یاد داشت

افغانستان که به ازمونگاه رژیم های سیاسی مبدل شده است مصطلحات زیادی در شرح و توضیح حوادث در تخته مشق این سرزمین معمول گردیده که برخی جدید و بعضی در ادبیات سیاسی مروج بوده است .

جنگ :

جنگ علیه کفر (جهاد) که از تغیر رژیم شاهی به جمهوری آغاز شد ، جنگ ا ادی که بیشتر از جانب امریکایی ها در جریان جهاد بکار برده میشد ، جنگ میان تنظیمی ، جنگ تحمیلی ، جنگ برادر کشی ، جنگ برای منافع دیگران و بالاخره جنگ نیابتی .

صلح :

مصالحه واشتی ملی ، اتش بس ، اتش کم ، صلح سراسری ، صلح دایمی ، صلح بر مبنای قانون ، صلح بر اساس موافقه گروه های جنگی و قدرتهای خارجی ، صلح تحمیلی که نتبجه جنگ تحمیلی است ، تخفیف خشونت ،اجماع ملی ، منطقوی وجهانی .

چیزیکه در اسناد وبیانیه های رسمی تعریف نا شده باقی مانده است عوامل جنگ ، چالشها وفرصتها سر راه صلح با ذکر مراجع اکمال لوژستیکی ، مال وتسلیحاتی این جنگ دوامدار است . روی ملحوظات منفعتی مراجع جنگی این عوامل مسکوت گذاشته شده است . تا کنون بطور صریح در اسناد معتبر جهانی گفته نشده است که مرجع تمویل ، تسلیح وپرورش جنگ پاکستان بوده است و میباشد (اوازه است که ملل متحد پاکستان را در لست سیاه وارد میسازد ) برخی مراجع امریکایی مانند هنری کلنتون بعد از ختم وظایف رسمی افشاگری های کرده اند که اثرات ان چشمگیر نمیباشد .

دلتهای ۲۰ ساله افغانستان با تمام مظالمی که پاکستان در حق ملت ما روا داشته به ملل متحد رسمآ شکایت نکرده اند . پاکستان از یاران هفتاد ساله انگلستان وامریکاست وانها نمیخواهند و نمیگذارند که این دوست در خدمت داشته را بیازارند .

در مدت ۴۰ سال مقاطعی دست داد که میتوانست سر نوشت جنگ وصلح را یکطرفه سازد . بهانه هابرای اسباب وعوامل جنگ درین مقاطع برچیده شد مثل خروج عساکر شوروی از افغانستان ، رسیدن مجاهدین به قدرت ، شکست شر وفساد و سقوط طالبان که هر یک از جانبی بحیث عامل جنگ تبلیغ میگردید ، اما جنگ خاتمه نیافته به اشکال دیگر وبهانه های دیگر ادامه یافت تا اینکه کشور تحت اشغال امریکا دراورده شد .

حالا اشغالگر با جنگتده های طالب موافقتنامه امضاء کرده است ، هیئت های مذاکره کننده دولت وطالبان دور میز باهم می نشینند اما پهنای جنگ وکشت وخون وسعت بیشتر یافته است .

باید عوامل پنهان دوام جنگ عریان گردد واز جنگ تعریفی صورت گیرد که عوامل داخلی وخارجی انرا رسما بیان دارد .

زمانیکه امریکا از جنگ علیه تروریسم نام می برد گذشته است زیرا ان کشور با عوامل وعاملان تروریسم پیمان بسته انهارا پرستیژ جهانی داد . حالا دوام اشغال به معنی جنگ علیه تروریسم ویا دوام جهاد علیه کفر واشعال نیست . پس این چه نوع جنگ است و صلحی که برقرار گردد باعث چه تغیری در جامعه میگردد ؟

معمول چنین بوده که درختم جنگها حالت جدید به میان امده ، گذار از جنگ به صلح عقبگرد به شرایط وحالات جنگی نبوده است زیرا اسباب وعوامل جنگ از میان رفته حالت صلح امیز بر قرار میگردد ، وضعیت جدید به جامعه مجال حرکت بسوی پیشرفت ونو سازی رامیدهد ، دولت مستحکم میتواند بازدارنده حالت جنگی گردد .

اگر دولت افغانستان بتواند در تالاطم جنگ وترو یسم شدت یافته ثبات و اقتدار را حفظ نماید ، از ارزشهایرقانون اساسی پاسداری کند نه اینکه خود انرا پامال سازد ، از تقابل ارگانهای قدرت جلوگیری نماید ، فساد وعوامل نارضائیتی های گسترده را کاهش دهد ، با تدابیر معقول و متکی بر قانون جلو تفرقه را بگیرد وصف حامیان جمهوریت را گسترش دهد میتواند از موضع نیرو مند با جانب مقابل وارد تعامل سیاسی وصلح امیز گردد ..

یکی از مشکلات صلح در افغانستان عدم وجود تفاهم روی یک استراتژی مشترک میان سیاستمداران وروشنفکران است ، سیاستمداران دارای تاثیر در روند سیاسی با مراجع حارجی منطقوی وفرا منطقوی وابستگی دارند ، ایشان منافع خودی را بر منافع ملی برتر میدانند وبر طبق منافع انی ودور نمایی خارجی ها عمل میکنند ، این وضعیت اجماع ملی را دچار گسست ها و اسیب پذیری ها ساخته است . دولت درین مورد بحدی ناتوان است که پاکستان سران ورهبران تنظیمهارا بصورت رسمی در سطح تشریفات دولتی طور جدا گانه دعوت میکند و دور از اگهی مراجع دولتی وسفارت افغانستان مقیم اسلام اباد به انها هدایت و رشوت داده ایشان را ترغیب به عدم هماهنگی ملی در امر صلح میکند ، این نوع مداخلات اثرات نامطلوب بر تقارن سیاسیون در امر اجماع ملی و همنوایی با دولت بوجود اورده است .

در میان همه عوامل جنگ نمیتوان از سنتهای معمول میان اقوام وقبایل وملیتها غافل بود ، اجماع ملی میتواند تقارن لازم در مورد به میان اورد . این وظیفه دولت است که بحیث ارگان مرکزی قدرت محور تجمع همه گردیده از خطر عقبگرد جریانات جلو گیری نماید . اما دولت موجود در وضعیتی قرار ندارد که بتواند نقش یک دولت با صلابت را بازی کند .

از لحاظ سیاسی وتیوریک دولتی که بر خاسته از ارای شفاف مردم باشد ، ملی بیاندیشد ومستقل عمل نماید میتواند راهگشای صلح وثبات گردد اما با تاسف که از لحاظ عملی درا وضاع جاری مجاری مستقل اندیشی ،ملی گرایی ودموکراتیک سازی روند سیاسی کشوررا مسدود کرده اند . اشغالگران ودستیاران ۴۰ ساله شان نمیگذارند تشکلات سراسری ملی و دموکراتیک بصورت بنیادی شکل گیرد وبر بهبود اوضاع نقش ملی ووطنپرستانه بجا گذارد .

عده ای چشم امید به تغیرات ریاست جمهوری امریکا دوخته اند ومنتظر اند که انتقال قدرت از یک حزب به حزب دیگر چه تاثیری بر جنگ وصلح میگذارد .

در جنگ افغانستان هردو حزب جمهوری خواه ودموکرات از حدود منافع کشور شان دور حرکت نکرده اند . استراتژی ۵۰ ساله امریکا در مورد منطقه ما ساخته شده است ، شاید در برخی نحوه ها و تاکتیکهای کاری تغیرات به میان اید اما تعقیب ان کما کان ادامه می یابد ( پیشامد های تکان دهنده ای چون اثرات کرونا و پروبلمهای اقتصادی ناشی ازان ، بحران ریشه دار تبعیضات و بحرانهای سیاسی برخاسته از حوادث اخیر شاید اثرات دگرگون ساز بر تطبیق این استراتژی به میان ارد ) صلحیکه برقرار گرددخارج از اراده وکنترول ان کشور نمیباشد طوریکه اداره جنگ را با ابزارهای داخلی در اختیار دارد . برقراری احتمالی صلح وجریان صلح را نیز مدیریت نموده کشور از شر دسایس استخباراتی ان دور نمی ماند دست قدرتمندان مفسد ۲۰ ساله داخلی در سایه این استراتژی از شانه های مردم دور نمیگردد.