یک دید مقایسه وی بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی در سه دهه گذشته                              

ع. بصیر دهزاد

 

 

به ادامه گذشته 

گرباچوف بحیث چهره عامل سقوط اتحاد شوروی و تسلط سیستم یک قطبی

نظر به تحلیل ها و نتیجه گیریها یکی از سه عامل / فکتور و یا هر سه عامل زیر در سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم سوسیالستی بیشترین نقش را میتواند داشته بوده باشد.

بعضی از تحلیلگران جامعه غرب پیرامون فروپاشی اتحاد شوروی و ختم سیستم سوسیالیستی معتقد برآن اند که این سیستم در رقابت اقتصادی با سیستم جهانی سرمایه داری ناتوان بود و جامعه شوروی نمیتوانست در سطح رشد صنعت و بکار گیری فرآورده های تخنیک مودرن عرصه های مختلف اقتصاد را رشد رهد.

دوم اینکه جنگ در افغانستان و مصارف گزاف مالی- نظامی اتحاد شوروی اعم در این جنگ و هم در رقابت های نظامی با ایلات متحده و پیمان نظامی ناتو اقتصاد شوروی را اسیب پذیر ساخت و بحیث یک عمل قطعی در فروپاشی اتحاد شوروی نقش داشت.

عامل یا فکتور سومی (سیاسی) نقش تعین کننده میخائیل گرباچوف وروی دست گرفتن یک پلان کومپلکسی و در تبانی ، تشویق و پیشتیبانی جامعه غرب بوده است که در آن اهداف جهانی تفوق، تسلط بر سیاست های جیو پولیتیک و جیو استراتیژیک غرب مطرح بوده که باید بدون درد سر از موجودیت اتحاد شوروی ، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی در جهان پیاده میگردید. آنچه مایه پشیمانی !!! گرباچوف و ادعای غربیها است، این بوده است که گویا گورباچوف در نهایت نمیخواسته است تا پیامد های پلان وی تا سرحد اضمحلال و سقوط هر سه فکتور " قدرت، رقابت و ثبات" یعنی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی بانجامد.

نویسنده در حالیکه دو فکتور اولی را بدون شک اثر گذار در اقتصاد آسیب پذیر اتحاد شوروی میداند، ولی فکتور سومی را بحیث عامل تعین کننده ، دقیقاٌ پلان شده و با یک آغاز و انجام میداند که در پیوند با فکتور های اولی و دومی در نهایت سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی را قطعی و غیر قابل برگشت ساخت.

برای مدلل ساختن این مساٌله ضرورت به یک بازنگری به قضایای بین سالهای 1984 و 1992 است تا با تداعی آنان در ذهن خواننده ، تثبیتی بر ادعای فوق باشد.

میخائیل گرباچوف در 11 مارچ 1985 بعد از درگذشت کنستانتین چرنینکو رهبری حزب کمونیست را بدست گرفت . گرباچوف در زمان که آندروپوف (یکی از رهبران تندخو و قاطع درمقابله با اهداف سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا و پیمان نظامی ناتو) ، منشی کمیته مرکزی حزب کمونیست و صدر هیاٌت رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی بود ، در کمیته مرکزی حزب کمونیست در ماسکو جا داده شد. گرباچوف بین سالهای 1985 و 1991 بحیث منشی عمومی حزب کمونست و بین سالهای 1990 و 1991 بحیث رئیس شورای عالی اتحاد شوروی ایفای وظیفه نمود. او تحصیل کرده دانشگاه دولتی ماسکو در رشته حقوق بوده و دارنده جایزه نوبل هم شناخته شد. وی در سال 1979 عضویت بیروی سیاسی آن حزب را کسب نمود.(4. برگرفته و ترجمه از متن هالندی صفحه معلوماتی انترنتی ویکیپیدیا)

گرباچوف در شرایط رشد سریع داده شد و بلاخره بر اریکه قدرت تکیه نمود که از یک جهتی اقتصاد اتحاد شوروی در تناسب با رشد اقتصاد جامعه لیبرال غرب در درجه پائین قرار داشت و از جهت دیگر در برابر مقابله نظامی مستقیم یعنی گروه های تند رو اسلامی در افغانستان در گیر جنگ چند ساله بود و آن در شرایط که تنظیم های اسلامی تحت اداره و رهبری دستگاه های استخباراتی پاکستان، عربستان سعودی ، مصر و ایران و حمایت بی سرحد مالی و تسلیحاتی و همچنان فرستادن صد ها متخصصین جنگی و تسلیحاتی کشور های غربی عمدتاٌ استخبارات نظامی آمریکا ، انگلستان و چین ، در مقابل نیرو های نظامی شوروی میجنگیدند. تنظیم های جهادی و حلقات سیاسی ضد دولت وقت افغانستان در این زمان بدون استثناٌ و تفاوت که در تمام عرصه های سیاسی- نظامی در دامن دول و دستگاه های استخباراتی فوق الذکر ایجاد شدند، شکل گرفتند و با تمام امکانات مالی و تسلیحاتی به نیرو های منظم جنگی مبدل شدند. این گروه ها در تاٌمین روابط وسیع ( جنگی و استخباراتی) یعنی اخذ و دادن معلومات های سری دولتی ، گرفتن کمک های مالی و تسلیحاتی از طریق دستگاه های استخباراتی کشور های فوق الذکر هیچکدام در یک استثناٌ و تفاوتی قرار نداشتند. ( این موضوع در یکی از بخش های بعدی وسیعاٌ مورد بحث قرار خواهد گرفت).

گرباچوف قبل از آنکه بر اریکه قدرت تکیه زند و هنوز تحت رهبری چرنینکو در بیروی سیاسی حزب کمونست بود ، به یکی از فیگور های قوی سیاسی و حزبی تبارز نموده بود. وی در این زمان قویاٌ در جلب طرفداران خود در کمیته مرکزی تلاش مینمود وهمچنان افراد را که احتمالاٌ در آینده در رقابت و ضدیت با او قرار گیرند ، نشانی مینمود. گرباچوف در اوج تپش های زیرزمینی اش بصورت غیر مترقبه و قبلاٌ غیر پیش بینی شده در 15 دسامبر 1984 به انگستان سفر نمود و با مارگریت تاچر صدر اعظم وقت بریتانیا ( یکی از دوستان و حامیان پنو چت ، دیکتاتور خون آشام چیلی) دیدار نمود. همه دستگاه های اطلاعات جمعی غرب این سفر گرباچوف را غیر منتظره و غیر مترقبه و بدون کدام توضیح و توجیه خواندند. در 17 دسامبر 1984 مارگریت تاچر در مصاحبه اش با بی بی سی بیان نمود که وی علاقه زیاد به گرباچوف پیدا نموده است و وی میتواند با او ( گرباچوف) معاملات مشترک را انجام دهد.

(5: برگرفته شده از سایت انترنتی مارگریت تاچر فوندیشن به زبان انگلیسی).

گرباچوف در این سفر اش به انگلستان گوئی که همان کلاه شپوی ونستنون چرچل را بحیث روپوش و برای طرح و تطبیق پلان های روی دستداشته اش به عاریت گرفته بوده باشد.

                

گرباچوف بعد از فوت یوری آندروپوف در فبروری 1984 دیگر در سدد تسلط سیطره قدرت و یگانه التراناتیف قدرت بعد از چرننینکو گردید ، کسی که یکی از سیمبولیک ترین رهبران شوروی سابق بوده است. گرباچوف با استفاده از کرکتر ضعیف وی موضع خود را به حیث یک حاکم کودتا چی مستحکم نمود.

گرباچوف بعد از آنکه در 11 مارچ 1985 بحیث منشی عمومی حزب کمونیست اتحاد شوروی جابجا شد ، در طرح و عملی یک نفشه دقیقاٌ تنظیم شده آغاز نمود و کار های زیر را در چهار سال بعدی انجام داد:

2 جولای 1985 شورادنازی را به عوض آندری گرومیکو بحیث وزیر خارجه و گرومیکو را بحیث شخصیت سمبولیک در سمت رئیس شورای عالی تعین نمود.

15 اکتوبر 1985 سیاست تحت نام " شفافیت و بازسازی" را اعلان کرد.

6 مارچ 1986 تصفیه بزرگ در دورن حزب و در کنگره 27 حزب کمونیست.

30 می 1987 بر کناری مارشال سرگی ساکالوف وزیر دفاع بعد از نشست یک هواپیما در میدان سرخ و متعاقباٌ تصفیه بزرگ در قوای مسلح اتحاد شوروی.

18 می 1988 آغاز برگشت عساکر اتحاد شوروی از افغانستان.

1 اکتوبر 1988 بر کناری آندری گرومیکو از مقام ریاست شورای عالی و جانشین شدن خودش در راٌس دولت اتحاد شوروی ، ولی با قدرت و اقتدار بیشتر. همچنان ادامه تصفیه در حزب کمونیست و دستگاه دولت.

1 دسامبر 1988 قانون اساسی جدید که حدود قدرت و صلاحیت های گرباچوف را حتی از حد قانون اساسی دولت سوسیالستی قبلی هم بیشتر ساخت تا وی تحت نام و شعار های باز سازی و شفافیت همه دستگاه دولت و حزب کمونیست را بکام خود بچرخاند . این دو شعار بدون شک یک رو پوش بر یک دیکتاتوری سازمانداده شده و قبلاٌ تنظیم شده را بیان مینمود.

7 دسامبر 1988 گرباچوف در بیانه اش در مقر ملل متحد بازگشت 500000 عسکر شوروی را از کشور های اروپای شرق اعلان نمود.

26 مارچ 1989 در انتخابات برای کنگره حرب کمونیست 20 فیصد کادر های حزبی را به حساب تنقیص تصفیه نمود. و در ادامه آن در 25 اپریل 1989 110 کادر رهبری را از کمیته مرکزی حزب از وظایف شان سبکدوش نمود.

25 می 1989 کنگره حرب کمونیست با تعدیلات در قانون اساسی وی را به صفت رئیس دولت و با صلاحیت های بیشتر که در قانون اساسی قبلی وجود نداشت تعین نمود.

19 سپتامبر 1989 باز هم تصفیه و پاکسازی حزب از وجود مخالفین.

( 6. برگرفته شده و ترجمه از متن هالندی ویبسایت ویکیپپدا)

با این تصفیه حزبی و صالاحیت های بی حد دیگر وی ، بدون درد سر از موجودیت مخالفین، آغاز به ادامه و تطبیق سیاست خارجی اش یعنی آغاز فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم جهانی سوسیالستی نمود، فروپاشی یک سیستم که بعد از جنگ دوم جهانی به آبستن گرفت و در دهه های 60 و 70 شکل گرفت و به بخشی از سیستم اقتصادی، سیاسی و نظامی جهانی مبدل گردیده بود . در واقعیت امر بعد از ختم جنگ جهانی دوم همان طوریکه پلان مارشال اقتصاد کشور های اروپای غرب را از عمق بحران اقتصادی بیرون کشید، سیستم بلاک شرق نیز تحت پلان همکاری و بازسازی بین دهه های 60، 70 و 80 به مدارج ترقی و انکشاف در چهارچوب تقسیم کار سیوسیالستی میان این کشور ها رسیده بودند.

گرباچوف توانست در مجموع همان معامله را با غرب انجام دهد و به تطبیق همه جانبه پلان اش دست یابد که نه تنها سیستم را در هم پاشید بلکه هیچ الترناتیف که در همان مقطع جاگزین یک اقتصاد از هم پاشیده میتوانست میگردید ، را ارائه نکرد. با تسلط خلای قدرت، اقتصاد و سیاست در مجموع در قدم اول اتحاد شوروی به بحران بزرگ مواجه گردید در قدم دوم رکود آنی اقتصادی تمام کشور های بلاک شرق را فرا گرفت و در نهایت بحرانات اجتماعی را به وجود آورد که دیگر بحران قدرت و اعتماد بر سیستم زمینه قیام های اجتماعی را به وجود آورد.

گرباچوف در همان احساسات " خون گرم" که امید به نجات و وعده های داده شده یعنی ورود سیل آسای ملیارد ها دالر از آمریکا و اروپای غرب داشت و خود را ناجی و قهرمان داستان تلقی میکرد، دریافت که از جانب غرب فقط بحیث " لته چرکین " مورد " استفاده یکبار" قرار گرفته و دیگر قابل دور انداختن " در بیرل کثافات " است. او که با غرور جهان را از زیر همان کلای شپوی " چرچیل گونه" اش میدید، فقط با ارسال مواد لوکس در بازار های روسیه به استقبال غرب قرار گرفت. در بحران سالهای 1989-1991 در مغازه های شوروی عمدتاٌ روسیه در هر جای لباس های شیک ، شامپاین و کونیاک فرانسوی و غیره لوازم لوکس اروپای غربی که چشم های مردم را خیره میکرد، با وفرت ولی با قیمت کمر شکن وجود داشتند در حالیکه مردم برای یک قرص نان، یک کیلو گوشت و یک لیتر لبنیات باید برای دو الی سه ساعت در لین استاده و به امید رسیدن نوبت میبود، ان ضرورت های اولیه که مردم شوروی قبلاٌ به حساب " کپیک و یا روبل" در عالم وفرت نعمات مادی عادت داشتند. .... ادامه دارد.

تذکر: در بخش ها ی از این مقاله بعضی از فوتوی مرتبط به موضوع نیز انتخاب و جا بجا گردیده است. در صورت فوتو قابل دید نباشند، میتوانید آنها را در متن پی دی اف مقاله در سایت وطندار و حقیقت نیز جستجو نمائید