مگر برکابل خاک مرده پاشیده اند که صدایی ازان بر نمی خیزد

دران روزهاکه مدعی اسلام با مدعی اسلام می جنگید به هر کوچه وگذر کابل که میرفتی خانه وکاشانه ویران شدهٔ  همشهری ات را میدیدی که ساکنانش یا در پای دیوار حویلی به خاک سپرده شده یا برای حفظ سروناموس به ترک خانه وکاشانه مجبور گردیده بو د . دران ویرانه ها موجودات وحشتناک حاکم بود که زیر نام دفاع از تنظیمش سلاح برشانه قد بر می افراشت وبعد از چند دوودشنام رکیک ولت وکوب جیبت را می ربود وبه کار شاقه موضع کنی مجبورت میساخت ، سرکردگان انهابا حرص قدرت وطمع امحای کلی یکدیگر به امید حکمرانی یگانه وبا حمایت سازمانهای جهنمی جنگ افروز بیگانه این مصیبت قرن را براین شهر نازل کرده بودند . هر جنگنده تکبیر گو جانب مقابلش را واجب القتل میگفت واسلامش را تکفیر میکرد .
رهبران این تکبیر گویان به کعبه رفتند وبر میثاق صلح دستخط گذاشتند ، اما باز نعره الله اکبر علیه یکدیگر بلند کردند وبه کشتار کابلیان ادامه دادند ، ان سرشاران نشه خون ودود وباروت را از لعنت مردم ونفرت مظلومان باکی نبود . انانیکه چهارده سال به نام نگهبانان حریم ایمان ولشکریان عظیم اسلام هرکه را گیر میکردند میدریدند بالاخره همچون کرم های گور به جان هم افتیدند وهمدیگر را دریدند تااینکه همه رانده دیار بیگانه گردیدند وجا به دسته جات جنگی تعصب زده تر از خود خالی کردند ، شهر ارام شد ، جنگ نبود ، با یک اعلان عقب خانه هر زورگو وزور کردار سلاح کوت برپا شده بود ، اما همان کوچه ها وگذرها ، همان کارته ها وجاده ها که تا یک روز قبل نهیب خمپاره وتوپ وتانک انرا بلرزه در می اورد همچون قبرستان خموشان بیروح که کس شمعی بران نمی افروخت در ظلمت وسیاهی قرون گذشته فرو برده شد . زنان درخانه ها محصور شدند ومردان مجبور بگذاشتن ریشهای انبوه وپوشیدن تاقین وچپلک . حاکمان گفتند روزی مردم را خدا میدهد ولنگر شانرا زمین خدا بر میدارد مارا به کار خدواند دخلی نیست حکم ریش و نماز اجباری را جاری میداریم .
اگر به کسی صدا میزدی قوماندان صاحب همان مغرور پاچه بلند ومو کشال وسلاح به شانه دیروز مانند کالای کهنه وشپلیده شده قامت خم میکرد وبا تزرع میگفت به لحاظ خدا اورا بااین افتخار روز گذشته اش صدا نزن .
شهر مسکن گاه عرب وپاکستانی شده بود وبران حکم میراندند .
گردونه استعمار دور تسلسل باطل را از سر گرفت وظلمتکده کابل شاهد هجوم هوا وزمین‌نیروهای شد که۲۴ سال این هردو را اب ودانه میداد ، یکی را راند ودیگری را بر فراز سلاح مدرن عصر از ان سوی سرحدات بدون در نظر گیری جنایات بر اریکه قدرت مشارکتی جازد . نزده سال مرغ پروازش را با دو بال متضاد تکبیر وسکولاریسم بر فضای کشور همچون کبوتر بازیکه باز شکاری را در قفس نگهداشته باشد به پرواز دراور .
پس از نزده سال مرغ هوس سر مدار دیگر سرمایه وجنگ پرکشودو برهایی شاهین تیز چنگال ومنقار خمیده قبلی پس از مجلس ارایی های چند تصمیم گرفت تا اگر این شاهین تیز چنگال بابالهای شوم ووحشت اورش باز بزم ارای گورستان خموشان گردد واو به مردمش بگوید به من رای دهید که که قهرمان ختم جنگ در سرزمین افغانستان هستم وفرزندان تانرا ازان مصیبتکده برمیگردانم.
شهریانیکه زیر نام‌فضای ازاد فریفته چند بلند منزل قد برافراشته از پول حرام وچند تفریحگاه برپا شده از خون خودشان شده اند هنوز هم درخواب تغافل عمیقتر رفته اند وچشم بر نمیدارند تا ببینند که برای بار سوم مورد معامله معامله گران ، دین فروشان ، سودا گران تریاک ، ادمکشان معتاد به خون انسان وچپاولگران خانه وکاشانه دودهه قبل وتجاوز گران بر ناموس شهر شان با طلسم شعبده باز بزرگ جهانی قرار میگیرند . صدا بر نمی ارند تا خودرا در معاملات روی سر نوشت شان مطرح سازند ، به انانیکه رای داده اند تا ازمنافع شان حمایت کنند بشورند وبگویند از کشاندن ما به بازار فروش سیاست بازان خارجی وداخلی جلو گیرید ونگذارید که مشتی از شرف باختگان عصاره سود وسرمایه با شگردها ونیرنگهای تکراری بیشتر ازین غیرت وناموس این کشوررا بدست دشمن سفاک بسپارد واین وطن را برای همیش درگرو دست نشانده منطقوی استعمار قرار دهد .
کاش بیدار شوند وبگویند که پس از چهار دهه جنگ وویرانی وقربانی مستحق صلح هستیم ، صلحی که عادلانه باشد وارزش قربانی های مارا تمثیل کرده بتواند ، بگویند در کار خیر تاخیر نکنید ودستنگر بیگانه های بی مروت نگردید .
اما!
ازین شهر شش ملیونی اواز یک ملیونی بر نمیخیزد ورنه به گفته سید جمال الدین افغان که به مردم هندگفته بود با این نفوس اگر پا بر زمین بزنید زمین میلرزد واگر وزوز کنید گوش انگلیس کر میشود ومجبور به ترک کشور تان میگردد ، میتوانند با ابراز انزجار واعتراض صدای شانرا به گوش جهانیان برسانند واز پلانهای خطرناک برای این کشور حداقل به جهان بفهمانند که شهروندان این سرزمین حس دارند کرخت نیستند ، شعور دارند بی فهم نیستند ، خوب وبد خودرا تمیز میتوانند بی احساس نیستند ، دوست ودشمن را می شناسند نا اگاه نیستند ، وطن شانرا دوست دارند فاقد روحیه ملی نیستند ، تمدن پذیر اند به عقب بر نمیگردند وانگهی شاید توجهی به حال شان مبذول گردد ودر غیر ان استعماریون به جهان وجهانیان قناعت میدهند که این ملت برهمین طرز زندگی راحت میباشد ، این ملت مدنیت ستیز است و ظرفیت پذیرش تمدن را ندارند .