پژوهشی پیرامون

اوضاع اجتماعی سیستان از حملۀ مغول تا مرگ نادرافشار

( اهداء به پژوهشگران نیمروز )

یکی از خصوصیات عمده قرون وسطی ، جنگ های پی در پی و غارت و چپاول ‏همسایگان است . در موقع بروز جنگ ، معمولاً اطاعت فیودالها (زمینداران بزرگ]، از حکومت مرکزی ‏کمتر میشد. سلاطین و حکومت ها برای تضعیف ملاکان و فیودال ها ، گاه و بیگاه موضوعی را ‏بهانه کرده بر سر آنها می تاختند و مقداری از دارایی آنها را به غنیمت یا چپاول میکردند ویا برای تثبیت موقف ‏خود ، بین آنها و عشایر و اقوام ، کینه های محلی ایجاد میکردند و آنها را بجان همدیگر ‏می انداختند ، چنانکه دستگاه خلافت یک چنین کینه یی را میان صفاریان و سامانیان ایجاد ‏کرد. ملاکان یا فیودال های محلی شرق ( اکثرا مانند واسالهای اروپا ) از سلاطین و قت تبعیت ‏میکردند ولی هر وقت منافع خود را در خطر می دیدند ، علیه سلطان یا شاه کار شکنی ‏میکردند و از اطاعت مرکز سرباز میزدند .‏

‏ امراء و سلاطین برای حفظ موقعیت خود با ملاکین بزرگ و اشراف محلی از در دوستی پیش ‏می امدند و به حکمرانان و نمایندگان خود دستور میدادند که از منافع خصوصی آنها حمایت ‏کنند. بیهقی مینویسد : سلطان مسعود ، حسن سلیمان را گفت : « ما فردا بخواهیم رفت و این ‏ولایت بشحنگی بتو سپردیم و سخن « اعیان » را بشنوی و هوشیار و بیدارباشی تا خللی ‏نیفتد به غیبت ما.»[۱]

‏ از قرن نهم تا یازدهم میلادی هر قدر نفوذ دولت مرکزی کمتر میشد ، قدرت فیودال ها ‏افزایش مییافت و فکر خود مختاری و توسعه طلبی و زمین گیری در آن ها قوت میگرفت ‏، چنانکه یکی از عوامل از هم پاشیدگی امپراتوری اسلامی و حکومت های صفاری و ‏سامانی و غزنوی و سلجوقی و غیره ، غیر از تضاد های طبقاتی درون هر یک از این ‏جوامع ، همانا اختلاف و مبارزه فیودال ها با حکومت مرکزی بوده است .‏

‏ حتی بیشتر فجایعی که در دربارها و شهرها و مراکز حکومت ها رخ میداد، ناشی از ‏رقابت ها و اختلافات فیودال ها و اشراف با یک دیگر برای بدست آوردن مشاغل و ‏مناسب مهم بوده است. جنگ های پی در پی فیودال ها و سلاطین و اخذ مالیات های گوناگون ، ‏غالباً دهات و شهرها را با وضع اقتصادی اسفناک روبرو میکرد .

بیهقی در تاریخ خویش ‏پس از شرح اشتباهات سلطان مسعود مینویسد که«نیشاپور این بار نه چنان بود که دیده ‏بودم که همه خراب گشته و اندک ما به آبادانی مانده و منی نان به سه درم . و کدخدایان ‏سقف های خانه ها بشگافته و بفروخته و از گرسنگی بیشی با عیال و اطفال بمرده و قیمت ‏ضیاع بشده و درم بدانگی باز آمده .... [۲] حال این محمد آباد چنان شد که جفت واری زمین ( که قبل از سال ۴۳۱ هجری از یک تا ‏سه درهم فروخته میشد.) بیک من گندم میفروختند. کس نمی خرید.»[۳]

در حالیکه مردم ‏بینوا و طبقات محروم در کمال عسرت بسر می بردند ، اشراف و اربابان زمین های وسیع ‏در نهایت تنعم زندگی می کردند . دارایی اشراف بنابر منابع تاریخی ، عبارت بود از: ‏جواهر، املاک اقطاعی ، ضیاع و عقار، زرینه و سیمینه ، دهات و آسیاها ، گله های ‏گوسفند و گاو و اسپ و قاطر و اشتر و مرکب[۴] و غلامان وثاقی و سرائی با جامعه های ‏از سقلاطون و دیبای رومی و کمرزر و سیم هزارگانی و هفتصد گانی و سلقیان و جنباشیان ‏و مطربان و ندیمان و کنیزکان زیبا روی و غیره .[۵]

برای آگاهی از اوضاع اجتماعی سیستان پس از حمله مغول ها بهترین و معتبر ‏ترین منبع ، کتاب احیاءالملوک در تاریخ سیستان تألیف ملک شاه حسین کیانی است که در ‏اویل قرن هفدهم میلادی ( یازدهم هجری ۱۰۳۱هـ ) تالیف یافته است. و دو دیگر کتاب ‏بسیار مغتنم تاریخنامه هرات از سیفی هروی میباشد . ‏

مؤلف احیاء الملوک گذشته از شرح وقایع و اوضاع ناگوار تاریخی عصر تیموری و ‏صفوی از طبقات و گروهایی چون : شاهان ، امیران ، میرزایان ، منشیان ، یاران ( ‏عیاران ) نقیبان ، سادات ، خواجه ها ، شیخان ، کدخدایان ، کلان تران ، هنرمندان ، ( ‏خوشنویسان ، موسیقی نوازان ، شاعران ) تیغ بازان ، طاس بازان ، حقه بازان ،کشتی ‏گیران ، پهلوانان ، لولیان ، منجمان و معرکه آریایان و از همه مهمتر ملک ها و ملک ‏ملوک ها و زنان این ملوک ، همراه با وضع رقت اور رعایای بلا کشیدة سیستان ذکر ‏میکند.[ ۶]

مؤلف مزبور ضمن شرح مالکیت فیودالی ملوک هم نسبش گاهی از ستم فیودالی این ‏ملوک نیز مثالهایی می آورد ونشان میدهد که توده مردم که شغل عمدة شان کشاورزی و گله ‏داری بود، چگونه درمنتهای تنگدستی فعالیت های مختلف تولیدی را درمزرعه و روستا ‏انجام میدادند . اینان علاوه بر کار تولیدی مکلف بودند در کار بیگار و حشر شرکت جویند ‏و هنگام جنگ در رکاب ارباب خود نیز حرکت کنند . ‏

از لحاظ رعایای روستایی، سنگین تر از همه بیگارها ، بیگار ساختمانی بود ، زیرا روستائیان از ‏اراضی و قریه وخانمان شان بدور میشدند و غالباً در اثر ظلم و بیباکی ملوک و حکام از ‏گرسنگی و ناتوانی در هنگام کار جان میدادند و یا سلامت جسمی خود را از دست میداند. ‏ملک شاه حسین نمونه یی از اینگونه بیگاری را که به نفع یکی از ملوک کیانی سیستان ‏بنام ملک ظریف در اواخر قرن دهم هجری ( ظاهراً سال ۹۹۰ هـ ) صورت گرفته بود ‏بدست میدهد . ‏

او میگوید که ملک ظریف در منطقه جارونک سیستان قلعه یی در ساحه شصت جریب ‏زمین طرح کرد.« و آن قلعه را مردم بر زره به تعدی ساختند و از سر کار خاصه ملک ‏الملوک ( ملک نجم الدین محمود پدر ملک جلا الدین کیانی ) همه وقت مرد طلب میکرد و ‏رضا میدادند و دوسال داروغگی بر زره را ملک الملوک به او داده بود . مردم بر زره به ‏شب کار میکردند و مردم حوض دار و کندر را به روز کار می فرمود و مردم برزره را ‏که یک روز می آوردند ، سه روز چهار روز نگاه میداشتند، و گرسنه کار میفرمودند تا ‏مدت یکسال اتمام قلعه داد ... و در غزای مظفر حسین میرزا در میان جنگ کار میکرد.‏»[۷]

‏ حفر نهرها و کاریز ها و احداث بندهای خاکی و گزی و کشیدن راه ها و باغ ها گرچه ‏کاری دشوار است ولی معهذا اگر رابطه یی با معیشت رعایا و دهقانان داشته باشد ، گران ‏تمام نمی شود . گاهی روستائیانی که در جنگ با دشمن مغلوب میگشتند، به بیگاری ‏توانفرسا کشانده میشدند. چنانکه در سال ۷۱۹هـ (۲۰/۱۳۱۹م ) ملک غیاث الدین کرت ‏هرات پنجهزار خروار غله بر فراه حواله کرد، ملک ینالتگین والی فراه و تابع ملک ‏هرات که نمیتوانست آن مقدار غله را از مردم وصول و به هرات بفرستد، به مشوره ‏بزرگان و اعیان فراه ، نامه ای به ملک غیاث الدین نوشت و اجرای آن حواله را به سال ‏بعد مهلت خواست . ‏

ملک غیاث الدین بدون توجه به توان مالی مردم فراه ، بر فراه لشکر کشید و پس از جنگی ‏که با مردم فراه نمود، جماعتی را که از حصار « فراه » برون آمده بودند زنجیر کشید و ‏به کار عمارت خندق و باره حصار ( هرات ) مامور گردانید.[۸ ]

‏ « ... و فراهیان هر روز تا نماز دیگر در پای حصار و حمام و کوشک حوض و خانه ‏ملک اسلام ، گل می کشیدند و خشت میزدند و بعد از نماز دیگر چون فراش مبثوت فوج فوج ‏و گروه گروه ، دهگان و پنجگان در بازار ها و کوچه ها و سرای ها می گشتند و به گدایی ‏و اظهار بی نوایی خورش و پوشش حاصل میکردند . » [‏۹]

بدینگونه رعایا در زیر پاشنه مالکان فیودال که مصروف بر افراشتن کاخ ها مجلل و باغ ‏های وسیع بودند ، نیروی خود را از دست میداند و بافقر و تنگدستی دچارمیشدند ‏و احیاناً اگر در جنگی شرکت جسته مغلوب میگردیدند ، کار بیگاری مجانی صد بار ‏سخت تر از مرگ و نابودی تدریجی برای شان بود .‏

‏ گاهی که دهقانان مورد تجاوز و غارت دشمن واقع میشدند مجبور بودند کار یک ماهه و ‏یا یکساله را دریک شب یا یک هفته انجام دهند . چنانکه درحمله شیبانی ها بر سیستان در اخیر ‏قرن دهم هجری « ناچار در طرف شرقی خندق ( قلعه سبز، جلال آباد ) قریب پنجاه ‏جریب خندقی دیگر حفر کردند و در یک شب تا صبح آن خندق اتمام یافت ...»[۱۰]

و باز وقتی آب دریا کم شد « بی علاج از طرف جنوبی دشت چپ راست که سه طرف ‏دریای عمیق بود، میان دشت که سنگ قاقم بود و ارتفاع بسیار داشت خندقی طرح شد ، ‏چنانچه صد زرع عمق آن خندق شد و هنوز برزمین دو طرف که بر لب آب بود مساوی ‏نشد و چهار باره بر او کشیدند و در میان حقیقی دروازه و پلی نصب کردند . »[۱۱]

‏ بامطالعه این مطلب از یک سو میتوان بخوبی حد گرفتاری و سخنی و پریشانی مردم سیستان را ‏بطور کلی حس کرد و از جانب دیگرجنبش ساکنان آن دیار را برای بقا و ادامۀ حیات ‏میتوان در تعمیر و مرمت قلعه ها و احداث خندق های عمیق که بهترین وسایل دفاعی آن زمان ‏بشمار میرفت ، احساس نمود .

خلاصه در طی یکصد سال اول تاخت و تاز مغول ، تنها ‏ملک نصیر الدین کیانی است که تلاش میورزد ، بدستیاری مردم زحمتکش سرسبزی گذشته ‏سیستان را احیا نماید و مردم را از فقر و تنگدستی رهایی بخشد (۶۵۹-۷۱۸هق). بعد از ‏مرگ این ملک نیمروز ، تقریباً تا پایان قرن هشتم هجری (۷۸۴هـ ۱۳۸۵م ) سیستان ‏میدان جنگ های خانوادگی ملوک نیمروز است . درین مدت کمتر توجهی بحال مردم و محل ‏شان نمی شود . ‏اندک رمقی که بعد ازحملات پیهم مغولها در شهر و محلات باقی بود ، در طی سی سال ‏حکومت ملک عزالدین سیستانی که از یکطرف با برادران و عمو زادگان خود میزد و از ‏جانبی هم با پسر خورد ملک قطب الدین دست و پنجه نرم میکرد و مردم را به ستوه آورد ‏و بالنتیجه زمینه را برای فتح سیستان بدست تیمور لنگ طوری آماده کرد که دیگر این ‏‏« گدام آسیا » روی خوشبختی را ندید.

در دورۀ زمامداری این ملک ، ولایت قلعه کاه ، نیه ‏و پشت زره و جوین و قلعه لاش باسیستم منظم آبیارخود و چرخ های آبکشی وآسیاهای بادی ‏بشدت تخریب شد. صرف در دوران حکومت ملک قطب الدین بن رکن محمود (۷۳۱-۷۴۷هـ ) است که مردم نفسی براحت می کشند و بحال مردمی که اکثراً فقیر و اندکی خرده ‏مالک بودند توجه ناچیز در حق شان و در حق اهل فضل و دانش میشود .‏

‏ دستگیری از فقراء آنهم بخاطر اندوختن ثواب و زهد و تقوی و گوشه گیری و تلقین به ‏صبر و قناعت و دل از دنیا بریدن و چشم بسوی آخرت دوختن ، خصوصیت عمده عصر و ‏جزء فضیلت پنداشته میشد ، و از این لحاظ بود که ملک قطب الدین کیانی، با زهاد و عباد ‏و مساکین گرم میگرفت و از آنها دلجویی میکرد و مراعات خاطر ایشان را مینمود. ‏باری بوساطت میراقبال سیستانی ( ازمریدان شیخ علا ءالدوله سمنانی صاحب رساله ‏اقبالیه )، که مردی عارف و زاهد و مورد احترام همگانی بود، ‏از یک برخورد تباه کن سپاه هشتاد هزار نفری سیستان با ملک حسین غوری که بر ‏سیستان حمله نموده بود صرف نظر گردید . همچنان این ملک دل از دنیا بریده ، مهمان ‏خانۀ گرم و دستر خوان گسترده ای داشت، چنانکه مصرف روزانه کارخانه او « سی ‏خروار نان و ده خروار گوشت »‏[۱۲] بود که بخورد مساکین و اهل تقوی و زهاد و عباد و نزدیکان و لشکریان ملک میشد .

‏خصوصیات عمده فیودالی سیستان را هنگامی که می بینیم شاه محمود عم شاه شمس الدین ‏علی ( در نیمه اول قرن نهم هجری ) « چهارده هزار خروار تخم ریز سر کارخاصه او ‏بود » و فقط خود او میدانست هر طوریکه بخواهد از آن استفاده کند ، یا اینکه نوه ملک ‏سلطان محمود میتواند قافله ده هزار شتری را برای یک ماه با تمام بود و نبودش مهمانی ‏بدهد ، خود مبین روابطی است که فقط و فقط در شرایط تسلط ارباب رعیتی وملوک الطوایفی یا باصطلاح در چوکاب مناسبات فیودالی میتواند صورت بگیرد و بس ‏.

در هر حال سیستان با آنکه از آغاز قرن هفتم هجری ( قرن ۱۳میلادی ) با سرازیر ‏شدن سیل مرگ آلود و هستی سوز مغول مورد ضربات کشنده قرار گرفت و متعاقباً در ‏اواخر قرن هشتم هجری ( قرن ۱۴ میلادی ) تیمور لنگ آتشی بر هستی آن افگند و با ‏خراب کردن بندهای آب که زیر بنای اقتصاد روستایی و زراعتی سیستان را تشکیل میداد ‏آخرین حد خرابکاری و ظلم را در حق مردم سیستان روا داشت ، با آنهم می بینیم که در ‏آغاز ‏قرن نهم هجری پس از خرابی های تیمور و شاهرخ در سیستان خراج آن درعهدملک قطب الدین کیانی (۸۰۶-۸۳۲ق)به هفت میلیون و ‏پنجصد و دوازده هزار درم(۰۰۰، ۵۱۲ ، ۷ درهم) میرسیده است .[۱۴]

‏ روش مردم داری و حکومت بعضی از ملوک سیستان در عهد صفوی و قرن دهم هجری ‏واقعاً نمونه بوده است ، چنانکه در عهد ملک سلطان محمود بن ملک یحی کیانی ( معاصر ‏شاه اسمعیل صفوی ) اکثریت مردم ( ظاهراً ، طبقه اشراف ) از یک نوع بیمه اجتماعی ‏برخوردار بودند

و اکثر ملوک و امیران و پاداران ( دهقانان ) و سادات و مشایخ و قضات ‏و نقیبان و سپاهسالاران و غیره از حکومت نان راتبه داشتند : « اعلی سه نان ،اوسط دو ‏نان و تا یک نان هر کس وظیفه ( استحقاق ) داشت ، هنگام عروسی و یا ماتم داری مردم ‏از سر کار خاصه ( دارایی شخصی ) ملک داده میشد و حقوق آنهایی را که پنج سال از ‏سیستان بجای دیگر رفته و باز آمده بودند ، از آرد و روغن گرفته تا لباس سنجش میگردید ‏و برای شان داده میشد».[۱۴]

نمونه دیگر از این طبقه ، ملک نجم الدین بن ملک سلطان محمود کیانی است که در اواخر قرن دهم هجری( اوایل ‏قرن هفدهم م) قافله ده هزار شتری امیر محمد امین مشهدی را با ‏اهل قافله که به عزم عراق از هند حرکت کرده بود و از سیستان می گذشت برای مدت ‏یک ماه در سیستان نزد خود طور مهمانی نگهداشت.[۱۵]

این مثال ها در دورانی که ‏فیودالیزم شیره جان مردم را می مکید، انسان را بحیرت می اندازد که در سیستان در ‏تحت شرایط کاملاً ( ارباب - رعیتی ) و ملوک الطوایفی ، در عوض زراندوزی ، به ‏زرافشانی و بذل و عدل نسبی مبادرت میشده است. این روش مردم داری به سویه محلی که واقعاً ‏نمونه بوده است ، نتیجه چه عواملی میتوانست باشد ؟ ‏

هر علت دیگری می خواهد باشد ولی مسلماً رقابت های خانی و خانوادگی ملوک و ‏شهزادگان کیانی سیستان بخاطر شهرت و تبارز شخصیت در میان خود ملوک از یک طرف و در میان مردم و افشار مختلفه سیستان که رعیت ملوک بشمار می آمدند ، از ‏جانب دیگر سبب میشد تا با ایجاد روش تازه تر، طوری با مردم و اقشار مختلف کنار ‏بیایند که دیگران به شایستگی و لیاقت شان بر تخت و مقام ملوک گواهی بدهند . بدون ‏شک داستانها و روایات مروج میان مردم نسبت به خانواده کیانی که از بیست و پنج قرن ‏پیش باین طرف آنها را وارث تاج و تخت قلمداد میکرده اند ، توجه عمیق ملوک سیستان ‏که بیش از دیگران پای بند اصل و نسب خانواده گی ( منسوب به کیانی الاصل بودن ) ‏خود بودند . بدور نبوده است . این ها یک سلسله عواملی میتوانند باشند که دست در دست ‏هم داده در ایجاد شرایطی استثنای در بحبوحۀ روابط فیودالی موقتاً عرض اندام کند.

پس از آنکه طومار رژیم دینی دوصدوبیست سالۀ دولت صفوی توسط شاه محمود افغان برچیده شد ، نوبت به یکی دیگر از رجال قدرت طلب وکشورکشای ایران یعنی نادرشاه افشاررسید. دهۀ(۱۷۳۶-۱۷۴۷م) میلادی برابر است با دوران سلطنت و فرمانفرمايى نادر شاه افشار، دورانى که همراه است با بهره ‌کشى وحشيانه فيودالى، غارت و چپاول مستقيم توده‌ هاى مردم، تشديد ستم مالياتى، زورگويى خشونت‌ بار و اعمال کشتارهاى وحشت ‌آور و بر پا‌ ساختن کله منارها و ويرانگرى ‌هاى خانمانسوز.نادر در حاليکه با تمام قوا حکومت خود را تحکيم ميکرد، حقوق حکام و سرکردگان نظامى محلى را محدود کرد و موقعيت قشر بالايى روحانيت شيعى را سخت متزلزل ساخت. گذشته از اين، جنگ‌هاى اشغال‌گرانه او که کشاورزان را خانه‌خراب ميکرد، درآمد فيو‌دالها را نيز به نوبه خود کاهش ميداد، بخش قابل توجهى از طبقه حاکم که از سياست نادر ناراضى بودند، (تدريجاً) به جناح مخالف او تبديل شدند.[۱۶]

دستگاه عظيم بوروکراسى و قشون چندين ده هزار نفرى که به حساب روستائیان نگهداری میشد با تمام سنگينى خود به روى شانه‌ هاى مردم و به خصوص کشاورزان فشار وارد ميکرد. سنگين ‌ترين کار براى روستائیان تهيۀ آذوقه، علوفه، لباس يک شکل و مهمات و نيروى جنگى برای لشکرکشی های پی در پی نادر بود.ً اين نوع ماليات‌ها بارها، تا چندين برابر افزايش مى‌ يافت و گاه گاهى ماليات ‌هاى سنگين و غير منتظره نيز به نفع سپاه تعيين و اخذ ميگرديد. بدينگونه اقتصاد کشاورزى از ماليات‌هاى سنگين صدمه ديد و بر کشاورزان مفلس و تهى‌دست فشار بيرحمانه‌يى وارد شد.

در دهه ۴۰ قرن هجدهم ميلادى سراسر قلمرو نادرشاه در شعله‌هاى شورش‌هاى جدايى طلبانه فيودالى و قيام‌هاى رهايى بخش توده ‌هاى مردم ميسوخت. اين قيام‌ها منحصر به سرزمين‌هاى افغانستان، آسياى ميانه و ارمنستان نبود، بلکه در تمام ايالات ايران مانند، کرمان، فارس، اصفهان، شيراز، گيلان، خوى، سیستان و غيره نقاط آن کشور، جنبش‌هاى ضد استبدادى و ضد‌ سياست نادرشاه که مبتنى بر بهره‌ کشى بى ‌حساب کشاورزان و سرکوب‌ کردن مبارزات آنان عليه ستم مالياتى اجتماعى بود، روز تا روز اوج مى ‌گرفت .

آخرین قیام، قیام مردم سیستان برضد مالیاتهای توانفرسایی بود که برمردم آندیار حواله شده بود. محمد کاظم، مينويسد که وقتى على قليخان برادر زاده نادر براى سرکوبى قيام وارد سيستان شد، با منظره وحشتناکى از ويرانى و خالى‌بودن شهر و روستاها از آدم مواجه گرديد.[۱۷] در همان هنگام همه روزه شايعاتى درباره قتل‌ها و بيرحمى‌ ها و اقدامات وحشت‌ نگيز تازه نادر بگوش مى‌ رسيد. درباره کور‌کردن و کشتن برخى از خوانين افشار که خويشاوندان نزديک شاه بودند، (مانند: امام قلى‌خان، محمد‌على ‌خان، قاسم ‌خان افشار و غيره) نيز خبرهاى شنيده ميشد. ترس و وحشتى که نادر بخاطر وصول مالیات های گزاف ايجاد کرده بود،سبب شد که برادرزاده اش علیقلی خان نیز با قیام کننده گان سیستان یکجا شده برضد عمویش بسوی خراسان لشکر کشی نماید.این عصيان‌ برادرزاده اش نادرشاه را دچار ترس ووحشت وبی اعتمادی بر زیردستان خودش ساخته بود. چنانکه وقتى نادر براى سرکوبى قيام‌هاى سيستان وخبوشان (قوچان) روانه راه بود، در فتح آباد، دو فرسنگى قوچان اردو زد و در آنجا تا چند روز اسپى زين کرده را نزد خود نگاه داشته بود تا در موقع فرار از آن استفاده کند. حتى بارى نادر سعى کرد که به کلات بگريزد، اما گروهى از سربازان او، او را نگذاشتند و به او اطمينان دادند که حاضر‌اند تا زنده باشند به او خدمت کنند. با وجود اين او توطيه‌ يى را کشف کرد که عليه خود او بود و تصميم گرفت فرادى آن روز توطئه ‌گران را که از نزديکان خودش بودند، کيفر دهد، اما همان شب توطئه‌گران از قصد نادر آگاه و به خيمه او داخل شدند و او را به قتل رساندند. (نهم جون ١٧٤٧، شب يازده جمادى الاخرى ١١٦٠ هـ).[۱۸]

با مرگ نادرافشار دوره ایکه همراه بود با استبداد وغارت مستقيم توده‌ هاى مردم، تشديد ستم مالياتى، و اعمال کشتارهاى وحشت ‌آور و بر پا‌ ساختن کله منارها پایان گرفت ودولت اوبلافاصله میان سران سپاه اوتقسیم گردید. با رویکار آمدن احمدشاه درانی درافغانستان، سیستان جزوقلمرواحمدشاه درانی گردید وتا ۱۱۰ بعداز احمدشاه بطورکامل جزوقلمرو افغانستان بشمارمی آمد. پایان

منابع:

[۱] -تاریخ بیهقی ، چاپ دکتور فیاض ،طبع مشهد ،۱۳۵۰ش ص ۲۵

[۲]-تاریخ بیهقی ، چاپ دکتور فیاض ، ص ۸۰۹‏

[۳]-تاریخ بیهقی ، ص ۸۱۰ – ۸۱۲

[۴]- مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران، ج ۲، ص ۲۳۳ببعد

[۵] -احسان طبری ، برخی برسی ها درباره جهان بینی ها و جنبش ‏های اجتماعی ، ص ۳۶۴

[۶] -ملک شاه حسین صفاری،احیاء الملوک درتاریخ سیستان،چا دکترمنوچهر ستوده، ص۵۹۵

[۷] -احیاء الملوک ، ص ۲۵۹ – ۲۶۰

[۸] -سیفی هروی ، تاریخنامه هرات ،چاپ داکتر زبیر صدیقی، ص ۷۴۲ – ۳۷۲

[۹] ا-حیا الملوک ، ص ۳۴۰‏

[۱۰] -احیا الملوک ، ص ۹۴

[۱۱] -احیا الملوک ، ص۱۲۴– ۱۲۵

[۱۲]-همان اثر ،ص۲۲۰

[۱۳]-ماتيکان سيستان، نگارش وگردآوری جوادمحمدی خمک سيستانی،چاپ واژيران، مشهد،۱۳۷۸ص۵۱۳

[۱۴]-همان اثر، ص ۹۴

[۱۵] -همان اثر ، ص۲۲۰–۲۲۴ ‏

[۱۶] - دولت نادرشاه افشار، ص ۳۰۳

[۱۷]-محمد کاظم، نامه عالم‌آراى نادرى، ج ٣ ص ٥٠٢

[۱۸]- لکهارت، نادرشاه، ص ٣٥٥ ببعد.