چرا شاه امان الله از جنگ با بچۀ سقاو منصرف واز افغانستان خارج شد؟

برخی اشخاص کم اطلاع از شخصیت عالی، هوشیار، تیز فهم، با معرفت ، مهربان، پرعاطفه، مردم دوست، وطن پرست، دشمن استعمار ،عاشق استقلال وازادی، دارای جهانی بینی روشنفکرانه ،دشمن خرافات وملاهای دیوبندی وعاشق علم ومعرفت ووحدت ملی وغیره صفات نیکوی شاه امان الله، این سوال را مطرح میکنند که چرا شاه امان الله با بچۀ سقو نجنگید و از کشور فرار کرد؟ حتی رییس جمهور غنی که خود را از رهروان شاه امان الله میشمرد ودست به احیاء مجدد قصر ها وعمرانات عصر امانی در دارالامان وپغمان زد و با تعمیروترمیم مجدد آنها میخواست بمردم نشان بدهد که فصل ناتمام برنامه های مترقی امان الله خان را دنبال میکند،در آخرین روزهای حکومتداری خود برشاه امان الله زبان به انتقاد گشود وطعنه آمیز گفت که او وطن را گذاشت وفرار کرد ومن کسی نیستم که وطن را رها کنم، اما دو روز بعد عرصه سیاست چنان براو تنگ شد که با چپلک مجبوربه فرار از وطن گردید!

 

درباره شاه امان الله میتوان گفت که او عاشق اعتلای وطنش بود نه عاشق قدرت . او مدت ده سال بدون هیچگونه کمک مالی خارجی وبدون حضور آقامابانه کدام قدرت خارجی برافغانستان حکومت کرد و علاوه بربدست آوردن استقلال کشور ، نخستین قانون اساسی افغانستان را با معیار های عالی انسانی وتساوی حقوقی شهروندان کشور تدوین ونافذ کرد و درتمام عرصه های دیگر دولتمداری قوانینی وضع وبه تطبیق آن پرداخت که اگر ارتجاع و استعمار مانع تحقق آن برنامه های اصلاحی واجتماعی نمیشد وفرصت می یافت که آن برنامه هاعملی ‌شوند، امروز افغانستان در زمره کشورهای متمدن منطقه قرار می‌داشت. بدون شک امان‌الله خان بحیث قهرمان استقلال وآغازگر فصل تجددخواهی در افغانستان شناخته میشود. !»

اشرف غنی از بسی جهات با امان الله قابل مقایسه نیست، اشرف غنی عاشق قدرت بود وبرای حفظ این قدرت حاضر بود روزانه صد ها تن از نیروهای امنیتی ودفاعی کشور را قربانی کند مگر نظام غرق در فساد را نگهدارد.او باری اعتراف نمود که تلفات نیروهای امنیتی کشور در سال گذشته به ۴۵ هزار سرباز رسیده است.اما امان الله خان در جنگ با بچۀ سقو حاضر نبود، بیست نفر کشته شود.[درهمین نوشته براین خصوصیت شاه امان الله مکث خواه دشد]

شاه امان الله ده سال بصورت مستقل وبدون کمک مالی ویا نظارت کدام کشورخارجی برافغانستان حکومت کرد، درحالی که اشرف غنی با کمک وحمایت امریکا درافغانستان به قدرت رسید وحکومتش نیز حکومتی دوسره سهامی غرق در فسادمالی واداری همراه با نارضایتی مردم وکشورهای کمک کننده بود. اشرف غنی فقط در دور دوم حکومتش فقط یک هفته از دساتیر امریکا سرپیچی کرد وخود را بحیث رئیس جمهورمستقل افغانستان اعلام نمود ولی بعد ازیک هفته دوباره به تقسیم مساویانه قدرت با عبدالله عبداله راضی گردید ونشان داد که سیاستمداری نا استواراست .دراین دوره بجز افتتاح بند آب کمالخان کارمهمی انجام نداد وهمینکه امریکا با طالبان موافقت دوحه را امضا نمود به اوهدایت داد تا از قدرت کنار برود مگر او که حاضر به رهاکردن قدرت نبود،سرانجام مجبور به فراراز کشور گردید.

شاه امان الله خان این قدر عقل داشت که وقتی دریافت شورش شینوار و بغاوت بچه سقو براثر خیانت برخی از رجال بلند پایۀ دولتی در همدستی با روحانتیت متنفذ با خودش آغاز شده و بزودی خاموش نمیگردد، از قدرت استعفی داد(۱۴ جنوری ۱۹۲۹) و بجای خود سردارعنایت الله خان را جانشین ساخت. اوفکر میکرد که با استعفای خودش وجانشین کردن برادرش دیگر برای روحانیون وسران شورشی بهانه ای برای ادامه شورشگری باقی نخواهد ماند وجنگ خاتمه می یابد، ولی از آنجا که دست استعمار انگلیس از آستین روحانیون برضد او دراز شده بود، تا زمانی که او را از کشور نابود نمیکرد دست بردار او نبود.

شاه‌امان‌الله پس از کناره گیری ازقدرت به قندهار رفت،مردم قندهار بعد از وصول شاه بدور او جمع شدند و حمايت خود را با جان و مال از پادشاهى او اعلام داشتند و او را مجبور کردند تا بسوى کابل براى استرداد تاج و تخت حرکت کند.

پوهاند عبدالحی حبيبى که در آن زمان بحیث معاون جریده طلوع قندهار کارمیکرد ودر زمرۀ لشکرقومی قندهار شامل بود از چشم ديدهاى خود بدينگونه یادآورمى شود :

«در بهار ١٣٠٨ ش‌ ده‌هزار لشکر قومى قندهارى و هزاره تحت قيادت شاه امان‌الله‌خان بسوى کابل حرکت نمود. سپاه زابل و مقر را عبور کرد و بسوى غزنى پيش آمد. در مسير راه بنا بردسايس انگليس بوسيله برخى عناصر مشکوک و روحانى نمايان داخلى به غرض‌انگيزش و آويزش قبايل درانى و غلجائى بيست‌ تن از طلايه‌داران کشاف فراهى‌درانى در منطقه سکونت غلجائيان کشته شده و نعش‌هاى پاره ‌شده کشته‌گان را بر پايه‌هاى کج شده تلفون انداخته بودند و بر کاغذى با خط بد ملايى نوشته بودند: «اين مهمانى از جانب اقوام غلجائى براى درانيان و شاه‌ امان‌الله است.»

شاه با مشاهده اين وضع اسفناک و فجيع، لشکريان را بدور خود خواند و گفت : « اکنون ثابت شد که دشمنان ميخواهند در بين قبايل ما فساد و جنگ اندازند تا ما با دست خود يکديگر را بکشيم و مسبب اين عمل ناجايز من خواهم بود که براى باز گرفتن تخت و تاج، کشت و خونريزى روى خواهد داد. پس اى مردم عزيز من! بيقين بدانيد که من اين مناظر دل‌شکن جنگ داخلى و قبيلوى را تحمل کرده نميتوانم. و نمى‌خواهم شما براى بازگشت تخت و تاج من به چنين کارها دست يازيد. پس بايد من از ميان شما بروم تا موجب چنين کشتار و خونريزى نباشم.

شما ملت عزيزم، زنده و افغانستان باقى خواهد ماند، ولى روسياهى ابدى و مسئوليت اين هنگامه ناشايست بنام من ثبت ميشود. در حاليکه من از روز اول شاهى خود تعهد سپرده بودم، که براى حفظ استقلال و تماميت مملکت و سعادت و وحدت شما مردم افغانستان کار کنم.

ببينيد! علت بدبختى مردم ما در دوره‌هاى سابق تاريخ اين بود که شهزادگان براى بدست آوردن مقام شاهى با همديگر جنگ‌ها داشته‌ اند و در اين بين شما مردم را با يکديگر بجنگ و دشمنى‌ها و عداوت‌هاى قبيلوى برانگيخته‌اند. من ميخواستم دوره شاهى من چنين نباشد و بجاى اينکه مردم را به جنگ يک ديگر سوق دهم، بايد منادى دوستى و وحدت و سعادت و اخوت تمام مردم افغانستان باشم. چون اکنون مى‌بينم که شما بجنگ داخلى قبيلوى گرفتار مى‌آئيد، اينک من ميخواهم ميدان را به مردم خود افغانستان اعم از موافقان و مخالفان خود، بگذارم. شما با همديگر جور بياييد. من مسئوليت جنگ خانگى شما را براى باز ستانى تخت شاهى بدوش خود گرفته نميتوانم.

يک او درزاده من درپاره چناررسيده (منظورنادرخان است) و ديگر برادر روحانى من در همين جا نشسته و جنگ خانگى را در ميدهند (منظور شاه نورالمشايخ است) ولى من مرد اين کار نيستم و توصيه من بشما اين است که با همديگر کنار بياييد، اتفاق کنيد، استقلال خود را نگهداريد، و وطن خود را بدشمنان خارجى مسپاريد! من فردى از شما هستم، اگر شما سعادت‌ منديد، عين سعادت و مسرت منست. ولى اگر اينچنين بخاک و خون بغلتيد، موجب بدبختى و ملال دايمى من خواهد بود. سپس شاه نيکدل و حساس و خير‌خواه و مردم‌دوست اين دو بيت واقف لاهورى را خواند :

جنگ تو صلح و صلح تو جنگ است

من بقــربانـــت اين‌چه نيرنگ است

مي روم تـا تـــو نـشنـــوى نـا مـم

اگــر از نـــام من تـرا ننگ است ؟

و بعد گفت : فى‌امان‌الله.»

( جنبش مشروطیت درافغانستان، چاپ دانش، ص۱۸۳-۱۸۴ ")

علامه‌ حبيبى صادقانه شهادت ميدهد که مردم بسيار به او باور داشتند و ميخواستند شاهى را بدو باز گردانند، اما شاه که نمیخواست بخاطر بدست آوردن قدرت خون ملتش را بریزد با روبرو شدن آن حادثه دلخراش، واپس به قندهار برگشت و از آنجا راهى ديار غربت شد تا مرگ هموطنان خود را نبيند.

اخیراً داکتر سید عبدالله کاظم دریک مقالت ممتع به توضیح یک نکته مهم در بارۀ شاه امان الله پرداخته نوشته است:«....جای تأسف آنست که ما از بس عقده و بدبینی هیچ چیز خوب برای خود و ملت ووطن خود نمانده ایم، حتی دانشمندان و شخصیت های وارد درادبیات و تاریخ دراین روزها کلمه "فرار" را در مورد شاه موصوف به تکرار بکار می برند . اینکه بعضی از مؤرخان در سالهای گذشته به تقلید از منابع حکومتی امان الله غازی را شاه "مخلوع" نامیده اند، نیز به معنی دقیق کلمه دقت نکرده اند . این دو اصطلاح گویا "شاه فراری و یا مخلوع " هردو با واقعیت صدق نمیکند ، زیرا شاه موصوف رسما با تقدیم استعفی نامه ازسلطنت به نفع برادر خود صرف نظر کرد ، نه اینکه مخفیانه راه گریز را درپیش گرفته باشد و یا اینکه ازسلطنت خلع شده باشد ، زیرا "مخلوع " برشخصیکه از کار برکنار شده و نیز بطور خاص برای پادشاهی که از سلطنت معزول یا برکنار شده باشد، اطلاق میگردد . ( فرهنگ معین، جلد ۳ ، ،تهران، ۱۳۷۱ ،صفحه ۳۹۵۰ .)

استاد پوپلزائی می نویسد: به ساعت ۶صبح روز دوشنبه ۲۴ جدی ۱۳۰۷ش موافق ۱۴ جنوری ۱۹۲۹ع شاه غازی استعفای خود را از امر خطیر سلطنت نوشته بدست برادر بزرگ خود عنایت الله شاه سپرد...» ( پوپلزائی: "سلطنت امان الله شاه و استقلال مجدد افغانستان، ۱۳۹۶، جلد دوم، صفحه ۴۷۱)

به این حساب شاه امان الله غازی نه فرار کرده و نه خلع شده است، لذا بهتر است او را به حیث "شاه مستعفی " شناخت .

نویسنده دراخیر می گوید :اینکه بعضی ها خروج شاه را "گریز ازمیدان ودست کشیدن از مبارزه وسپردن قدرت به یک دزد وتباهی کشور " توجیه میدارند ، موضوعیست که به طینت و برداشت هرشخص مربوط میشود . کسانیکه خواهان جنگ وجدال وقتل و کشتار برای اعاده مقام استند با کسانیکه با درنظرداشت شرایط خاص مثل شاه امان الله غازی می اندیشند ، فرق میکند.»

http://www.afghan-german.net/.../kazem_sa_amanullah3.pdf 

از آنچه گفته آمدیم بروشنی معلوم میشود که شاه امان الله شخص رؤوف وپرعاطفه وطندوست بود وتحمل کشت وکشتار اتباع خودرا بخاطرکسب قدرت وسلطنت نداشت. از نفاق وتبعیض و جنگ های قومی نفرت داشت و میخواست مردم افغانستان در تحت زعامت اوبرادروار زندگی کنند و نیروی خود را در دفاع از استقلال و ترقی کشور بکار ببرند، نه در راه حذف یک دیگر خود. شاه واقعاً دیوانه وارعاشق مردم و ترقی کشور بود ونمی خواست برای حفظ سلطنت اومردم خون همدیگر را بریزند.

در ماه اگست سال ۲۰۱۴، نام امان الله خان به عنوان کسی ‏که استقلال کشور خود را از استعمار انگلیس بدست آورده بود،در ‏لیست صد تن سیاست مدار برجسته دنیا بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۸) تااګست ۲۰۱۴ میلادی نیز ‏ثبت شد.» [رک:داکتر زیرکیار،له امیر عبدالرحمن تر اشرف غنی۲۰۱۵]

پایان