بای بای کاوبای!

۳۱/۰۸/۲۰۲۱

امریکا ۲۱سال یک فضای تیره و تار جنگ در افغانستان ایجاد کرد؛۲۴۶۱  سرباز امریکایی قربانی این عملیه شدند و ۲۶۰۰ ملیارد دالر هدر رفت؛ قربانیان افغان این جنگ، ویرانی، و وحشت و فساد ناشی از جنگ در افغانستان، برای کسی مهم نه بود؛ حتی کسی علاقه نه گرفت این حقیقت را بیان کند که قربانیان غیر نظامی این جنگ، اطفال، زنان، جوانان، سالخوردگان، از ملیون بالاتر رفت!

ملل متحد گفت طی ۲۰ سال گذشته در هر ۵ ساعت یک طفل در افغانستان کشته شدند! پس تنها ۳۷ هزار طفل کشته شدند! چه تعداد طفل معیوب شدند؟

 افغانان صرفاً چوب سوخت این جنگ بودند، از همه طرف ها !!

در نهایت امریکا قدرت را به همان نیرو هایی برگردانید که مقصد خود از ورود به افغانستان را حذف همان نیرو ها اعلان کرده بود؛

آخرین سرباز امریکا به تاریخ ۳۰/۰۸/۲۱ افغانستان را ترک کرد؛ مقامات ارتش امریکا مسرت داشتند از این که پلان خروج را یک روز زود تر از موعد معین تکمیل کردند! خبرنگار  ان بی سی گفت این روز «یک روز افتضاح برای یک ابر قدرت دنیا است»!!!

امریکا زمانی به افغانستان آمد که جهان را در کنار گرفته بود؛ و اینک امریکا زمانی از افغانستان می رود که جهان امریکا را کنار می گذارد؛

امریکا خواست افغانستان را  تا به کام خود «بالا» بکشد؛ اینک حس یک تحقیر لاعلاج امریکا را به نام بد «پایان» می کشد؛

زمانی مادلین اولبرایت گفت: «امریکا دست بسیار دراز دارد»؛ اینک امریکای زنده، به شدت در برابر عذاب یک کوچکی گزنده، دستِ کوتاه آمده است؛

سرباز امریکایی گفت:

« من وقت ندارم ناله کنم گریه کنم؛ من عصبانی هستم؛ این وحشی گری که می خواهد در این کشور قانونی شود ... و/ افغانان شکایت دارند/...بخاطر کاری که کشور تو با کشور ما کرد...»

سرباز امریکایی گفت: «ما جانانه جنگیدیم! و بار ها فاتح شدیم!»؛ اما هیچ کس به پیشواز این فاتحان بر جاده های برنامهٔ «نبراسکا» نبرامد؛

نه این که امریکا در بی خوابی یک بحران دست می زند؛ امریکا در بی جوابی یک فروپاشی، پا می زند! 

به قول مطبوعات، «واشنگتن در شوک و هیستری» فرولغزیده است!

اما در جریاناتی که اتفاق افتاد، چه چیزی غیر منتظره است؟

آیا  عروج دوبارهٔ طالبان غیرمنتظره بود؟

نی! امریکا از سال۲۰۱۰ تا توافق دوحه، به وضاحت طالبان را در موضع قدرت جای داد؛

ترامپ گفت طالبان عساکر مزدور هستند؛ اکنون ما طالبان را خریداری کرده ایم؛ و طالبان از این پس برای ما می جنگند؛ خلیلزاد گفت توافقات با طالبان یک موفقیت بزرگ دیپلماسی امریکا است؛ بلینکین گفت خلیلزاد به من گفته است که طالبان همان امریکایی ها هستند، فقط کالای شان متفاوت است! جنگ طوری دگرگون ساخته شد، که به یک مدرک عواید برای طالبان مبدل شود؛ ملل متحد گفت طالبان از جنگ جاری سالانه تا یک و نیم ملیارد دالر عاید داشته اند؛

آیا  غیابت اقتدار غنی غیرمنتظره بود؟

نی!بایدن به سوال در این باره که آیا یک فروپاشی دولت افغانستان در پیش باشد، با وضاحت گفت: «این راست نیست»؛

آیا آشوب بعد از سقوط حاکمیت غنی غیرمنتظره بود؟

نی! بایدن به وضاحت گفت:«امکان نداشت که پس از خروج امریکا در این کشور آشوب نه شود!!»

آیا مجموع انکشافات جاری غیرمنتظره بود؟

نی!خلیلزاد گفت:«طالبان بدانند که این امریکا بود که آنان را به قدرت رسانید؛ اگر نه در صد سال به چنین مقامی نه می رسیدند»

پس چه چیزی غیرمنتظره بود؟

وزیر دفاع امریکا لوید آستین به این سوال پاسخ داد:

«این تحولی خیلی سریع،شتابان و تند بود...ارزیابی های اولیهٔ ما خیلی متفاوت بود...همهٔ این اتفاقات در حدود ۱۱روز طول کشید. هیچ کس این را پیش بینی نه می کرد که این دولت درظرف۱۱روز سقوط کند»

ذبیح الله مجاهد هم گفت:

«انکشافات غیر مترقبه بود و ما آمادگی کامل نداشتیم»

در این حال یک «سقوط» دولت، و اشغال قدرت از طریق مسلحانه، اصلاً رخ نه داد؛

قبل از ۱۱ روز چی رخ داد؟

در طی ۴سال ریاست ترامپ، سیاست امریکا مستقیماً معطوف شد که خلع همه استقامت های اصلی کار غنی. یکی از شواهد غیرقابل انکار دربارهٔ عدم صداقت خارجی در برابر افغانستان این بود که با همه وسایل کوشیده شد راه غنی سد شود؛ و غنی متوقف ساخته شود؛

غنی دربرابر این اندیشهٔ خوش خیم ، خم شده بود که امریکا حقیقتاً مخالفتی نه دارد با این که افغانستان برای پیشرفت خود یک راه را دریابد؛و غنی،در پی تطبیق یک نسخه برای هماهنگ ساختن منافع امریکا با منافع افغانستان از این نظر بود که امریکا و حضور امریکا در افغانستان، می تواند تکیه گاه چنین یک حرکتی برای افغانستان شود؛

ژورنالیست امریکایی گفت:

«غنی نفر ما بود؛ غنی برای منافع امریکا کار می کرد؛ غنی برای منافع افغانستان کار نه می کرد!!»

اما عجایب این  که امریکا غنی را  نه تنها که کنار زد؛بل امریکا علنی، و بی  پرده پوشی،مبادرت به بی پرده ساختن غنی کرد؛

مک ماستر گفت:«مابا طالبان علیه دولت منتخب افغانستان همدست شدیم!»

یعنی امریکا، بر علیه «نفر خود»، با کسانی همدست شد که مدعی بود ما برای جنگ با آن کسان به افغانستان آمده بودیم!

آیا حقیقتاً چنین بود؟

امریکا در داخل با همه وسایل و امکانات پایه های اقتدار غنی را سست ساخت؛ امریکا با همه وسایل از تأسیس یک دولت متمرکز و  تأسیس ثبات و تفاهم نهادی و سیاسی در افغانستان ممانعت کرد؛ امریکا بر علیه غنی، بی ثباتی و بحران را تشدید کرد؛ و تا حذف فزیکی افراد موثر نظام غنی پیش رفت؛

غنی مجبور ساخته شد صلاحیت های مستقل اقدام دولت افغانستان را تسلیم کند؛ غنی به تعمیل تصامیم ادارهٔ ترامپ منقاد ساخته شد؛ مثال روشن:آزاد ساختن زندانیان طالبان!

در بیرون، دولت غنی به طور ذلت باری سلب اعتبار شد و  از پروسه های بیرونی دربارهٔ افغانستان کنار زده شد؛ مثال روشن: توافق دوحه!

کشمکش ادارهٔ لاغر غنی، در مقابل غُرغُر دستگاه پهناور و پنهان ترامپ علنی شد؛

اما چه چیزی در غنی «بد امریکا آمده بود؟»

پنج چیز:

اول کوشش غنی برای درهم شکستن ستاتوس بفرستیت افغانستان؛

کوشش غنی برای شکستاندن محاصرهٔ اقتصادی افغانستان از جانب پاکستان؛ به کوشش برای گشودن سرحدات افغانستان رسید؛ این جریان که درآغاز نوعی خیال پردازی دانشگاهی قلمداد شد؛ به زودی در دستان غنی به یک جریان  واقعی، به یک چرخش عملی، مبدل گردید؛هراس عظیم از این که فروریختن سرحدات استعماری باعث خواهد شد این منطقهٔ بسیار ثروتمند از نظارت امریکایی – انگلیسی بگریزد، مقاومت بسیار بزرگ در مقابل غنی و برنامه های غنی به وجود آورد؛

این که این هراس بی پایه بود، بحثی دیگر است؛اما اتحادیهٔ امریکا-انگلیس،که هنوز هم به حفظ سرحد کشی های استعماری در حوزهٔ ما اصرار دارد، با عصبیت در برابر این کوشش غنی بپا خاست؛ امریکا و انگلیس راه خود را از غنی جدا کردند؛خاصتاً که غنی به سیاست های منطقوی قدامت داد و به اجلاس شانگهای تقرب کرد؛

دوم نقشه های غنی برای ثروت های زیر زمینی افغانستان؛

نقشه های غنی در این زمینه، این ثروت های افغانستان را از چشمداشت «چند نفر»؛و «چند حلقه» بیرون می کشید و برای  این احتمال راه باز می کرد که ، ولو در آینده ، افغانستان حاکمیت بر منابعش را باز بیابد؛ ادارهٔ‌ ترامپ، و ماموران ادارهٔ ترامپ، نه می خواستند به چنین گرایشی اجازه بدهند؛

ادارهٔ ترامپ فکر می کرد ، تصامیم دربارهٔ سرنوشت این ثروت ها از صلاحیت های مطلق آنان است؛ مطبوعات افشا کردند که مقصد اصلی از موافقات دوحه معامله دربارهٔ ثروت های زیرزمینی افغانستان بوده است؛ وشخص ترامپ، و فرستاده های ترامپ، در این معامله شریک های کلان بوده اند؛

از اینجا بود که دولت ترامپ:« با طالبان علیه دولت منتخب افغانستان همدست شد!»

دنیای امروز را دیگر نه می توان در چارچوب «اصول» پالید؛ از دنیای دیروز، یک دنیای بی اصول بالید!

سوم سیاست غنی برای آب های افغانستان؛

غنی با درک روشن از اهداف پاکستان و ایران درمقابل افغانستان، به اتکای به امریکا امید داشت، تا می تواند در مقابل مداخله و زور گویی جنگی از جانب پاکستان و  ایران، یگانه سلاح نرم، اما بسیار موثری را که افغانستان در اختیار داشت، در مقابل هر دو همسایهٔ متعرض بکار می گیرد:

آب های افغانستان؛

این ستراتژی غنی پاکستان را، با سلاح اتومی آن، درهم می شکست؛ هند هم به این ستراتژی متعهد شده بود؛ امریکا از ساختمان بند های آبی در مقابل ایران حمایت کرد؛ اما به بهای تضرع گریان و  هیستریک پاکستان در برابر امریکا،  از ساختن بند های آبی در مقابل پاکستان ممانعت شد؛

چارم کوشش های غنی برای تحول در تولیدات عنعنوی افغانستان؛

این کوشش ها نیرو های کار در محل را از دایرهٔ جنگ و مواد مخدر بیرون می کشید؛ و به سوی کار مولد زراعتی و باغداری سوق می کرد؛ اما امریکا  که در دوران مخدر شریک و ذینفع بود؛ هیچگاهی در نظر نه داشت که اقداماتی در افغانستان صورت بگیرد که صلح در دهات افغانستان برقرار شود؛ و حلقه های شیطانی مخدر و جنگ را در هم بشکند؛ صدور تسلیحات امریکایی به دهات افغانستان؛ و سود بزرگ نارکودالر، مانع مهم در راه کوشش های غنی برای آرام ساختن دهات افغانستان بود؛

پنجم شخصیت غنی؛

غنی، بدون تردید، در مقام یک مجری ستراتژی امریکا به افغانستان آمد؛ اما امریکا متوجه شد که غنی یک مجری گوش به فرمان نیست؛ غنی «نظریه» داشت؛ و غنی می توانست «نظریهٔ» خود را به رقابت بگذارد؛ غنی برای برون رفت از بن بست امریکا در افغانستان «نظریه» داشت؛ اما هر قدر غنی، در برابر امریکا، بر درستی اینکار خود اصرار کرد، همانقدر امریکا در برابر غنی انکار کرد؛

نظریهٔ غنی خویشاوندی نزدیکی با نظریهٔ‌ ما در بارهٔ حوزهٔ تمدنی ما داشت ؛ متأسفانه کسی به نظریه در بارهٔ حوزهٔ تمدنی ما توجه نه کرد؛

در این میان سوال نقش پاکستان برجسته می شود؛

اینک آشکار است که درطی تمام ۴۰سال جنگ در افغانستان، یگانه کشوری که همه جانبه سود برد، و در پایان  بر شرمساری امریکا کف زد و جشن گرفت، این کشور پاکستان بود؛

پاکستان توانست همه را فریب بدهد، اما پاکستان خاصتاً توانست امریکا را فریب بدهد، و برای امریکا دقیقاً در همان جایی موضع تعیین کند، که به نفع پاکستان باشد؛ امریکا امروز با یک ناراحتی بزرگ توأم با خجالت دریافته است که در برابر سیاست بازی و بازی های سیاسی پاکستان، هر روز بیش تر عاجز و مستأصل بوده است؛ پاکستان با یک هزار نیرنگ به یک قدرتی مبدل شد، که امریکا پیوسته بیش تر در برابر آن عقب نشینی اختیار کرد؛ یک زمانی جو بایدن گفته بود که پاکستان برای ما پنجاه بار مهمتر از افغانستان است؛ اما اصل این گپ را جینس هاوک افشا کرد و گفت:

«هیچ کس نه می خواهد در مقابل پاکستان بایستد! هیچکس نخواست در مقابل پاکستان بایستد؛ ما افغانان را در مقابل پاکستان تنها گذاشتیم؛ ناتو، با تنها گذاشتن افغانان، عزت وافتخار خود را از دست داد»

پاکستان نقش بزرگی در بدبین ساختن امریکا در برابر نقشه های غنی داشته است؛ پاکستان با دستان امریکا غنی را حذف کرده است؛

مشکل امریکا تنها پاکستان نیست؛ مشکل اصلی امریکا خود طالبان است؛ طالبان درطی سالیان طولانی به ملیارد دالر از امریکا گرفتند؛ اما امروز معلوم است که طالبان، نه تنها به پاکستان، بل به ایران و چین و روسیه هم وابسته هستند؛

معنا این که پایگاه های مهم ستراتتژیک امریکا در افغانستان، که امریکا امنیت آن ها را به طالبان اعتماد کرده است، به طور اسرار آمیزی سرنوشت نامعلوم دارند!

و بعد!

قبل از«۱۱روز»، نیم قلمرو افغانستان در اختیار طالبان قرار داده شد؛ این جریان آشکارا تحت نظارت استخبارات قرار داشت؛ پاکستان، یکباردگر، در اقدام استخباراتی، دست خود را از آستین امریکا کشید، و به روی خود امریکا سیلی زد  و امریکا را از میدان بیرون انداخت؛

غنی، با امیدواری و بی صبری بسیار،  روی کارشدن  بایدن را تجلیل کرد؛

اما بایدن با تأخیر و بی میلی آشکار غنی را پذیرفت؛ به طور زننده ای غنی را تحقیر کرد و در موضع حذف عقب زد؛ اصرار غنی برای ادامهٔ حضور نظامی امریکا در افغانستان، متوجه به طالبان نه بود؛ غنی فعالانه کار کرد برای شکل دادن این نظر که طالبان دشمن امریکا نیستند؛

غنی می گفت که درعدم حضور امریکا افغانستان درمقابل پاکستان خلع توان می شود، و امکان مقاومت نه دارد؛ همه امیدواری غنی این بود که به اتکای امریکا با پاکستان مقابل می شود؛ و غنی هوشدار می داد هنوز مقدماتی تأسیس نه شده اند که بتوانند بیرون شدن امریکا از منطقهٔ ما را جبران کنند؛

ادارهٔ‌ ترامپ از سیاست به دکانداری و سودجویی معاملاتی روی کرد؛ اما در ادارهٔ بایدن هم، غنی به یک بی اعتنایی سرد مقابل شد؛ دولت بایدن قرار داد دوحه را لغو نه کرد؛ و ماموریت خلیلزاد را  تمدید کرد؛ این نظر دیگر شنونده نه داشت که جای و نقش افغانستان در منطقهٔ ما، برای امریکا قیمت بسیار بلند ژیوستراتژیک دارد؛

غنی توجه نه کرده بود که تناسب هایی درجهان بسیار دورتر لغزیده اند، که در متن آن تناسب ها امریکا به مقام ژیوستراتژیک افغانستان علاقمند شده بود؛ غنی با کمال بی باوری دریافت که در واشنگتن دیگر خود این  «علاقه»  مفقود شده است که به اندیشه های راهبردی وی گوش داده شود؛

موقعیت ژیوستراتژیک افغانستان کماکان بر جایش است، اما حقیقت این بود که  زمین در زیر پای خود امریکا دچار زلزلهٔ شدید شده بود؛

چیزی که گفته نه می شد، و شاید به غنی هم گفته نه می شد، این بود که امریکا افغانستان را به پاکستان حواله داده است، تا به بهای این امتیاز پاکستان بیشتر از این به سوی چین نلغزد؛اما ماجرا برعکس شد؛ پاکستان، با اشتهای تمام، افغانستان را در«واردهٔ» خود قید کرد؛ اما امریکا را در «صادره» نوشت؛ پاکستان روی در روی به امریکا «نه!!»گفت؛

پاکستان به سوی چین، وبه سوی روسیه دور خورد؛

و این درست در حالی که امریکا هیچ گاهی در معنای «بلی گویی» های چرب و چغت پاکستان دقیق نه شده بود؛ و پس از آن  هم دقیق نه شده بود، که در سال ۲۰۰۷به طور کاملاً موثق دریافت، که پاکستان مصروف فریب دادن امریکا است!

آیا امریکا در مقابل «فریب های پاکستان» نسخه هایی برای خود هم داشت؟

یک مثال می نویسیم: امریکا از پاکستان تقاضا کرد که بالای طالبان فشار بیاورد؛ پاکستان این تقاضای امریکا را رد کرد و گفت که ابزاری برای  فشار آوردن بالای طالبان در اختیار نه دارد؛ معلوم نیست که پاکستان بر علیه طالبان چی در اختیار دارد، اما معلوم است که پس از ورود طالبان به کابل، پاکستان چنین نمایش می دهد که، در همه استقامت های اقدام، طالبان گوش به فرمان پاکستان هستند!!!

دراین حال یک حقیقت بسیار غریب آشکار شد؛ امریکا، که از پاکستان خواسته بود بالای طالبان فشار بیاورد،خودش اعلام کرد که«ما برگ های فشارداریم تا طالبان را مجبور کنیم که به تعهدات خود عمل کنند»

باخت امریکا، در ساخت خود امریکا، تکمیل شده است!!

اما غنی در امریکا با وضاحت اتمام حجت کرد، و گفت:

«خروج نیروهای امریکا از افغانستان نتایجی را برای مردم افغانستان و آمریکا در منطقه دارد»

دراین احوال طی مذاکرات در واشنگتن پلان تدابیری برای ورود طالبان به غنی سپرده شد؛ازبیانات وزیر دفاع امریکا دانسته شدیم که برای تطبیق این پلان تدابیری تا ۱۸ماه وخت درنظر گرفته شده بود؛ طی این مهلت جنگ باید ادامه می یافت؛ و میکانیزم هایی، به مانند وارد ساختن، و جابه جا ساختن داعش، نصب می شدند تا تداوم بعدی جنگ ضمانت شده باشد؛

پوشش سیاسی این «مهلت»، همان ماجرای مشهور «گفتگو برای تأسیس یک دولت همه شمول»بود که امریکا طی سرتاسر۲۰سال گذشته اذهان بسیاری را از شیرهٔ آن رنگین کرد؛ اما دهان هیچ یکی را با این شیرپیره شیرین نه کرد؛

غنی از واشنگتن برگشت؛ جنگ هلمند مشتعل شد که وسیع ترین هجوم طالبان برای تصرف یک ولایت در جنوب بود؛ قوای مسلح افغانستان این وسیع ترین هجوم طالبان، را که با پشتیبانی علنی و مستقیم ارتش پاکستان به راه افتاده بود، با رشادت قهرمانانه در هم شکست!

در این وضع بود که همان چیز غیر منتظره واقع شد؛

برخلاف پلان امریکا، غنی تصمیم گرفت که دیگر برای ادامهٔ جنگ کار نه کند؛ از قربانیان بیش تر، و از ویرانی بیش تر شهرها، و آواره شدن مردم ممانعت شود؛ غنی همه مقامات مسوول قوای مسلح را عزل کرد؛ مسوولان نو گماشت؛ و به آنان هدایت داد که از خونریزی بیش تر ممانعت شود؛ جنگ  نه باید از این بیش تر ادامه بیابد؛

چنین بود که طالبان، که تا دروازه های کابل رسانیده شده بودند، برای شان راه باز شد تا قبل از مهلت پیش بینی شده، به کابل وارد شوند؛

این که آیا بیرون شدن غنی از کابل، نتیجه کدام آمادگی ها و تفاهم ها بوده، و آیا نتیجهٔ ارادهٔ خود وی بوده، ویا نه بوده؛ اهمیتی در این ماجرا نه دارد؛

نه تنها امریکا، بل خود طالبان هم غافلگیر شدند؛ و با یک وضعیت غیرمترقبه مواجه شدند؛

دو مدرک داریم که ثابت می سازند امریکا حقیقتاً  در مقابل یک وضعیت غیرمترقبه دست پاچه شد:

یکی وضعیت اضطراری در میدان هوایی کابل؛

در این ماجرای «انساندوستانه» موضوع اصلی این نه بود که امریکا چی تعدادی را بیرون کرد؛ شاهدان عینی این سوال را مطرح کردند که امریکا چی تعدادی را داخل کرد؟ ذبیح الله مجاهد گفت:

«انفجار میدان هوایی کابل در ساحهٔ امنیتی امریکا واقع شده است»؛

اینک میدان هوایی کابل به ترکیه سپرده می شود؛ از سوابق ترکیه با داعش مطبوعات گزارش های موثق داده اند؛ و  لیزدوسیت از ادامهٔ جنگ خبر داد:«این جنگ شکل خطرناک تری به خود می گیرد و پایانی برای این درد و رنج متصور نیست»!!و بی بی سی، و سایر رسانه های «جهانی» به طور مرموزی نشرات خود را به طرف تداوم جنگ در افغانستان دور داده اند؛

دیگری عملیات نابودسازی قرارگاه مخفی سی آی ای در نزدیکی میدان هوایی کابل؛

نقشه های دراز مدت امریکا برای افغانستان، و پیرامون، به طور جبران ناپذیری مختل ساخته شدند؛ نهادهای دولت به سرعت فروپاشیدند؛ ذخایر قوای مسلح افغانستان، قسماً، به طالبان رسید؛

غنی ذخایر پولی افغانستان را به بانک  جهانی انتقال داد؛ و وضع الجیش قوای هوایی افغانستان را به ازبیکستان جا به جا ساخت؛

این جواب غنی بود به توهینی که در واشنگتن در برابر وی روا داشته شده بود؛

جناب خلیلزاد سکوت را شکست، و طی یک یادداشت نظریات خود را بیان کرد؛

جناب خلیلزاد نوشت:

"جنگ ما در افغانستان پایان یافت.»

اما امریکا در افغانستان کدام جنگ انجام نه می داد؛ چیزی که درافغانستان برای۲۰سال جریان داشت، یک جنگ نه بود، به نمایش گذاشتن یک جنگ بود؛ امروز اسناد موثق حکایت می کنند که امریکا بطور منظم هر دو طرف را تجهیز کرد؛ امریکا سالانه۸۵۰ ملیون دالر به پاکستان می پرداخت، صرف برای این که طالبان را وارد میدان جنگ کند؛در این طرف اردوی افغانستان را تجهیز می کرد؛ طی این چشم پتکان از هر دو طرف افغانان شهید می شدند؛

به ملیون افغان شهید و مجروح شدند؛۲۴۶۱ سرباز امریکایی کشته شدند؛  اما امریکا از۲۰۱۰، دیگر هر گونه مقابلهٔ جنگی را با طالبان را منجمد ساخته بود؛

جهان، به تدریج و تأخیر بسیار، پذیرفت که «این جنگ، جنگ ما افغانان نیست!!»

جناب خلیلزاد نوشت:

«با عزیمت نظامیان ما و شرکای زیادی که با ما ایستاده بودند، افغان ها با فُرصت تصمیم و مجال رو برو اند و آینده‌ کشورشان به دست خودشان است.آن ها مسیر شان را در استقلالیت کامل تعیین خواهند کرد. این همچنان فُرصتی است که آن ها به جنگ شان نقطه‌ پایان بگذارند»

اما جنرال مارک کیمیت امریکایی گفت:

«ما به افغان ها یک فُرصت دادیم که از یک سطح زندگی بدوی بتوانند یک جامعه ای داشته باشند که در آن حقوق بشر رعایت بشود»

خوب این که افغانان «یک سطح زندگی بدوی» داشته بوده باشند،اول تر باید نشانی داده شود؛ و بعد، چنین یک«حقوق بشر» را بهتر که امریکا واپس با خود بُرد؛ سوال ما در اینجا در مفهوم«فُرصت» بود؛ جناب خلیلزاد می گوید که حال که امریکا رفته است، افغانان با یک فُرصت روبرو شده اند؛

اما جناب کیمیت می گوید امریکا آمده بود که به افغانان یک فُرصت داده شود؛

کدام یک راست می گوید: خلیلزاد یا کیمیت؟؟

چرا هر دو «راست» نه می گویند؟؟

چرا ما اصلاً یاد ما رفته است که راست بگوییم؟؟

و دست آورد های بیست ساله!! چطور می شود؟

مهم ترین این دستاورد های ۲۰ ساله «حقوق زنان» در افغانستان نشانی داده می شود؛ جنرال کیمیت گفت این دستاورد های۲۰سال گذشته در حال از دست رفتن هستند؛

جناب خلیلزاد این دستاورد های بیست ساله را به طالبان حواله داد و نوشت:

«طالبان حالا باآزمونی روبرو اند.آیا آن ها خواهند توانست تا کشور شان را به یک آینده‌ مصؤن و مرفه‌ برسانند که در آن تمام شهروندان، زنان ومردان، مجال دستیابی به توانایی های خود را داشته باشند؟»

اما جناب خلیلزاد که موافقهٔ‌ دوحه را امضا کرد، نه تنها می دانست که طالبان تعهدی به حقوق زنان نه دارند؛بل بسیار بیش تر از این، جناب خلیلزاد به خوبی آگاه بود که با این موافقه ای  که با طالبان منعقد می سازد،این را هم ثابت می سازد که خود امریکا هم تعهدی به پایداری حقوق زن در افغانستان نه دارد؛ چون آن نوع موافقه ای که جناب شان با طالبان منعقد کرد، اصلاً به معنای انکار از تأسیس یک دولت مدنی در افغانستان بود؛ این موافقه، طالبان را صرف به این منظور دو باره برسر قدرت می آورد ، تا که طالبان راه غارت منابع طبیعی افغانستان را برای امریکا وشرکاء باز بگذارند؛در این راه نه تنها طالبان، بل خود امریکا هم دیگر نیازی به بازی «حقوق زنان»، و سایر حقوق مدنی، نه می داشته اند؛

جناب خلیلزاد  ذیل معامله کردن «حقوق زنان» و «حقوق مدنی» در افغانستان، امضاء کرده است؛

لیزدوسیت گفت:

«حقوق زنان ارزش های غربی نیستند؛ این ها حقوق انسانی هستند»!

آیا امریکا «حقوق انسانی» را با طالبان معامله کرده است؟

جناب خلیلزاد نوشت:

«این راه شما و فقط از شماست اما هیچ کسی آن را برای شما نخواهد پیمود؛ ما برای افغانستان آرزوی سعادتی برخاسته از صلح و ثبات می‌کنیم»

اما جناب خلیلزاد مهربان شود، و سند بیاورد که چی وخت افغانان از امریکا خواسته بودند که امریکا برای افغانان این راه را بپیماید؟

امریکا طالبان را عزل کرد؛۲۰ امریکا سال در افغانستان پایکوبی کرد؛ تا امریکا طالبان را دوباره آورد!!!

آیا امریکا «سعادتی برخاسته از صلح و ثبات» را برای افغانان آورد؟؟

نی نی!! امریکا طالبان را  دوباره آورد!!

پس سوال این است که در این ۲۰ سال امریکا در افغانستان چی کرد؟

جواب این است که امریکا در این بیست سال « خاک های نادرهٔ افغانستان » را غارت کرد؛ مطبوعات موثق ساختند که روزانه هزاران لاری از این خاک های نادرهٔ افغانستان، تا بحر رسانیده می شدند؛   خاک های نادرهٔ افغانستان یک ارزش چند برابر بیشتر از تریلیون هایی داشته اند، که امریکا هیچگاه در افغانستان به مصرف نه رسانید؛

ملل متحد اعلان کرد ۹۰ فیصد مردم افغانستان به خطر عاجل قحطی و گرسنگی مواجه هستند؛ ده ملیون کودک از مکتب محروم هستند!!

و عجب این که این تریلیون ها در خود امریکا هم به مصرف نه رسیدند؛در امریکا شهر ها یکی پی دیگری فرو می پاشند؛ و بیکاری و فقر بیداد می کند؛ در حالی که طی همین ۲۰ سال چین توانست ۸۰۰ ملیون نفوس خود را از وضعیت فقر بالا بکشد!!

بیرون کشیدن عساکر امریکایی از افغانستان، تصمیم پریزیدنت بایدن بود؛ و بایدن گفت مسوولیت این تصمیم را به دوش می گیرد؛این تصمیم بایدن، پیش از همه،با این درک ستراتژیک پیوندداشت که امریکا به طور ممانعت ناپذیری در باتلاق یک بحران عمیق ساختاری فرو می رود؛

جنرال کیمیت گفت: «پیامد های بحران تا مدت ها دامنگیر امریکا خواهد بود»

صدای اعتراض در مقابل این تصمیم بایدن در خود امریکا بلند تر بود؛

کیسینجر،ستراتژ معروف امپیریال امریکا، سخن گفت از«ناتوانی درتعریف اهداف ستراتژیک وسیاسی» و سخن گفت از «فقدان یک دیپلماسی خلاق»؛ و افزود:

این تصمیم «فاقد تمرکز ستراتژیک» بود...امریکا نه می تواند «ازنقش کلیدی خودش در نظم بین المللی فرار کند» و «هیچ چیزی در آینده نزدیک این عقب نشینی خودسرانه را جبران نه می کند»؛

جناب کیسینجر چرا نه می گوید که دوران «امپیریال امریکا»، که کسینجر خودش موعظه می کرد، دیگر به پایان رسیده است؟

«متحدین» امریکا از این جریانات بسیار به شدت تکان خوردند؛

تایوان اعلام کرد که دیگر به وعده های امریکا اعتماد ندارد؛

کوریای جنوبی اعلام کرد که در ستراتژی دفاعی خود تجدید نظر می کند؛

در جاپان تقاضا برای خارج شدن امریکا بار دگر به میدان آمد؛

هند از این که امریکا دوباره طالبان را در افغانستان مستقر ساخت، به شدت تکان خورد؛

پاکستان ۴۰سال یک افغانستان را به امریکا فروخت، که هیچ وخت از خود پاکستان نه بود؛ و طی این «بخور بخور و بزن بزن»، هی میدان و تی میدان، خود را به قدرت اتومی مبدل کرد؛

و پاکستان اینک درس به دل کرده است؛ و  به طور برگشت ناپذیری آدرس بدل کرده است؛

غریب ترین موضعگیری ها در اروپا شکل گرفت؛

جوزپ بورل، مسوول روابط خارجی اتحادیهٔ‌اروپا، گفت:

 «برای مردم افغانستان فاجعه، و برای جهان غرب شکست است؛ در روابط بین‌الملل تغییر ایجاد می‌کند...من به شدت از راهی که اروپا در افغانستان طی کرده، پشیمانم»؛ اروپا باید«خود مختاری راهبردی» نظامی خود را تقویت کند؛

یاپ دو هوپ شفر، دبیر کل سابق ناتو، نوشت:

« نتیجه به دست آمده در افغانستان به این معناست که اروپا باید «توانایی ایستادن بر پای خود، از نظر نظامی و سیاسی» را داشته باشد و «به طور جدی در مورد آن‌چه فکر کند که برای دفاع از خود انجام دهیم؛ و هزینه کند تا این اتفاق بیفتد

 استفان ام والت امریکایی، به این اظهارات اروپایی ها جواب نوشت:

«اهمیت نسبی اروپا از زمان فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی به شدت کاهش یافته است. نیروی محرک اصلی پشت دخالت عمیق ایالات متحده در مسائل امنیتی اروپا، همواره توازن قوا بوده است؛ ایالات متحده این کار ها را انجام داد تا اطمینان حاصل کند که قدرت صنعتی اروپا توسط یک قدرت واحد، یک هژمون اروپایی، کنترل نه می‌شود؛ فروپاشی کمونیسم، ظهور چین و آسیا، و جنگ‌ های پس از  ۱۱ سپتامبر، و مبارزات ضدتروریستی، اولویت‌های ایالات متحده را تغییر داده است.امروزه هژمون بالقوه ‌ای در اروپا وجود ندارد وتنها دلیلی که باعث می‌شود روسیه تهدیدی به حساب آید،که مستلزم دخالت امریکا باشد، عدم تمایل عمومی اروپا برای تبدیل ثروت و جمعیت بسیار برترخود به قدرت نظامی موثر است. اروپایی‌های باهوش می‌دانند که ناتو بر بنیادی شکننده استوار است و این مسئله آن‌ها را بسیار عصبی می‌کند.»

همایونشاه آصفی، سیاست شناس افغان، نوشت:

«منتظر عواقب این شکست اخیر در منطقه و جهان باشیم»

افغانستان چی می شود؟

افغانستان، یک تن هزار زخم، در خود می پیچد؛ و می جنبد؛ و به پا می ایستد!

نه در خود پیچیدن ما، بمانند دیگران است؛ و نه به پا ایستادن ما، لزوماً بمانند دیگران است!

مهم این است که به پا می خیزیم!

غنی ناتوانی های بسیار داشت؛ بسیاری از این ناتوانی ها می توانستند با کمی توجه رفع شوند؛ غنی در

این راه موفق نه بود؛ بمانند بسیاری عرصه های دیگر که موفق نه بود؛

اما غنی برای این افغانستان، آفت زده و نکبت زده، یک رییس جمهور برازنده و آبرومند بود!

این چنین یک رییس جمهور زنده و برومند را از ما گرفتند!

به یاد می آوریم!

امریکا «خودش آمد»!

امریکا که آمد، چی کرد؟

برای چندتا  نا قابل بای، چپاتی پخت!

برای چندتا  قابل بای، قابلی پخت!

و  تای دیگی را برای خود گرفت!

و بعد چی کرد؟

بعد: «خودش رفت!!»

سونامی را خوشی چتی به بدنامی سوار کرده بودند!

آمدن ها و رفتن هایی هم است که به پیاده ها نسوار کرده بودند!!

بای بای! کاوبای!!