شرحی از ویرانی بلخ توسط چنگیز بروایت ابن بطوطه وایمیل ریبیچکا

 

بلخ تا پیش از حمله چنگیز یکی از شهرهای تاریخی ومعروف ومرکزمهم سیاسی واقتصادی کشور درشمال هندوکش بود. در سال ۶۱۷ ق = ۱۲۲۰ چنگیز آنرا مثل سایر شهرهای آسیای میانه ویران کرد وپس از آن تایک قرن بعد یعنی تاربع اول قرن هشتم هجری همچنان ويران بوده است

ابن بطوطه سیاح المغربی درسال( ۷۲۶ ق = ۱۳۲۵ م) از راه ترمذ به بلخ سواره عبور کرد و آنجا را همچنان ويران و غير مسکون يافت. وی در اين مورد ميگويد : « رود خانه جيحون را گذشته بسوی بلخ حرکت کرديم ، يک روز و نيم در بيابان شن زاری راه رفتيم تا به بلخ رسيديم . بلخ بکلی ويران شده بود ، ليکن منظره شهر چنان می نمود که گوئی هنوز آبادان است ۰ چه بناهای اصلی کاملاً مستحکم بوده اند. و اين شهر بسيار وسيع و پر جمعيت بوده و آثار مساجد و مدارس آن تا کنون هم پا بر جا ی است . نقوش پايه های عمارات غالباً لاجورد ميباشد. ميگويند لاجورد مال خراسان است از کوهستان بدخش ( بدخشان ) بدست می آيد و ياقوت بدخشی هم از همان جا بدست می آيد و عوام آنرا «بلخش» (بدخشی ) تلفظ ميکنند. بلخ را چنگيزخان خراب کرد . چنگيز تقريباً يک سوم مسجد شهر را به طمع گنجينه يی که ميگويند زير يکی از ستونهای اين مسجد نهفته بود ، ويران کرد و مسجد از بهترين و وسيع ترين مساجد دنيا بوده و اگر چه با مسجد رباط الفتح المغرب از حيث بزرگی ستونها شباهت دارد، ولی مسجد بلخ زيباتر از آن است.» (سفرنامه ابن بطوطه ، ترجمه محمدعلی موحد چاپ۱۳۴۸ تهران ، ج ۱ ، ص ۴۳۱)

مولف گنج دانش(جغرافيای تاريخی شهرهای ايران) ،محمدتقی خان حکيم مدعی است که :در تاريخ بلخ مسطور است که وقتی [روزگاری] آباديها و معموری بلخ بقدری رسيده بود که در نفس شهر وقراء دور شهر ۱۲۰۰ جا نماز جمعه ميگزاردندو ۱۲۰۰ حمام کدخدا پسند داشت. ازخواجه ابونصريکی از اعاظم بلخ روايت می شود که در زمان يورش چنگيز خان ، پنجاه هزار کس از سادات و مشايخ و موالی در بلخ تقسيم بودند. چون چنگيز خان از آب آمويه از معبر ترمذ گذشت ، جمهور مشاهير با تحف و پيشکشی و امتعه فراوان به استقبال شتافتند و اظهار بندگی کردند، ولی چون سلطان جلال الدين خوارزمشاه زنده بود وعلم مخالفت ومناقشت می افراخت ، چنگيزخان برانقياد اهالی بلخ اعتماد ننموده ، فرمان داد تا مردم به اسم شماره از شهر بيرون آمدند و ايشان را برلشکريان تقسيم نمود، برنا وپير را به قتل آوردند و از عمارات و ابنيه عاليه اثری باقی نگذاشتتند(گنج دانش، محمدتقی خان حکيم ، چاپ ۱۳۶۶ تهران ، ص۲۴۵)

اين مؤلف از قول ابن بطوطه نوشته ميکند که از دور هرکه بلخ را می بيند بواسطه استحکام قديمه آن گمان ميکند که اين شهر آباد وداير است و ليک از اين ابنيه عاليه جز خاک توده هايی چيزی برجای نمانده که عده قليلی از مردم درآن زندگی ميکنند. مگر در قديم الايام شهر بلخ بزرگتر از جميع شهرهای ترکستان بوده است. از مسجد و مدارسی که باقی است ، عظمت شهر پيداست. ولی چنگيز خان بلخ را بکلی ويران وآهالی را قتل عام کرد و دو ثلث مساجد و مدارس آن را منهدم نمود. مسجد جامع آن را ويران ساخت که وسيعترين وبهترين مساجد دنيا بود و علت آن اين بود که به وی گفته بودند که در زير يکی از ستونهای مسجدی گنجی نهفته است ، چنگيز به طمع پيداکردن آن گنج همه مسجد را زير و روی کرد.

ابن بطوطه روايت ميکند که شخصی از اهالی بلخ به من گفت که : زوجه داود يک از حکام بلخ، در عهد عباسی اين مسجد را از دارايی شخصی خوداعمار کرده بود. ميگويند خليفه را براهالی بلخ خشم گرفت و جريمه گزافی بر بلخيان خواله نمود و جمعی را برای وصول اين جريمه به بلخ فرستاد. وقتی ماموران وصول جريمه به بلخ رسيدند و فرمان خليفه به حاکم شهر عرضه داشتند، زنان شهر نزد زوجه داود بن علی حاکم بلخ رفتند و از او التماس رفع اين جريمه را نمودند. زوجه داود يکی از جامه های مرواريد دوزی مرصع خود را نزد مامور خليفه در عوض جريمه خليفه فرستاد تا مردم شهر معاف باشند.مامور جريمه که دانست آن جامه چندين برابر جريمه ارزش دارد ، آن را برداشت وبه بغداد رفت . خليفه همينکه چشمش به آن جامه افتاد و تفصيل را از زبان مامور خودشنيد گفت :چگونه زنی از من کريم تر و بر رعيتم رحيم تر باشد و به خلق از من دلسوزتر؟ مامور را به بلخ معاودت داد و امانت زوجه حاکم را رد نمود و يک ساله ماليات مردم را هم به مردم بلخ بخشيد. بعد از آن که بخشش خليفه را زوجه داود شنيد، از محصل پرسيد: آيا خليفه جامه را ديد؟ گفت : بلی. زوجه داود گفت: لباسی را که نامحرم ببيند، ديگر به چکار آيد، آن را فروخت و با پول آن اين مسجد را بناکرد، ولی يک ثلث قيمت جامه از مخارج مسجد زيادت آمد. دستور داد: بقيه پول را در زير ستونی پنهان کنند و هروخت خرابی به مسجد روی دهد، به مصرف رسانند. اينست که چنگيز برای يافتن آن پول به تخريب مسجد پرداخت وآن را ويران نمود.( همان ، ص۲۴۵)

ایمیل ریبیچکا :

ایمیل ریبیچکا افسراطریشی ،اسیری که درختم جنگ اول جهانی از چنګ روسها درترکستان فرارکرد وخود را به افغانستان رسانید و از ۱۹۱۵تا۱۹۲۰ درافغانستان بوده است در کتاب خود(درکشورخداداد افغانستان) در مورد برخورد بیرحمانه چنگیز با شهریان بلخ مینویسد:

«کمترشهری مانند بلخ با این همه خندق ها، سد ها ودیوارهای دفاعی محافظت میشد، اما برای چنگیزخان اقدامات دفاعی بلخ خنده آوربود. او یک هیات را به شهر فرستاده خواهان تسلی مدهی بلخ گردیده بود. بلخ که توانمندی های خود را بخوبی میشناخت، خواست چنگیزخان را رد کرده و فرستادگانش را از شهر بیرون کرده بود.دیری نگذشت که درهمان شب هجوم لشکر چنگیزخان آغاز شد. مانند پشکها یورش بران از خندق ها گذشتند، از سدها و دیوارها بالا می رفتند و اگرصدها تن از آنها درمیدان جنگ کشته می شدند، به زودی جای آنها دوباره پرمیشد. گلوله های آتشین یکی بعد دیگری داخل شهر پرتاب میشد. دیری نگذشت که مهاجمان ریسمانها و زینه های خود را بردیوار های شهر گذاشتند. باشندگان بلخ هنگام شفق درک کردند که مقاومت شان سودی ندارد و حالا وقت آن رسیده است تا خواستار ترحم وبخشایش شوند. چنگیزخان درحالی که بالای یک تخت طلائی نشسته بود فرستادگان شهر را به حضور پذیرفت. چنگیزخان به آنها دستور داد تا تمام باشندگان بلخ که میخواهند در امان بمانند به بیرون شهر جمع شوند تا آنها را دقیقاً شمارکنند. همگی لرزان ولی باروح پر از امید دستور چنگیزخان اجرا کردند. کودکان،مردان،ریش سفیدان و زنان که اطفال شیرخوار خود را در بغل گرفته بودند درصف های طولانی از خانه های شان بیرون شدند.

به امرچنگیزخان باشندگان شهر به گروه های هزار نفری تقسیم شدند و درمقابل هرگروه آنها یک گروه صد نفری متشکل از سربازان مسلح قرارگرفت. بعد شمارش خونین آغاز شد. سربازان به سرعت برق وظیفۀ خود را انجام دادند وهرکدام با ضرب شمشیرده تن را بی سر کرده بر زمین انداختند. این صحنه وحشتناک توأم با فریادها و ناله ها تنها چند دقیقه را در برگرفت و بعد بلخ دیگر زنده نبود. یک زن که میخواست کودکش را نجات دهد به سربازی میگوید که او از ترس چپاولگران یک مروارید قیمتی را قورت داده است. سرباز نا انسان به جای اینکه جواب بدهد، شکم زن را میدرد و در بین روده های او آنقدر با شمشیرش میزند تا مروارید بزمین می افتد. درحالی که میدان غرق خون است، مهاجمان وارد شهر میشوند. دارائی های مساجد وقصرها بیرون آورده میشود وکتابخانه ویران میگردد. به داخل خانه ها آتش می اندازند و به زودی بلخ بحری از شعله های آتش میگردد.شهر برای چندین روز می سوزد تا اینکه آتش دیگرغذائی پیدا نمیکند وخاموش میگردد. بعد جنگجویان وظیفه میگیرند تا دیوارهای شهر را که هنوز ایستاده بودند، ویران کنند. چنگیزخان تا زمانی که شهر با خاک یکسان نگردید، آرام نگرفت.» (درکشورخداداد افغانستان ، ترجمۀ رتبیل شامل آهنگ وسیدروح الله یاسر، سال۲۰۱۴ آلمان، صفحات ۲۷۴ تا۲۷۷)

پایان ۹/ ۱ / ۲۰۲۱