عوامل سقوط جمهوریت

دوسال از واپسین روزهای عمر جمهوریت میگذرد بیجا نخواهد باشد اگر گوشه های از عوامل این حادثه به بررسی گرفته شود .

ان جمهوریت از اساس تشکیل و نامگذاری پیچیده در تقلب بود ، نام انرا گذاشته بودند " جمهوری اسلامی " اما محتوای کاری ان بر طبق موازین اسلامی نبود .

عوامل سقوط :

نظامیکه دارای دستگاه عریض و طویل ریاست جمهوری بود و کابینه پر از مشاورین داشت ، دارای پارلمان ، قضاء و څارنوالی بود ، حدود یکصد حزب سیاسی ، چندین نوع سازمانهای اجتماعی و جامعه مدنی و یک ریاست بی سر وپای بنام شورای عالی مصالحه ملی داشت ، وزارت دفاع ، داخله و امنیت ملی ان با سلاحهای مدرن مجهز بود و توسط هزاران جنرال و دهها ستر جنرال رهبری میشد ویک مارشال هم داشت ، حوزه های متعدد مسلح قومی از ولسوالی ها تا ولایات و مرکز در نفس رژیم جا داشت و هر رهبر محلی و قوماندان خود سرآنرا دهها محافظ و قطارهای موتر های زرهی بدرقه میکرد ، ۴۵ کشور جهان و سازمان نظامی نامدار ناتو در حمایت ازان عمل میکرد، جامعه جهانی ملیارد ها دالر به ان میداد ، شبکه های متعدد مطبوعات صوتی ، تصویری و نوشتاری فًضای تبلیغاتی را به نفع رژیم در داخل و خارج زیر پوشش در میاورد ، خانه های رهبران تنظیمها قرارگاهای نظامی جداگانه ای بود که با گاردهای بیش از دوصد مرد مسلح محافظت میشد و مجموع ان ها یکجا با حوزه های محلی قدرت حیثیت دیوار امنیتی خارج از دستگاه قوای مسلح را داشتند ، برای حقانیت روحانی رژیم و پیروزی کاندیدان ریاست جمهوری یکی استخاره میکرد و مدعی میشد که از جانب پروردگار اشاراتی بوی رسیده که ازین کاندیدهای فاسد ، دروغگو ، چپاولگر و نوکر اجنبی حمایت شود ، دیگری برای حقانیت و استحکام رژیم فاسد و تحت اشغال احادیث نبوی را بیان میکرد و کسانی هم در بدل تقسیم پستهای دولتی نیروی سیاسی و افراد مسلح خودرا در خدمت در می اوردند ، خلص اینکه به فتوا و باور ایشان اسمان و زمین مُقِر به حقانیت رژیم ، حکومت فاسد و زور مندان ظالم‌و خدا ناترس بوده از معنویت تا سیاست ، از جامعه جهانی تا دنیای باقی و فانی همه جمهوریت را مدینه فاضله و سمبول دموکراسی و حقوق بشر گفته در یک مسیر منافع جمعی در حرکت می افتیدند؛ بسیار به اسانی در ظرف یازده روز در همه ولایات و ظرف کمتر از چهار ساعت پایتخت از دستش رفت و طالبان بر قدرت رسیدند . ان ارگاه و بارگاه ، ان روحانیت حامی رژیم‌، ان عرض و طول قدرت سیاسی ، نظامی و بنیادهای مربوط به ان ، ناتوی شکست ناپذیر و امریکای پولادین همه طوری شکست خوردند که گویی زمین چاک شد و ان همه را بلعید و نام و نشانی از تشکلات سیاسی و اجتماعی باقی نماند ، ان هیولاهای پر طمطراق محلی ، ان ستر جنرالهای مفتخوار و روسای تشکلات سیاسی و اجتماعی که در تلویزویونها می غریدند و بزعم خود شان‌تحلیل سیاسی اوضاع را میکردند و بر پایداری خود و نظام حاکم از اسمان تا مین گز مینمودند همه بسوی میدانهای هوایی ولایات و کابل هجوم بردند ، به پاکستان گریختند و از انجا به دیگر نقاط جهان متواری شدند .

چرا چنین شد ؟

ان رژیم با حفظ داشتن قانون اساسی ، سپری کردن چهار دور انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان و سائر نهادهای ظاهرآ برامده از متن قانون و به اصطلاح دموکراتیک آئینه ای نشد که مردم خود و منافع خود را در ان ببینند ؛ زیرا هر انچه بنام ملت سازی ، حکومتداری خوب ، تحقق دموکراسی و حقوق بشر بحیث مکررات ۲۰ ساله در خورد مردم داده میشد همه وارداتی و شعارهای پوششی برای تجاوز و اشغال بود که نتوانست نهادینه شود و از اعتبار مردمی برخوردار گردد . همینکه در استراتژی امریکا تغییر رخ داد نظام در پرتگاه سقوط قرار گرفته بزودی فرو ریخت . خلیلزاد در یکی از مصاحبه هایش دقیق گفته بود که" دوام حضور نظامی امریکا در افغانستان امریکا را در اجرای سیاستش در اوکراین مجال نمیداد " و تغیر این استراتژی امریکا از افغانستان به اوکراین رژیم کف روی اب انرا نیز محو نمود .

رژیم زیر سایه ناتو و غرب روز تا روز پوسیده میشد ، قدرتهای چند گانه با نقش منفی وغیر سازنده بنیاد انرا لرزان کرده‌ فساد گسترده تار وپود انرا پوسیده میساخت ، دروغ و وعده های فریبنده حیثیت انرا نزد مردم بزمین زده ، فقر و بیکاری میان مردم بیداد میکرد در حالیکه در قطب دیگر ان امتیازات فوق تحیر از مقام ریاست جمهوری تا ادارات محلی گردانندگان ‌چرخ قدرت را غرق خود اندوزی و چپاول نگهمیداشت .

قوای مسلح ائتلافی که سران ان ادمهای نا متعهد به منافع مردم‌و سوگند خورده به منافع تنظیمی و قسمتی هم‌وفادار به امریکا بود ، عوامل نفوذی بیگانه در نطام که ‌مسیر حرکت سیاست و دولتداری را بر طبق میل کشور بیگانه معین میساخت باعث میشد تا روح ملی و خدمتگذاری به مردم و وطن در اتش جنگ تجاوزی و خدمتگذاری به سیاست بیگانه بسوزد و سال به سال به بیگانگی رژیم بیافزاید ، عدم سهمگیری مردم در اخرین انتخابات ریاست جمهوری گواه ازین بیگانگی بود .

رژیم‌ به اثر چندین سال جنگ مجال نداشت و نمیتوانست روی یک خط بسیج کننده ملی حرکت کند . اندیشه بنیاد بر انداز گریز از مرکز و تمایل شدید به جزایر قدرت محلی و قومی روی منافع شخصی و خانوادگی نمیگذاشت رشته های پیوند دهنده اقوام و ملیتها باهم استحکام ‌یابد ، این شیوه مسلط بر نظام‌با روحیه تمرد از قانون‌، تملق برای حامی خارجی نطام ( امریکا ) توام بادخود فروشی سیاسی و تنظیمی نه بدنه نطام را سالم نگهمیداشت و نه باعث جوشش محتوای درونی ان میگردید .

رژیم و سردمداران ان که درین خلاء بسر میبردند یگانه امید شان اتکا به امریکا بود و فکر میکردند امریکا با حضور درین گوشه اسیا در حد فوق تصور سیاسی ایستادگی کرده همچون کوریای جنوبی افغانستان را ترک نمیکند و ما می پانیم‌و زعامت این کشور .

اختلافات چهره ها و شخصیتهای داخل رژیم‌، شعارهای غیر ملی و تصورات خود خواهانه قومی و محلی قدرت کاری رژیم‌را پایین میاورد ، بی اعتبارش میساخت و نمیگذاشت گروهکهای سکاندار نظام باهم تفاهم و تعامل سازنده داشته باشند ، با چنین حالت سقوط رژیم با دور شدن دست حمایت امریکا ازان باید یک شبه و انی میبود که همینطور هم شد .

ازان سقوط و ازین بقدرت رسیدن‌چند ساعته حالا دو سال میگذرد ، همین هایکه ظرف چهار ساعت قدرت را گرفتند طی دو سال نتوانستند قانون اساسی داشته باشند تا قانونیت را در امور دولتداری برقرار سازند، طی دو سال قادر به تنظیم نصاب تعلیمی و تحصیلی طبق مراد خودنشدند ، دروازه های مکاتب و پوهنتونها را بروی دختران بستند و در رسیدگی به معضلات عام دامنگیر مردم‌فایق نگریدند ، بحیث یک دولت در جهان رسمیت کسب نکردند .

بدست اوردن چهار ساعته قدرت و حاکمیت دوساله نشان میدهد که اگر گرفت قدرت سهل باشد حفظ ان دشواری دارد ، اگر رسیدن به حکومت اسان باشد دولتداری مشکل تر از انست که هوس رسیدن به ان در سر باشد .

که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها !