ویژه گفتمان استقلال افغانستان
تا سال 1947 بریتانیائی ها بیشترین نفوذ را در دولت افغانستان داشته اند

I

I

بازی پایانی: نقش بریتانیا در افغانستان از ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰

نویسنده: سوزان لوگهید کارمند سفارت بریتانیا در کابل ۲۰۱۰-۲۰۱۳
مترجم: رسول رحیم

از سال های 1920 تا سال های 1940 افغانستان به حیث یک دولت حایل (buffer state) بین امپراتوری بریتانیا و امپراتوری روس ها/ شوروی عمل کرده است. البته بریتانیا چنانکه در هند بود، در افغانستان مستقیماً حکومت نکرده است. بریتانیا سیاست خارجی افغانستان را کنترول می کرد و به حکومت (افغانستان) پول می داد تا ثباتش را نگهدارد. با اینهم در خلال فقط سه سال از 1947 به بعد نفوذ این کشور درافغانستان از هم فروپاشید. در این جا سوزان لوگهید مولف کتاب "بازی پایانی: فصل نهائی در بازی بزرگ بریتانیا در افغانستان"، دلیل این از هم پاشیدن نفوذ بریتانیا را توضیح می دهد.
در اگست سال 1947 ، بریتانیا نفوذ بی نظیری در سیاست های افغانستان و روابط بین المللی اش داشت. کارخانه های سلاح سازی بریتانیا اردو و نیروی هوائی افغانستان را تجهیز می کرد، یارانه های بریتانیا به تمویل ماشین حکومت افغانستان کمک می نمود، و حضور امپراتوری بریتانیا در هند این کشور را در برابر بلند پروازی های شوروی در آسیا حفاظت می نمود.چنین وضعیتی در هیچ جائی بهتر از سفارت بریتانیا به نمایش در نمی آمد. این سفارت به دستور لارد کرزن وزیر خارجه بریتانیا جهت نمایندگی از قدرت و حیثیت استعمار(راج) بریتانیا بعد از استقلال افغانستان در سال 1920 در یک ساحه 25 ایکر در سه کیلومتری بیرون از شهر کابل اعمار شده بود. گفته می شود که وی حکم داده بود که سفیر بریتانیا باید« شخصی با بهترین محل رهایشی در آسیا» به بزرگی قرارگاه دو کندک و یا بیشتر در گذرگاه خیبر باشد. سفیر بریتانیا گفته وی را اجرا نمود. افغانستان در سال 1919 شاید استقلال خود را از بریتانیا گرفته بود، اما مقر هیئت دپلوماتیک جدیدش به همکان اعلام نمود که بریتانیا هنوز در آنجا در کار است.
با اینهم در سال 1950 دیدگاه بریتانیا در امور افغانستان دارای وزنه اندکی بود. حکومت افغانستان جهت به دست آوردن پول، سرمایه گذاری اقتصادی و اسلحه به ایالات متحد امریکا و دیگران مراجعه نمود، این درحالیست که سفارت بریتانیا دیگر یک واقعیت غیر تاریخی گردیده بود. در عین زمان بسیاری تخم های که کاشته شده بودند، به تاریخ پرجنجال بعدی کمک می کردند. ببینیم چه اتفاق افتاده بود؟
نقطه عطف استقلال هندوستان در شب 15/14 اگست 1947 وتشکیل دو دولت جدید هند و پاکستان بود. قبل از این تاریخ افغانستان از روابط نسبتاً منحصر به فردی با بریتانیا برخوردار بود. بریتانیا در بخش بیشتر قرن نزدهم تلاش می نمود تا مرز شمال غربی امپراتوری اش در هندوستان را با استفاده از افغانستان به مثابه یک دولت حایل، در برابر توسعه جوئی روسیه در آسیای مرکزی در دوران به اصطلاح بازی بزرگ محفوظ نگهدارد. دو تلاش بریتانیا برای جذب افغانستان به امپراتوری بریتانیا با شکست های شرم آوری ناکام شد. دریک معاهده که در سال 1880 بعد از جنگ دوم افغان و انگلیس منعقد شد، بریتانیائی ها توافق نمودند که به امیر افغانستان یارانه یا مستمری سالانه بپردازند و او بر امور داخلی اش کنترول داشته باشد، در برابر آن بریتانیا حق داشته باشد سیاست خارجی افغانستان را کنترول کند.
این به سود هردو جانب بود؛ امیر به منابع مالی برای تحکیم نهاد های دولتش به شمول اردو و تسلط اراده اش بر سرتا سر کشور پادشاهی اش نیاز داشت و بنابراین، اطمینان بریتانیا که حاکمیت ارضی افغانستان را علیه روسیه تضمین می نماید، امر با ارزشی بود. در عین زمان برای بریتانیا، یک دولت افغان قوی و با ثبات، مرز شمال غربی امپراتوری بریتانیا در هند را محفوظ نگه می داشت. این امر هنگامی تقویت گردید که سر مارتیمر دیورند در سال 1893 توافق نمود که قلمرو افغانستان را در امتداد خط به اصطلاح دیورند، محدود گرداند. تشکیل اتحاد شوروی بعد از انقلاب روسیه در سال 1917 و استقلال افغانستان در سال 1919 اساساً این اصول مرکزی مناسبات وابستگی متقابل را تغییر نداد.
در جریان استقلال هندوستان، افغانستان خواست تا تعهد بریتانیا برای حفاظت این کشور در برابر توسعه جوئی شوروی ادامه یابد. آن ها که شاهد اشغال اروپای شرقی و شمال ایران بعد از جنگ جهانی دوم بودند، نگرانی داشتند که بعدش نوبت ایشان خواهد بود. در 22 سپتمبر، پنج روز بعد از استقلال هندوستان ارنیست بوین وزیر خارجه بریتانیا، به افغان ها مجدداً اطمینان داد که امنیت کشور شان در برابر اتحاد شوروی هنوز برای بریتانیا دارای نهایت اهمیت است، اما عامل دیگری را برآن علاوه نمود و آن اینکه بریتانیا اکنون به شدت کار خواهد نمود تا هند و پاکستان را تشویق نماید تا این مامول را تامین نمایند. افغان ها به تناقضی در موضع بریتانیا پی بردند و دچار نگرانی شدند. آن ها دچار شگفتی شدند و از خود سوال کردند که تا چه حد بریتانیای کبیر می خواهد مسئولیت امنیتی اش را به هند و پاکستان انتقال بدهد، و اگر چنین است، آیا آن ها می خواهند به حفاظت از منافع افغان ها ادامه بدهند، به ویژه در هنگامی که امور شان با پاکستان از آغاز بد شروع شده بود.
سیاستی با خطرات زیاد
حکومت افغانستان استقلال هندوستان را فرصتی دانسته و ادعای تاریخی اش را در مورد قلمرو های قبایل پشتون در امتداد خط دیورند به شمول صوبه شمال غربی و شهر پیشاور مجدداً مورد تاکید قرار داد، این مناطق همه بخشی از پاکستان بودند. آن ها تقاضا می نمودند که باشندگان این مناطق باید اجازه یابند تا تصمیم بگیرند که یا به افغانستان، یا به پاکستان بپیوندند و یا اینکه منطقه خود مختاری را تشکیل دهند که پشتونستان نامیده می شود. بعداً در خزان همان سال افغانستان تنها کشوری بود که در ملل متحد درخواست عضویت پاکستان را رد نمود. این سیاستی بود با خطرات زیاد. افغانستان که برای انتقال مال التجاره ازطریق هند برتانوی و اکنون پاکستان وابسته بود. هرگاه روابط با پاکستان روی مساله پشتونستان برهم بخورد و مرز مسدود گردد، آن ها مجبور می شوند برای اکمال مایحتاج شان به اتحاد شوروی مراجعه کنند. چنین خطراتی زیاد بودند، ناگزیر آن ها برای حل این معضل به بریتانیا مراجعه می کردند.
با وجود این، آن ها محاسبه غلط داشتند. بریتانیا پس از شش سال جنگ، نه ظرفیت و نه اراده کمک را داشت. آن کشور 3.8 میلیارد پوند استرلنگ مقروض بود و تعهدات بین المللی اش بیش از حد بود. دپلومات های بریتانیائی در گیر مباحثات شدیدی با ایالات متحد امریکا و اتحاد شوروی در مورد کمک به چهارچوب راه حل صلح آمیز با آلمان، ایتالیا، اطریش و جاپان بودند. اردوی بریتانیا بخشی از نیروی اشغالگر در آلمان و اطریش بود و در مصر، لیبیا، قبرس، سومالی لند، سودان، شرق دور و جمیکا توظیف شده بود. آن ها همچنان اردوی یونان را در جنگ داخلی یونان و ترکیه را علیه تاخت و تاز شوروی کمک می کردند و می کوشیدند صلح در فلسطین را مطابق به قیمومیتی حفظ کنند که بعد از جنگ جهانی اول در خاورمیانه داشتند. در راس همه این ها حکومت همچنان مدیریت انتقال قدرت به دولت های تازه استقلال یافته هند و پاکستان ، برما(میانمار) و سیلون ( سریلانکا) را به عهده داشت.
خطر کمونیسم
درعین زمان، حوادث در صحنه بین المللی چرخش جدیدی گرفته بود. در سال 1947 بریتانیا و ایالات متحد امریکا از آن ترس داشتند که اکنون جهان با خطر جدیدی رو به رو می باشد. راه پیمائی پیش رونده جنبش کمونستی ظاهراً جهان آزاد را تهدید می نمود. این تهدید از اشغال اروپای شرقی توسط اتحاد شوروی گرفته تا پیشروی کمونیسم در فرانسه، ایتالیا و جنوب شرق آسیا را در بر می گرفت و نفوذ ماوتسی تونگ در چین در حال افزایش بود.
در اوایل 1947 بریتانیا اعلام نمود که از یونان و ترکیه بیرون می رود تا خود را از دو تعهد سبکدوش گرداند و رئیس جمهور ترومن اعلام نمود که ایالات متحد امریکا از این به بعد در سطح جهانی « از آن مردم آزادی حمایت می کند که علیه انقیاد توسط اقلیت های مسلح و یا فشار خارجی مقاومت می کنند.» در خلال یک سال این اختصاص منابع بریتانیا در سطح گسترده تر تمدید یافت، انتقال مواد غذایی و نیازمندی های اساسی از طریق هوائی به برلین، پس از قطع راه زمینی توسط اتحاد شوروی صورت گرفت. درماه اپریل 1949 پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) امضا شد و شش ماه بعدتر، نیروهای بریتانیائی و امریکائی به سمت کوریای جنوبی سوق یافتند تا تهاجم از شمال را پس زنند که از حمایت اتحادشوروی برخوردار بود.
بنابراین، بریتانیا نمی توانست به سهولت از عهده یک تعهد سیاسی، مالی و نظامی اضافی برآید، مگر اینکه افغانستان هنوز اولویتی در سیاست خارجی اش باشد. در اینجا دو سوال مهم وجود داشت: نخست اینکه آیا در حال حاضر افغانستان جداً مورد تهدید اتحادشوروی قرار داشت، اگر آری، آیا کشورهای دیگر مانند پاکستان و هند نقش بریتانیا را به عهده خواهند گرفت، زیرا هرگاه افغانستان بی ثبات می گردید و به دست روس ها می افتاد، آن ها بیشتر متضرر می شدند ؟ ایالات متحد امریکا یک گزینه دیگر بود، اما به زودی به مثابه یک کشور دور از دسترس رد شد، زیرا به تازگی در سال 1943 سفارت اش را در کابل افتتاح نموده بود و فاقد دانش گسترده بریتانیا از امور منطقوی بود. یک سوال نا نوشته سوم نیز وجود داشت و آن اینکه آیا امکان آن وجود داشت که بریتانیا بدون آنکه حیثیت و موقعیت اش و در راس همه نفوذش را از دست بدهد، محترمانه و با وقار بیرون برود
وقتی که بریتانیائی ها سیاست شوروی را بررسی کردند، به این نتیجه رسیدند که شوروی سود اندکی از تهاجم به افغانستان دارد و چالش های مشابهی را تجربه خواهد کرد که بریتانیا از تهاجم و اشغال این کشور در قرن نزدهم متقبل شده است. علاوه براین، غیر محتمل است که کمونیسم شوروی در بین جمعیت عمدتاً بی سواد، غیر متشکل و روستائی افغانستان اشاعه یابد. سفارت شوروی در کابل را می شد همچون سنجه ای برای نیات اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در نظر گرفت، بر چنین مبنائی فقدان فعالیت نسبی آن در این دوره بیانگر آن بود که هیچ برنامه قریب الوقوعی در پیش رو نیست. وقتی که همه این مسائل بررسی شدند، انگلیس به این نتیجه ظاهراً ساده رسیدند که پاکستان و تا اندازه ئی کمتر هند این نقش را بر دوش خواهند گرفت. متاسفانه آن ها درک نمی کردند که روابط بین افغانستان، پاکستان و هند به زودی مسموم خواهد شد و چه طور به سرعت ظرفیت خود آن ها برای اعمال نفوذ بر سیر رویدادها فرسایش خواهد یافت.
اعتبار از دست رفته
تا دو سال دیگر دپلومات های بریتانیائی کوشش به عمل آوردند، اما در حل مناقشه پشتونستان ناکام شدند. سرانجام در ماه جولای 1949 در مجلس عوام اعلام نمودند که پاکستان دولت وارث مناطق قبایلی بریتانیا است، نه افغانستان. از آن به بعد بریتانیا اعتبارش را به مثابه یک جانب مذاکره امپراتوری نزد افغان ها از دست داد و تا امروز خط دیورند به حیث یک منبع مشاجره در مناسبات افغانستان و پاکستان باقی مانده است. به مثابه نخستین مورد از موارد مشابه دیگر، افغانستان به زودی در اوایل سال های 1950 هنگامی بهای سنگین به این سیاست اش پرداخت که پاکستان مرزش را برای واردات مواد نفتی به افغانستان مسدود نمود.
درعین زمان، تسلیمدهی آن تسلیحات اضافی در زرادخانه های هند برتانوی به زودی ناکام شد که در یک قرارداد سود آور در سال 1946 وعده داده شده بود به افغانستان داده می شود. هند پس از کسب استقلال صدور تسلیحات بیشتر را از ترس این رد نمود که مبادا در مسیر راه افغانستان به دست پاکستان بیفتد و علیه خود آن ها به کار رود. وایت هال و یا به عبارت دیگر حکومت بریتانیا از اقدامی خود داری نمود و متقاعد نگردید که افغانستان یک اولویت در سیاست خارجی بریتانیا می باشد. هنگامی که فرصت های آموزش نظامی دانشجویان افغان در هند محدود گردید، وزارت هوانوردی به دلیل هزینه آن از آموزش دادن به آن ها(دانشجویان افغان) در بریتانیا خودداری نمود. اگرچه وزارت خارجه بریتانیا به همنوائی اش با تقاضای مکرر افغان ها برای اعطای قرضه به آن ها در جهت کمک به حل چالش های اقتصادی ادامه داد، وزارت دارائی بازهم به آن جواب "نه" داد. ازنگاه آن ها دلیلش آن بود که در آن کدام سود تجاری وجود نداشت. سرانجام بریتانیائی ها مجبور گردیدند که پای شان را بیرون بکشند و بگذارند تا امریکائی ترتیب قرضه را در سال 1949 اتخاذ نمایند. این قرضه مشروط به اکمال یک قرار داد تجارتی امریکائی ها برای آبیاری وادی هلمند بود که نزدیک بود حکومت افغانستان را ورشکست گرداند.
در سال 1950 تلاش های بریتانیا برای هدایت یک انتقال آرام به نظم نوین جهانی در آسیای مرکزی در سال های اول جنگ سرد، مندرس شده بود و اعتبارش نزد افغان ها به طور برگشت ناپذیری از بین رفته بود. از آن به بعد ظرفیت چیزی اگر باقی مانده بود، برای تاثیر گذاری بر حوادث آینده نقش حاشیه ئی داشت. در عین زمان افغان ها شروع به چارچوب بندی مجدد برای اتحاد های بین المللی شان نموده بودند، و بریتانیا را از این طرح بیرون گذاشته بودند. مرز طولانی این کشور با اتحاد شوری به طور اجتناب ناپذیری این کشور را پیوسته به طور عمیق تری به رقابت بین اتحادشوروی و ایالات متحدامریکا فرو می برد. افغان ها می کوشیدند ایالات متحد امریکا و شوروی را یکی در برابر دیگر به بازی گیرند و از خصومت بین هند و پاکستان به نفع خود استفاده کنند. در سال های 1950 آن ها موافقت نامه تجاری با اتحاد شوروی بستند تا وابستگی شان را از طریق پاکستان کاهش دهند و یک پیمان دوستی با هند امضا نمودند که به طور موثری پاکستان را در محاصره همسایگان "دشمن" قرار دادند. سرانجام ایالات متحد امریکا تصمیم گرفت که در جنگ سرد از پاکستان حمایت نماید، نه از افغانستان و این امر دروازه را به روی نیکیتا خروشف نخست وزیر اتحاد شوروی باز گذاشت تا در سال 1955 معاملات هنگفت تسلیحاتی و تجاری را با افغانستان امضا نماید.
سفارت بریتانیا در کابل نیز بخشی از این ماجرا بود، چنانکه نخست هند و بعداً پاکستان کوشیدند آن را متصرف شوند ، زیرا این ساختمان توسط حکومت بریتانیا در هند اعمار و حفظ گردیده بود، نه لندن. بین سال های 1947 و 1950 دیپلومات های بریتانیائی و وزارت خارجه در برابر از دست دادن این آبده قدرت امپراطوری قرار گرفته بودند و می کوشیدند به هرقیمتی آن را نجات دهند.وقتی که قدرت واقعی بریتانیا رو به زوال بود، چه بهتر آنکه این واقعیت را با حفظ این نماد و تجسم عظمت و حیثیت گذشته پنهان نمود.
سرانجام سفارت تا سال 1994 در دست بریتانیا ماند، اما نه از طریق مانور های ماهرانه دیپلوماتیک بلکه در نتیجه برهم خوردن روابط پاکستان و هند ( در سال 1989 هنگامی که امنیت کابل برهم خورد، بریتانیا آنجا را ترک گفت، اما کارمندان سفارت دپلومات هائی بودند که از اسلام آباد بدانجا می آمدند). اکنون در آن سفارت پاکستان قرار دارد، در حالی که سفارت کنونی بریتانیا نزدیک به ناحیه قرار دارد که نخستین قرارگاه نظامی بریتانیا در کابل در سال های 1830 قرار داشت و از همان جا بود که اردوی بریتانیا شروع به عقب نشینی شرم آور در سال 1842 در جریان جنگ اول افغان و انگلیس نمودند.