اعلامیهٔ شاه امان الله از بمبئی

قسمت دوم

چرا شاه امان الله کشور را ترک نمود؟

نویسنده وپژوهشگر توانای کشورداکتر عبدالرحمن زمانی درکتاب گرانسنگ خود (بازنگری دوره امانی وتوطیه های انگلیس) مینویسد:

« اعلامیهٔ غازی امان الله خان که بعد از ترک وطن در بمبئی به مطبوعات داده شد، در ضمیمهٔ اول راپورجګرن ویکمن، مامور وظایف خاص انگلیس ها آمده قرار ذیل میباشد:

«شنیده ام که مردم تصور میکنند من در نتیجهٔ شکست قوای قندهار و پیروزی قوای بچهٔ سقاو کشور را ترک گفته ام، بنابر آن لازم میدانم بصورت مختصر اعلام کنم که چنین شکستی بر قوای من تحمیل نشده است. با وجود جنگ شدید در غزنی، ما هیچ وقت شکست نخورده ایم، علت برگشت من به قندهار، آرزوی من برای جلوگیری از خونریزی بین اقوام افغان درانی و غلجی بود. به مجردیکه من درک کردم بعضی اقوام مثل انډر، بخش های از تره کی ها و توخی ها مخالفت شانرا با من آغاز میکنند، من خودم عقب نشینی نموده و جنگ بیشتر را به اساس اصل صلح و دوستی که من همیشه از مدت ها قبل گرامی داشته ام، متوقف ساختم. «من هیچگاهی برای منفعت شخصی ام تمایلی به نا بودی و بر

بادی ملت من نداشته و ندارم.

« این یک حقیقت است که از آغاز اغتشاش شینوار تا به انتشار آن به تمام ولایات مشرقی و شمالی من به سر بازانم امر کردم به هیچ جائی حمله نکنند و در عوض آن بصورت دوامدار نمایندگانی را نزد اغتشاشیون فرستاده و تا حد توان کوشیدم مسایل را از طریق صلح حل و فصل کنم، و از طرق منطقی آنها را قناعت دهم که یکبار دیگر وفا داری خود را به من اعلام کنند. شورش آنها هیچکدام اساس درستی نداشت، آنها مخالف افکار من بوده و آنرا مخالف آرمان های اخلاقی خود و عنعنات ملی میدانستند. همهٔ این موارد در لویه جرگه مورد بحث قرار گرفت، و به اتفاق آراء توسط آن حل وفصل و تصویب شد، که به اشتراک یکهزارویکصد وهفت (۱۱۰۷) نفر از نمایندگان تمام کشور دائر شده بود. اما از آنجاییکه تمام مشوره ها و اعلامیه های عفو عمومی من کدام تأثیری نبخشید، و خیانت کسانیکه در ابتدا عاملین توطئه بوده و پس از آن از فاش شدن اعمال شیطانی خود می ترسیدند، ادامه یافت، من وظیفه خود دانستم تا برای جلوگیری از خون ریزی بیشتر تخت و تاج را به نفع برادر بزرگتر خود عنایت الله خان رها کنم.» ( بازنگری دوره امانی وتوطئه های انگلیس، چاپ ۲۰۱۳، ص ۴۵۸-۴۵۹)

 

داکتر زمانی درادامه مینویسد: «غازی امان الله خان در اعلامیه اش بعد از ذکر مختصر رویداد های قندهار علت جلوس دوباره اش، اعلام وفاداری اقوام ولایت مشرقی( تحت رهبری میرزمانوخان کنری)، حمایت و تشویق رهبران اقوام مناطق بین قندهار و کابل، تنظیم سر بازان منظم و قومی و حرکت شان بطرف کابل، پیشرفت بسوی غزنی و تسلیمی و شکست قوای حبیب الله کلکانی در مقُر و وردک، در بارهٔ دست کشیدن از جنگ و ترک وطن میگوید که:

«با اتکا به همکاری و وعده های اقوامی که بین قندهار و غزنی زندگی میکنند، و دانستن اینکه تعداد قوای سقوی در غزنی از یک هزار نفر تجاوز نمیکند، من بطرف غزنی پیش رفتم اما به مجردیکه ما به غزنی رسیدیم، یک طغیان تازه و غیر متوقع انډری، یک قسمتی از اقوام تره کی ،هوتکی، و توخی بوقوع پیوست، لذا من برای بازیابی اوضاع، که رخ دیگری اختیار کرده بود، به مقُر، محل فرماندهی خود، برگشتم. من کوشیدم غلط فهمی را از طرق مسالمت آمیز رفع کنم، اما این سؤ تفاهم تا به قلات انتشار یافت و اقوام منطقه را متأثر ساخته بود. بعد ازینکه من به قلات آمدم تا یکبار دیگر این بد گمانی را از طریق ترغیب رفع کنم، من با دانستن رازی درک کردم که یک خونریزی جدید بین اقوام غلجی و درانی آغاز میشود. من هیچوقتی فقط برای حاصل کردن دوبارهٔ قدرت و اختیار نمیتوانستم به جنگ داخلی اجازه داده و سبب خونریزی شوم. با توجه به این من اصل تخت و تاج را رها نموده و افغانستان را ترک گفتم، در تمام دوران این کمپاین، لشکر من با قوائی روبرو نشده بود که توان مقاومت را داشته باشد و یا از آن شکست خورده باشیم. اگر چه اقوامی در مسیر راه ما، مخصوصاً انډر سوگند و تعهد خود را شکستانده و تعداد بزرگ شان بر قوای ما حمله نمودند، اما آنها بیش از یک یا دو ساعتی بمقابل ما مقاومت کرده نتوانستند، در نهایت شکست خورده و فرار نمودند، این نشان میدهد که قوای ما هیچگاهی از دشمن شکست نخورده و در یک عملیات واحد هم لشکر من عقب نشینی نه نموده و یک گام به عقب نرفته است.

من یکبار دیگر تکرار میکنم که این اصول و مخالفت من با خونریزی بود که من را مجبور ساخت از تاج و تخت انکار و از کشورم خارج شوم. من هیچ وقتی نخواسته ام که ملت افغان برای منافع شخص من باهم جنگیده و تباه شود.

این دلیل آمدن غیر مترقبه من به چمن بود، من بصورت قطعی آن شایعاتی را رد میکنم که علت ترک کردن افغانستان شکست قوای من بود این مطلقاً بی اساس است. گر چه من شخصاً مؤفق نشدم، اصول من در افغانستان ناکام بوده نمیتواند، چون من مطمئن هستم که در دوران ده سال کار سخت و تلاش، من حد اقل مؤفق شدم ذهنیتی را ایجاد کنم که هیچ وقت اجازه نخواهد داد افغانستان درین حالت باقی بماند.لذا من میدان را به آنهای ماندم که دعوای قهرمانی دین را دارند و از آن برای منافع شخصی استفاده میکنند و افغانستان را بدین حال و روز رسانده اند. همه از حالت کابل و اینکه با دین و مذهب چه معامله ای صورت میگیرد، بخوبی آگاه اند بزودی فهمیده خواهد شد که در پشت پرده بدون از اغراض شخصی و نادانی چیز دیگری نیست،در غیر آن مسٔله دین با وضعیت و امور موجودهٔ افغانستان هیچ نوع وجه مشترکی ندارد.» (داکترزمانی- همان اثر، ص۴۶۹)

داکتر زمانی درادامه می افزاید «قابل یاد آوریست که اشارهٔ غازی امان الله خان به آغاز مخالفت بعضی از اقوام مثل انډر، بخش های از تره کی ها، هوتکی ها و توخی ها، اشاره به توطئه دیگریست که در آن دشمنان غازی امان الله خان میخواستند علاوه بر اختلافات بین درانی ها و غلجی ها، اختلافات دیرینهٔ مردم هزاره و غلجی های غزنی را دامن زده، آنها را در بین هم بجنگانند. به رویت اسناد آرشیف انگلستان دو روز بعد از پیوستن دو ستون از لشکریان به قوای غازی امان الله خان، رسیدن لشکر های هزاره آغاز شد، دو هزار نفر از بهسود تحت قیادت گل محمد خان پسر ارباب بخت یار بود. یکهزار نفر تحت قیادت احمد علی خان پسر محمد الله خان از بخش های محمد خواجه و چهار دشت هزاره های چهار باغ ،هشت صد نفر از قسمت های سوخته و علودانی تحت قیادت ملک شاه پسند و ملک خان شیرین خان، حدود دو هزار نفر تحت قیادت نیاز محمد خان، مهتر یوسف و باز محمد خان خوش ابدال که از قریه های ناور، سراب، ترکان وککرک بودند. پنجصد نفر بیات قیاق دره سیاه سنگ و امده تحت قیادت محمد ناصر خان، محمد سردار خان و احمد علی خان بیات آمدند. تمام هزاره ها با اسلحه خود شان آمده بودند. روز بعد دو هزار نفر هزارهٔ جاغوری و مالستان تحت رهبری حاجی محمد حسن خان و برات علی و عبدالله خان پسران شیرعلیخان جاغوری رسیدند.

رسیدن این لشکر بزرگ هزاره نفس تازه به قوای قندهاری رسانده و پیروزی غازی امان الله خان را سریعتر ساخته بود، که دشمن از حیله و توطئه دیگری کار گرفت و آن استفاده از دشمنی دیرینهٔ بود که بین هزاره ها و پښتون های غزنی وجود داشت. بمجرد رسیدن نیرو های هزاره، خوانینی که مخالف غازی امان الله خان بودند،مثل اخند زاده سر بلند (وملای کدوخیل) و امین الله خان و عبدالحکیم خان تره کی، با گرفتن اوراقی که توسط محمد کریم حاکم حبیب الله کلکانی در غزنی آماده شده بود بر اسپ های خود سوار و نزد اقوام انډر، تره کی و سلیمانخیل رفتند. آنها به مردم میگفتند که «اگر امان الله خان کافر نمیبود، او هزاره ها، دشمنان سنتی شانرا نمیخواست موجودیت این دشمنان تنها یک معنی دارد و آنهم خورد کردن پښتون ها توسط اقوام غیر پښتون است.» (داکتر زمانی، همان اثر،، ص۴۶۱)

محقق دنمارکى استا اولسن،مينويسد : «پيروان مجددي ها ملاکدوخيل و آخندزاده سربلند در غزنى ميان قبابل اندر و تره کى و سليمانزى سفر نموده و تبليغ ميکردندکه هرگاه امان ﷲ براستى کافر نباشد، برهزاره ها که دشمن سنتى آنهاست، صدا نمى کرد. موجوديت هزاره ها در قواى طرفدار امان ﷲ فقط يک معنى داشت :تخريب (پشتون ها) توسط قبايل غير پشتون. اين پروپاگند تاثير فورى داشت. هرگاه قبلاً بيست در صد افراد قبيله دشمن امان ﷲ خان بودند، اکنون همه در دشمنى با او قرار گرفتند.» (استا اولسن، اسلام وسیاست درافغانستان، ترجمه خلیل زمر،ص ۱۵۹)

فیض محمد کاتب،میگوید که« درچهارم ثور۱۳۰۸،مکتوب حضرت [نورالمشایخ] به بچۀ سقو رسید که در آن خواسته شده بود تا برای ۲۰ هزار نفراز مردم سلیمان خیل واندړ که به طرفداری حبیب الله در مقابل امان الله خان در غزنی با تفنگ های خود می جنگند، مرمی بفرستد. حبیب الله به وزارت حربیه فرمان داد تا صندوق های مرمی مختلف النوع را که به تفنگ های آنها راست آید، به غزنی انتقال دهند، مگر مردم وردک و مهاجر وزیری و هزاره [ازاین اقدامات دولت مطلع شده] از راه کوتل مجید وارد خوات شده وعقب اردوی های حبیب الله را که در تکیه وشش گاو بودند، بریده راه آمد وشد شان را مسدود کردند تا سامان حرب وعلوفه به ایشان نرسد. این اقدامات نظامی مردم وردک و وزیری و هزاره ،که از هواخواهان امان الله خان بود، بر پسرسقاو چنان گران آمد که بلا درنگ فرمان ترور امان الله خان را صادرنمود و برای آوردن سرامان الله خان جایزۀ ۱۶۰هزار روپیه تعیین کرد.»

(ملافیض محمد، تذکر الانقلاب،ص ۱۵۸)

متأسفانه یکی از تاجران قندهاری حاضرشد تا با همکاری چندنفر دیگر، شاه امان الله غازی را ترورکند وآن پول را بدست آورد. کاتب در ذیل وقایع ۲۶ حمل ۱۳۰۸ مطابق ۱۵ اپریل ۱۹۲۹ ،مینویسد که بچۀ سقو:

« موسی خان قندهاری رئیس شرکت تجارت افغان وآلمان را با هفت نفر دیگر از قندهاریان به قتل امان الله خان برانگیخته و به مژده و نوید عطای زیادی ایشانرا تطمیع و مامور کرد که او را هلاک سازند.»(فیض محمدکاتب، تذکرالانقلاب ، ص ۱۴۳)

ولی غازی امان الله خان،قبل ازاینکه توسط تاجرقندهاری یا افراداو ترورشود، از جنگ با نیروهای سقوی که اکثراً مریدان حضرت شوربازار بودند، منصرف شد و به کلات بازگشت ولی بجای رفتن به قندهار راه چمن در پیش گرفت ودر۴ جوزا۱۳۰۸ از کشور خارج گردید، و بدست عناصر اجیر یا موظف شدۀ پسرسقو، ترور نشد.

از آنچه گفته آمدیم بروشنی معلوم میشود که شاه امان الله شخص بسیار باعاطفه بود وتحمل دیدن کشت وکشتار اتباع خودرا بخاطر کسب قدرت وسلطنت نداشت. از نفاق و جنگ های قومی نفرت داشت و میخواست مردم افغانستان در تحت زعامت اوبرادروار زندگی کنند و نیروی خود را در دفاع از استقلال و ترقی کشور بکار ببرند، نه در راه حذف یک دیگر خود. شاه واقعاً دیوانه وارعاشق مردم و ترقی کشور بود ونمی خواست برای حفظ سلطنت اومردم خون همدیگر را بریزند.

پایان ۲ /۱۲/ ۲۰۲۱