کند نام همان روز هفته مثلا دوشنبه یا چار شنبه را میگرفت ومیگفت درین روزها مارش از تکری بیرون نمیشود وخودش را هم منتر کرده اند ونمیتواند هنر نمایی کند ، مردم محل را ترک میکردند وخلیفه به گوشه دیگر شهر همین بساط را برپا میکرد وپول میگرفت .
درکابل نزده سال اخیر خلیفه خاکی شاه های زیادی نه درروی سرکها بلکه در عقب شیشه های سیاه موتر های ضد مرمی وهر پنج سال یکبار درگرد هم ایی های انتخاباتی بانامها وحیله های مختلف چون جهاد ومقاومت ، مذهب وسیاست ، قوم وسمت با موقفهای پائین وبلند چون قوماندان ووکیل پارلمان ، وزیر وسارنوال ، قاضی ووالی تا راس هرم قدرت همه وهمه این ملت را فریب میدهند ومی چاپند . وعده ها میدهند ازتغیر دستر خوان تا اشتعال زایی ، ازعدالت تا مساوات در فرصتها ، عرضه خدمات صحی ،دفاع از منافع قومی وسمتی تا جدایی وخود مختاری وغیره وغیره بسیار میگویند ، مردم فریب خورده با تحیر وساده دلی گوش میدهند وبعد پشت کار شان میروند نه نانی ونه دوایی ونه سر پناهی ونه کاری در می یابند ،
وعده هارا بیاد می اورند اما درهای امیدرا بروی شان بسته میبینند ، شهید بخاک می سپارند ومرده های کرونایی را دفن میکنند .بار دیگر وسال دیگر باز به گفته های مداری های زره سوار گوش میدهند ودربدل لقمه نانی درچند سال یکبار اختیار وسرنوشت شانرا در تکری های مار های زهری خاکی شاه ها میریزند وباز تن به تقدیر پی بیکاری شانرا میگیرند .
این زندگی نزده ساله زیر اسارت امریکادرا با کارروایی های شعبده بازان عرصه سیاست سپری میکنند ولی دم نمیزنند وصدا بر نمی اورند نه بیدار میشوند ونه چپاولگران سیر میگردند ، نه خارجی های غارتگر ازایشان دستبردار میشوند ونه جنگجویان استخدام شده انان دست از قتل شان بر میدارند.
خلیفه خاکی شاه وزارت خارجه امریکاکه تازه لقب ( شیاد) را به او داده اند با تمدید ماموریتش پول می اندوزد .اودر مصاحبه ای با طلوع نیوز گفته بود که ( من دو کلاه دارم یکی ان در امریکاست ودیگر ان در افغانستان) تا این دو کلاه لبریز پول شود شعبده بازانه مردم را فریب میدهد وشیادانه در دم تیغ جلادان نیابتی امریکا قرار میدهد .او در تامین اتش بس امریکا وطالبان موفق شده است از اتش بس طالبان ودولت افغانستان نام نمی برد . بر طالب قبولانده است که کشتن عسکر امریکا را حرام وعسکر افغان را صواب بداند وبر موضع نطامی وجنگی سخت جانی کند ، دولت را ناتوان تر سازد تا بتواند سهم کلانتر در نظام بدست اورد ، زیر همین اتش بس طالب وامریکا گروه گروه تروریستان به صفحات شمال انتقال می یابند ومصئون میباشند .به جای اینکه موافقتنامه طالب -- امریکااز حالت جنگی بکاهد حالت امادگی جنگی را شدت می بخشد حمل ونقل مصئون تروریستان به شما کشور محصول همین طلسم بنام موافقتنامه است اما دولت مردانیکه حین سخنرانی گلو می درند ،صدا بر نمی اورند که که در قلمرو شان چه میگذرد ، از تروریسم می نالند اما از سیر وحرکت تروریستان بداخل خاک افغانستان خم به ابرو نمی اورند .