آخرین تحول قدرت غرب

 

نویسنده : پروفیسور بواوينتورا د سوسا سانتوس

منبع : آسیا تایمز ۱۷ جولای ۲۰۲۲

مترجم: رسول رحیم

 

غرب در حال تجربه نمودن قدرت انقباض اش است، نه لزوما افولش.

آن چه غربی ها تمدن غربی می خوانند، یک فضای جیوپولتیکی است که در قرن شانزدهم ظهور نموده و پیوسته تا قرن بیستم توسعه یافته است. در آستانه جنگ جهانی نخست ۹۰٪ کره زمین غربی یا تحت سلطه غرب بوده است. یعنی اروپا، روسیه، قاره امریکا، افریقا، حوزه اوقیانوسیه ، بخش زیاد آسیا به استثنای جاپان و چین را در بر می گرفت. از آن به بعد غرب نخست در اثر انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ و با ظهور بلوک شوروی و بعدا از نیمه قرن به بعد با جنبش های استعمار زدایی شروع به انقباض نمود. فضای زمینی و به زودی پس از آن فضای فرا زمینی ساحات مناقشات شدیدی شدند.

در عین زمان آن چه غربی ها به مثابه غرب می پنداشتند، در حال تغییر بود. غرب که با مسیحیت و استعمار آغاز یافته بود، بعدا به سرمایه داری و امپریالیسم تبدیل شد و سپس به دموکراسی، حقوق بشر، استعمارزدایی، حق تعیین سرنوشت و «روابط بین المللی مبتنی برقانون» استحاله نمود ( این موضوع روشن بود که این قوانین توسط غرب تاسیس و تدوین شده و تنها هنگامی دنبال می شود که به منافع غرب خدمت کند). سرانجام غرب به جهانی شدن رسید.

در اواسط سده گذشته غرب چنان منقبض گردید که چندین کشور تازه استقلال یافته تصمیم گرفتند که نه به بلوک غرب متعهد باشند و نه به بلوک شوروی که به مثابه رقیب آن ظهور کرده بود. این امر بین سال های ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ منتج به ظهور جنبش غیر متعهد شد.

با فرو ریزی بلوک شوروی در سال ۱۹۹۱ به نظر می رسید که غرب یک دوران گسترش مشتاقانه اش را طی می کند. در حوالی همین زمان بود که میخاییل گورباچف آرزومندی روسیه را برای پیوستن به «خانه مشترک» اروپا با حمایت جورج بوش پدر رییس جمهور وقت ایالات متحد امریکا ابراز داشت که این آرزومندی بعدا توسط ولادیمیر پوتین که در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید، مورد تاکید مجدد قرار گرفت .

این یک برهه تاریخی کوتاه بود و حوادث اخیر نشان می دهد که «اندازه» غرب از آن زمان تا اکنون به شدت کوچک گردیده است. در آستانه جنگ اوکرایین غرب با ابتکار خودش تصمیم گرفت که تنها آن کشورها که علیه روسیه تحریم ها را به اجرا در آورند، بخشی از اردوگاه جانبدار غرب پنداشته می شوند. این کشورها شامل حدود ۲۱٪ اعضای ملل متحد بوده ۱۶٪ جمعیت جهان را تشکیل می دهند.

انقباض افول است؟

شاید کسی قکر کند که کوچک شدن غرب به سودش باشد، زیرا به وی مجال می دهد با شدت بیشتر به اهداف واقع بینانه ترش متمرکز باشد. یک مطالعه دقیق آثار استراتژی دان های کشور های هژمونی طلب غرب و ایالات متحد امریکا نشان می دهد که برعکس ، بدون توجه به انقباض آشکاری که به وجود آمده است، آن ها بلند پروازی های نا محدودی نشان می دهند.

آن ها با عین سهولتی که پیش بینی می نمایند روسیه این یکی از بزرگ ترین قدرت های هسته یی جهان را یا به دولت تابع شان تبدیل کرده و یا نابود سازند، به عین ترتیب در نظر دارند چین را که در راه تبدیل شدن به نخستین قدرت اقتصادی جهان قرار دارد، به زودی مانند اوکرایین به جنگ تایوان تحریک نموده و به هدف شان برسند.

از جانب دیگر ، تاریخ امپراتوری ها نشان می دهد که انقباض همپا با افول برگشت ناپذیر بوده و رنج های انسانی زیادی را در پی دارد.

در مرحله جاری مظاهر ضعف همپای مظاهر قدرت در حرکت اند که این امر تحلیل را بسیار دشوار می گرداند. دو مثال متضاد به ما کمک می نمایند که این نکته را روشن تر دریابیم. ایالات متحد امریکا با داشتن پایگاه های نظامی دست کم در ۸۰ کشورجهان، بزرگ ترین قدرت نظامی جهان است،( ولو آن که از جنگ جهانی دوم به این سو هیچ جنگی را نبرده است). یکی از موارد شدید سلطه این کشور در کشور غنا یعنی جایی دیده می شود که طبق توافق نامه سال ۲۰۱۸ ایالات متحد امریکا از میدان هوایی «اکرا» بدون کدام کنترول و یا تفتیش مقامات غنا استفاده می کند. حتی سربازان امریکایی برای ورود به غنا به کدام پاسپورت ضرورت ندارند و از یک مصونیت فرامرزی برخوردار اند. یعنی هر گاه آن ها مرتکب کدام جرم و یا جنایت بسیاری جدی هم گردند، محاکم غنایی نمی توانند آن ها را محاکمه کنند.

از جانب دیگر در حال حاضر هزاران تحریم علیه روسیه بیشتر از آن فضای جیوپولیتیکی که غرب آن را جهان غیر غربی می خواند، به جهان غرب آسیب می رساند. ارز یا اسعار کشورهای که در نظر است برنده جنگ باشند،‌ بیشتر ارزش شان را از دست می دهند. تورم و رکود پیش رونده موجب آن گردیده است که جیمی ریمون مدیر اجرایی بانک بازرگانی مشهور امریکا موسوم به (JPMorgan Chase & Co) بگوید که طوفانی (هاریکن) در حال نزدیک شدن است.

انقباض به مفهوم از دست دادن انسجام داخلی هست؟

انقباض می تواند به معنی انسجام بیش تر باشد و این کاملا مشهود است. رهبری اتحادیه اروپا، یعنی کمیسیون اروپا در بیست سال گذشته بیشتر از کشورهای تشکیل دهنده اتحادیه اروپا، با ایالات متحد امریکا هم سو بوده است. ما این را در تغییر سیاست نیولبرال و حمایت مشتاقانه ای مشاهده نماییم که خوزه مانویل دو راو باروسو، رییس پیشین کمیسیون اروپا به خاطر لشکر کشی به عراق نشان داد و ما اکنون شاهد هستیم که اروزولا فون دیر لاین رییس موجود کمیسیون اروپا همچون معاون وزیر دفاع امریکا فعالیت می نماید.

حقیقت این است که انسجام در صورتی که در خط گذاری سیاست ها موثر باشد، می تواند درمدیریت پی آمد ها فاجعه بار باشد. اروپا یک فضای جیوپولتیکی است که از قرن ۱۶ به اینسو از مدرک منابع کشورهای دیگری که بر آن ها سلطه مستقیم و یا غیر مستقیم داشته است زندگی کرده و مبادله نابرابر را تحمیل می کند. با وجود این، زمانی که ایالات متحد امریکا و متحدان اش شرکای وی باشند، هیچ یک از این ها ممکن نیست. به هرصورت، آیا روسیه با آن تولیدات ناخالص داخلی اش کم تر از بسیاری کشورهای اروپایی است، چنان قدرتی است که بخواهد به اروپا حمله کند و همچون یک تهدید جهانی عمل کند که تنها بتوان با سرمایه گذاری ایالات متحد امریکا برای تسلیح و امنیت اوکرایین متوقفش گردانید. تا حال این مبلغ ده میلیارد دالر بوده است. این درحالی است که ایالات متحد امریکا دور از قاره است و آیا درصورت دوام جنگ، در این جا دیری خواهد پایید؟

علل داخلی و یا خارجی؟

آثار در مورد افول امپراتوری ها نشان می دهند که در کنار آن موارد اندک و استثنایی که امپراتوری ها توسط نیروهای خارجی نابود گردیده اند، مانند امپراتوری های «ازتیک» و «انکا» (درمکسیکو بین ۱۴۲۸-۱۵۲۱ میلادی) که با ورود فاتحان اسپانیایی از بین رفتند، در اکثر موارد به صورت عام عوامل داخلی در پدید آوردن انقباض و حتی افول امپراتوری ها نقش داشته اند و حتی این افول در اثر عوامل خارجی شدت یافته است. تفکیک عوامل داخلی از خارجی دشوار است و شناسایی خاص بیشتر جنبه ایدیولوژیک دارد.به طور مثال جیمز برنهام فیلوسوف محافظه کار و مشهور امریکایی در سال ۱۹۶۴ کتابی با عنوان « خودکشی غرب» انتشار داد. ازنگاه وی لبرالیسم که در آن هنگام بر ایالات متحد امریکا مسلط بود، ایدیولوژی بود که در عقب این افول قرار داشت. برای لبرال های آن زمان، لبرالیسم برعکس ایدیولوژی ای بود که یک هژمونی جدید، صلح آمیز تر و یک هژمونی عادلانه تر غرب بر جهان را ممکن خواهد ساخت.

امروز لبرالیسم درر ایالات متحد امریکا مرده است ( نیولبرالیسم که ضد آن می باشد مسلط است) . حتی نو محافظه کاران از محافظه کاران مکتب قدیمی کاملا پیشی گرفته اند.

از همین جاست که چرا هنری کسینجر وزیر خارجه اسبق ایالات متحد امریکا ( که برای بسیاری یک جنایت کار جنگی است) با تقاضای «مذاکرات صلح » در جریان کنفرانسی روی منازعه اوکرایین ، درهم آیش جرگه جهانی اقتصادی در داووس سویس ، مبلغان ضد روسیه را ناراحت کرد.

به هر صورت جنگ اوکرایین شتاب دهنده عظیم انقباض غرب است. این در حالی است که غرب می خواهد قدرتش را برای اعمال نفوذ در جهت به انزوا کشاندن چین به کار گیرد. یک نسل جدید کشورهای غیر متعهد در حال ظهور است. سازمان هایی مانند «بریکس»( برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی BRICS)،سازمان همکاری شانگهای و « جرگه اقتصادی اور آسیا» چهره های جدید دیگری از کشورهای غیر غربی هستند.

بعدش چه اتفاق می افتد؟

ما هنوز نمی دانیم. این به همان اندازه دشوار است که تصور نماییم غرب چنان یک فضای فرعی را در بافت کلی جهانی اشغال کند که در آن روابط برابر و صلح آمیز با سایر فضا های جیوپولتیکی متصور باشد. ما فقط همین قدر می دانیم که برای آن هایی که دولت های غربی را رهبری می کنند، هریک از این فرضیه ها یا ناممکن اند و یا اگر ممکن باشند، آخر زمانی استند.

از همین جاست که شمار نشست های بین المللی درماه های اخیر که از نشست جرگه جهانی اقتصادی در ماه می منعقده داووس شروع و تا نشست اخیر در «بیلدر برگ» در ماه جون را در بر می گیرد، چندین برابر شده است.جای شگفتی نیست که در این نشست اخیر از جمله ۱۴ موضوع مورد بحث هفت تای ان مستقیما به رقبای غرب ارتباط داشت.