(عدم درک واقعی ازمعنی ومفهوم دین اسلام وکلام الهی ، منافع شخصی یا تجارت بالای دین وتحریف احکام دینی باپیروی ازخرافات،منافع زبانی ،قومی، قبیلوی،سیاسی واقتصادی ،عامل عمده میباشد)

ـ تصوف:-                                                                                           

  یکی ازفرقه های اسلامی میباشد که در اصول دین بیشتر برمعنویت اعتقاد دارند، آنان بااعتقاد راسخ ،قلبی پاک ومملوع ازخلوص نیت بدون درنظرداشت منافع مادی،خود رافراموش نموده ،غرق پرستش ایزد متعال میگردند. پیروان فرقه تصوف را صوفی گویند.

صوفی درلغت به معنی پشم ،وهم به معنی روش وطریق طی کردن وجستجوی راه حق را گویند.فردیکه دراین را قدم میگذاردصوفی گفته میشود.

صوفیان معتقد اند که آفریننده هستی بالاترازهرپنداروتوصیف میباشد. پیرواین مذهب با اداء عبادت و انجام ریازت بخاطر تزکیه درونی خود وطی مراحل سلوک تا رسیدن به خداوند، با درک این نکته که همه موجودات یک حقیقت واحد دارند، وبرای درک این بینش، باید مراحل سلوک را مرحله به مرحله طی کرد .تاازخود فانی شده و به مرحله لقا رسید.                 ازنظرصوفیان عشق مفهوم وسیع دارد.آنهاعشق راامانت بزرگ وناموس الهی میدانند وبراین عقیده اند که خداوند انسان راازعشق خلق کرد ،اواولین عاشق واولین معشوق است.

تصوف برمعنویت انسان استوار بوده.وبلند بردن مقام انسانی راتا حد رسیدن به خداوند میدانند.

تصوف، درویشی یا عرفان ، طریقتاسلامی یاروش زاهدانه بر اساس شرع وتزکیه نفسو اعراض ازدنیابرای وصول بهحقو استکمال نفس است.

تصوف درلغت پشمینه پوشی است واین جماعت پشمینه پوشی را نشانه زهد میدانند. تصوف بیشتربا آداب وطریقت همراه است درحالیکه عرفان مکتب جامع ومطلق سلوکمعنویو اعم ازتصوف است. دربعضی موارد عرفان سلوک برتر دانسته شده،به عباره دیگرتصوف روشی ازسلوک باطنی دینی در دیناسلاماست.درتعریف تصوف،نظرات مختلفی بیان شده اما اصول آن بر پایه طریقه ایست که شناخت خالق جهان، کشف حقایق خلقت و پیوند بین انسان و حقیقت ازطریق سیروسلوک عرفان باطنی ونه از راه استدلال عقلی جزئی میسر است. هدف فراموش نمودن خود، پیوستن به خالق هستی میباشد که با روش اصلاح، کنترل نفس،ترک علایق دنیوی ،ریاضت و خویشتنداری میباشد.

واژه صوفی درقرن دوم هجری در برخی ازسرزمینهای اسلامی متداول شد. کسانیکه صوفی خوانده میشدند ، تشکیلات اجتماعی ،مکتب ،نظام فکری وعرفانی خاصی نداشتند، به اصطلاح عام تشکیلات خانقاهی، رابطه مرید و مرادی ، آداب و رسوم خاص صوفیه، و همچنان نظام فکری واعتقادی ایکه جنبه ‌نظری تصوف را تشکیل میدهد،تا ربع اول قرن سوم پدید نیامده بود بنیانگذاراین مکتب حسین منصورحلاج متولد 244هجری بود.موصوف باشکل جدید عبادت را درحالت سکرعرفان به گفتن (اناالحق) پرداخت ،متشرعین اورا به جرم کفرگوئی و قرمطی بودن به هشت سال حبس محکوم وبعد سنگسارش نمودند.اما اوبه اثر سنگسار نه مرد، سپس زبانش را بریدند وبعد قطعه، قطعه اش کردند. حلاج به عقل انسان ارزش واعتبارمیداد، ودر آخرین لحاظات زنده گی میگفت که: (آنچه میگویم با دیده عقل بنگر) .  

عرفان بیشتر ناظربه مباحث نظری معرفتی است وتصوف ناظر به مراحل سیروسلوک عملی. علم تصوف هم ناظر به همین مرحله است و با عرفان نظری متفاوت می باشد. عرفان درلغت

به معنى شناخت ودراصطلاح شناخت خداوند (ج) درصورتىکه عاشقانه باشد، گفته میشود. عارف محدود به شناخت‏ و استدلال های خشک درباره خداوند (ج) و صفات او نمیباشد، بلکه خداوند (ج) را روح حاکم برسراسر موجودات و هستى میدانند.عارف واقعی با این اندیشه فریاد برمیآورد که:به دریا ، کوه ،صحرا ... وبه هرجا بنگرم تو را آنجا ببینم.
عرفان را دو نوع تقسیم نموده اند: نظرى وعملى .

عرفان نظری:

مجموعه معارفى درباره شناخت خداوند(ج) ونقش او درهستى، ارتباط انسان با خداوند وشناخت ابعاد الهى توسط انسان وشیوه های رسیدن به نزد الهی.به عباره دیگرمنازل و مقامات سلوک وسفر انسان به صوب الله متعال.

عرفان عملى:

عبارت ازسلوک ،رفتار وتلاشهاى متداوم یک سالک است که با اشکال مختلف عبادات الهی را درخلوت و جَلْوت با اخلاق فاضله ،همچون زهد ودورى ازدنیا، رفق ومحبت به خلق و مانند آن انجام میدهند.تقوا، پرهیزگارى و دوری جستن ازگناهان و انجام عمل انسانی با صفای قلب ،طبق هدایات دینى .

دربارهٔ تصوف نظرات متعددی وجود دارد :به نظریونانیان تصوف عبارت ازحکمت وفلسفه است ومعتقد اند که لفظ صوفی از کلمه یونانی صوفیا یا سوفیا به معنی حکمت وسوفس، حکیم ودانشمند آمده وبا کلمات فیلسوف به معنی دوستدارحکمت، مرکب از فیلاسوفیا و سوفسطایی. وهم لفظ تصوف هم با تئوسوفی به معنی خداشناسی یا حکمت الهی بی‌شباهت نیست .

مولف کتاب تحفه عباس میگوید که : صوفی اصلش صفی بوده منسوب به اصحاب صفه که یکتعداد از فقرا وزهاد و صحابه که پیوسته درمسجد رسول اکرم میزستند از جمله سلمان ، ابوذر، مقداد و...بودند. آنان فرقه اول درویشان اند که ترک دنیا ، زهد و سلوک، مسلک ایشان بود وبه صفی منسوب گردیدند. کلمه صفی اشتقاق ازصفا (صفا به معنای روشنی و پاکیزگی مخالف معنای کدورت) میباشد وبعضاْ درویشی ، خود صفا (یا صفا کردن) را نیز گویند. همچنان صف به معنی (نظم و ترتیب) است که صدر نشینی و در صف اول مقربان بودند.

منشأ تصوف :

عقاید متعدد درباره منشاْ تصوف وجود دارد اکثراْ پدیده مکتب اسلام و تعلیمات قرآنی میدانند که دنباله سیرتکاملی گرایشهای افکار زاهدانه قرن اولاسلام میدانند.درابتدا بعضی صحابه و تابعین نه بعنوان تصوف،بلکه بمعنی طریقت عرفانی پایبند به آدابی ویژه درکنار فرامین شرع بودند.تصوف ازقرن دوم قمری هویدا شد، نخستین شخص عثمان بن شریک مشهوربه ابوهاشم کوفی (درگذشته ۱۵۰ ق) دانسته شد.پیش ازاوکسانی چون حسن بصری (درگذشته ۱۱۰ ق) با توجه به تمسک به آداب طریقت درشمارصوفیان ذکرمیشود. آداب طریقت درابتدا ساده و بیشتر متوجه ریاضت وعزلت و ... بوده است. سیرتاریخی تصوف درسه دوره تقسیم نموده اند: ـ دوره اول شامل شکل گیری ،پختگی وتثبیت (آغازقرن دوم تا پایان قرن پنجم ). ـ مرحله دوم شامل گسترش عرفان عملی وکمال عرفان نظری وادبی (قرن ششم قرن دهم ).                                                                      

  ـ مرحله سوم رکود وتطورتصوف وعرفان ( قرن دهم تا اکنون). طی این ادوارمتصوفین بزرگ درزمینه ایجاد وانکشاف این مکتب که برپایه معنویت و رابطه انسان با عاشقش ،تبیین حکیمانه تصوف وعرفان ،تطبیق آن با شریعت میباشد، خدمات بزرگی نمودند .همچنین افکارصوفیانه درشعر فارسی رایج کردند. ازبزرگان تصوف :امام احمدغزالی ، ابن سینا ،قشیری سلمی، ابوطالب مکی، خواجه عبدالله انصار،عین القضات همدانی،شیخ احمد جام، سنایی غزنوی، عبدالقادر گیلانی،روزبهان بقلی، شیخ نجم الدین کبری، شیخ عطار، اوحدالدین کرمانی، صدرالدین قونوی، مولوی، سعدی، نجم الدین رازی، بهاءالدین مولتانی، ابوالحسن مغربی الشاذلی در افریقا وسایرین میتوان نام برد. دوره رکود و تطور تصوف وعرفان به شریعت نزدیک و درهم آمیخته شد،تصوف و عرفان دستخوش تعدد در فرقه‌ها و فخرفروشی و مطالبه منافع دنیوی گردید.    درتصوف،شریعت علم بوده و طریقت راه ، سیر مقامات ، حقیقت مقصد و رسیدن به احوال احکام ظاهری تصوف است.

مقامات یا مراحل طریقت است که نزد صوفیان هفت مقام میباشد. ابونصر سرّاج در کتاب اللُمّع آنرا ذکر کرده است: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا. عطارآنرا با هم‌آمیخته و با احوال در هفت وادی بیان داشته است. خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین ، در ده مرحله و هر کدام ده مرحله صد منزل (صد میدان) نقل داشته است.حال یا هدف تصوف و عرفان را ابونصر سراج (۱۰ ) ذکر کرده که عبارت است از : مراقبه، قرب، محبت، خوف، رجا، شوق، انس، اطمینان، مشاهده و یقین

آداب طریقت وسلوک نزد صوفیه کوشش درزهد وعزلت است که برای آن آدابی در نظر گرفته شده است. آداب، در اصطلاح صوفیه مجموعة قواعد و رسوم و وظایفی است که رعایت آنها «جهت تحسین اخلاق و تهذیب اقوال وافعال» بر سالکان طریقت لازم است. مستحسنات صوفیه ویا آداب ظاهری طریقت، امور، رسوم واعمالی است که صوفیان آنها را وضع کرده‌ اند. مانند: خرقه پوشی، خانقاه، چلّه نشینی، سماع .

خرقه پوشی : ـ

خرقه بمعنی جامه چند تکه که بوسیله پیر و مرشد به طالب و سالک را در صورت لیاقت پوشانده می‌شود.

خانقاه

معرب خانگاه (زاویه یا رباط) محل اجتماع خاص و گذران و پذیرایی صوفیان مسافر یا مقیم است. گفته‌اند نخستین خانقاه در رمله شام توسط امیری انصاری (مسیحی) برای صوفیان ساخته شد. بنای خانقاه را از قرن ۴ و بعضی قرن ۶ قمری می‌دانند.

چله نشینی یا اربعینیه :

خلوت ،عزلت وعبادت چهل روزهمراه با آداب خاص از رسوم صوفیه است.

سماع

بمعنی شنیدن، مجازا صدای خوش (آواز و ساز) و رقص (دستت افشانی و پایکوبی) صوفیانه است. سازهای صوفیانه عموماً نای و دف و چنگ میباشد. اصطلاحات ورموز صوفیه :خلسه (حالت بین خواب وبیداری)، شطح (کلمات خلاف شرح)، کرامات، کشف و شهود، طامات (کرامات سالکان)، واردات، صحو(بهوشآمدن) و سکر، غیبت و حضور، فنا و بقا، قبض و بس، وقت و ... ازجمله اصطلاحات اعتباری صوفیه است

رموز:-

نزد صوفیه بعضی کلمات یا ترکیبات وتعببیر حروف و اعداد نشانه است که ازمعنی ظاهری خود خارج شده و حسب قرینه ادبی بمعنی کنایی ومجازی بکارمیرود ودرادبیات صوفیانه بسیاراست ازقبیل: رخ، زلف، خط، خال، چشم، لب،ابرو، شراب،ساقی،خرابات، بت، پیرمغان، رند، سیمرغ، شمع، می، جام جم، سبو، معشوق، نای و ... می‌باشد.

زنان وتصوف :

باوجودیکه اکثرصوفیان بزرگ، که تعالیم،سیره وسرگذشت آنان محرک ومشوق دلهای سالکان بود، مرد بوده‌اند،استثناهایی هم وجود داشته‌است.معروفترین صوفی زن،رابعه عدویه قرن دوم هجری بود که نامش در بسیاری ازآثار صوفیه ذکر شده.در قرن پنجم بعضی ازمشایخ ازجمله ابوسعید ابوالخیر،زنان را نیزدرسلک مریدان خود پذیرفتند. بعداْ در بعضی از خانقاهها محلی برای زنان در نظر گرفته شد گرچه از نظر بعضی صوفیان مرد به معنای جنسیتی آن در پیشگاه خداوند متعال مطرح نیست.عطار در تذکره اولیائ هنگامیکه به زندگی رابعه (بزرگ زن صوفی) میپردازد می‌گوید : اگر کسی گوید ذکراو درصف رجال چرا کرده‌ای گویم که خواجه انبیا علیهم السلام میفرماید: ان الله لاینظر الی صورکم الحدیث. (کار به صورت نیست به نیت است). چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت.اما برخی از صوفیان زندگی زناشویی را جایگزین آتش جهنم می‌دانستند و صبر در باره این بلا را مایه رستگاری می‌شمردند.

علمای طریقت درتعداد منازل و ترتیب آنها اختلاف نظردارند کرده اند .هفت والی هفتصد گفته اند. حقیقت سلوک تسخیر نفس و بدن تحت ایمان است.اول چیزیکه بر او واجب است تحصیل علم به احکام وایمان و اخذ آن از نبی یا وصی اشرف است و سپس چند مرحله باید در پیش گیرد:   ۱ ـ ترک عادات که مانع راه خدا باشد.     ۲ ـ عزم .             ۳ ـ سوم رفق و مدارا     ۴ـ وفا .       ۵ـ مراقبت .       ۶ ـ محاسبه، مواخذه .         ۷ ـ ارادت و مراحل دیگر آن .         ۸ ـ داشتن استاد و راهنما.       ۹ ـ اوراد (دعاها وذکر) .     ۱۰ ـ خلوت و فکر.                  که در همه مراحل پیوسته باید در ربط خویش به خالق و ملاحظه مخلوقیت وعبدیت و ذلت خود به خالق و در نسبت خود وهرمخلوق به خالق واحد وشفقت ومهربانی به همه اشیا ودر همه حال مراقبت داشته باشد.

آثار سلوک :

حصول انواردر قلب، ابتدا به شکل چراغی و بعداْ بالترتیب شعله، کوکب، قمر، شمس و سپس به صورت برقی می باشد.  

ـ نقشبندیه:

طریقه ازتصوف بود وموسس آن خواجه بهاوالدین محمد نقشبند بخارائی میباشد. این فرقه تعقیب کننده مکتب خواجگان بود.جامی دراثرخودبنام تفحات الانس مینویسد که:این طریقه معتقد به اهل سنت وجماعت بوده ، واطاعت احکام شریعت ، واتباع سیدالمرسلین و دوام عبودیت که عبارت ازدوام آگاهی به حق سبحانه ،بی مزاحمت شعوربه وجودغیر. بهاوالدین نقشبند براین عقیده بود که (خلوت درانجمن یعنی به ظاهر با خلق بودن ودرباطن با خالق.علاوه کرده که طریقه ما درصحبت است ودرخلوت،آفت شهرت است.خیریت درجمیعت است.وجمیعت درصحبت،به شرط نفی بودن دریک دیگر.) این طریقت ابتدا صوفی گری (زندگی ساده وزاهدانه میزیستند) وبرای پیشبرد زندگی و امرار حیات، مشغول پیشه های عادی مانند نجاری،کلکاری،بافندگی،گوزه گری خلاصه غریبکاری بودند. وباسیاست ودولت داری کاری نداشتند.وبعد ازعصرتیموریان که خواجه ناصرالدین عبدالئد باشاهان عصرخود بود شکل ونحوه این طریقت تغیرنموده وانشعابات بوجودآمد.

تصوف به طریقت های ذیل تقسیم گردید: اکبریه، اویسیه، بدویه، دسوقیه ، بکتاشیه، پیرجمالیه، جنیدیه چشتیه، حروفیه، حکیمه، حیدریه، حلمانیه ـ (جلالی،معصوم،علیشاهی،نورائی،عجم) خاکسار،خرازیه، خفیفهه ،رفاعیه، سباریه، سبلیه، سهروردیه،جمالیه،جلالیه ،زینبیه،خلوئیه، روشنیه هاشمیه، عفیفه، قاسمیه، شطاریه، صفویه، طیفوریه، فارسیه، قادریه سیاریه ، نوریه شاذلیه ، جوهریه، بریلویه، کبرویه، ذهبیه/رضویه، محاسبیه، ملامتیه، قصاریه، قلندریه، مولویه، ارشادیه، نقشبندیه ، نقطویه، نوربخشیه وپوست نشینان .

ـمولویه:

بعد ازفوت مولاناایجاد شد.تا فعلاوجوددارند.این گروه رهبرخود راپیرومولانا میدانند ومقید بهرسومات خاصی هستنددرقونیهنیزهم اکنون مجالس سماع وذکری دارند.که بصورت خصوصی دور هم جمع شده وذکرمینمایند.

بکتاشیه:ـ  

پیروان حاجی بکتاش ولی راگویند.این طریقه ازاناتولی شروع شده وبه اثرحمایت دولت عثمانی ذریعه کشورکشائی به شبه جزیره بالکان وسپس به آلبانی پیروان زیاد پیدا کرد. وبا اعمارخانقاها درشهرهای مختلف آن دیار پیروانش بیشترشده بکشورهای مصروسوریه انتشار یافت .فعلا این طریقت دربین ترکان اروپائی،آلبانیائیريا،مقدونیه وکوسووپیروان بیشتردارد. بکتاشیه معتقداست که محبت اهل بیت پیامبربخصوص امام علی حتمی میباشد.به عقیده آنان حق، محمد وعلی سه صورت برای بیان حقیقت اند.ومعتقداند که بعضی ازآئین ها جای عبادتهای شرعی رامیگیرند.مانندهرصبح وشام صلوات فرستادن بردوازده امام،خواندن دعای (نادعلی)، خودداری ازنوشیدن آب دردهه اول محرم، بزرگداشت نوروز. اخلاق ازنظربکتاشیه عبارت است : ( دست رابی آزار، زبانت راز دار وکمرت را استوارنگه دار.)

ادامه دارد ...    

بااحترام عبدالواسع غفاری