نگاهی اجمال بر نقش احزاب سیاسی در افغانستان

هلند سپتمبر ۲۰۲۰

این امر مسلم است که مردم در هر کجای این گیتی باور ها ونظریات گوناگون و متفاوتی در قبال شیوهٔ های زنده گی، استفاده از منابع و نحوه مدیریت این منابع را دارند که در کشور های پیشرفته چون مردم از آگاهی بیشتر برخوردار اند این تعدد اندیشه ها و نظریات بیشتر میباشد. بناً بمنظور جلوگیری از تشتت و پراگنده گی جامعه در ورای دیدگاه ها ونظریات نا همگون و تآمین منافع اقشار و کتگوری های مختلف جامعه احزاب سیاسی ایجاد گردیده است که هر کدام این احزاب با دلایل عالمانه بر پایه تفکر علمی برنامه ها و نظریات شانرا ارائه میکنند و هم دارنده گان نظر مخالف همچنان بر پایه استدلال و دانش علمی در رد این نظریات میباشند. در این جوامع همه احزاب و سازمان های سیاسی نظریات شان را در قالب برنامه ها و طرزالعمل ها گنجانیده و برای تحقق آن حمایت اکثریت جامعه و نماینده گان انتخابی را کسب کرده و از طرق دیموکراتیک این برنامه را بر طبق منافع عمومی کشور های شان مشروعیت می بخشند. البته قابل تأکید میدانم که هر حزب سیاسی منافع علیای کشور که منافع ملی پنداشته میشود مد نظر میداشته باشد بناً اجازه نمیدهند تا برنامه ها، دیدگاه ها ونظریات اجتماعی که منافع ملی را تآمین میکند و باید برای همه مردم کشور قابل بحث وگفتمان باشد رنگ ایدیالوژیک داد وآنرا از بحث عمومی خارج کرده و به بحث یک کتله کوچک ایدیالیست تبدیل کنند دو عنصر اساسی ترین معرف چهره احزاب سیاسی میباشد، یکی دیدگاه این حزب یا احزاب از منافع ملی و دیگری برنامه تطبیقی و تحققی منافع ملی آنها در جامعه که آنرا پراکتیک اجتماعی مینامند.

از توضیح فوق به این نتیجه میرسیم که احزاب سیاسی بخاطر تشکل مردم برای تآمین منافع عمومی و رفاه عامه ایجاد میگردد که توجه اش هم در زمان حاکمیت سیاسی وهم در زمان اپوزیسیون یا قشر مخالف دولت بیشتر در راه وضع قوانین و مقرره ها برای رفاه همگانی، سیاست خارجی مناسب و فعالیت سازمانها واحزاب معطوف باشد. قابل یاد آوری است که احزاب سیاسی مشخصهٔ بارز سیستم های ادارهٔ دولت های مدرن بشمار میرود. اما متأسفانه در کشور ما غیر از مشروطه خواهان و گروه های هم پیمان آن اکثریت احزاب سیاسی که خود را چپ، راست و یا میانه یا معتدل مینامیدند تنیده در جال عنکبوت ایدیالوژی های وارداتی راست وچپ مدینه های فاضله مسکو- پیکن – ریاض – قاهره - استانبول و انترناسیونالیزم های کارگری واسلامی قرار داشتند. اما با وصف مشخصهٔ وابستگی ایدیالوژیک این احزاب بنابر حضور جوانان شامل اقشار و لایه های مختلف اجتماعی خاصتاً اقشارمحروم جامعه این احزاب رخ بر معایب و نابرابری های اجتماعی کردند که فعالیت های این احزاب وسازمانها در دهه های شصت وهفتاد میلادی در افغانستان برای اولین بار راه تظاهرات واعتصابات مسالمت آمیز برای مطالبات صنفی کارگران، بلند بردن دستمزد ها، اصلاح سیستم تعلیم و تربیه و تحصیلات عالی، مسایل ملی را باز کرده ودر بیداری شعور سیاسی وآگاهی مردم نقش بزرگی ایفا کردند، برای اولین بار در جامعه ما در موجودیت سیستم حکومت استبدادی مردم حق ابراز نظر را از طریق نشرات چاپی، تظاهرات خیابانی، بیانات رادیویی، بحث در فرکسیون های پارلمانی پیدا کردند. بدین ترتیب مردم عوام که تا دیروز حتی درحصار منزل شان توان نقد حاکمان را نداشتند توانستند نظریات شانرا در باره سیستم اداره و نا رسایی های آن، فساد اداری، قانون شکنی، اختلاس، رشوت و عوامل بحرانات کشور وراه های برون رفت از این بحرانات را از طریق همین نشریه های چپ و راست ارائه ومنتشر کنند و همچنان توانستند طی تظاهرات خیابانی، اعتصابات حکومت را متوجه ضعف ها و نارسائی های اجتماعی و اقتصادی ساخته و تحت فشار قرار دهند.

از جانب دیگردر افغانستان به استثنأ تَشَکُلات سید جماالدین افغان در عصر محمد افضل خان وامیر شیر علی خان عنصر حزب و احزاب سیاسی بیشتر حیثیت جنبش های رهایی بخش از سلطه استعمار و گروه های متفرق آزادیخواه را داشته و عده هم برای براندازی و سرنگونی حکومت ها به قول خودشان مستبد ایجاد گردیده بود و چون بحث منافع ملی در برنامه های آنها متصور نبود تا مردم را بدور آن احزاب بر پایه منافع ملی جمع کنند بنآ بیشتراز حربه ایدیالوژی های مذهبی و سیکولار استفاده کرده و توانمندی وحماسه سازی این ایدیالوژی ها تا براندازی همان حکومت های مورد نظر کارایی داشتند و بنا بر نبود برنامه مدون تآمین کننده منافع ملی ویک گفتمان عمومی برای آینده از همان روز اول دستیابی به قدرت سیاسی بر سر تقسیم منافع به جان هم افتاده و هر کدام وهر شخص این گروه ها و احزاب به یک قطب ویک شگاف اجتماعی بدل گشتند وجامعه را به قهقرای قرون وسطایی بردند. البته که ایدیالوژی ها را بیشتر کشور هاییکه منافع آزمندانه دارند طرح، تدوین، صادر و مدیریت میکنند. کشور پاکستان بر اساس همین ایدیالوژی مذهبی از سرزمین های نیم قاره هند و افغانستان در راستای منافع استراتیژیک انگلیس ایجاد گردید. روس ها تحت عنوان سوسیالیسم، کمونیزم، انتر ناسیونالیزم پرولتری و تشکیلات جنبش های رها ئی بخش ملی وغربی ها در راس امریکایان تحت عنوان صدور و تأمین دیموکراسی نیرو های طرفدار خویش را بوسیله اغتشاشات و کودتا ها در ساحات تأمین کننده منافع حیاتی شان بقدرت رسانیدند و چون برنامه های مطروحهٔ این احزاب منافع یک قشر خاص را تأمین میکرد باعث نارضایتی سایر اقشار جامعه میگردید و کشور های متخاصم سریعاً دست بکار شده اقشار ناراضی را بر علیه گروه بقدرت رسیده شورانیده و به این ترتیب روال عادی زنده گی در کشور به هم خورده و جامعه دچار اختلال، هرج و مرج، خانه جنگی و بروز جنگهای داخلی غیر قابل مهار گشته که مدیریت و کنترول آن محال میگردد.

گرچه نمیتوان امروز از احزاب چپ و راست و میانه تعریف به مفهوم بنیادی آن که از زمان پس از انقلاب فرانسه درمجلس ملی فرانسه بنیان گذاشته شده بود یعنی اینکه آنهاییکه طرفدار دگرگونی های جامعه به نفع مردم عوام وزحمتکشان بودند، طرفداران انقلاب و جمهوری خواهان و نماینده گان طرفدار تغیرات قوانین فرانسه بطرف چپ رئیس مجلس ملی فرانسه و نماینده گان محافظه کار، طرفداران سیستم پادشاهی و مخالفین تغییرات اساسی قوانین و مقررات بطرف راست رئیس مجلس عوام و نماینده گان میانه رو که با هر دو یعنی چپ وراست میتوانستند توافق کنند در وسط مقابل رئیس مجلس عوام می نشستند و این اصطلاحات سیاسی از همان زمان وارد قاموس سیاسی گردید، ارائه کرد و در رهگذر بیش از دوصد سال این اصطلاحات مفاهیمی متنوعی را بخود گرفته و تقریبآ میتوان گفت که کاربرد آن بیشتر بر پایه منافع گروه های تحت پوشش بوده و بدین ترتیب امروز تمایز و تفکیک گروه های چپ، راست و میانه کاریست بسیار دشوار.

تجارب بین المللی بعد از جنگ دوم جهانی بوضاحت میرساند که کشور های استعماری قرون ۱۹ و ۲۰ اتحاد شوروی، ایالات متحدهٔ امریکا، جمهوری خلق چین، عدهٔ ازکشور های اروپائی منجمله انگلیس در تحت استراتیژی های استعماری شان در سراسر مناطق تأمین کنندهٔ منافع حیاتی شان بصورت ماهرانه از طریق عمال شان طرح های متنوع زیر نام سوسیالیزم، کمونیزم، مساوات، جنبشهای رهائی بخش ملی، صدور دیموکراسی و ده ها طرح عوام فریب را تحت پوشش تیوری ها و اندیشه های ملی زیر نام تشکلات سیاسی مطرح کردند و یا اینکه در تشکیلات سیاسی صاحب این اندیشه ها و یا اندیشه های مشابه بوسیلهٔ عمال شان نفوذ کردند و در نهایت مسیر این سازمانها و احزاب را بر طبق امیال و منافع خود شان در مغایرت تام با منافع ملی کشور های متذکره سمت دادند که به این ترتیب آتش جنگ و بی ثباتی تقریباً در تمام ساحات تأمین کننده منافع حیاتی این ابر قدرتان فروزان نگهداشته شده و معضلات این ساحات و کشور ها چنان پیچیده و ذوجوانب ساخته شده است که کوشش های جهانی و منطقوی کمتر راه های حل برای رفع این معضلات مطرح کرده میتوانند. در شرایط حاضر این کاملآ واضح است که بحرانات بین المللی ومنطقویی وبحرانات در کشور های مختلف جهان عمدتآ بوسیله قدرت های بزرگ البته در زمان جنگ سرد بیشترینه بوسیله آیالات متحده امریکا واتحاد شوروی و جمهوری خلق چین وبعد از آن عمدتآ در تحت استراتیژی های ایالات متحده امریکا وهمکاری وهمگرایی اتحادیه اروپا، روسیه و چین بوسیله کشور های زیر حوزه نفوذشان ایجاد میگردند و حق مدیریت این بحران ها را هم تقریبآ همیشه برای خود شان محفوظ نگهمیدارند. معمولآ بحران ها بوسیله نفوذی های این قدرت ها چه در میان احزاب سیاسی و چه در پست های کلیدی اداره دولت ها از طریق کودتا های نظامی، تظاهرات وآشوب های خونین خیابانی، به قول سخنگویان این قدرت ها " نا فرمانی های مدنی"، تهیه اسناد جعلی از خطرات احتمالی منطقویی وبین المللی که منجر به مشاجرات، اختلافات و زد وخورد ها میان رهبران این احزاب و یا میان رهبر یا رهبران سیاسی و رهبران دولتی گردیده وهر کدام برای تقویت موضع شان در زیر شعار های دروغین واغواگرانه از میان مردم شان سرباز گیری کرده ودامنه آشوب ها را تا خارج از مرز هایشان و خارج از ساحهٔ کنترول شان توسعه میبخشند و دقیقاً همینجاست که بنابرخیانت، خود فروختگی، کوتاه نظری ودرک نا کامل از اوضاع ملی وبین المللی و پیآمد های مداخله خارجی، زمینه مداخله خارجی برای کشور شان را فراهم میگردانند که کنترول اوضاع از دست شان خارج شده و مدیریت بحران بدست آنهایی می افتد که روی این بحران سرمایه گزاری کرده بودند و تا دلشان میخواهد این آتش را شعله ور و بحرانات را غیر قابل مهار نگهمیدارند و از آب گِل آلود ماهی میگیرند.

این مسئله در مورد بیشترینه کشور های شرقی که ایدیالوژی ها ملاک سنجه هایشان میباشد نه تنها برای مردم عوام بلکه برای سیاسیون ونخبه گان سیاسی هم سوء تفاهمات بزرگی را بمیان می آورد که هم در روابط عمومی داخلی و هم در روابط خارجی با کشور ها باعث سردرگمی رهبران شده و تآثیرات بسیار زیانبار در جامعه وارد میکند. روابط تنگاتنگ احزاب راست اسلامی کشورما در دهه نود و بویژه بعد ازتوطئه انتقال قدرت در کابل با کشور پاکستان و قطع روابط با سایر کشور هاییکه میتوانستند در شرایط دشوار در اعمار مجدد کشور ما را یاری برسانند باعث گردیده که خسارات زیانباری را طی سه دهه کشور و مردم ما متحمل گردند. در درازنای فعالیت احزاب سیاسی در کشور ما مثالهای فراوان از این وابستگی ها مغایر منافع ملی میتوان ارائه کرد. در کشور ما احزاب چپ درپرتو ایدیالوژی های صادر شده از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و جمهوری خلق چین در همکاری و پیوند با احزاب مماثل در کشورهای ایران و هندوستان بدون در نظرداشت تحلیل دانشمندانه بر پایه منافع ملی و اوضاع کشور شان، بدون در نظرداشت خاستگاه تیوری های وارداتی و شرایط تحقق آن در جوامع عقب مانده پیشا مدرن چون افغانستان به کاپی کاری و تکرار طوطی وار آن بحث هایی پرداختند که برای نه تنها مردم عام ما بلکه برای خود نخبه گان سیاسی واجتماعی هم نا آشنا و غیر قابل فهم بود. این احزاب در پرتو ایدیالوژی خویش چون نتوانستند طیف وسیع مردم را بدور برنامه های وارداتی شان جمع کنند به دامن قوم وسمت چسپیدند تا از این طریق از حمایت مردمی برخوردار گردند که البته این مسئله دقیقآ در استراتیژی های صادر کننده گان این ایدیالوژی ها هم شامل بوده است تا با استفاده از عنصر قوم، قبیله و سمت انقطابات بزرگی را در کشور ما ایجاد کرده و از آن در مواقع مورد ضرورت بهره برداری کنند.

چپ وراست همواره یک مفهوم را ارائه نکرده، در هر کجایی صادر کننده گان این ایدیالوژی ها به آن رنگ وبویی دلخواه خود را میدهند. در هر جا نظر به کار ایی این حربه استفاده میگردد، نه راست راست مطلق بوده و نه چپ چپ مطلق با مفاهیم بنیادی آن بوده است تا کنون در افغانستان هر کدام حربه ایی بوده برای اغفال مردم و سوء استفاده در راستای منافع بیگانگان.

احزاب راست و راست افراطی هم با الگو سازی های نابخردانه از جوامع دیگر ونبود فهم درست از وضعیت کشور خود ما نخست به دامن انگلیس – امریکا و همسایگانی افتیدند که جز تباهی کشور و مردم ما چیزی دیگر در سیاست هایشان روایت نشده بود، از یکطرف دشمنی های بزرگی را برای مردمان منطقه مسبب گشتند واز طرف دیگر با این کار برای سالهای متمادی منطقه را پر آشوب ساخته و توازن قوا را در منطقه و حتی جهان برهم زدند. که کفاره همه این آشوب ها و عدم توازن قوا را مردم بیچاره و بی دفاع ما به قیمت جانهای شان می پردازند.

این کوتاه نگران راست وچپ با آنکه هر کدام خود را فلاسفه جهان میپنداشتند ومیپندارند حد اقل به این توجه نکردند و ندارند که چگونه منسوبین ارگانهای دفاعی وامنیتی وقضایی کشور را که حافظ منافع عمومی کشور اند با عضویت در محدوده های فکری خویش در خدمت یک قشر معین قرار داده وبه این ترتیب اعتماد سایر اقشار را نسبت به محافظین منافع شان نابود سازند؟ وهمچنان در درون خود این ارگانهای پاسدارمنافع کُل کشور فضای بی اعتمادی را نسبت به یکدیگر ایجاد کرده وزمینه ساز تصادمات خونین، انقطابات عمیق، شگاف های خانمانسوز اجتماعی وکودتا ها گردیده اند.

در دوره های واپسین زنده گی سیاسی – اجتماعی کشورما این ها عواملی اند که بحران اعتماد را میان مردم وگروه های سیاسی ببارآورده و باعث انقطابات وشگافهای عمیق اجتماعی گردیده اند. متصدیان و رهبران این گروه ها و احزاب سیاسی اگردر زمان تصدی شان چه در اداره دولت و یا مخالف دولت با توجه به منافع علیای کشور و رفاه مردم گامهای عملی برمیداشتند، مردم را با شفافیت از حقیقت ماجرا های پشت پرده آگاه میساختند و خود در دام ماجرا های پشت پرده قرار نمیگرفتند، خود خواهی ها، خود بزرگ بینی ها، خود محوری ها، تفوق طلبی ها و ماجراجویی ها، انتقام جویی های شخصی را که همه امراض کشنده ضد ملی اند کنار میگذاشتند وتصامیم وعملکرد شان برپایه منافع همگانی یا منافع ملی اتخاذ میگردید، اگر این ها با اعضأ و دستگاه خویش وبا مردم به شیوه اقناعی برخورد کرده خواست حقیقی مردم را با تذویر بیگانه که با خواست مردم تلفیق گشته بود یکجا در گلوی مردم خفه نمیکردند و به این خواست های حقیقی مردم که حق مسلم شان بود رسیده گی میکردند وتذویر بیگانه را از آن متمایز کرده و به مردم آشکار میساختند، اگر اینها به باور های مردم نمی تاختند برعکس این باور ها را محترم شمرده وپیشینه تاریخی این باور ها را به مردم روشن ساخته ودست بیگانگان را از گروگانگیری اعتقادات وباور های مردم کوتاه میساختند، اگر این ها درک سالم از کشور ومردم شان میداشتند بیش از ۷۵ درصد مردم در روستا ها زنده گی کرده واز طریق زراعت ومالداری امرار معیشت دارند،برای بهبود زنده گی در روستا ها، شیوه هایی بهترکشاورزی ومالداری را در پرتو پیشرفت های تکنالوژی زراعتی ومالداری به زارعان ومالداران می آموختند وطرق سالم استفاده از آب را جایگزین سیستم های کهن آبیاری که دیگر جوابگوی مقتضیات کشاورزان واهل روستا ها نبود و نیست، میکردند. و اگر اینها خود را مسئولین سیاسی همه کشور دانسته و جایگاه اقتصادی همه اقشار را در اقتصاد کل کشور در نظر گرفته برای کمتر ساختن فاصله فقر ورفاه قوانینی طرح وبر طبق قانون اساسی کشور برای تحقق وتطبیق چنین قوانینی کمر همت میبستند وبا پایداری واستفاده از همه شیوه های قانونمند که منافع کل کشور را زیانمند نسازدمبادرت میکردند، ( در اینجا باید اذعان کرد گرچه طرح ووضع قوانین تنها آغاز کار است ولی زمینه های تطبیق قوانین در کشوری چون افغانستان که سالیان متمادی در جنگ وجدال و زیر تآثیر اقشار محافظه کار تاریک اندیش گی زنده گی بسر کرده و انقطاباتی عمیق وخونینی را تجربه کرده ومیکند کاریست دشوار و خطیر ونیازمند افراد خردمند، با تجارب فراوان جامعه شناسانه درهر سه رکن دولت میباشد. ) اگر این ها حد اقل نیت برای رفاه مردم وکشور میداشتند به این شاخص زرین اقتصادی متیقن میبودند که بدون داشتن احصاییه وآمار های دقیق ازتعدادمردم به تفکیک جنس، عمر، محلات بودوباش، شغل، درآمد و سایر آمار ها نمیتوان ظرفیت نیاز هایی جامعه رادر عرصه های زراعت، آبیاری و مالداری، خدمات صحی، خدمات شهری،آبرسانی، ترانسپورت، مخابرات، بانکداری و سایر عرصه های زنده گی با ظرفیت های تولید و تجارت میزان کرد. یکی از عوامل اصلی سردرگمی وناکامی ادارات ارایه خدمات اجتماعی ونا رضایتی مردم از کمبود ویا نبود خدمات اجتماعی، نبود این احصاییه ها وآمار میباشد در حالیکه امروز هر چه سیاسی واهل سیاست میبینی دشمنان قسم خورده آمار واحصایه اند زیرا با روشن شدن این آمار ها همه شعار های میان تهی شان بی اساس شده ودیگر در انتخابات نمیتوانند از قریه ایی که یکصد نفر باشنده واجد رای دارد دو هزار رای به صندوق خویش بیاندازند وبدین ترتیب رسوای عام وخاص میگردند، اگر این ها دلسوز مردم این دیار میبودند به جای استفاده ابزاری از مسئله کوچی ها در افغانستان طرح های عملی وقابل قبول برای اسکان دایمی این قشرارایه میکردندونه تنها این قشر را ازگزند استفاده ابزاری در بازارمکاره سیاست وروابط با همسایگان در امان میساختند بلکه آنها را به عناصر فعال در اقتصاد کشور تبدیل میکردند، اگر آنها در عوض شعار هایی سرخ وسبز که زمانی در کشوری دیگری با فرهنگ وباور هایی دیگری مورد استفاده قرار داشته (که البته حالا ما کارآیی و یا نا کار آیی آنرا به توضیح نمیگیریم) وبا فرهنگ وباور های ما کاملآ در منافات بوده، شعار هایی متناسب با فعالیت های سیاسی واقتصادی خویش از درون جامعه افغانی وآثار اندیشمندان خود ما که برای مردم ما بوی خودی میداد طرح و تدوین میکردند، اگر اینها بخاطرتحقق اندیشه های شان( حالا ما اندیشه ها ونظریات شان را به توضیح نمیگیریم) در جامعه و بدست آوردن قدرت به بیگانگان پناه نمیبردند و در عوض به مردم پناه میبردند ومیتوانستند واقعآاعتماد مردم را جلب کنند، اگر اینها به عوض موعظه کردن ونقد های بیشمار ساختار ها وعملکرد های دستگاه حکومت طرح ها وتیزس های تطبیقی و علمی برای برون رفت از کاستی ها، نا رسایی ها و مشکلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی ونظامی ارایه میکردند، اگر اینها حد اقل این فهم را میداشتند که اشتباه یک مهندس یا انجنیر ساختمان زنده گی باشنده گان یک تعمیر رابه خطر مواجه میسازد، اشتباه یک دکتور طب زنده گی یک یا چند مریض را به مخاطره می اندازد، از اثراشتباه ناخدای کشتی زنده گی سرنشینان یک کشتی تهدید میگردد و......... اما دراثر اشتباه مسئول سیاسی یک جامعه با همه باشنده گانش تباه میگردد و اثرات ناگواری جهانی هم دارد ودر تاریخ کشور ما این چنین افراد کوچک، کوتاه نگر و نا توان خود را در جایگاه سیاسیون ومسئول سیاسی جا زده و چندین بار این کشور را تا پرتگاه نابودی کامل برده ومردم را چنگیز وار به شمشیر کشیده اند وهستند هنوزاز این قماش سیاسیونی که ازهمه این خون ریزی ها و حوادث جانکاه درس عبرت نگرفته با خیره سری تمام در زیر سیاست های تباه کن بیگانه گان قبر خود وملت خود را میکنند، اگر این ها به نشخوار هایی قوم گرانه ایی چون قوم برتر وقوم کهتر و اراجیفی چون زبان من وزبان او که سلامت کشور را به خطر جدی مواجه ساخته است در پالیسی ها وعملکرد خود وسازمان های خویش اجازه ندهند ودر عوض مردم را به یک تنی، یکدلی، همدلی، برادری، همکاری، همیاری و همزیستی دعوت کنند که سراسر تاریخ کشور ما مالامال از این همکاری،همزیستی وهمیاری ها بوده که بر سبیل همین اصل تا امروز این خطه منحیث یک کشور بنام افغانستان در قلوب مردمش زنده وموجودیت خویش را در جغرافیای جهان تثبیت کرده است، اگر این ها هر طرح وشعار بیگانه ها وسازمانهای استخباراتی آنها را در مسایل اجتماعی، سیاسی واقتصادی فورآ تقبیح ومردم را اضرار ناشی از آن با خبر ساخته و عواقب وخیم آنرا به اطلاع عموم برسانند ونگذارند که مفسدین وفرصت طلبان شیطان صفت از آن به نفع خویش بهره برداری سوء کنند، اگر این ها از تمام وقایع، انکشافات، حوادث ومسایل منطقویی وجهانی به نفع مردم ومنافع ملی کشور شان استفاده کرده ودر همه انواع شرایط مدیریت سالم را دردست داشته وهیچگاهی منافع ملی کشور خویش را فدای منافع کشور های دیگر و باور های دیگران نکنند، در سنجش ها و تعاریف ایشان از معادلات بین المللی اصل منافع ملی حاکم باشد نه باور های آرمانگرایانه شخصی یا گروهی و عواطف انفرادی، اگر این ها به حقوق و آزادیهای مردم باور داشته واحترام بگذارند وشهروندان کشور را برای نیل به این حقوق و آزادی ها در همه عرصه های زنده گی اعم ازحق انتخاب( انتخاب کردن وانتخاب شدن)، حق آموزش یا تحصیل، حق استفاده از خدمات صحی، حقوق جنسیتی، حقوق تقاعد، حقوق مصونیت حریم شخصی،حقوق مالکیت، حقوق مسکن، آزادی بیان، آزادی عقاید، آزادی رسانه ها ومطبوعات همکاری کرده و شرایط ذهنی مردم را به پذیرش این حقوق وآزادیها ودیگر اندیشی ها مهیا سازند ودر جهت قانونمند ساختن این حقوق وآزادیها دستگاه حکومت را همکاری کنند زیرا برای مردم ما نظام خواستنی وماندنی است که آزادی های بنیادی را به نماینده گی همه مردم برای همه مردم بحیث شهروند کامل الحقوق تأمین میکند. تآمین این آزادی ها وحقوق برای تمام مردم افغانستان بدون هر نوع تبعیض است که همه باشنده گان این سرزمین را به شهروندان کامل الحقوق تبدیل کرده وما افتخار ملت افغان را کمایی میکنیم واین آزادی هاست که کشور ما را بسوی پیشرفت ورفاه همگانی رهنمون میگردد. اگر این فکر در میان اندیشوران سیاسی و رهبری سازمانهای سیاسی حاکم گردد آنوقت است که حمایت مردم را کمایی میکنند و حمایت مردم در داخل کشور بالا تر از از همه حمایت های خارجیان که آزادی و آزاد منشی اینان را هم نزد وجدان خود شان وهم نزد جامعه به چالش میکشد بوده و بحیث قهرمانان واقعی سر افراز نام ماندگار میداشته باشند.

با همه این تجارب تلخ ودرد آور در کشور ما تا هنوز هم فرهنگ تفاهم در راستای منافع ملی، همدیگر فهمی در پرتو منافع ملی و راه اندازی گفتمان سراسری میان همه اندیشوران در باره ایجاد یک سیستم پایدار برای تآمین منافع ملی و ایجاد خط قرمز عدول از منافع ملی و خیانت بوطن برای همه احزاب، سازمانها، محافل و گروه های سیاسی بمیان نیامده است. تا کنون حزب ویا سازمانی سیاسی ایجاد نشده است که باور مردم مخصوصآ قشر جوان کشور را تامین کند، هنوز جوانان ما که با تمام عطش برای دستیابی به راه های علمآ تنظیم شده اداره سیاسی واجتماعی کشور دست وپا میزنند نتوانسته اند سازمان با اعتماد ملی را در جامعه نشانی بگیرند تا پاسخگوی خواسته ها ونیازمندی های شان باشد، جوانان همه فراز وفرود های را که احزاب سیاسی کشور ما در گذشته پیموده اند بدیده شک وتردید میبینند. از همه تآسف بارتر اینست که هیچکدامی از این احزاب سیاسی به سهل انگاری ها، کجروی ها، اشتباهات و خیانت هایی که بنابر سیاست های نادرست و مغایر منافع ملی شان در جامعه اتفاق افتیده معترف نبوده و راه را بر رهروان بعدی شان کاملآ تاریک نگهداشته اند وبدین ترتیب اهرم های اعتماد را در جامعه کاملآ واژگون ساختند و اختلافات وکج فهمی ها رادر جامعه ومیان سیاسیون واندیشمندان به نقطه اوج آن رساندند. البته یکی ازدلایل این اختلافات، کج فهمی ها و عدم تفاهمات در کشور ما نبود فرهنگ شناخت منافع ملی وتعریف معینی از منافع ملی، در فضای نبود هویت ملی و نا پختگی سیاسی اقشار روشنفکرمیباشد که حصار ایدیالوژی های وارداتی نخبگان سیاسی را کاملآ از هم جدا ساخته وآنها را غیر قابل دسترس با یکدیگر گردانیده است. یعنی آنهاییکه توانمندی ورسالت اتحاد ملت را برای تآمین منافع ملی دارند خود در پسته های ایدیالوژیک مستور گشته و تا هنوز هم از درسهای تلخ تاریخ هیچ انتباهی نگرفته اند. همچنان مسئله شخصیت محوری نقیصه تباه کن دیگری است در ساختار احزاب سیاسی افغانستان که حزب سیاسی همیشه در گرو شخصیت ها قرار داشته است. با دور شدن آن شخصیت از حزب ویا مقام رهبری حزب هم یکجا با آن از بین رفته است ویا همراه با شخصیت مورد نظرپارچه ها وفریکسیون های جدید قد علم کرده و آخر الامر همه حزب به مرگ تدریجی تن داده اند. در بسا موارد حتی مهم هم نبوده که این شخصیت ها تا چه اندازه در راه منافع مردم وکشور اعتقاد و باور داشته و تا کدام پیمانه برای تحقق اهداف کشور های صادر کننده ایدیالوژی اش فعال میباشد. یعنی اینکه احزاب بیشتر بر محور شخصیت می چرخیده تا بر محور برنامه های ملی، اصول، قوانین و قواعد تآمین کننده منافع علیای کشور. همین امر باعث گشته تا فرهنگ تکثر گرایی سیاسی، یکدیگر پذیری، همدیگر فهمی یا پلورالیزم سیاسی در حلقه سیاست و سیاسیون افغانستان کاملآ مفقود بوده و نسل های جدید و جوان کشور به احزاب وسازمانهای موجود کشور به نظر شک وتردید نگریسته وبه این احزاب و سازمانها باور واعتماد ندارند و در این آشفته بازار خود هم تا کنون نتوانسته اند در یک فضای باز منطقی افغانستان شمول خارج از دیوار های ایدیالوژیک در پرتو افکار وطندوستانه ومنافع ملی حزب سیاسی ویا گردان نیرومند خویش را ایجاد کنند.

از مطالعه و ارزیابی احزاب سیاسی خاصتآ احزاب سیاسی مدرن در جهان چنین نتیجه گیری میتوان کرد که در این احزاب اهداف وبرنامه های کاری که بازتاب شفاف منافع ملی میباشد مهمترین اصل برای جلب اعضآ و علاقمندان میباشد نه رهبران و شخصیت های اداره ورهبری این احزاب.

این احزاب سیاسی در کشور های پیشرفته پیوسته در تمام سطوح رهبری، کادر های ارشد و متوسط جا را برای نسل های جدید خالی کرده و زمینه رشد کادر های جدید را فراهم میسازند وبدین ترتیب نسل های پویا تری را در کران تا کران حزب رشد داده و زمینه بحث گسترده را میان علاقمندانش و سایر اندیشمندان جامعه باز نگهمیدارند و رابطه تنگاتنگ فعال ودینامیک با مراجع اکادیمیک وعلمی داشته وگروه از متخصصان جامعه شناس و سیاسی با مراجعه به افکار عمومی جامعه ونیازمندی ها والویت های مردم به طرح های جدید میپردازند و از این طریق فکر های بکر برای آینده تولید میکنند و هر روز خود را مطابق به ایجابات عصر، نیازمندی های مردم، رشد تکنولوژی، سیر جهانی حوادث و مؤثریت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مطابقت داده وآرایش نیرو وامکان میدهند.

همچنان همانطوریکه در بالا تذکر دادم در کشور ما نیز از این واقعیت نباید انکار کرد که نیرو های سیاسی توانایی دارند تا در تمام عرصه های زنده گی جامعه تآثیرگزار باشند وبه اندازه ظرفیت مادی ومعنوی شان طیف وسیع از مردم را در عقب طرح ها و مجموعه ای از نظریات شان(برنامه) بکشانند. اگر این مجموعه نظریات واقعآ با تحلیل عمیق از وضع کشور و نیازهای جامعه افغانی باشد ودر عقب آن مقاصد استیلاگرانه اجنبیان و توطئه های ضد افغانی آنها در کمین نباشد واقعآ احزاب میتوانند نقش بزرگی را در آگاه سازی مردم و زمینه سازی برای تحقق قوانین دیموکراتیک در کشور ایفا کنند. چه عالی و جاودانه میبوداگر این اندیشمندان ویا روشنفکران سیاسی ما که رهبران و گرادننده گان سازمان سیاسی کشور بودند و یا هستند، صادقانه از خود شناسی شروع میکردند ومردم خویش را با تمام خصوصیات ملی، فرهنگی و عقیدتی آنها میشناختند، فهم خویش را از اوضاع کشور ومنطقه ارتقآ میدادند ودرمحور منافع ملی از کاستی های سیستم انتقاد سالم میکردند و راه های برون رفت عملی یا الترناتیف های کارا وسازنده برای سیستم ارایه میداشتند وبدین ترتیب مجموعهٔ از اندیشه ها یا ذخایر فکری وطن محور را به نسل های آینده جاودانه میساختند و راه را برای اعمار همه عرصه های زنده گی، کم ساختن فاصله فقرو رفاه، تآمین حقوق شهروندی باز میکردند.

این احزاب سیاسی اند که مهمترین مولفهٔ سازمان سیاسی دولت های مدرن را به نمایش میگذارد و آنها هستند که نقش پل رابط را بین جامعه و حکومت ایفا کرده و پیوند تنگاتنگ با (دیموکراسی) دارند. بنآ در شرایط حاضراحزاب سیاسی مشخصه اصلی دولت های مدرن بشمار میروند. زیرا این احزاب سیاسی اند که دیمو کراسی را خلق میکنند وادامه دیموکراسی درهر کشوری هم در صورت حضور فعال و مستمر احزاب سیاسی متصور میباشد.

در یک مجموعهٔ کُل تقریباً همه احزاب سیاسی برای جلب طرفداران بیشترو قناعت اعضأ ودر نهایت غرض احراز قدرت سیاسی درکشور ها برنامه های بسیار جذاب، پر محتوی، در بر گیرندهٔ تآمین منافع اکثریت باشنده گان و تمام ابعاد زنده گی، تحصیل، بهداشت، کار، معیشت، مسکن، باز نشستگی و سایر امور مطرح میکنند ولی در زیر تآثیر رهبران و مطالبات کشور ها و سازمان های ملی و بین المللی حمایت کننده به شیوه های گوناگون عمل میکنند، که همین شیوه های عملکرد نمایانگردرجهٔ وفاداری و باورمندی احزاب سیاسی را در فبال منافع ملی نمایش میدهد.

در افغانستان هم دیروز و هم امروز احزاب سیاسی با اضافه تنظیم های جهادی و قوماندانان جدا شده از پیکره تنظیمهای جهادی که اکنون با زور سلاح و سر نیزه مردم را به گرو گرفته اند به شیوه های منحصر به خود عمل میکردند ومیکنند.

احزاب چپ با وصف داشتن اهداف و برنامه های بسیار انسانی برای رفاه همگانی در کشور اما در عمل در زیر تآثیر دیکته و اهداف کریملین و پیکن و در تبانی با سازمانهای استخبارات اتحاد شوروی با راه اندازی کودتا ها زمینه ساز خونین ترین حوادث در کشور گردیدند.

احزاب میانه راست و راست افراطی بعد ازکودتای سرطان ۱۳۵۲ و کودتای ثور ۱۳۵۷ و بویژه بعد از تجاوز مستقیم قوت های مسلح اتحاد شوروی به افغانستان در بست به پاکستان و ایران فرار کرده پناه برده و در خدمت سازمان های استخبارات نظامی پاکستان و سپاه پاسداران ایران قرار گرفتند. از آنجاییکه درآنزمان پاکستان خود هنوز سه دهه از موجودیت اش بحیث کشورنگذشته بود و تازه شعله های جنگ بنگال خاموش شده بود که بلاثر آن کشور تازه تشکیل بنگله دیش از پیکر پاکستان جدیدالتشکیل پا به عرصه وجود گذاشت، از پو تانسیل وظرفیتی برخوردار نبود که اوضاع را در اطراف و در داخل افغانستان بر حسب خواست و استراتیژی هایش مدیریت کند بنآ چون پای ابر قدرت چون اتحادشوروی در میان بود و برای ایالات متحده امریکا بهترین فرصت میسر گشته بود تا از یکطرف آبرو واعتبار از دست رفته اش را در جنگ ویتنام تلافی کند و انتقام آنرا هم از اتحاد شوروی بگیرد. بنآ پاکستان در توافقات پشت پرده با سازمانهای استخبارات امریکا، اروپا و کشور های عربی در قبال افغانستان به این فیصله رسیدند که این کشور ها را در راه نیل به تحقق استراتیژی هایشان در افغانستان همکاری میکند با امتیاز اینکه بدسترس گذاری تمام کمک های نقدی، تسلیحاتی، صحی، ماشینری و لوژستیکی بوسیله سازمان استخبارات نظامی پاکستان ISI صورت پذیرد. به این ترتیب بوسیله این احزاب میانه، راست، راست افراطی که در اواخر سیطره اتحاد شوروی در افغانستان چپ افراطی نیز به این گروه ها پیوست پاکستان توانست در سراسر حوزه سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان نفوذ کرده و در تمام شئوون زنده گی مردم و حیات سیاسی کشور دست دراز پیدا کند واکنون این شانس را پیدا کرده است تا سالهای بسیاراز این ریزرف ها بحیث تحقق دهنده اهداف و استراتیژی های خویش در کشورما بهره ببرند که هیچ حرکتی سیاسی، اقتصادی، نظامی و استخباراتی مخصوصآ تظاهرات و راه پیمایی ها خارج از اراده آنها صورت نخواهد گرفت. زیرا سازماندهنده گان و برگزار کننده گان این اعتصابات، اعتراضات، راه پیمایی ها و نا فرمانی های مدنی همان هایی اند که نمک خور استخبارات خارجی بوده و همه سنگ اندازی ها را برای بی ثبات سازی اوضاع درونی کشور و اخلال نظم جامعه میباشد.

گذر زمان از آنروز تا کنون به همه مردم افغانستان و سیاسیون به صراحت نشان داد که یگانه راه رهایی وطن و مردم ما از وابستگی به بیگانگان، منجلاب جنگ، برادر کشی، افتراق و انقطابات اجتماعی فقط و فقط تحقق تفکرمصالحه ملی در کشور از طریق اتحاد، اتفاق، همدلی، همیاری، برادری، فرا گیری زیست باهمی، خارج شدن از پوسته های قومی، زبانی، مذهبی، ایدیالوژیک و تنگ نظرانه سیاسی بود و میباشد. مصالحه در تحت شعاع زرین منافع ملی کشور یگانه راه برون رفت از منجلاب جنگ و اختلافات داخلی میباشد. الترناتیف مصالحه فقط کشتار مردم و نابودی و تباهی کامل کشور است که خاطرات دردناک ضد ملی دهه نود مبنی بر فعالیت های گروپ کودتایی درون کشور که با وقاحت، شرمساری و شر اندازانه زیر حمایت و دستور سازمانهای استخبارات ملکی و نظامی اتحادشوروی و فدراتیف روسیه راه مصالحه را با مخالفین در کشور بستند و با استفاده از موقف تعین کنندهٔ شان در سازمان حزبی حزب حاکم و ادارهٔ دولت، کودتایی را در درون حزب و ادارهٔ دولت راه انداختند که نتایج خونبار و کفاره این جنایت هولناک را مردم ما طی این همه سالها به قیمت خون و جانشان در وجود جنگهای بین التنظیمی، جنگهای طالبی، مداخلات خونبار پاکستان، ایران، امریکا، عرب سعودی و سایر کشور ها پرداخته و می پردازند.