تصنیفِ پروژه ی طالبان به « طالبان افغانی و طالبان پاکستانی » نتیجه ی یک رویکرداستخباراتی و در واقع اشکار ترین محصول انکشافِ استراتیژی جدید امریکابهدفِ جابجایی نسخه ی داعش در وسطِ یک بحران است که تغیر مسیر جنگ بسویشمال مضمون اصلیانست٬فرصت های برامده ازین رویکرد زمینه ساز ان گردیدتا امریکا با احتیاط ٬ ظرفیت های اصلیِ منازعه بر انگیزِ
مفهومِ بنیاد گرایی را در بستر های ارام و دست نخوردهء شمال جا بجا کند۰
گردشِ دراماتیک و پهلو زدن های سحر امیزِ جنگ و تبعاتِ ناشی از ان این حقیقت راافتابی کرد که نه جنوب دگر پایگاه و خرگاهِ همیشگی بنیاد گرایی است ونه شمال دگر اسایشگاهِ ابدی امیرانِ محلی٬نه فقط پشتون ها سمبول بنیادگرایی اند و نه فقط ازبیک ها و تاجیک ها مظهرِ مظلومیت و بی گناهیاند ٬ این نتیجه گیری های خوشباورانه زیر فشار و هجومِ سرسام اورِ
طالبان در شمال و گسترشِ مشارکت وحضورِ اقوام و ملیت های مختلف در برنامه های» جنگ جدید » بشدت زیر سوال رفته اند ۰ این جنگ نه تنهاقومی نیست بلکه چنین تصوری سلامتِ تاریخی اقوام را تهدید می کند۰
سرباز گیری های اشکار وپنهان از بدنه ملیت های مختلف در صفوف طالبان و داعشیان در واقعیت امرتلاشی است برای انکشافِ تنوعِ اتنیک جریان های رادیکال و تاسیسِ یک مدلِ چندین ملیتی بنیاد گرایی در تمامیتِ حوزه ی سیاسی افغانستان، تا از یکطرف میزان حساسیت های قومی در برابر پیشروی داعشیان وطالبان بسوی جغرافیای چندین ملیتی « اسیای میانه » فروکش کند و از سوی دگر فضای مساعد ذهنی براییک توقفِ بی دردِ سردرایستگاهِ شمال تامین گردد٬ پروژه ی تکوینِ اسلامِ ستیزه گر مضمون اصلی انکشاف و اماده سازی عبور بنیاد گرایی به جغرافیایچندین ملیتی اسیای میانه است۰
مفرزه های قومی و تنظیمی شمال بیشتر از همه در معرض خطر جدی ناشی ازین سرباز گیری قرار دارند ۰
حرکتهای نمادینِ جنرال دوستم و قومندان عطای نور در شمال نمی تواند از حد یکدست پاچگی فراتر معنی شود، این دو گلادیاتور محلی که یک عمردر بساطِ ارام ودست نخورده ی شمال در کنارِ حوران و غلمان با بوشکه های انطهور « کیف» کرده اند و یادر عشرتکده ی اقتدار محلی تن به بد نام ترین معامله های سیاسی داده اند ، اینک سر نوشتِ قهارِ تاریخ ایشان را در دو راهی یک انتخابِ دشوار اما ضرور قرار داده است ۰ اگر جنرال دوستم و عطای نور معبرهای نا شناخته در حصار امنیتی شمال را شناسایی نکنند و تجربه و راز سقوطِ کندز را با دید غیر تنظیمی و محلی معنی نکنند در انصورت ، یا مجبور قافله ی امده از جنوب را پاسبانی کنند و یا لوکوموتیفِ قطار طالبان از شکمبه ی شانخواهد گذشت۰
فهمیده میشود که بارگاهِ مشارکتی غنی ـ عبدالله بدست داعشیان سقوط نخواهد کرد، جای شک نیست که امریکا مصؤن سازی مسیر تکمیل پروژه های گاز و خط اهن در جنوب ٬ سرکوب طالبان پس از گسترش و تکمیل حضورداعش در شمال وعدم مشارکتِ داعشیان در عملیات ضد دولتی را به قیمتِ تضمینِ حضوروعبور بی دردِسر داعش بسوی شمال طی یک توافق نامه ی سیاسی پنهان نهایی کرده باشند۰
گرچه شمال ازمونِ دشوار مقابله با اردوی پاکستان را تجربه میکند اما طالبان در حدی نیستند که میخِ سقوط را بر دیوار حاکمیت بکوبند ،پاکستان از اینکه امریکا پس از تصنیف طالبان جریان بعیت گروه های تند روپاکستانی را مدیریت کرد نا راض است۰
انچه در شمال میگذرد چیزی بیشترازقدرت نمایی قبل از معامله تعریف نمیشود، پاکستان با این بازی میخواهدسنگ بزرگی را پیش پای داعش بگذارد تا هم در معاملات بعدی جیب امریکا راخالی کند و هم انحصار قدرت سیاسی را روی میز مذاکراتی که امدنی و شدنی استاز یک موقف بهتر زیر سوال ببرد۰
اگر مذاکراتی در اینده زیر فشار تهدید طالبان و حمایت و میانجی گری پاکستان انجام ونتایجی ازان حاصل گردد،توسعه ی داعش در شمال به چالش کشیده خواهد شد و طالبان عرصه های بنیاد گرایی درشمال را میدانداری خواهند کرد و این دقیقا به معنی تقابل امریکا و پاکستان در یک بازی جدید خواهد بود که شمال را در مقامِ ایستگاهِ ترانزیتِ جنگ جدید تثبیت خواهد کرد۰
اگر در نتیجه ی مذاکرات تغیری در ساختار قدرت رخ دهد دوستم و عطااز ان هراسی ندارند، ترسِ مشترکی که بر دوستم و عطا یکسان عمل میکند ترس سقوطِ نظام نیست ،این ترسِ مشترک ٬ ترسِ فروپاشی شمال وختمِ امارت های محلی است که هردو را دست پاچه ساخته است ، ترسِ سرنوشتِ مشترک پس از ختمِ امپراتوری شمال است۰
در صورتی که دوستم و عطا بر این ترس چیره نشوند سر نوشتِ شمال میتواند روی میز معامله ی بزرگی گذاشته شود که شمال را به جنوب وصل کند۰