کارهای روزانۀ امیر آهنین

امیر در مورد کارهای روزمرۀ خود مینویسد: "پس از فراغت از شست وشوی و پوشیدن لباس، قهوه چی می آید و چای و نهار مختصری با خود می آورد و در ظرف تمام این مدت یعنی از زمان داخل شدن اطباء تا وقت فراغت از آنها، ایشیک آقاسی (وزیر دربار) و ناظر و منشی و یک دو نفر از اجزاء دیگر به طرف من نگاه میکنند و در دل خود میگویند زود باشید تا هر یک از ما کار های خود راعرضه بداریم. به جهت این فقره آنها را ملامت نمیکنم چرا که منشی ها باید جواب تمام مراسلات و مکتوبات آن روز را از من بشنوند و ناظر بروات اخراجات یومیۀ دولتی را به مهر برساند وتمام اطلاعات ادارۀ اخباریه را که بعد ازخوابیدن رسیده است، به من عرضه بدارند و ایشک آقاسی، صدها نفر را که عرایض آنها را باید رسیدگی نمایم یا آنها را به بعضی ماموریتها مقرر دارم در حضور بیاورد.

وهمین که بعد از اتمام صرف نهار مشغول کارمی شوم، چندین نفر از اجزاء و پسرهای خودم و نوکرهای شخصی به حضور می آیند که به جهت کارهای خود، دستور العمل بگیرند وهرغلام بچه که از اینها بسیار می باشند و اجزاء ادارۀ اخبار خفیه با عریضه جات اشخاص متظلم که استدعای داد رسی وعدالت از من دارند؛ در دست گرفته داخل اتاق میشوند وهمچنین اشخاص بسیاری که میخواهند متوجه کار آنها بشوم و نیز میخواهند که کار زیادی به جهت من تهیه نموده و اظهار سعی خود را بنمایند، اطراف من هجوم می آورند. هیچ یک از اهالی وطن من عشر زحمت مرا ندارند، تا وقت سحر[هر] روز مشغول کار هستم و [فردا] باز همان ترتیب قبل را معمول میدارم."( تاج التواریخ، ج۲، ص ۳۵۷)

امیر ادامه میدهد:"همیشه مایل بوده ام که شب و روز خود را کاملاً مصروف کاری داشته باشم و فقط چند ساعتی را صرف خواب مینمایم. و چون عادت طبیعت ثانوی پیدا میکند، طبع من عادی شده است، درحالتیکه ناخوش سختی هم باشم که نتوانم در بستر حرکت نمایم، بازهم برحسب معمول مشغول مطالعه و تحریر رسایل و سایر نوشته جات دولتی و اصغاء عرایض و تظلمات رعایای خودم و صادر نمودن دستورالعمل ها و احکامات می باشم....

تعجب است که هرچه بیشتر زحمت میکشم عوض آنکه خسته شوم بیشتر مایلم که مشغول کار بوده باشم. جهت اشخاصی که میخواهند بعضی تفصیلات وضع زندگانی مرا بدانند، اظهار میدارم که برای خواب وقت معین یا به جهت خوراک زمان مخصوصی ندارم. بعضی اوقات غذای من تا چندین ساعت در سفره جلو من میماند و خودم در تفکرات مستغرق بوده از غذا فراموش دارم. اکثر شبها مشغول مطالعه و نوشتن جواب مراسلات می شوم و سرم را بلند نمی کنم یا ملتفت نمی شوم که شب گذشته است و صبح نمودار شده است.

داکترها و اطباء به من میگویند که اشتغال لاینقطع علت کلی تمام امراض من است و چون خیلی زحمت میکشم وغذای خود را به اوقات معینی از روز و شب صرف نمیکنم. ولی جواب من اینست که عشق وعقل و حکمت هیچ وقت با همدیگر موافقت ندارند، چون من عاشق رفاهیت ملت خود می باشم، لهذا ملتفت خود نیستم، بلکه ملتفت رنج و زحمات رعایای خود می باشم و نمیتوانم متحمل اینها بشوم. کسانیکه هرگز عشق نداشته، نمیدانند که زحمات عشاق چقدر سخت و مطلوب میباشد. در طلب رفاهیت افغانستان هرچه آثار تغییر و ترقی مشاهده مینمایم، تندتر عقب آن می دوم. به مثل آنکه عاشق به عقب نقش پای معشوقه خود می رود.... "( تاج التوارخ،ج۲،صص ۳۵۴- ۳۵۵)

طرز کارامیر :

امیر میگوید: «کارهای که بجهت خود معین نموده ام وهر روز مشغول آن هستم، قرار ذیل است: " امورات وزارت خارجه، ادارۀ اخباریه (استخبارات)، کارهای پولیتیک، حسابهای خزانه، استنطاق مقصرین که متهم به خیانت به دولت و دیگر خیانت ها و تقصیرات می باشند، و مراجعه به احکام محاکمات پسرم (حبیب الله) و دیگر محاکمات حکام جزء، وتمشیت تمام امورات متعلق به ابتیاع اقسام ادوات حربیه و اشیاء به جهت کارخانجات، و دایر نمودن محاکمات جدیده، اصلاح قانون مملکت، اجراء اصطلاحات و دادن دستورالعمل به پسر خودم و سایر مامورین و امورات شخصی خانواده خودم، و نیز امورات تمام رؤسا و سرکردگان خارجی که در تحت حمایت من میباشند، امورات مهمانها و مستخدمین وغلام بچه ها.»( تاج التواریخ،ج۲، ص ۳۵۸)

امیر در اجراآتش با هیچکس مشورت نمیکرد، چون در میان اطرافیان خود هیچکس را هوشیارتر از خود نمی دید. واقعیت نیز تقریباً همین بود. امیر بصراحت میگوید:« دوبار با مشاوران و وزراء خود مشورت کرده ام وهردوبار از مشورت با ایشان پشیمان شده ام.

بار اول، در بخارا فرمانفرمای ترکستان مرا خواست و بمن گفت امپراتور روس میخواهد شما را ببیند. گفتم فردا بشما جواب میدهم، فردا از فرمانفرما خواهش کردم معذرتم را از رفتن به پطرزبورگ به عرض امپراتور برساند. فرمانفرما معذرت مرا به پترزبورگ گزارش داد و دستور رسید که خوب از سرکردگان افغان عکس گرفته بفرست. روز بعد نایب فرمافرما، مارا (سردار اسحاق خان و سردار محمد سرور خان و سردار عبدالقدوس خان وغیره را) به دکان عکاسی برد تا عکس ما را بگیرد. از من عکس گرفتند ولی سرکرده های من از گرفتن عکس خود انکار کردند و گفتند که "هرکس عکس خود را بگیرد کافر میشود. تا آنوقت من فکر میکردم همراهان من اندک عقلی دارند، ولی از این وقت دانستم که هیچ عقل ندارند " نایب فرمانفرما پرسید چرا همراهان شما عکس نگرفتند، جواب دادم آنها سرکردۀ هیچ طایفه ای نیستند و نوکرهای شخصی من استند. از آن پس هیچ وقت همراهان را طرف مشورت خود قرار ندادم،زیرا به دانائی آنها اعتقادی نداشتم.»( تاج ااتواریخ،ج۱، ص ۱۵۵)

بار دوم، در کابل بعد از احراز سلطنت، قیمت نان و آرد وغله درکابل گران شد و شکایت مردم بلند گردید، با وزرای دولت خود جلسه کردم و از آنها پرسیدم که برای جلوگیری از بلند رفتن نرخ غله چه باید کرد؟ جواب دادند که اگر غله فروشان از گوش به تختۀ دوکان شان میخ زده شوند در آنصورت نرخ غله پائین می آید. از آن روز باخود فیصله کردم که منبعد هرگز از وزرای خود در کار مملکت مشورت نگیرم.»( تاج التواریخ،ج۱، ص ۲۲۴)

امیر عبدالرحمن خان نمونه یی از رفتار وزرای خود را چنین شرح میدهد: « رسم دیگر این بود که وقتی خوانچه های شیرینی را به دربار می آوردند وزراء و صاحب منصبان به عوض اینکه منتظر قسمت باشند به طرف شیرینی ها تاخته خود را روی یک دیگر می انداختند که هرشخص عنفاً هر قدر بتواند شیرینی بردارد. اگرچه خیلی سعی کردم به آنها حالی نمایم این کار به جهت آنها و پادشاه آنها اسباب افتضاح است که مثل حیوانات وحشی در حضور او رفتار می نمائید، ولی به حرف من اعتنائی نداشتند. یک مرتبه در موقع عید از جنگیدن بین خود شان به جهت شیرینی آنقدر متغیر شدم که به سربازان قراول حکم دادم آنها را تا میتوانند بسختی بزنند، قدری محظوظ و قدری هم متاسف شدم که سرهای آنها شکسته و از ضرب چوب قراولها که به آنها زده بودند خون می ریخت، ولی این رفتار من در ختم عادت احمقانه و زشت شان مؤثر افتاد. » (تاج التواریخ،ص ۲۲۴)

وقتی ارکان دولت دارای چنین اخلاقی بوده باشند، پس می باید که امیر با چنین اشخاصی مشورت نمیکرد وخود همه امور را هرطور که صلاح می دانست به پیش ببرد.

خواندن خاطرات امبر عبدالرحمن خان واقعن جالب است و انسان را باخوارق عادات یک امیر زیرک و دور اندیش وسخت علاقمند به مدرنبزه گردن کشورش آشنا میسازد‌.

پایان ۱۹ /۲/ ۲۰۲۱