بلاخره، به "هوشیاری" داکتر غنی اعتراف کردند

ما همه میدانیم که مقصر دانستن امریکا بخاطر "خروج عجولانه"، یک دلیل موجه نبوده و نیست چون، همۀ ما از جریان معاملات امریکا با طالبان در دوحه و خروج نهائی امریکا از افغانستان، آگاه و مطلع بودیم و اینراهم میدانستیم که خروج عساکر امریکائی از اول "ماه می" شروع و در برج سپتامبر خاتمه میپذیرد.

حالا اگر امریکا، آخرین پروازهای خود از بگرام را، شبانه انجام داده است، بازهم یک امر عادی و معمولی نظامی میباشد که نمیتوانیم آنرا "خروج عجولانه" قلمداد کنیم.

از جانب دیگر، امریکائیان و پاکستانیها خود، اعتراف و اقرار کرده اند که قرار بود انتقال قدرت، در طئ یکسال سال آینده، مشروط به ایجاد یک حکومت انتقالی، به طالبان صورت بگیرد.

موضوع حضور ۳۵۰ هزار نیروی مسلح ملی و موجودیت ۸۵ میلیون دالر اسلحۀ مدرن امریکائی در اختیارشان برای حفظ نظام، از طرف دیگر حایز اهمیت خاص بوده...

ظاهراً، قدرتهای بزرگ جهانی و منطقه، روی چگونگی و تقسیم این "خیرات"، همچنان توافق و همآهنگی داشته اند...

فرضیۀ ششم که میتوانست وجود داشته باشد این بود که داکتر غنی میدانست:

۱- جهان تصمیم به جاگزینی او توسط طالبان را گرفته است.

۲- امریکا، افغانستان را در بدل یک سلسله معاملات اقتصادی، قبلاً به چین فروخته است و پاکستان "اختیاردار" تسلیمی افغانستان به چین است.

۳- حکومت داکتر غنی، مملو از جنایتکاران جهادی، مافیای مواد مخدر و جاسوسان خارحی بود که مانع او در تمام امور کشور بودند...

پس، او در مجموع، دو انتخاب داشت:

۱- یا باید، مطابق نقشۀ امریکا، حرکت کند.

۲- و یا، نقشۀ امریکا را برهم بزند

برای برهم زدن نقشۀ امریکا، داکتر غنی فقط با "جاخالی کردن بی وقت"، همه چیز را، خلاف توقع جهانیان، برهم ریخت:

- نقش طالبان را که قرار بود "دانۀ شطرنج" باشند به "بازیگرشطرنج" مبدل ساخت.

- ۸۵ میلیون دالر اسلحه مدرن امریکائی را که قرار بود به پاکستان و از آنطریق، دوباره بدست امریکائیان برسد، در دسترس قوای "غیرسیاسی" طالبان قرار داد.

- طالبان را بدون دخالت امریکا و پاکستان، وارثین بلا شرط حکومت تعین کرد.

- طالبان را روحیۀ پیروزی کاذب بخشیده، موجب انشعاب "اصلاحی" درونی شان گردید.

- طالبان را روحیۀ پیروزی کاذب بخشیده، به آنان دلیل"تمرد" از "باداران" را داد.

- طالبان را روحیۀ پیروزی کاذب بخشیده، به آنان قدرت "نه گفتن" برای ایجاد حکومت "همه شمول" را داد.

- شهرها و ولسوالی های را که قرار بود مانند سوریه، نابود شوند، نجات داد.

- نظام و دستآوردهای ۲۰ سالۀ آنرا حفط کرد.

- از کشته شدن جوانان قوای مسلح و جوانان طالبان و مردم عادی، جلوگیری کرد.

- پول و اسناد مهم کشور را که قبلاً "دیجیتال" ساخته بود، از گزند استخبارات و دزدان، درامان ساخت.

- مشروعیت را از قشر طالبان سیاسی گرفته، آنها را بخاطر "برسمیت شناخته شدن"، مجبور قبولکرد حقوق تهدابی افغانان کرد.

- با گرفتن مشروعیت، از قشر طالبان سیاسی، آنان را متمرد و خودسر و نهایتاً، مستقل ساخت.

- باعث بی اعتباری و بی حیثیتی امریکا گردید.

- باعث ایجاد دوگانه گی میان امریکا و ناتو گردید.

- باعث دخالت مستقیم و صریح پاکستان گردید که منجر به بی ثباتی و جبهه گیری پاکستان در مقابل امریکا و غرب گردید.

خوب، در بیان یک رویداد، لااقل یکی از دو حالت میتواند بیانگر واقعیت باشد:

۱- علت و دلیل مستند و عینی

۲- استفاده از منطق معکوس بر اساس نتیجه

ما همه امروز، از علت و دلیل اصلی این ماجرا، ناآگاه استیم که چطور شیرازۀ یک "برنامۀ تمام عیار جهانی"، چنین به ساده گی ازهم پاشید.

اما، اگر از "منطق معکوس برمبنای نتیجه" استفاده کنیم، فقط به یک و صرف به یک علت میرسیم که آن، عبارت میباشد از "ایجاد اختلاط زمانی" که باعث "زودهنگام تولد شدن" یک "حرامزادۀ نامطلوب" گردید...

(فقط همین)

طراحان این "حرامزادۀ نامطلوب"، تمام جوانب موضوع را ظاهراً تحت کنترول داشتند و اساساً، هیچ راهی دیگری را برای داکترغنی بجز، تسلیم شدن بلاقیدوشرط، نگذاشته بودند. اما غنی با توجه عمیق به این قیودات، فقط یک کار بسیار ساده کرد:

او شخص خود را "انتحار" کرد.

انتحار غنی، که باعث "تولد زودهنگام این حرامزادۀ نامطلوب" شد، اصلاً برای هیچطرف، قابل پیشبینی نبود. چون بگفتۀ امریکا، غنی برای آنان تعهد مقابله باطالبان و وعدۀ حفظ نظام را داده بود...

پس در نتیجه، اگر داکتر غنی به چنین "انتحار" مبادرت نمیورزید، هیچ تغییری در پلان اصلی، وارد نمیشد...

امروز، امریکائیان تلاش دارند تا با وارد نمودن یک اتهام کودکانه یعنی؛ (دزدی پول)، داکتر غنی را، بی اعتبار ساخته، نواقص و پیآمدهای این ماجرا را، عمداً بر دوش خود بیاندازند که گویا، "خروج عجولانۀ امریکا" باعث ایجاد اینچنین حالت گردیده است...

شاید دوستان بپرسند که چرا امریکا این تهمت را بردوش خود میکشد بجای اعتراف به عمل"انتحاری" غنی...؟

- کسانیکه از اصلی بنام "نظام نوین جهانی" آگاه و مطلع استند، میدانند که قدرت های "اسکتباری جهان" در طی لااقل، پنجاه سال گذشته، به باقی جهانیان چنین تدریس و تلقین و تاکید کرده اند که این قدرتها، بخصوص امپراطوری امریکا در یک مثلث قدرت قرار داشته و "شکست ناپذیر" اند.

داکتر غنی، توسط سلاح نه بلکه، با افزار تعقل توانست، یکی بزرگترین تحولات عصر را به میان آورده، ادعای "شکست ناپذیری" جهان استکبار را، بی بنیاد بسازد.

"اعتراف" امریکا به این موضوع، پیام "شکست پذیری امریکا" را بگوش کشورها و جنبش های تحت استعمار میرساند که برای قدرتهای استکباری جهان، یک موضوعی "غیرقابل تحمل" است.

به عبارت دیگر،

بلی، تنها به وسیلۀ "عقل" و بدون جنگ، میشود قدرتهای استکباری را شکست داد. چنانکه پیرمردی از افغانستان عملی بودن آنرا، به اثبات رساند....

اگر در حیات سیاسی افغانستان، قرار باشد یکنفر شناخت عمیق از "سیاست نظام نوین جهان استکباری" داشته باشد، همین داکتر غنی میباشد.

فراموش نکنیم که او لقب "مغزمتفکر" را از بساط و سامانه های "اکادمیک" همین "استکبارجهانی"، کسب کرده است، قطع نظر از تحصیلات و تجارب کاری اش که خود، نقش بسیار مهمی در امر کفایت و درایت او داشته است.