بوش و جنگ برضد تروریزم

بخش سوم

پیآمد های جنگ علیه عراق و اشغال آن:

نخستین پیامد جنگ ایالات متحده و متحدینش، اشغال کشورمستقل عراق و سرنگونی رژیم برسر اقتدار حزب بعث بود که مبنای قانونی نداشت و با ارائهٔ شواهد و اسناد غیرمؤثق و مبتنی بر شایعات و حدس وگمان های بی پشتوانه، جنگی خانمان براندازوتباه کنی را براه انداختند که سرآغازی شد برای تشدید بحران سیاسی وزمینه هائی شد برای اینکه وضعیت جنگی درمنطقهٔ خاورمیانه را رقم بزند.

جورج بوش که با تصرف شهربغداد پایتخت، "پایان موفقیت آمیز عملیات" نیروهای نظامی را اعلام داشته بود، ازین واقعیت کاملاً بیخبربود که با شعله ورساختن این جنگ نا برابر وغیرقانونی، ملتی را بجان هم انداخت و دشمنیها و خصومتهای دیرینه را تازه ساخت. این جنگ تضاد های مذهبی را به رویاروئی مسلحانه در میان شهروندان مبدل ساخت و سلسلهٔ انتقامجوئی ها و تاراج همدگر، هزاران قربانی ازخود بجاگذاشت که تا امروز ادامه دارد.

اینکه صدام حسین و رژیم بعثی او که تقریباً دربست نمایندگی از سنی هامیکرد، بابیشترازدودهه اقتدار صدام،  برشهروندان شیعه واقلیت کردها شدید ترین اختناق را اعمال داشته بود، نمیتوانست اشغال نظامی یک کشور خارجی را، آنهم با دلایل کاملاً غیرموجه برحق جلوه دهد. علیرغم این حملهٔ اشغالگرانه، اما صدام مؤفق شد پس از سقوط رژیمش به مخفیگاه برود و این امرباعث گردید که نخستین هسته های "مقاومت را فدائیان صدام و وفاداران حزب بعث" ایجاد کنند و بزودی باعث بروزمقاومت " تند روهای مذهبی و آن تعداد عراقیهائی شد، که ازاشغال کشورشان بخشم آمده بودند."

چون القاعده وداعش دو پدیدهٔ ناهنجار پیامد جنگ عراق تلقی میشوند، لذا دراین زمینه به اندک مکث بیشتری نیازاست:

نخستین واکنش مقاومتگرانهٔ مردم عراق در وجود جنگجویان سنی مذهب وابسته به شبکهٔ القاعده که درآن زمان رهبری آن دردست ابومصحب الزرقاوی در ولایت های بغداد، انبار و صلاح الدین ظهورنمود. این واکنش به یک مقاومت مستدام دربرابراشغالگران امریکائی مبدل شد که در حدود بیشترازهفتاد درصد کشته های امریکائی رارقم زد.

 باید بصراحت گفت که یکی از عمده ترین پیامد مخوف ووحشتناک این حملهٔ اشغالگرانه، درقدم نخست تشدید فعالیتهای شبکهٔ القاعده وگسترش عملیات آن، هم دربرابراشغالگران امریکائی و متحدین شان درعراق وهم در برابر اهداف امریکائی در بیرون ازآن بود. این شبکه، با اشغال عراق بوسیلهٔ ایالات متحده، بشدت فعال گردید واین امر وقتی میسرگشت که رهبری بعدی آنرا اسامه بن لادن بدوش گرفت. او که ازعربستان سعودی تبعید شده بود، نخست درسودان اقامت داشت وسپس بافغانستان رهسپارگردیده بود و درآنجا سالهای زیادی تحت حمایت طالبان قرارگرفته بود وفعالیتهای شبکهٔ زیررهبری خود راازآنجارهبری میکرد. اما پس از سرنگونی رژیم طالبان درافغانستان، بن لادن نخست مخفی شد وسپس به پاکستان فرارکرد که بعدها در آنجا بدست واحدهای خاص نظامی امریکائی دستگیرشد.

اما الزرقاوی، رهبرپیشین القاعده، کسی بود که سالها قبل باگرایشهای اسلام افراطی دراردن سربالا کرد و درنتیجهٔ فعالیتهایش به پنج سال زندان محکوم گردید. این رهبر افراطی نخستین گروه جنگجویان خود را با این هدف که دراردن یک دولت اسلامی ایجاد نماید، سازماندهی وبسیج نمود. او نخستین بار درکندهار با بن لادن ملاقات نمود ولی دعوت اورا برای رهبری جنگجویانش از خاک افغانستان نپذیرفت و دوباره به عراق برگشت. او ازاواخراگست سال ۲۰۰۳ تابه دسامبرسال ۲۰۰۴ یعنی تا زمانیکه اسامه بن لادن اورا رسماً بحیث رهبرالقاعده درعراق برسمیت شناخت، گروپی ازجهادیستهای اردنی را که بنام توحید الجهاد و بعداً با نام دولت اسلامی عراق شناخته میشد، رهبری میکرد. بن لادن اساساً با ستراتژی دولت اسلامی دررابطه به جدانگهداشتن دو گروه مخالف سنی وشیعه موافق نبود. اما الزرقاوی درواقع بیم ازآن داشت که "مبادا مبارزات متحدانهٔ ملی، منجربه پدید آمدن یک جبههٔ پیروزمند سیکولار درعراق گردد وجهادیستها بحاشیه رانده شوند". دربهارسال ۲۰۰۴ بیم ونگرانی الزرقاوی وقتی به حقیقت مبدل گردید که شورشیان شیعهٔ وابسته به مقتدا صدر با نصب تصاویر بزرگ امام دردیوارهای نواحی سنی نشین، باعث تحسین رزمندگانش گردید. همین الزرقاوی گرچه درافغانستان نماند و به خاورمیانه برگشت، اما یک کمپ آموزش جنگجویان مربوط به گروه خود را در هرات افغانستان تشکیل نمود که درآنجا افراد جنگجویش آموزشهای نظامی و دینی میدیدند و سپس درعملیاتهای این گروه درنقاط مختلف درعراق و سایرجاها شرکت میکردند.

 پیامد دیگر این اشغال، که خطرناکتر ومصیبت بارتراز شبکهٔ القاعده بود، همانا پیدایش شبکهٔ مخوف دیگری از اسلامگرایان جنگجوی افراطی بنام داعش برهبری ابوبکرالبغدادی بود که با ادعای تأسیس خلافت اسلامی درقلمروهای متصرفهٔ عراق وسوریه وارد کارزارگستردهٔ نظامی درخاورمیانه گردیده بود.

این گروه خطرناک و بی لجام درموجودیت اشغالگران امریکائی درعراق و قدرت مانور شان درسرتاسرمنطقهٔ خاورمیانه، براحتی به فعالیتهای گستردهٔ نظامی بهدف تسخیر محلات، مناطق وشهرهای مختلف عراق وسوریه و"ایجاد خلافت" اسلامی موجب چنان جنایاتی درآن دوکشورگردید که در تاریخ شاید بندرت واقع شده باشد. این گروه نیزکه ازلحاظ مذهبی سنی بود، در برابر شهروندان شیعه مذهب عراق وسوریه وبعداً با ایجاد شاخهٔ داعش درافغانستان باشقاوت و بیرحمی عمل کرده و درخرابکاری وویرانی شهرها ونابودی آثارباستان درسوریه وعراق جنایات نابخشودنی را مرتکب گردید.

چنین چیزی چگونه توانست بوقوع بپیوندد؟ پاسخ عملی برای این پرسش را باید "درتقسیم کردن شرق میانه بوسیلهٔ قدرتهای استعماری پس از جنگ جهانی اول جستجو نمود. اما پاسخ کوتاه رامیتوان از حملهٔ پیشگیرانه وهمزمان برعراق و جنگ داخلی درسوریه دریافت. اولی، یکی از درخشانترین ستراتژیست مرموز دوران جهاد مدرن، یعنی ابومصب الزرقاوی را به پیش کشید، مردی که رهبری تاریخی القاعده را بگونهٔ آشکاری بچالش کشید وکسی که درگیری قدیمی وخونین بین سنی ها و شیعیان را بمثابهٔ تاکتیک بنیادی برای تولد دوبارهٔ خلافت حیات دوباره بخشید. برای این کار سوریه چانس منحصربفردی فراهم ساخت، یعنی تختهٔ خیزی برای رسانیدن پیام الزرقاوی به افرادش و ازجمله خلیفهٔ جدید، ابوبکرالبغدادی، که اراده کرده بودند رویای شان را تحقق بخشند. اگرکسی میخواهد بداند که چگونه یک گروپ جهادیها در درازای ده سال توانسته بود به یک گروپ خودکفای فعال وجنگجوئی مبدل گردد وقادرگشته بود که یک منطقه رابه بی ثباتی بکشاند وهمچون یک حریف عمیقاً سیاسی و جدائی طلب وارد عرصه شود، برای فهم ودرک آن باید بعقب برگردد وبدوران گذشته یعنی زمانیکه ستارهٔ الزرقاوی درحال بلند رفتن بود و  معضلهٔ سوریه سربازکرده بود، مراجعه نماید".

مگرابوبکرالبغدادی، شخصی که پیرامون شخصیتش حدس وگمان های گوناگونی وجود داشت، بااغتنام ازفرصت مساعد ناشی از جنگ اشغالگرانهٔ امریکا، و استفاده از آنارشی جنگ داخلی وارد کارزارعملی گردید و وقتی هم الزرقاوی در نتیجهٔ حملات هوائی امریکائیها درسال ۲۰۰۶ کشته شد، درجریان یک مبارزهٔ قدرت درعراق، سکان رهبری شاخهٔ عراق القاعده را بعهده گرفت. او بدنبال احراز به مقام رهبری القاعده درعراق، فعالیتهای این شبکه را ادامه داد، اما با تغییر نام شبکه و طرح اهداف جدید تر، خواست مسیرحرکت خود را با سیاست و ستراتژی جدیدش همآهنگ بسازد.

البغدادی، برعکس رهبران القاعده  که غلبهٔ نظامی را وسیله ئی برای متوجه شدن به دشمن دور، یعنی ایالات متحده میدانستند،  این عقیدهٔ الزرقاوی را بجامیدانست که میگفت "مبارزه درشرق میانه بدون داشتن یک قلمرونیرومند، محکوم به شکست بوده است. رویای البغدادی نیز همانند الزرقاوی آرمانگرایانه بود، یعنی تأسیس یک خلافت دربغداد، ازراه جنگ پیروزمندانه وغلبه بر دشمنان نزدیک که عبارت بودند ازنخبگان دولتی فاسد شیعه که درعراق وسوریه درراس قدرت قرار گرفته بودند."

البغدادی، برای سازمانی که از الزرقاوی بارث گرفته بود، نام دولت اسلامی عراق وشام با مخفف داعش را انتخاب نمود. داعش درزیررهبری او به ضرباتش براهداف امریکائی ادامه داد و چون اهداف ستراتژیک داعش را از محدودهٔ مقاومت ومقابله با امریکائیها به ایجاد خلافت نوین مسلمانها تغییر داده بود، فلهذا دیگراز آنچه بنام القاعده یاد میشد، فاصله گرفت، چون "ازمحبوبیت اندک القاعده دربین عراقی های سنی مذهبی که به جنبش جدید پیوسته بودند ودرراستای محدودهٔ داخلی و غرورملی آگاهانه کارمیکردند، آگاهی داشت واینراهم میدانست که حکومت شیعه برهبری نخست وزیرالمالکی، که دربرابرسنیها بطورآشکاری برخورد تبعیضی میکرد، هم تاکتیکهای سیاسی و هم زوروخشونت رابکارمیبرد. او همچنان براهداف شیعیان حملات متواتری را انجام میداد وبا این کار، آتش جنگهای سکتاریستی را درعراق شعله ورترساخت". البغدادی جنگ خود را در چارچوب داعش نه تنها در عراق ادامه داد، بلکه با توجه به ستراتژی مطروحه اش مبتنی بر ایجاد خلافت نامنهاد اسلامی، تصمیم گرفت این جنگ را به خاک سوریه نیز گسترش دهد.

البغدادی دراین کشورها ستراتژی ئی را دنبال میکرد که الزرقاوی سالهای پیشترآنرا پیریزی کرده بود، یعنی "براه انداختن جنگ سنتی پیروزمند خانه بخانه، که طی آن روستاها وشهرها تصرف میشدند و درهرکدام آنها شریعت جاری میگردید. او درعراق از روآوردن به استفاده از تاکتیکهای نظامی که اسلافش آنرا پیش میبردند، بیمی بخود راه نداد، مانند معطوف ساختن توجه به حلقهٔ روستاها وشهرهای حومهٔ بغداد، ستراتژی ایکه میتوانست درراه ایجاد وتأسیس خلافت نقش فیصله کننده را داشته باشد."

البغدادی، درسال ۲۰۱۱ شماراندکی ازجهادیستهای خود را به سوریه اعزام کرد. آنها ازمسیرقدیمی راه قاچاقی که ازصحرای شمالغربی عراق میگذشت، سفرکردند و بمثابهٔ پیشقراولان دولت اسلامی، وظیفه داشتند تا ازگیریهای سوریه، فرصتهای مناسبی درجهت رشد خود ها ازنظرنظامی بدست بیآورند. البته همانطورهم شد. جنگ تمام عیاری که درسوریه جریان داشت، نه تنهابرای اعضای دولت اسلامی زمینهٔ آموزش نظامی رافراهم ساخت، بلکه همچنان نه تنها ذرایع مالی بزرگی برای این سازمان جهادی بسیارمجهزمسلح، بلکه بمثابهٔ بازیگرمهم در درگیریها، باداشتن قلمرو زیراقتدارش و دستگاه نظامی اش نیزبرایش فراهم نمود.”

داعش، پس ازسال ۲۰۱۱ بدنبال ستراتژی جدیدش، دیگر یک تهدید بزرگ برای سرتاسر خاورمیانه و قلمروهای همجوارمسلمان شده بود. شواهد و برداشتهای قابل قبولی وجود داشتند وتاهنوزنیز وجود دارند که در عقب این تشکیلات گستردهٔ افراطی مسلمان، دست های نامرئی استخبارات جهانی ومنطقه با مهارت و کارکشتگی فعال بود. هدف واضح وروشن بود: مصؤنیت کشوراسرائیل درمقابل تمام ملتهای مسلمان خاورمیانه که ازداعیهٔ فلسطین پشتیبانی میکنند و نیرومندی بیش ازحد قدرت نظامی اسرائیل بحیث ژاندارم منطقه و تضعیف دولتهای مقتدرکشورهای اسلامی دربرابر اسرائیل.

این ستراتژی، که ایالات متحده وشرکا دربرابرخود قرارداده بودند، با براه انداختن جنگ تمام عیاراشغالگرانه علیه عراق داشت تحقق مییافت.  پیروزی برصدام وسرنگونی رژیمش، فروریختن شیرازهٔ زندگی مردم عراق که ازرفاه خوبی برخورداربودند، ازبین بردن زیرساختهای اقتصادی و تصرف چاههای نفت و مراکز تفحصات نفتی عراق، کشوری که در ردیف چهارم کشورهای نفتخیزجهان قرارداشت، بخشی از همین ستراتژی را تشکیل میداد. اما نیرومند ساختن تشکیلات جنگی افراطیون مسلمان مثل داعش و فعال ساختن گروههای اسلامگرای مخالف رژیم اسد در سوریه، میتوانست تحقق ستراتژی فوق را سرعت بیشتر بخشد و این دوکشور دارای اقتصاد نیرومند خاورمیانه را نه تنها بزانو دربیآورد، بلکه برآنها چنان ضرباتی وارد بسازد که دیگرمجالی برای برگشت به موقعیتهای قبل ازجنگ را پیدانکنند.