مردم فاریاب بازیچهٔ قوم گرایان جنایتکاراند

هلند، می ۲۰۲۱

اعتراض، راهپیمایی، مظاهره، اعتصاب، تحصن ونا فر مانی مدنی اشکال مسالمت آمیزی مبارزه سیاسی است که راه پیمایان، اعتراض کننده گان، مظاهره چیان و اعتصاب کننده گان نه تنها دولت متبوع خویش را از آنچه آنها در اداره واجرای قوانین کشور مطلوب نمیدانند آگاه میگردانند بلکه صدای خویش را به جهانیان نیز اعلام میدارند.

گاندی فقید با اجرای صادقانه، شفاف و عدم خشونت مبارزات اعتراضی و نافرمانی های مدنی منحیث مؤفقترین سیاستمدار جهان توانست کشور هند را از شر استعمار انگلیس وارهاند. او بنابر موجودیت خشونت لجام گسیخته، گروه های مسلح بی بند و بار، فساد گسترده و زد و بند های پنهانی سیاستمداران با انگلیس ها در سراپای جامعهٔ هند عقیده داشت که دیگر جای برای جنگ مسلحانه و چریکی در کشور وجود ندارد بناًهر حرکت اعتراضی باید مسالمت آمیز، عاری از خشونت، علنی، شفاف، صادقانه و بیان حقیقت باشد.

همچنان یورگن هابرماس Jurgen Habermas فیلسوف  و نظریه پرداز نامدار آلمان در آثار خویش به کرات در بارهٔ نا فرمانی مدنی توضیحاتی داشته و شاخص هایی را در این زمینه ارایه کرده است. او باور دارد که نافرمانی مدنی اعتراضی از نظر اخلاقی مشروع بوده که با وصف تآثیر باور ها، اعتقادات و علایق شخصی در آن منافع جمعی وعمومی جامعه را نیز بازتاب میدهد. این به این معنی است که در نافرمانی مدنی با آنکه عمدآ یکی از هنجار های حقوقی جامعه نقض میگردد اما فرمانبری و اطاعت از کل نظام و قوانین نافذ مراعات میگردد.

همچنان جان راولز Jahn Rawls  متفکر وفیلسوف امریکایی  که با نوشتن کتاب نظریه عدالت در باب فلسفه سیاست و اخلاق به شهرت جهانی رسید در باره اعتصابات و نافرمانی های مدنی در این کتاب چنین بیان میدارد: « نا فرمانی مدنی خود را در کنشی علنی، مسالمت آمیز و وجدانی اما بسیار معمولآ یا احتمالاً با هدف تغییر قوانین و یا تغییر سیاست در حکومت متجلی میسازد» او برای قابل توجیه بودن نا فرمانی مدنی سه پیش شرط میگذارد.

«-اعتراض و نافرمانی مدنی باییست در مقابله و یا بر علیه مواردی از بی عدالتی آشکار صورت پذیرد.

- همه امکانات قانونی دیگر که شانس پیروزی داشته قبلآ بکار گرفته شده باشد.

- اقدامات نا فرمانی مدنی نباید چنان ابعادی را بخود بگیرد که کار کرد نظم جامعه و قانون اساسی کشور را به مخاطره اندازد.»

راولز هم مانند گاندی، و هابرماس و سایرین در بارهٔ اعتراضات، راه پیمایی ها و نافرمانی های مدنی تآکید فراوان بر عدم خشونت و خشونت پرهیزی و قانون پذیری دارند و حتی عده از دانشمندان علم اجتماع نا فرمانی مدنی را بنام مبارزه مسالمت آمیز مطلق یا مسالمت جویی مطلق مینامند که هیچگاه با مردمسالاری و دیموکراسی در نقطه مقابل قرار ندارد. سایر پیشکسوتان علوم سیاسی و جامعه شناسان که در باره همه انواع مبارزات سیاسی خاصتآ در باره اعتراضات خیابانی، اعتصابات، نا فرمانی های مدنی  کاوش ها وتحقیقات گسترده انجام داده اند همه متفقآ به این نظریه هستند که  اعتراضات، اعتصابات ، مظاهره ها، میتینگ های سیاسی و همه نافرمانی های مدنی با شیوه های عدم خشونت، مسَولیت پذیری، محدود تا سرحد رعایت نظم جامعه، مواد قانون اساسی و با ارایه بدیل های سازنده برای اکثریت اتباع کشور باشد.

اما آیا در (اعتراضات و نافرمانی های مدنی) ولایت فاریاب که با صحبت تحریک آمیز عنایت الله بابر فرهمند غلام بچهٔ دوستم معاون شورای عالی مصالحه در قبال تقرر قانونمند والی ولایت فاریاب و تماس تیلفونی توهین آمیز و تهدید آمیز عبدالرشید دوستم مبنی بر مخالفت با این تقرر و صدور فرمان جنگ با ادارهٔ دولت اصول اعتراضات مدنی مراعات شده است؟

در شورش ولایت فاریاب که تصاویر ویدیویی آنرا جهانیان مشاهده کردند دیده میشود که شورشیان به فرمان تیلفونی دوستم با سلاح های ثقیل و خفیف به سرک های شهر میمنه برآمدند وفعالیت ادارهٔ حکومت محلی را مختل ساخته و با شعار های ضد حکومت مرکزی و قومگرایانه دولت را تهدید کردند که از دوستم جنایتکار امر فیر بر والی جدید التقرر و همراهانش را نیز داشتند.  

نگاهی  گذرا به زنده گی پنج دههٔ اخیردوستم بوضاحت میرساند که این زخم ناسور افغانستان تا کنون چندین مرتبه بصورت بالفعل و بالقوه کشورما را تا سرحد تجزیه پیش برده و خاینانه نظام سیاسی مرکزی کشور را به دستور بیگانگان سرنگون ساخته است. و با اتحاد های نامقدس زمینه ساز جنگهای خونین تا سرحد نسل کشی و ویرانی های کامل شهر ها و روستا های کشور ما شده است. این عنصرمعلوم الحال استخباراتی که دیروز به دستور مستقیم استخبارات روس بمنظورچاق ساختن مخاصمات قومی، زبانی، سمتی درعوض تلاش برای تأمین امنیت محل بود و باش خود و افراد زیر امرش که در آنزمان بیشترین مناطق اش در تصرف جهادگرهای ساخت پاکستان قرار داشت، افراد و دزدان مسلح  خویش را به ولایات کابل، ننگرهار، قندهار، خوست، پکتیا و پکتیکا فرستاده و با ظلم، چور، چپاول، تعرض به جان، مال و ناموس مردم تخم نفاق را در میان باشنده گان کشور پاشید، خاطرات چنگیز را در اذهان مردم بیدار ساخته وبحران اعتماد را در جامعه مستولی ساخت. او همواره تلاش داشته تا پدیدهٔ منفور حاکمیت ملوک الطوایف و قوم گرایی را که پیوسته مسبب و محرک جنگهای خانمانسوز قومی در کشور ما بوده است زنده نگهدارد. به قول پتروس پتروس غالی ششمین سرمنشی سازمان ملل متحد امنیت جهانی به علت گسترش و تشدید منازعات قومی  پس از پایان جنگ سرد در معرض تهدید بالفعل قرار دارد. پتروس غالی در گزارش به مجمع عمومی سازمان ملل متحد در زمان تصدی اش اعلام کرد که بعد از ختم جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۹۳ در جهان ۱۲۷ جنگ بوقوع پیوسته است که اکثریت آنها بر پایه اختلافات قومی بود و اکثر کشور های جهان از این مصیبت خانمانسوز درامان نبوده اند.

بر اساس مطالعات جامعه شناسانه تد رابرت گور  Ted Robert Gurr  جامعه شناس امریکایی  که مطالعات فراوان در زمینه منازعات قومی در جهان انجام داده است در کتاب خویش بنام " مردم علیه دولت ها" مینگارد: طی سالهای ۱۹۹۳ – ۱۹۹۴ (۵۰ ) جنگ  و منازعه قومی در جهان که اهداف جدایی طلبانه و خود مختاری را عنوان کرده بودند و در حقیقت برای بی ثبات سازی مناطق استراتیژیک دنیا رخ داد که عده از آنها به کمک خارجیان و مداخلات مستمر خارجی به استقلال رسیدند. در نتیجه این جنگهای قومی ۴ چهار میلیون نفر کشته، هفت میلیون نفر زخمی و معیوب و بیست و هفت (۲۷ ) میلیون نفر آواره شدند. این بود خسارات انسانی جنگهای قومی طی کمتر از دو سال از اینجا سایر خسارات اقتصادی، اجتماعی و روانی را شما خود میتوانید حدس بزنید.

بنآ تعارضات قومی، زبانی و محلی که در کشور ما دوستم و امثال وی چون لطیف پدرام و سایرین آنرادر چهل سال اخیر به دستور بیگانگان مشتعل نگهداشته و هزاران انسان این سرزمین را زیر همین نام بقتل رسانیده و هستی مادی و معنوی کشور ما را نابود ساخته اند، یکی از فراگیر ترین و خشن ترین نوع تعارضات  و اختلافات بشری است که در نتیجه آن تا کنون چندین بار قتل عام مردم تا سرحد نسل کشی، و پاکسازی های قومی در گوشه و کنار کشور ما راه انداخته شده است.

ولی با کمال تأسف در نبشته های عدهٔ از همکاران چپ نمای روسی مشرب موصوف که در بغاوت وکودتای ضد حکومتی وی در سال ۱۹۹۲ نیز باوی همراه بودند این بغاوت و و فعالیت ضد دولتی و غیر قانونی این جنایت کار قرن را (اعتراضات مدنی مسالمت آمیز، سدمقاومت علیهٔ طالب، اعتراض علیهٔ حاکمیت تمامیت خواه) عنوان میکنند. در حالیکه انتشار مکالمهٔ تیلفونی دوستم  مبنی بر شوراندن مردم ولایت فاریاب و افراد مسلح مجهز با سلاح تقیل و خفیف بر ضد حکومت، فحش و دشنام وی عنوانی رئیس جمهور و امر فیرش به نیرو های دولتی و والی جدید التقرر همه و همه بوضاحت میرساند که این یک عمل بغاوت کودتاگرانه بر ضد حکومت بوده و نتایج آن تشدید مخاصمات قومی، سمتی و زبانی  در کشور میباشد و در شرایط کنونی زمینه را برای یک جنگ تمام عیار قومی میان مردمان کشور مساعد ساخته و کشور را به سمت تجزیه سوق میدهد.

در شرایط حاضر کشور ما با آنکه دولت مرکزی در وجود عناصر فاسد تنظیمی و افراد وابسته به مافیا ها و بیگانه لنگ و لنگان ادارهٔ کشور را در دست دارد و از جانب امریکایان، پاکستانیان و غلام بچگان طالب اش شدیداً تحت فشار مضاعف قرار دارد، با همه کاستی ها، ضعف ها، نواقص و لنگش هایش باید نقش محوری را در تمام عرصه های ادارهٔ کشورداشته باشد، مردم و این آقایون که دوستم جنایت کارو حرکات مُخَرِب کودتایی اش را تأئید میکنند باید به این درک سالم برسند که همهٔ باشنده گان کشور براساس یک قرار داد نا نوشته امنیت، رفاه، آزادی های مدنی و تمام نیازمندی های شان را مدیون دولت اند. رفع بحران اعتماد موجود در کشور در لایه های مختلف اجتماعی و ایجاد فضای اعتماد متقابل میان گروه های سیاسی و اجتماعی یکی از راه هایی است که بحرانات پروسه ملت شدن را در کشور ما کاهش میدهد. با وصف نارسایی های ساختاری در ادارهٔ دولت هم اکنون نماینده گان تمام ساختار ها و لایه های اجتماعی در کلیه سطوح اداره و رهبری وجود دارند و این امر بیانگر حضور فعال همهٔ مردم در اداره میباشد. پس نباید مردم ما از این بیشتر فریب دسایس سود جویان و جنایت کاران قومی چون دوستم و پدرام را بخورند که گویا یک قوم دیگران را حذف میکند!!؟؟

فهم این مسئله که یگانه مرجع وصل مردمان کشور در زیر چتر فرهنگ ملی تنها با آگاهی مردم برای دفاع از حاکمیت ملی میباشد نه گرفتن دستور از هر دزد، رهزن، اوباش و عناصر استخبارات خارجی کاریست بسیار بزرگ وملی بخصوص در جامعه چند قومی ما که در تار و پودش خارجیان رخنه و سرمایه گذاری کرده اند و هر آن از سرمایه گزاری هایشان امید ثمر را دارند کار آسان نیست. این کار دشواری های فراوان دارد و مستلزم فدا کاری های فراوان میباشد. هر آن احتمال بحران های بسیار عمیق در کشور متصور است. تحلیل گران کشور های متخاصم مخصوصآ کشور های همسایه این مسئله را بخوبی میدانند.

به تمام نخبگان و آگاهان امور کشور ما  لازم است تا  این باریکی ها را درنظر داشته باشند زیرا کاهش و تضعیف کنترول دولت بر اکناف کشور، نیرو های اجتماعی، قوماندانان محلی و نیرو های مسلح تنظیم های جهادی سابق و رؤسای محلی مستقیمآ متناسب به قوت گیری قوم گرایان و ملوک الطوایف در کشور بوده وچون این بازیگران قومی  زیر چترحمایتی قدرت های بزرگ و همسایگان میباشند میتوانند تهدید جدی برای تمامیت ارضی کشور قرار گیرند که آنگاه پشیمانی سودی ندارد.

تیزس دیگری که قوم گرایان از آن بهره میبرند همانا مسئله حذف اقوام و هویت های محلی از جانب قوم (حاکم) است. که پیوسته بوسیله آن مردم را فریب میدهند. این هرگز نمیتواند حقیقت داشته باشد زیرا در شرایط کسب هویت ملی یا ملت واحد این همه مردم کشور یا همه باشنده گان این سرزمین بنام افغانستان است که بحیث ملت واحد افغان هویت میداشته باشد که از صورت ها و اشکال هزاره – تاجک – ازبک – پشتون – ترکمن – پشه ای – بلوچ – نورستانی – ایماق – عرب – قزل باش – قرغز – براهویی و غیره متشکل گردیده است، محتوی هویت ملی است که منافع همه ملت را بر آورده میسازد. با در یافت هویت مشترک ملی نه تنها کسی در این کشور  حذف نمیشود بلکه با قوت بیشتر منافع ملی را که منعکس دهنده منافع همه اقوام ساکن در کشور میباشد تآمین میکند و از استحکام بیشتر در سطح ملی، منطقویی وبین المللی برخوردار میگردد.

شعار دیگری که نیرو های قوم گرا و نفاق افگن به شدت آنرا در میان اعضای و هواداران خود مطرح میکنند این است که آنها  قربانی سیاست های تبعیضی شده اند، که این شعار احساسات بر انگیز از یکطرف درجلب طیف های بیشتر اعضآ و هوادار  به آنها کمک میکند و از طرف دیگر رهبران را در میان اعضآ و هواداران محبوب تر گردانیده و هویت درون گروهی  قوم گرایان را افزایش میدهد. 

یکی دیگر خصوصیات قوم گرایان در افغانستان همانا کمک به عناصر خارجی مداخله در امور افغانستان میباشد. قوم گرایان با ایجاد شگاف های عمیق قومی، تنازعات قومی و شورش های داخلی میخواهند مداخلات بیرونی وجنگ قدرت های بزرگ در کشور ما را رنگ داخلی بدهند و به نحوی برافکار جهانیان تآثیرات منفی وناگوار برای تلاشهای آشتی و صلح وارد آورند.

نخبگان سیاسی، آگاهان امور اجتماعی، رسانه های همگانی و ادارات امور اجتماعی کشور باید خود را مکلف بدانند تا با کار روشنگرانه مستدل جلو دسایس  تفرقه افگنانه این دلالان قومی را  در میان مردم گرفته نگذارند تا آنها با شعار های ستایش مابانه یک زبان و یک قوم سایرین را به تکفیر گرفته و برای اهداف اهریمنی خویش از این طریق نیرو بسیج کنند و مردم را به جان هم بیاندازند.

در شعار های سیاسی نظریه پردازان قوم گرا  فقط تنفر قومی جای دارد، سرتاسر برنامه ها، تیزس ها، کنفرانس ها و بیانات شان مملو از تفرقه افگنی میان باشنده گان این سرزمین میباشد. در هیچ جایی از برنامه هایشان اصول دوستی، کار مشترک، زنده گی باهمی، تساند و همیاری، وجوهات و مشترکات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جا ندارد. در حالیکه تمام نیرو های سیاسی سیکولار، سوسیال دیموکرات، سوسیالیست، لیبرال و کمونیست همه ازپخش و انگیزه های  تنفر قومی  میان مردم نفرت دارند ولی این قوم گرا ها یا ناسیونالیست های قومی هیچ گزینه ای جز تنفر قومی را نمی پذیرند.  انها با تبلیغات دروغین و تحریف تاریخ  در میان قوم خاص به بر انگیختن غرور و الهامات تصنعی مردم یک قوم را برعلیه دیگر میشورانند و منشا تمام بدبختی ها، جنگ، نا بسامانی و نا رسایی ها اقوام دیگر را معرفی میکنند.