خشونت و زور گویی با زنان

خشونت با زنان از طفولیت آغاز و تا خانه گور ادامه دارد . با بدنیا آمدن فرزندان دختر در اکثر خانواده ها نه تنها چشمان نوزاد ، دیده گان پر لطف و محبت اعضای خانواده بخصوص پدر را نمی بیند بلکه تا کلان میشود با انواع خشونت و زورگویی پدر ، مادر ، فرزندان پسر فامیل ، خویش وقوم و حتی محله که در آن بدنیا آمده و زیست دارد روبرو است . آغوش پر محبت پدر را لمس نمیکند. مادر که خود در کودکی محبت ندیده و در جوانی با خشونت مواجه بوده و در خانه شوهر هم قدر وقیمت نداشته و آنقدر در زنده گی ، کار و جغات خانه غرق است که وقت کافی برای محبت کردن با کودک را ندارد . به این ترتیب کودکان بخصوص دختران از نگر روانشناسی پر عقده و با کمبود های زیاد بزرگ میشوند . خشونت در خانواده تسلسل چندین نسل را تمثیل نموده و هر نسل تجربه که بالای خودش عملی گردیده بالای نسل بعدی انتقال یا تبارز میدهد و این سیکل معیوبه ادامه دارد .

خشونت علیه زنان در اعلامیه سازمان ملل متحد برسر محو خشونت علیه زنان در سال ۱۹۹۳ چنین تعریف گردیده است : هر گونه خشونتی بر اساسی جنسیت که چه قطعا ویا احتمالا به اسیب های فزیکی ، جنسی ویا روانی زنان منتهی شود به شمول هر گونه تهدیدی به اعمال مزبور، محروم ساختن زنان از ازادی چه در محضر عام و چه در زنده گی شخصی ، چه به اجبار باشد و چه به دلخواه خشونت علیه زنان محسوب میشود . معلوم است که خشونت علیه زنان تنها به برخورد فزیکی و صدمات جسمی خلاصه نمیشود . محروم ساختن زنان و دختران از نعمت تعلیم وتربیه ، جلوگیری از فعالیت های زنان در بیرون از چاردیوار خانه ، محدود ساختن زن از لحاظ اقتصادی ، جلوگیری از تماس ونشست و برخاست با خانواده پدرش و بریدن عمدی او از دوستان و اشنایان قبلی اش ، . . . نیز شامل خشونت های اند که بر زن روا داشته میشود .

تعدد زوجات در جوامع عقب مانده بخصوص اسلامی یکی از خشونت های مشهود علیه زنان است . صاحبان قدرت و پول اکثرا با ازدواج های همزمان با چند زن ، خشونت میان زنان ، فرزندان خانواده و هم چنان خانواده های زنان را به شکل بی سابقه تشدید کرده ، پیش زمینه های زورگویی در فامیل وجامعه را بوجود آورده باعث میگردد تا فرزندان خانواده عقده مند ، عصبی و زورگو بار آیند . این فرزندان رفتار پدران خود را سر مشق قرار داده به مشکلات جامعه ومردم می افزایند .

سازمان عفو بین المللی اخیرا با اشاره به خشونت خانگی علیه زنان در جوامع سنتی جهان نوشت که : در کشور مانند افغانستان که سنت های زنده گی فیودالی بسیار ریشه دار است ، به زن به چشم دارایی نگاه میکنند . خرید وفروش زنان و دختران و گرفتن طویانه های گزاف و کمرشکن ، مبادله زنان و دختران در برابر اجناس و اشیا و بد دادن انها ، اعتماد به نفس را در زنان و دختران از بین برده به کرامت انسانی شان صدمه وارد میکند . بر اساس معلومات میدیا در ولایات جنوب شرقی کشور علمای دین ، ملا امامان مساجد ، طویانه برای دختران را چهارصد هزار افغانی تعین کرده اند که مردم به آن وقع نگذاشته و این مبلغ از یک میلیون افغانی پریده است .

خود کشی و خود سوزی زنان ودختران دلیل مشهود خشونت جنسی علیه زنان و دختران میباشد . به گزارش وزارت صحت عامه الی سپتمبر ۲۰۱۴ بیش از نوه هزار مورد تلاش برای خودکشی میان زنان در کابل و ولایات افغانستان وجود داشته است . مجبور ساختن زنان ودختران به ازدواج های جبری باعث میگردد تا زنان و دختران دست به خود کشی ویا خودسوزی زده خود را از نعمت حیات ویا زیبای طبیعی محروم سازند .

یک مقام شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد میگوید بیشتر زنانی که در افغانستان با خشونت مواجه میشوند از مراجعه به نهاد های عدلی و قضایی هراس دارند . این مقام سازمان ملل متحد می افزاید که هراس زنان از مراجعه به نهاد های عدلی وامنیتی از عدم دسترسی زنان به عدالت و برخورد نادرست این نهاد ها با قربانیان ناشی میشود . زنان نه تنها از عدالت در مورد شان دلسرد وسرخورده اند بلکه با تحقیر ، توهین و تهدید مراجع امنیتی و قضای نیز روبرو میگردند .استفاده های جنسی و تهدید به آن در مراجع امنیتی و عدلی کشور بار ها مایه ای سرافگنده گی زنان در اجتماع گردیده است . در ولایات و محلات وضع ازاین بدتر است . زنان که بنابر مشکلات از محیط خانواده فرار میکنند بدلیل نبود محلات امن تحویل ملای مسجد ، کلان قوم ، قاضی ویا ثایر مراجع دولتی میگردند . این امر زمینه تجاوزات جنسی به زنان و دختران مذکور را مساعد ساخته و انها را به بلای دیگری مبتلا میگرداند . همین هم باعث بی اعتمادی زنان و دختران در برابرمراجع امنیتی وقضایی کشور گردیده است . به این ترتیب زنان نه تنها در اتش خشونت خانواده گی و سنت های جامعه فیودالی و مذهبی میسوزند بلکه در برابر فشار بی باز خواستی و بی تفاوتی مراجع قضایی و امنیتی نیز خورد وخمیر میشوند . همین بی اعتمادی به عدالت باعث میشود که زنان و دختران دست به خود کشی و خودسوزی زده و بی عزتی مراجع عدلی و امنیتی را نپذیرند .

سازمان ملل متحد ۲۵ نوامبر را بنام روز جهانی « رفع خشونت علیه زنان » نامید . وضع و تصویب قوانین و تدابیر سازمان ملل متحد کمتر توانست بار خشونت های گوناگون را از شانه زنان بردارند . یک نمونه وحشیانه خشونت علیه زنان کشتن زنی به ضرب تیشه بدست شوهرش میباشد .

اعمال خشونت بار گروه های افراطی در چند دهه اخیر نقش واعتبار زنان را در جامعه ای مردسالار افغانی زیر سوال برده و امکانات تبارز بیشتر شانرا محدود و اثرگذاری شانرا بر روند تغیرات اجتماعی در جامعه کم رنگ ساخته است . شمولیت زنان در شورای ملی و مراجع دیگر دولتی نتوانسته نقش و موقف زن در اجتماع را بهبود ببخشد . سهم ۲۵ فیصد زنان در شورای ملی و شورا های ولایتی زیر فشار گروه های افراطی تنظیمی نتوانسته اعتماد زنان را کمایی کرده و بر روان اجتماع اثرگذار باشد . هنوزاکثریت دختران به مکتب نمیروند واز امکانات لازم برای تمثیل حقوق وازادی های خود برخوردار نیستند .

زنان در جامعه افغانی هنوز نتوانسته اند موقعیت مناسب برای خود بیابند . اکثریت انهائی که توانسته اند جای پای در مقامات بلند دولتی برای خود باز کنند یا در چور عمومی شریک اند ویا سراز گریبان تنظیم های جهادی برآورده اند که کدام اعتقاد به حقوق وآزادی های زنان ندارند .

به گزارش رادیو بی . بی . سی در ولایت کندز مدرسه ای برای دختران بر پا گردیده که شاگردان آن با فراگیری اموزش های دینی امیخته با سیاست و مغایر با فرهنگ وسنت های رایج افغانستان مشغول اند . شاگردان این مدرسه شنیدن رادیو ، دیدن تلویزیون ، گرفتن عکس ، بزرگداشت روز معلم ، مادر ، سال نو ، تولد و نیز کار کردن در بیرون از خانه را حرام می دانند . این زنان و دختران به خشونت در کوچه وبازار مشهور بوده وبرای زنان ودخترانیکه به شیوه دیگر زیست وزنده گی دارند ویا در موسسات دولتی و خصوصی مشغول کار اند ، مزاحمت ایجاد میکنند . مراجع مسوول دولتی ونماینده های زنان در شورای ملی خاموش اند و هیچگونه عکس العمل از خود نشان نداده اند . مزاحمت به زنان شاغل در کوچه و بازار خشونت مشهود علیه زنان بوده و با نورم های زنده گی شهروندی سازگاری ندارد .

درکشور ما انسان های حیثیت باخته وناموس بربادرفته کم نیستند . هیچ زن ودختری نمیتواند خود را امن احساس کند . مردان که تا دیروز برای دفاع از ناموس و وطن حنجره پاره میکردند اکنون با بی تفاوتی تماشا میکنند که چگونه ناموس و وطن شان برباد میشود . این مردان خود دراین جنایات شریک و در این بربادی ها دخیل اند . قتل فرخنده بدست اوباشان ولگرد عناصر جاهل و متعصب وبه تحریک ملا ها ، تعویذ نویسان و مجاورین شاه دوشمشیره جنایت هولناک بود که تاریخ کشور نمونه انرا ندیده بود . قتل و سوزاندن فرخنده دختر مظلوم و بی دفاع با کشیدن نعره تکبیر خود نشاندهنده صبغه مذهبی این جنایت بوده و عکس العمل های بعدی یک تعداد افراد مزدور ، خود فروخته و عزت باخته زیر نام ملا ، کارمند فرهنگی ، سناتور و سخن گوی نظم عامه براین حدس وگمان ها مهر تائید گذاشت . در جامعه ایکه در روز روشن پیش چشم نیروهای امنیتی یک زن بدست مردان که داد از غیرت ، عزت و اسلامیت میزنند بی حجاب ولاش لاش گردیده وسوزانده میشود ، میتوان از امنیت حرفی به میان آورد ؟ پولیس یک ساختار قسما تنظیمی حامی منافع باند گروپ های دین فروش بوده به تامین امنیت برای مردم وجامعه علاقه مند نیست . این چیزیست که مردم بار ها دیده وبا گوشت واستخوان لمس کرده اند .

سنگ سار عمل زشت و خلاف روان انسانی و خشونت واضح در برابر جامعه میباشد . این عمل و اعمال دیگر مانند خطنه کردن دختران ، بد دادن ، ازدواج های اجباری ، تبادله زنان ودختران در برابر اجناس و حیوانات و . . . خشونت های مشهود علیه زنان و دختران میباشد که عزت و وقار زنان و دختران را زیر پا نموده و روان شان را خدشه دار میسازد .

از برشماری بیشتری خشونت های مشهود علیه زنان و زور گویی های مردان در برابر انان به امید برقراری نظم و قانونیت در جامعه و تقویه و استحکام بیشتر حقوق وازادی های بشری و جلوگیری از طویل شدن شدن این بحث میگزریم .

ادامه دارد