محترم عبدالقیوم میرزاده

ملت ، منافع ملی ، دولت – ملت   در افغانستان

به ادامه گذشته ( قسمت سی ام)

تعلیم وتربیه یا آموزش وپرورش

تعلیم و تربیه که هردو کلمات عربی بوده وبه زبان دری آنرا میتوان مترادف با آموزش یا آگاهی دادن و پروردن یا پرورش دادن معنی کرد. تعلیم وتربیه یا آموزش و پرورش همگام با موجودیت انسان در این جهان ره پیموده و در زمانه های مختلف مفاهیم مختلفی را بیان میداشته است، ولی همه این مفاهیم بیشتر متکی به بهبود، رشد وانکشاف سلوک، رفتار، استعداد، فطرت، اخلاق، عادات، افکار و ذهنیت انسان بوده که در ادوار مختلف تاریخ به شیوه های مختلف وجود داشته است. در زمانه های بسیار قدیم بزرگان خانواده، محله و قریه مربیان یا آموزگاران مردم بودند ومردم همه جا از آنها می آموختند وزنده گی را پیش میبردند، رفته رفته با ازدیاد نفوس، انکشاف عرصه های زندگی و معیشت و انباشتگی هنر ها وعلوم باعث گردید تا دیگر بزرگان یک خانواده ویا یک محله در همه عرصه های زنده گی، علوم متداول وهنر ها نمیتوانستند جوابگوی نیازمندی های آموزش و تربیت مردم باشند همین امر باعث گردید تا کار آموزش و پرورش به عهده مراکز معین تعلیمی و تربیتی قرار داده شود ونخستین مراکز آموزش و پرورش مردم هسته های مراکزدینی چون عبادت خانه ها، بت خانه ها، آتشکده ها، کنشت ها، کلیسا ها و مساجد بوده که در پهلوی اساسات و نحوه ای اجرای مناسک دینی در آگاهی عمومی و تعلیم وتربیه مردم مبادرت میورزیدند. این کار بیشتر بوسیله پیشوایان دینی و رهبران مذهبی و نمایندگان شان پیشبرده میشد. تا اینکه در اروپا در پرتوعصر رنسانس ودر سایر گوشه وکنار جهان بروز اندیشه های روشنفکرانه یا سیکولارکه با تعلیمات مذهبی در تصادم واقع گردید آهسته آهسته مراکزآموزش وپرورش نیز مانند سایر عرصه های اداره اجتماع از سیطره مراکز مذهبی خارج و در چهارچوب اداره دولت قرار گرفت و همین امر باعث گردید که بیشترینه مردم از سواد عمومی برخورداروهمه شاخه های علوم اجتماعی وساینس بسرعت انکشاف یافته وسیلی از دانشمندان در سرتاسر گیتی پا به عرصه وجود گذاشتند. در اثر همین آموزش وپرورش بود که مردم برای حل مشکلات شان راه های برون رفت با کمترین ضرر ها وریسک ها را آموختند و بلااثر همین آموزش و آگاهی مردم بود که آنها تا سطح ملت یگانه شدن توافق کردند و زنده گی را برای خود و هموطنان شان با رفاهیت بیشتر و آرامش بیشتر از هروقت دیگرممکن ساختند. در یک کلمه تعلیم وتربیت باعث رشد معرفت، علمیت و آگاهی، استعداد، تهذیب، اخلاق، گفتار و کردارانسان ها شده و انسان را به درجه کمال مادی ومعنوی رسانده است. به قول امانویل کانت " تربیت وتأدیب و تعلیم توأم با فرهنگ بوده که در پی کامیابی متربتی در جامعه آینده است، جامعه ای که به کرات از جامعه کنونی برتر است." همچنان ژان ژاک روسو فیلسوف ومتفکر سویسی ۱۷۱۲ – ۱۷۷۸ در باره تعلیم وتربیت چنین می اندیشد" تربیت هنر وفنی است که بصورت رهنمایی با حمایت و هدایت نیرو های طبیعی واستعداد های پا برجا ومستحکم وبا رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری شخص برای بهترزیستن اش تحقق میپذیرد." کوتاه کلام آموزش و پرورش عبارت از راه و روش هایی برای بیداری، آگاهی، رشد و تکامل توانمندی های جسمی، ذهنی، اجتماعی، روانی، اخلاقی، معرفتی و مهارت های مسکی وحرفویی انسانها بوده وشخصیت انسان را تا عالیترین مدارج آگاهی رهنمون میگردد.
در شرایط موجود جهانی یکی از شرایط اساسی ترقی، پیشرفت و اعتلای فرهنگی جوامع آموزش و پرورش مردم آن میباشد. هیچ جامعه نمیتواند پیشرفت کند تا مردم آن آگاه امور نباشند و از اخلاق نیکو، سلوک پویا، رفتارترقی خواهانه، فطرت ایجاد گر، استعداد خلاق، تعقل علمی و ذهنیت واقع گرا برخوردار نباشند.
واما در افغانستان با آنکه در گذشته های دور مرکز بزرگ فرهنگی بوده وفرهنگیان، علما ودانشمندان بیشماری را در خود پرورانده است اما در تاریخ معاصر تا اوایل دهه هفتاد قرن بیستم میلادی اکثریت اتباع کشور از نعمت حد اقل سواد برخوردار نبوده و در سطح بسیار نازل آگاهی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرار داشتند. از تمام کشور صرف در پایتخت تحصیلات عالی وآنهم به شکل بسیار محدودکه ظرفیت چند محصل محدود را سالانه داشت میسر بود، در سرتاسر افغانستان به تعداد انگشت شمار مؤسسات تحصیلات مسلکی، ۲۲۸۶ مکتب ابتدائیه ولیسه که گنجایش ۴۶۲۵۸۵ متعلم را داشتند موجود بود که از عمر ساختن اولین مکتب هم هنوز چیزکی بیشتر از صد سال میگذرد، یعنی اولین مکتب ابتداییه بنام مکتب جبیبیه در افغانستان درسال ۱۹۰۷ در زمان حکومت امیر حبیب الله خان واولین مکتب لیسه به نام امانیه در سال ۱۹۲۶ در زمان زمامداری شاه امان الله خان تآسیس گردید که بعدآ بنام استقلال تغیر نام پیدا کرد. متآسفانه هیچ موسسه تحقیقاتی در کشور وجود نداشت. با تآسف فراوان این بود وضعیت مهمترین پایه واساس ترقی، پیشرفت و اعتلای کشور، بنابر نبود نهاد های تعلیم وتربیه، قوانین وسیستم آموزش همگانی اکثریت مردم ما حتی از نعمت سواد خواندن ونوشتن برخوردار نبودند. همین امر مردم ما را در تاریکی محض نگهداشته بود. مردم کشور ما از کمترین آگاهی در عرصه های سیاسی، اقتصادی واجتماعی برخوردار بوده و یا بیشترینه هیچ آگاهی اجتماعی و سیاسی نداشتند و تشخیص خیر وشر برایشان نا ممکن بود. که این امر سلاح بُرانی بود در دست اجنبیان که چشم آز به کشور ما داشتند و به این طریق مردم ما را به سمت که خود ویا غلامان حلقه به گوش شان میخواستند به چپ وراست و افراطیت کشاندند. در حالیکه اگر مردم با سواد می بودند و در عرصه های مختلف حرفه وفنون به تحصیلات مسلکی میپرداختند و رشته های موردنیاز جامعه را هم خود تشخیص میکردند وهم سیستم پلانگذاری اداره دولت برایشان توضیح میکرد امروز ما به عوض مصروفیت در جنگ و برادر کشی از رفاه همگانی برخوردار میبودیم. آموزش وپرورش وسیستم آن طوری است که انسان را از همان آوان کودکی به فرد اجتماعی آگاه تبدیل میکند، یعنی با فراگرفتن دانش در یک اجتماع کودک به شخصیت اجتماعی با هدف تبدیل میگردد، او از همان آوان فراگیری فردای خود را ترسیم وبرای رسیدن به آن کوشا میگردد. اگر موانع سنتی، فرهنگی و رسوم و آدات خرافی در برابرش موانع ایجاد نکند، آینده ای بسیار روشن وشگوفا در انتظارش قرار دارد. با گسترش تعلیم و تربیه و آگاه سازی مردم میتوان جامعه را بسوی دیموکراسی و آزادی های فردی و شهروندی رهنمون گشت. از طریق همین آموزش و پرورش وفراگیری درجات عالی علمی وتکنالوژیک است که افراد مربوط به اقشار مختلف جامعه با احراز جایگاه بلند در جامعه، سیاست واقتصاد، نا برابری های جامعه را کمتر و کمتر ساخته و فاصله های فقیرو ثروتمند یا فقر و ثروت را کوتاه میسازند. در همین نهاد های آموزش و پرورش است که مردم دسپلین پذیری و انظباط و قانون پذیری واطاعت از قانون را می آموزند که با پا گذاشتن در جامعه آنها از دیگران نیز این دسپلین، اطاعت و رعایت را مطالبه میکنند یعنی به گونه ایی همه مردم به اداره کننده گان جامعه در برابر قانون شکنی، تخلفات، خرابکاری و اخلال نظم عامه تبدیل میگردند.
تجربه تاریخی درکشور ما افغانستان عزیز و تمام جهان به بسیار وضاحت نشان میدهد آن ملت هایی در گیر چالشهای بزرگ اجتماعی، جنگ های فرسایشی و آماج تعرضات بیگانگان قرار دارند که مردمان اش از سواد کافی برخوردار نبوده و سیستم تعلیم وتربیه همگانی در این کشور ها ضعیف
میباشد. تحلیل وضعیت جهان حکایت گر این است که ملت هایی بجان هم افتاده اند که سطح درک وآگاهی شان از امور اجتماعی – سیاسی – اقتصادی نازل است. با استنباط تحلیل های جامعه شناسان در باره وضعیت کشور های بحرانی به این نتیجه میرسیم که همه آفت های اجتماعی گریبانگیر آن ملت ها ومردمانی است که مکتب نمیروند، حرفه نمی آموزند، دسپلین پذیر نیستند، از قوانین آگاهی ندارند، از نازل ترین سطح زنده گی برخوردار بوده و بسیار آسیب پذیر میباشند. هر آن این چنین مردمی برای سیر ساختن شکم خود وخانواده دست به هر کاری زده و نا آگاهانه در خدمت دشمنان کشور شان قرار گرفته وزمینه ساز مداخلات خارجی در کشور شان میگردند، مردم نا آگاه، کم سواد وبیسواد نه منافع خود را ونه منافع ملی را تشخیص داده میتوانند، هرگام و هر حرکت و هر واکنش ملت نا آگاه و بیسواد ضررباربوده و برای خود، اطرافیان وجامعه بحرانزا ومشکل ساز میباشد.
بنآ تعلیم وتربیت برای هر ملتی حیثیت پیش شرط خوشبختی، اعتلا، ترقی وپیشرفت را داشته و بدون آن هیج ملتی به منزل سعادت و رفاه نمیرسد. برای رسیدن به این مامول ابتدا فرهنگ باسواد سازی را در میان همه مردم ترویج باید کرد این کار بوسیله رسانه های همگانی، ادارات فرهنگی ولایات، شهرداری ها ولسوالی ها وعلاقه داری ها، امامان مساجد، بزرگان خانواده ها وهمه مردم صورت گیرد. از این طریق مردم ترغیب میگردند تا فرزندان شان را بدون استثنأ دختر وپسر شامل مدرسه ومکتب ساخته وفرزندان شان را در راه کسب دانش وارتقآی توانایی های آنان کمک کنند تا به افراد تحصیل یافته و متخصص پا به عرصه کار وجامعه بگذارند. برای صنعت، عمران و اعمار، تجارت، اداره، سیاست، صحت وهمه عرصه های ترقی و رفاه به متخصص معین رشته مورد نظرش نیاز دارد. مردم ما خود باید این نیازمندی را مرفوع گردانند، نباید منتظر باشیم خارجیان این کار را برای ما انجام دهند. به قول معروف (هیچ گربه ای بنام خدا موش نمیگیرد.) هم اکنون برای همه امور ما از تنظیف جاده ها گرفته تا نصب رئیس جمهور و اراکین دولت در دست واختیار خارجیان قرار دارد، هم اکنون میلیارد ها دالر افغانستان برای سروی، تحقیقات و راه اندازی پروژه های راه سازی، ساختمانی، معادن و اداره سازی به جیب کشور های خارجی ومؤسسات تحقیقاتی آنها سرازیر میگردد.
اگر ما خود بوسیله متخصصین ملی ومؤسسات تحقیقاتی خود این توانمندی را پیدا کنیم تا اعمار وطن خود را بدست خود مسئولانه انجام دهیم آنگاه است که مردم قدرت تشخیص خوب وبد را خود کرده و فریب تبلیغات ضد وطن ومردم شان را دیگر نمیخورند، آنگاه است که مردم به این درک میرسند که اگر یک ملت واحد ویکپارچه باشند در برابر هر تعرض وتجاوزی شکست ناپذیر بوده وبا شهامت وسرفرازی از خود دفاع کرده میتوانند. آنگاه است که مردم به این درک میرسند تا یک حکومت مقتدرملی در کشور شان قانون را تحقق نبخشد و آزادی های آنانرا تضمین نکند هیچ کسی برایشان این کار را کرده نمیتواند، بنآ در گام نخست همه مردم منحیث یک ملت واحد بدور حکومت تجمع کرده و خود حکومت خویش را با اقتدار ومشروع ساخته وزمینه پیشرفت، ترقی وحرکت های دیموکراتیک را در کشور مساعد سازند.
در شرایط کنونی دو نوع آموزش وپرورش رسمی وغیر رسمی در جوامع جریان دارد:
آموزش رسمی Formal Education عبارت است از آموزشی است که از طریق نهاد های آموزشی و پرورشی چون مکاتب، مدارس، پوهنتون ها، موسسات تحصیلات علمی، مسلکی و تحقیقاتی پیشبرده میشود و دارای سیستم آغاز وانجام میباشد یعنی از مراحل آغازین یا صنوف ابتدایی شروع وهر مرحله تعلیمی وتربیتی دارای دوره های معین میباشد که شرایط ارتقا به مراحل بعدی موفقیت دوره قبلی الزامی میباشد تا مراحل عالی اکادیمیک و درجات عالی علمی و تکنالوژیک.
آموزش غیر رسمی Informal Education عبارت از آموزشی است که انسان ها از طریق اخبار، جراید، مجلات، رادیو، تلویزیون، انترنت، رسانه های اجتماعی انترنتی، مطالعات شخصی،
برخورد های اجتماعی و سیستم تبلیغات بصورت منظم و یا غیر منظم، بشکل دوامدار ویا وقفویی به ابتکار خود شخص ویا در تحت پروگرامهای انکشافی، آموزشی وپرورشی ادارات مربوط صورت میپذیرد و مردم به شکل آگاهانه و یا نا خود آگاه از آن بهره میبرند.
هردو نوع آموزش و پرورش از اهمیت فراوان برخوردار بوده و به آگاهی و رشد مردم منجر میگردد، البته نباید از نظر دور داشت که تعلیم وتربیه رسمی، سیستماتیک و دوره ایی که از آوان کودکی آغاز میگردد برای آگاه سازی وتربیت مردم یک کشور اهمیت فوق العاده بسزایی دارد زیرا آینده سازان یک جامعه از همان آوان کودکی اصول مهم زنده کی اجتماعی چون کار مشترک، با هم فکر کردن، منافع دیگران را در نظر داشتن یا بهتر بگویم برای منافع عموم کشوراندیشیدن، دسیپلین پذیری، قانون پذیری واطاعت از مافوق، کسب دانش مکلفیت و مکلفیت پذیری، فرا گیری آزاد اندیشی و استقلال فکرو یا ارائه نظر در همه امور علوم اجتماع و ساینس، فرا گیری راه های علمی و منطقی بهتر زنده گی کردن و توسعه توانایی ها وعلاقمندی های شخصی خویش را می آموزد و بحیث یک انسان خردمند با کمال در کار وفعالیت اجتماعی پا میگذارد.
در طول درازمنه تاریخ زنده گی بشر آموزش و پرورش به منظور تحریک انسان برای تفکر منطقی وخلاقیت در نظر بوده است و همه انسانها زمانی توانا بوده اند که دانا بوده اند. آنچه درسیستم تعلیم وتربیه از اهمیت بسیار برخوردار است رعایت اصل آزادی و فعالیت آزادانه کودک و نوجوان میباشد. به قول جورج کرشن شتاینر Georg Kerschensteiner آموزگار آلمانی (۱۸۵۴- ۱۹۳۲) که بنیانگذار تعلیم وتربیه مدرن میباشد و نظریات بسیار ارزشمندی را درباره تعلیم وتربیه و سیستم آن ارائه داشته است. " متعلم یا دانش آموز را آزاد بگذارید تا در باره رفتار خویش تصمیم بگیرد و در بین شرایط مختلف زندگی دست به انتخاب علاقه بزند. هدف تربیت سر انجام ارزشهای فرهنگی یا تمدنی است است که بصورت ترکیبی در نوع خود بدیع بمیان آورد و این ترکیب در حقیقت همان هستی معنوی آدمی است." او در جایی دیگر تآکید میکند که" تربیت باید در ماحول رغبتها و علایق کودک و تحول آنها بچرخد و مربی شایسته کسی است که اولآ روح دانش آموز را بصورت درونی درک کند، ثانیآ عمل خود را بر محبت نسبت به نو نهالی که در حال رشد است مبتنی سازد و ثالثآ به تحقق ارزشهای معنوی در ذهن شاگرد یا دانش آموز بپردازد و رابعآ بکوشد تا در ذهن متعلم یا محصل مناسبات تربیتی و عینی بصورت پیوسته وبهم بسته ایی در آید."
به موجب این اصول هرقدر کودک در سنین طفولیت از آزادی بیشتری برای فعالیت های فردی و اجتماعی اش برخوردار باشد از تفکر واحساس استقلال عمل بیشتر برخوردار خواهد شد و در آینده و زنده گی اجتماعی – سیاسی – اقتصادی با اعتماد به نفس بیشتر و اطمینان به فردا وارد اجتماع میگردد و از همینجاست که تهداب مستحکم زنده گی فردای یک کشور پایه گذاری میگردد.
همچنان جان دیوی John Dewey (۱۸۵۹۱۹۵۲ ) دانشمند وفیلسوف امریکایی از پیشتازان عمل گرایی پراگماتیسم pragmatism در این باره میگوید " وضع حاضر کودک در گذشته ای او ریشه دارد، تربیت فعلی او پایه واساس زنده گی آینده اش را تشکیل میدهد. آینده کودک از زمان حالش جدا نیست و برای اینکه در آینده بهتر بتواند با مسایل زنده گی کنار آید، باید احتیاجات فعلی اش تآمین شود. استعداد هایش بطور مناسب رشد کند تا در آینده که خود ادامه یا محصول زمان حال است بتواند بطور بهتر زنده گی کند. پس توجه به آینده به هیچ وجه مستلزم چشم پوشی از وضع حاضر و سهل انگاری نسبت به احتیاجات، استعداد ها، رغبت ها، تمایلات فعلی کودک نیست. اما قبل از آنکه موقع چیزی فرا رسیده باشد باید مقدمات آنرا تدارک دید، باید بیش از آنکه با کودک به اساس منطق سخن بگوئیم او را برای درک استدلال و سخن منطقی آماده کنیم."

در کشور ما که خرابه های جنگ بائیست اعمار، احیا وبازسازی گردد به انبوه کادر مسلکی وحرفویی نیازمند است. بهتر خواهد بود تا در سیستم تعلیم وتربیه از همان صنوف ابتدایی بلند بردن مهارت های فنی و مسلکی گنجانیده شود و با درنظرداشت مارکیت کارکشورتحصیلات متوسط و عالی فنی در نظر گرفته شود تا بقدر نیاز جامعه افراد فنی ومسلکی برای اعمار وبازسازی کشور تربیه وآماده گردد.
یک مطلب دیگر که در تعلیم وتربیه اهمیت فراوان دارد و اساتید و مدرسین آنرا با دقت بسیار در نظر داشته باشند اینکه اساتید ومدرسین منحیث نماینده اجتماع طفل یا شاگرد ومحصل را با کیفیت بالای اجتماعی چون قانون پذیری، رعایت آداب اجتماعی، احترام به سنن، آدات و رسوم موجود در جامعه، احترام به انسان وارزش های والای انسانی، رعایت حقوق فردی وجمعی، احترام به اندیشه ها، نظریات و عقاید دیگران و اصل زرین زنده گی اجتماعی جستجوی خیر وصلاح فردی در خیر و صلاح کل یعنی درک منافع ملی آموزش وپرورش دهند. درک این مسئله آینده ساز بوده از این طریق میتوانند انسان با کمال وفضیلت به جامعه تقدیم کنند.

ادامه دارد

Formularbeginn