مکثی براعلامیه ء

"کشف الحال نادر بقلم اعلیحضرت امان الله"

قسمت سوم

توضیحی درباره «عین المال» :

یکی ازنکات قابل مکث دراین اعلامیه، جایداد شاه امان الله بنام عین المال است. شاه دراین باره میگوید: "اعتراض دیگر این است که من زمین‌ها و دكاكين عين‌المال را به فابريك‌ها بدل کردم"

«دولت برای مهاجرین زمین‌ها و برای بعضی موسسات خود عمارات لازم داشت و بودجه مملکتی اجازه خرید به پول نقدرا نمی‌داد و هم این دور افتاده وطن برای اینکه از بیت‌المال برای گذران خود با اصرار هر ساله شورای ملی چیزی نمی‌گرفتم. وزارت مالیه تجویز نمود که بقیه عمارات و زمین عین‌المال را برای دولت بخرند و درعوض آن بعضی فابریکه‌هایی دولت را به من بدهند. این تجویز را من قبول کردم.»

 

غباردرباره عین المال مینویسد: « امان الله خان قبلاً اراضی شخصی خود وملکه را بدولت داده بود ودرعوض فابریکه های پشمینه بافی وچرمگری کابل را بنام عین المال برای خود گرفته بود.» وسپس میگوید«هیچ شاهی درافغانستان دارائی شخصی نداشته وهرچه را بنام عین المال ازخود دانسته اند، مال ملت است.پس امان الله خان ازاین حساب نمیتوانست مستثنا باشد. اما او اين حق را داشت که در کشوربيگانه یی، با آن همه خدماتى که براى افغانستان انجام داده و با دسيسه و توطئه دشمنان خارجى و خاينين داخلى رانده شده بود، از بيت المال افغانستان اعاشه شود. »( غبار ، ج ٢، ص۱۰۲)

میخواهم توضیحاً یادآورشوم که نگاهی به تاریخ مناسبات ارضی در مشرق زمین در سراسر کشورهای اسلامی ،نشان میدهد که براثر شورش ها وقیامهای ضد استبدادی وروی کار آمدن نظامهای فیودالی سلطنتی اغلباً طبقات جدید اجتماعی شکل میگرفت ،خاندانهای با مکنت قدیمی جای خود را به خاندان های مقتدرتازه خالی میکردند وشاهان وسلاطین جدید بنابر اختیارات وسعی ایکه با زور وعنف برقلمرو زیر سلطه خود کسب کرده بودند میتوانستند اراضی وملکیتهای اشراف پیشین را بنام خالصه شاهی یا اراضی سلطنتی بنام خودثبت کنند.شاه میتوانست ناحیه ای یا ولایتی را به یکی از اشخاص تابع خود بطور اقطاع ببخشند و صاحب اقطاع مکلف بود تا در هنگام لشکرکشی تعدادی سرباز در رکاب سلطان حاضر نماید. همچنان شاه میتوانست ملکیت های شخصی افراد و اشخاص را به بهانه یی مصادره کند و بنام دیوان یا دولت ویا اراضی خالصه شاهی ضبط نماید و یا اراضی اشخاص صاحب نفوذ (قومی یا روحانی) را از پرداخت مالیات معاف نماید. منابع تاریخی نشان میدهندکه اشکال مختلف اراضی وملکیتها از قبیل: ملکیت های شخصی، ملکیت های دیوانی، ملکیت های سلطنتی یا خاندان شاهی، ملکیت های اقطاعی وتیول وملکیتهای جماعات روستائی وجود داشته اند که دهقانان بر روی آنها کارمیکردند وبه مالکان آن زمینها بهره مالکانه یا مالیات می پرداختند. (رک: سیستانی،مالکیت ارضی وجنبش های دهقانی در خراسان قرون وسطی، چاپ اکادمی علوم افغانستان ۱۳۶۲،فصل اول،صص ۳۲-۴۲)

تمام سلسله شاهانی که درافغانستان دوره اسلامی رویکار آمده اند همانندشاهان ایران وآسیای میانه از چنین ملکیتهایی (مالکیت سلطانی یا خاندان شاهی) بهره مند بوده اند. پس میتوان گفت که امان الله خان هم مثل ظاهرشاه وارث ملکیتهای پدر و پدرکلان خود منحیث شاه بود وحق داشت تا از جایدادهای میراثی وخاندانی خود مستفید شود و سهم مالکانه خود را از مباشران وناظران آن مطالبه کند. ولی نادرخان برای اینکه این جایدادها را بنام خود وخاندان خود ضبط وثبت نماید، برای امان الله خان پاپوش درست کرد و جرگه خود ساخته را فراخواند وفیصله نامه ی مملو از افترا و توهین را علیه آن شاه خدمتگارصادرنمود و او را علاوه برمضیقه اقتصادی زیرفشار تبلیغات ناروا نیزقرار داد . درحالی که آن شاه وطن پرست حق داشت در پاداش تنها حصول استقلال کشور از کام استعمار انگلیس، ماهانه یا سلانه معاش مناسبی دریابد تا مجبور نشود برای نجات کودکان خود از گرسنگی دست گدائی بسوی کلیسائی در سویس دراز نماید و دو کودکش را درجمع یتیمان جنگ عمومی به یک کشور غیراسلامی بفرستد.

شاهدخت هندیه دخترشاه امان الله 40سال بعد ازفوت پدرش، در عهدحکومت کرزی از ایتالیا به کابل آمد وعرایضی برای اعاده ملکیت های پدر ومادرخودملکه ثریا به مراجع عدلی افغانستان تقدیم نمود ودر مصاحبه های خود با رسانه ها اعلام داشت که در صورت اعاده جایداد پدری اش، درنظردارد یک پوهنتون در کاریز میر بسازد وآنرا مجانی دراختیار دولت وتعلیم وتربیت فرزندان وطن بگذارد، اما متاسفانه که دستگاه فاسد دولت کرزی به این عرایض شاهدخت هندیه ترتیب اثر ندادند و ظاهرشاه که به عنوان بابای ملت در ارگ سلطنتی اقامت داشت، ملکیت های "کاریز میر" را که در اصل ملکیتهای پدر وپدرکلان های امان الله خان بود به فروش انداخت و قسیم فهیم مقام پرقدرت دولت کرزی داوطلب خریداری زمینهای کاریز میرگردید وآن زمینها را دربدل "ملیونها دالر" کمک های جامعه بین المللی که به وزارت دفاع ودر اختیار قسیم فهیم قرارمیگرفت خریداری نمود وظاهرشاه آن پولها را میان پسران خود تقسیم نمود وهریک سهم خود راگرفته از کشور بدر بردند.

موضوع تبدیلی پنجشنبه به روزجمعه:

یکی ازاعتراضات لویه جرگه فرمایشی ۱۳۰۹ برشاه امان الله،تبدیل کردن روز پنجشنبه به روز جمعه بود.امان الله خان علت این تبدیلی را درزمان اعلام آن گفته بود وسپس در جریان شورش بچۀ سقاو با صدور اعلان پادشاهی(مورخه ۵جنوری ۱۹۲۹مطابق ۱۵جدید ۱۳۰۷) اکثر ار ریفورمهای خود را ملغی نمود.در ماده ۱۲ اعلان پادشاهی چنین تذکر رفته بود:«درباب تعطیل جمعه به پنجشنبه نظریه من این بود که به سبب تعطیل و رخصتی مامورین و طلبه در روز جمعه، اکثر به خارج شهر بدیگر امور مشغول بوده و صلوة جمعه حاضر نمی شدند؛ چون رخصتی جمعه به پنجشنبه تبدیل شد، نفری مذکورهمه به نماز جمعه مرتب حاضرمی شدند و این تبدیل هم بموجب فتوای علما شد که در روز جمعه کارکردن را جائز دانستند و بساعت نماز تمام پولیس ها به مثل محتسبین مامور بودند که دکاندارها و تمام مسلمین را برای ادای نماز صلواة الجمعه به مساجد سوق دهند. چون این مسئله هم اسباب آرزدگی بعضی ها گردید، رخصتی پنجشنبه پس بروز جمعه تبدیل نمودن را منظور نمودم و بروز عرفه نیز من بعد تعطیل خواهد بود.»(مقاله داکترکاظم،قسمت هفتم،افغان جرمن آنلاین،۱۸ اکتوبر۲۰۲۱)

عکس العمل نادرشاه در برابر اعلامیه شاه امان الله:

1-اين اعلاميه، با عکس العمل شدید وخشن نادرشاه روبرو شد واو راسخت عصبانی وخشمگین ساخت . جواسیس او سه نفر را به اتهام حامل اعلامیه دستگیر کردند و یکی از آنها که یک مهاجر هندوستانی بودبلافاصله اعدام گردید.

غبار در رابطه به تاثیر این اعلامیه برنادرشاه نوشته میکند:« اين اعلاميه، سلطنت نادرشاه را تکان داد و بر خشونت آن افزود. سردار فيض محمدخان زکريا وزير خارجه ( وزير معارف دولت امانى) داوطلب ترديد اعلاميه گرديده به عجله کتابى بنام « ترديدشايعات شاه مخلوع» در زبانهاى اردو و درى( طبع کابل -١٣١٠ ش) منتشر ساخت. در اين کتاب ، فيض محمد خان که قبلاّ امان ﷲ خان را « امان ﷲ کبير» می ناميد، شديداّ او را سر زنش و متهم کرده و در صفحه سوم اين کتاب « اغتشاش سقوى» را «انقلاب کبير» خوانده است. در عوض نادرشاه و برادران را ستايش کرده است. اين کتاب از صفحه پانزدهم ببعد از مدرسه ديوبند هندوستان و از مريد شدن افسران اردوى افغانستان به مشايخ ، دفاع سختى نموده است و هم امان ﷲ خان را تهديد به انتشار فوتوگرافى هاى «ضد اخلاقى» نموده است. اين همان فوتوگرافى هايى بود که از طرف دشمن خارجى قبلاّ جعل شده و در افغانستان و سرحدات آزاد ، براى مشتعل ساختن اغتشاشات ضد امان ﷲ خان منتشر گرديده بود. سلطنت براى استفاده سوءاز اين اعلاميه شاه امان ﷲ خان بر ضد مبارزين داخلى افغانستان يک فتواى شرعى بى امضاى مشخص را از نام علماى افغانستان در اخير کتاب نشر نمود....» (غبار،جلد۲، ص۱۱۵)

داکتر کاظم نیزدر این رابطه مینویسد :« محمد نادرشاه و برادرش محمدهاشم خان صدراعظم شروع به بازداشت وزندانی ساختن صدها هوادارشاه سابق کردند و نیز تعدادی از آنها را به بهانه های مختلف به قتل رسانیدند و با ادامه اینکار برای چندین سال توانستند تا از فعالیت "امانیست ها" جلوگیری نمایند و چنان ترس و رعب را در دل مردم جادادند که هیچکس جرأت نداشت نامی از امان الله خان را به زبان براند. هرجا و محلی به نام و یا نشانه ای از یادگاراوبجا مانده بود، همه را از بین بردند؛ قصر دارالامان ومکاتب امانی و امانیه را تغییر نام دادند؛ نه تنها نام او را ازصفحات کتاب ها زدودند، بلکه کتب و آثار مهم تاریخی را جمع آوری و از بین بردند؛ در هجو و بدنامی شاه سابق ازهیچ سخنی دریغ نکردند؛ برای تحریف حقایق به نفع خود به نشر کتب و نوشته های دستوری پرداختند، چنانچه یکی از آنها کتاب تاریخ "نادرافغان" ظاهراً به قلم برهان الدین کشکی بود اما در واقع زیرنظر شخص محمدنادرشاه نوشته شد و درماه میزان ۱۳۱۰ به چاپ رسید و نیز کتاب "بحران و نجات" محی الدین انیس را بزعم خود دستکاری نمودند. »( داکترکاظم ،همان مقاله)

غبار درجای دیگری از انتقام کشی نادرشاه ازشاه امان الله وهواداران او چنین مینگارد :« «نادرشاه برای سرکوب قشر وطن پرست ومبارز درداخل افغانستان ،کلمه «امانیست»را «بحیث خاین دین ودولت وملت» مصطلح ومستعمل ساخت. وهرکرا خواست به این نام در زندان وپایه دار تحویل داد.نادرشاه درخصومت با شاه امان الله خان، تعصب وتنگنظری را تاجایی رساند که اسمای لیسه های امانی وامانیه ومعمورۀ دارالامان را به نامهای نجات واستقلال ودارالفنون تبدیل نمود.وحتی ریکاردهای ترانه امان الله خان(الهنا یا ربنا انصرلنا امیرنا امیر الافغان امیرامان الله خان ....) را با عکسهای او از تمام کشور جمع ونابود گردانید.نادرشاه که کلمۀ عین المال امان الله خان را بمثابۀ خیانت ملی شمرده بود، ازهمین عین المال مذموم، تمام زمینهای زراعتی ملکه ثریا واقع تنگی سیدان کابل را به برادرخود شاه محمودخان وزیرحربیه داد،چنانکه باغها و عمارات و اراضی دولتی و اشخاص را در کابل و پغمان و جلال آباد به افراد خاندان خود داده بود و این ها هریک صدها میلیون دالر و افغانی در خارج کشور"عین المال شخصی" دارند؛ حتی باغ ارگ سلطنتی را نیز این خانوادۀ "دشمن عین المال" بین خود تقسیم و ترکه کردند... باغ شهرآرای کابل هم به محمدهاشم خان بخشیده شد.ازاین سبب بودکه مردم میگفتند،این خاندان حکمران حق ندارند که شاه امان الله را بواسطه داشتن عین المال شخصی تکفیرکند.»

( غبار .ج۲،صفحه ۱۰۳)

ادامه دارد