ارواح خبیثه در صدد تخریب شاه امان الله

 

در تاریخ معاصر افغانستان دوره ده ساله حکومت امان الله خان، فصل درخشان بیداری و استقلال طلبی و قانون مداری افغانستان است. اگر این فصل آغاز تنور وتجدد و ‌تحول طلبی را از تاریخ کشور حذف کنیم یا انرا سیاه جلوه دهیم ، دیگر چیزی برای یاد کردن ‌ویادگرفتن از نخستین اقدامات مدنی جهانشمول نداریم .

 

برای دفاع از این فصل درخشان اما ناتمام تاریخ کشور نباید به سخنان ارواح خبیثه گوش داد. این ارواح خبیثه را که بهترین دوره تاریخی کسور را سیاه جلوه می دهند باید شناخت .

به نظر من اینها عبارت اند از؛

۱-نویسندگان وابسته به تنظیم های جهادی برگشته از پاکستان ،

۲- تحصیل یافتگان تاریخ درکشورهای استعماری ،

۳- شاعران وهنرمندان نوازش دیده استخبارات پاکستان ،

‌۴ - پیروان راه ورسم بچه سقو ،

۵- تحصیل یافتگانی که هنوز تضاد های تباری وقبیلوی را دربالاخانه ذهن خود محفوظ داشته اند و در نوشته های خود بروز میدهند؛

۶- دو خانواده روحانیت متنفذ کابل ومربدان شان آند که از دوره امانی و ‌کارنامه های ترفیخواهانه شاه امان الله سخت ناراحت می‌شوند .

این گروه ها بخاطر خوشنودی انگلیس ونطفه استعمار ی اش (پاکستان ) از امان الله خان بخاطر کسب استقلال کامل سیاسی کشور ‌و تساوی حقوقی زنان با مردان وحق تحصیل وکار زنان در بیرون از منزل وتعمیم معارف سرتاسر ی در کشور خوشحال نمیشوند وبجای ان از یک دزد بیسواد وضد علم ‌و معارف که دروازه مکاتب را بروی فرزندان کشور مسدود کرد به عنوان دشمن امان الله خوشحال وخوشنود میگردند.

برخی از نویسندگان ایدئولوژی زده و مغرض [امان الله ستیز] پس از پخش و نشر اعلامیه شاه امان الله تحت عنوان (کشف الحال نادرشاه بقلم اعلیحضرت امان الله خان) به تلاش افتاده اند تا عقده تباری خود را یکجا با شایعات و پروپاگندها ساخت انگلیس برای بدنام کردن آن شاه مترقی ومتجدد تبارز دهند ‌وبخود می بالندتا از لابلای اثار نویسندگان استعماری، عباراتی رانقل قول کنند که انگشت انتقادشان به سوی شاه امان الله دراز کرده باشد.

این نویسندگان مغرض حتی از نقل شایعات بطرفدری بچۀ سقو از سوی روحانیون مرتجع ضد ریفورمهای اجتماعی شاه دریغ نمیورزند تا مگر ازمحبوبیت آن شاه ترقیخواه ومتجدد در میان نسل جوان کشور بکاهند وپله برتری حتی بچۀ سقو را بالا ببرند ، همانگونه که پدران شان در جنگ غزنی با قتل فجیع ۲۰ تن از طلایه داران درانی لشکر قندهار در حوالی قره باغ غزنی وانداختن نعش شان برپایه کج تلیفون ونوشتن پیامی لارنس منشانه به این مضمون «این مهانی از جانب اقوام غلجی به اقوام درانی !»(جنبش مشروطیت درافغانستان،از حبیبی)

برخی از نویسندگان وجدان خفته با وجودی که روزگاری علنی از اندیشه های «مارکسیزم- لنینیزم» تغذیه میکردند وبرضد نظام سلطنت ،شعار:مرگ برظاهرشاه! وزنده بادحکومت زحمتکشان! سر میدادند ویک آدم مکتب نخوانده را«نابغه شرق» لقب داده بودند و زمین وزمان رابخاطر ستایش وپرستش او از خون مردم رنگین ساخته بودند، اکنون با نگاشتن مقالات دو رویه (هم به میخ وهم نعل زدن)میخواهند عقده های بی کفایتی وناکامی خود را با «فراری » خواندن امان الله حل کرده شهرت وشخصیت کمائی کند.

کسی که خود اهلیت وشایستگی اداره یک وزارت با دوهزارمامور منور درس خوانده وکارفهم را نداشت ودرمدت یک سال وچندماه وزارتش، کوچک ترین خدمتی به فرهنگ وزبان ملی پشتو ننمود وحتی جرات نداشت لوحه نام‌وزارت را به پشتو تبدیل کند،و از دست چندمامور زیرک‌تر و هوشیار تر از خود که مانع سوی استفاده هایش میشدند مجبور به فرارگردید، اکنون بخود اجازه میدهد تا شاه امان الله را مثل خود آدم بی کفایت بشمارد و بگوید که مردم او را از کشور راندند. در پشت این سخن طعنه امیز تعصب «انتی درانی»بودن گوینده بخوبی دیده میشود. متاسفانه بک چنین سخن طعنه امبز از سوی داکتر اشرف غنی نبز گفته شد که با عکس العمل ومن ‌تعداد دیگری از اخلاصمندان راستین آن شاه روبرو شد..

شاه امان الله کسی بودکه توانست شجاعانه مدت ده سال بریک کشور چهارپنج میلیونی ده بیسوادتر از امروز بود و متشکل ازاقوام وطوایف مختلف غرق در جهالت و خرافات وعنعنات پوسیده قرون وسطائی بود حکومت کند و با تعمیم معارف ونافذ کردن یک قانون اساسی مدرن با عالی ترین اساسات حقوقی ، باب تجدد ومدرنیزم را بروی شان بگشایدو با وجودی که میدانست برخورداری زنان از حق مساوی با مردان وحق تحصیل زنان وتامین عدالت در جامعه سبب قشر مفتخور جامعه در برابر او میگردد، معهذا در راستای عدالت وحرکت دادن جامعه به پیش درنخستین هفته رسیدنش بقدرت، معاشات وامتیازات نسبی سرداران محمدزائی ومعاشات مستمری خانها وملکان و پیرها وروحانیون مفتخوار را قطع کرد واصل کارکردن را معیارگرفتن معاش دانست و به کاکایش که از اوشاکی بودگفت برودکار کند ودر بدل کارخود معاش بگیرد.

شاه امان الله تازمانی که در سفراروپائی خود از اتحادشوروی دیدار نکرده بود،از محبوبیت زیادی در میان مردم برخوردار بود ولی از روزیکه شاه بدون پروای خفگی انگلیس،برنامه مسافرت خود به اتحادشوروی را عملی نمود، با پروپاگند وتبلیغات مخرب انگلیس وجواسیس ان در داخل کشور روبروگردید وشاه وملکه متهم به‌خوردن گوشت خوک شدند وعکی های مونتاژ شده ملکه ثریا در میان قبایل پخش گردید وبوسیله و روحانیون وابسته به انگلیس درمیان مردم تبلیغ شد که شاه وملکه در اروپا به کلیسا رفته واز دین برگشته آند، به این صورت روحانیون متنفذ مردم ساده و خوش باور را بشورش واداشتند و شورشیان با اقدامات خشونت بار ‌و ضد مدنی خود شاه را از سلطنت دلسرد کردند. شاه که مردم افغانستان را مثل مردمک چشم خود دوست داشت و نمیخواست که خون مردم بخاطرسلطنت او ریختانده شود، از قدرت استعفی داد وبه قندهار رفت. وسپس با وجود آمادگی وسر سپردگی مردم قندهار وهزاره جات ووردک وکنر در راه اعاده پادشاهی به او، ازرسیدن بقدرت از راه زور منصرف و از کشورخارج شد.

مرگ برنویسندگان ومورخانی که تلاش میورزند تا دوره درخشان امانی ودست آوردهای مشروطیت دوم را سیاه جلوه دهند و عهد تاریک سقو ی و دوره استبدادی نادر را بر عصر نهضت مشروطیت ودست اوردهای آن ترجیح می‌دهند و دل دشمنان افغانستان را شاد می کنند.

پایان