دموکراسی امریکایی روبه فرتوتی خواهد نهاد ؟

بیش از دوصد سال زندگی در استایل امریکایی حالا ناکارگی برخی موارد این شیوه را در داخل و خارج امریکا رونمایی میکند .

سرزمین دور افتاده امریکا رمزهای زیادی را از نظر جهانیان بخصوص کشورهای کمتر انکشاف یافته دور نگهداشته بود .

امریکایی ها با تمام عمق و پهنای سیاست استعماری و تبلور ان در راه اندازی جنگها ، اغتشاشات ، رقابتهای نا مشروع سیاسی و اقتصادی با تشدید تسلیحات مدعی بودند و هستند که پیشتازی کشور شان محصول دموکراسی نوع خود انهاست ، متحدین استعمارگر قرون گذشته نیز در کنار این ابر قدرت جنگ افروز و استعمارگر اهنگ این ترانه را بلندتر مینواختند .

با یک قطبی شدن و سیطره امریکا و متحدین ان بر جهان ، طی زمان کوتاه سه دهه غبار بنشسته برروی دموکراسی تبلیغ شده امریکا فروریخته ان تفکر را به حالت نیم بسمل دراورد و معلوم گردید که این هیولای پندیده از دروغ و نیرنگ و ریا هم‌در داخل و هم در خارج مبتلا به نا به سامانی هایست که حالا‌ چاره جویی ان‌شاید دیر شده باشد یا ضرورت به کدام تحول داشته باشد .

رگه اساسی دمکراسی امریکایی که بران‌ ،گذشته از حد می بالند همانا کشاندن مردم‌در انتخابات ریاست جمهوری است و محتوی ان این است که بیش از ۲۰۰ سال به هر امریکایی حق داده میشود تا به یکی از دو کاندید دو حزب دو قرن تکرار شده رای بدهند . نمیشود اغماض کرد که کاندید پیروز در قدم اول منافع اعضای حزب مربوطه و یاری کنندگان انتخاباتی اش را مرجحتر نداند .افتضاحاتی چون پولی ، غبن و تقلب‌ در اراء وغیره در اخرین انتخابات ریاست جمهوری که بایدن برنده شد معلوم گردید .

اگر مردم امریکا بصورت واقعی اختیار عقل و صلاحیت رای شانرا داشته باشند چگونه حاضر میشوند علی الرغم‌آلودگی سیاست امریکا در خون مردمان کشورهای دیگر دوبار به جنگ افروز نامدار جورج دبلیو بوش رای بدهند و اخیرآ بیک پیر مرد عقل باخته و ناتوان در حفظ توازن جسمی و فکری ارای شانرا به صندوق ان بریزند ، مگر امریکایی ها انقدر نا اگاه و فاقد شعور اند که تمیز نیک و بد و سالم و نا سالم‌را ندارند ؟ یک محقق اکادمی علوم‌اجتماعی چین بنام ( لیو شیانگ ) دموکراسی امریکایی را راه گم کرده ای خوانده است که بطور روز افزون در برابر جامعه جهانی بی اعتبار میگردد ( ترجمه محترم فرهاد بارکزی ) .

تضاد ها و انقطابهای اجتماعی ، سیاسی به شمول تعصبات نژادی در داخل امریکا نشان میدهد که دموکراسی به اصطلاح طلایی امریکا نتوانسته است حلال معضلاتی باشد که طی دو قرن انبار شده است و زمامداران ادعای زمامداری جهانی را از سر دور نمیکنند .

در سطح جهان هم دموکراسی ایدیولوژیک شده امریکا با بسا کشورها در تقابل قرار داشته ، جنگهارا راه می اندازد ، به تغیرات کودتایی دست میزند ، تروریسم را پیش میگیرد ، منابع انرژی دیگران را به غارت میبرد ، از پوسیده ترین رژیمهای دیکتاتوری حمایت میکند ، این خود اعتبار جهانی امریکا را روبه کاهش برده حتی متحدین ان نیز به ناکارگی و فقدان موثریت ان پی برده اند ( جنگ‌اوکراین و سیاست استخدام مزدوران جنگ در بدل پول و سلاح گویای همین حقیقت است ) یعنی متحدین اروپایی درک کرده اند که امریکا برای توسعه منافع خودی و تضعیف رقبای جهانی دیگران را استخدام‌به جنگ‌میکند و در گرد و غبار تبلیغاتی و حادثه افرینی حقیقت اعمال و نیاتش را می پوشاند .

امریکای که از عراق ، افغانستان ، سوریه و بر پایی بهار عرب از لحاظ اقتصادی ، خونبهای انسانها و اواره سازی زن و مرد و اطفال مقروض است زیر همان شعار های کهنه و وسایل از اعتبار ساقط شده پافشاری میکند و در استطار تبلیغ پراگنی و غوغاگری مطبوعاتی ، سیاسی و دپلماتیک اعمال و کرده هایش را میپوشاند .

زمان برای امریکا دیگر زمان دوران جنگ سرد نیست و نمیتواند بر یکه تازی های سی ساله بعد از جنگ سرد ادامه دهد . رقابتهای اقتصادی ، رقبای توانمند نظامی و ذهنیتهای عامه کشورهای زجر دیده از مظالم امریکا و انعکاس این فجایع در سراسر جهان ، امریکارا در تنگنا های محدود اختناق و خفقان گیر می اورد که دیگر شاید جز بروز کدام تحول در نوعیت نظام ‌راه دیگری برای رهایی ازین تنگناها نداشته باشد .