کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی

 

نگاهی به تاثیرات سوء رقابت روس وانگلیس

درآسیای میانه بروضع سیاسی افغانستان درقرن ۱۹

ميتوان گفت که علت العلل تمام رقابتها وتهاجمات و تمام تجاوزات روس و انگليس در سراسر قرن ١٩ بر ايران ، افغانستان و آسياى ميانه، موجوديت هندوستان ثروتمند درمجاورت اين کشورها بود که دول استعمارى اروپا را چون گرگان هارشده بسوى آن ثروتها کشانيد.

در جريان قرن ١٩ بريتانيا که از نقطه نظر اقتصادى و نيز نيروى دريائى عظيم خود بر رقبايش برترى داشت ، توانست جلو تهاجم آن دوکشور را بر نيم قاره بگيرد، اما اقدامات رقابت آميز نظامى- سياسى اين کشورها ، يعنى فرانسه ، روسيه و انگليس تاثيرات بسيار بدى بر وضع سياسى کشورهای منطقه در قرن ١٩ وارد کرد.

از آغاز قرن ۱۹ میلادی ببعد کشورایران با از دست دادن قفقاز، تقريباّ به مستعمرۀ روسيه مبدل شده بود و شاه قاجار فتح على شاه و صدراعظم آن، آله دست روسها شمرده ميشدند. روسها پس ازامضای معاهدات گلستان وترکمنچای،با شاه زنبارۀ قاجار(فتح علیشاه) به يگانه مرد فعال اين خاندان عباس ميرزا، تلقين نمودند که ميتواند با لشکرکشى به افغانستان، از دست رفتن قفقاز را جبران نمايد. دولت قاجا ری که در اوایل قرن ۱۹ توانسته بود، خراسان را با توطیۀ انگلیسها از زمانشاه به رایگان بدست آورد، در سال ۱۸۳۷ برای سومین مرتبه خواست با حمله برهرات، آن ولایت را نیز از افغانستان منتزع کند، اما براثردفاع جانازانه مردم هرات برهبری ورهنمائی وزیرمدبرهرات یارمحمدخان الکوزی نتواست برهرات تسلط یابد.سرانجام دولت انگلیس که هرات را دروازۀ هندوستان میشمرد وتصرف آن را به معنای یگاه عملیاتی بعدی روسیه بقصد هند تلقی میکردند عده ی قشون را از راه خلیج فارس سوق دادند وجزیرۀ خارک را موردتهدید قراردادند .ایران که خود را با تهدید انگلیس روبرودید دست از محاصرۀ هرات گرفته به عقب نشست.

در سال۱۸۵۷ نیز وقتی هرات مورد حمله ابران قرارگرفت انگلیسها دوباره از طریق خلیج فارس جزیرهٔ خارک را محاصره وابران رامجبور به ترک محاصرهٔ هرات کردند وسپس صدراعظم ایران را به امضای معاهده ای وادار نمودند که به معاهده ی پاریس شهرت دارد. در فصل ششم ان معاهده قیدشده که بعداز این هرگونه احتلافی میان ایران وافغانستان رخ دهد بابد برای حگمیت به انگلیس رجوع کنند.

تلاش ها و جان فشانى هاى انگليس بخاطر دفاع از هرات در برابر لشکرفارس، به معنى همدردى و غمخوارى انگليس به افغانستان و تماميت ارضى و حاکميت سياسى آن نيست ، بلکه بخاطر آنست که مبادا روس ها آنرا از چنگ فارسها بدر آورند و آنگاه تصرف هرات بدست روس ها به معنى ، تصرف قندهار بدست آنهاست و آن وقت روس ها از طريق قندهار بر هند و قلمرو استعمارى انگليس حمله خواهند نمود و اين چيزى بود که انگليس ها ازآن سخت ترس داشتند. اهمیت هرات نزد انگلیسها بحدی بود که در معاهده مثلث (لاهور) نیز انگلیسها ماده یی را درآن گنجاندند که در صورت اشغال افغانستان توسط شاه شجاع بکمک انگلیسها، هرات باید مستقل بماند و هیچگونه کوششی نباید از جانب شاه شجاع بهدف الحاق هرات با کابل صورت گیرد(ماده هفدهم).

شکست ماموریت الکساندر برنس بدربار امیر دوست محمدخان درسال ۱۸۳۷به معنی آن بود که انگلیس ها نتوانسته بودند از طریق دپلوماسی آرام به شرایطی دست یابند که نفوذ وتسلط بلا مانع وقطعی آنها را در افغانستان تأمین نماید وبنابرین به سرعت شیوۀ قهر آمیز ونظامی را به کارگرفتند.

در بهار سال ۱۸۳۸ میلادی مشاورین ویسرای هند نقل معاهده یی را که در ۱۸۳۲ بین شاه شجاه ورنجیت سنگ عقد گردیده بود، از زیرخاک ها کشیده دست آویز عملیات خود در افغانستان قرار دادند. مکناتن درماه می سال مذکور با نقل معاهده عازم لاهور شد و به رنجیت سنگ پیشنهاد کرد که در معاهده مذکور انگلیس را شریک نماید، رنجیت سنگ هم موافقت کرد ودرنتیجه قرارداد سه جانبه یی ميان: مكناتن نمايندهء وايسراي هند، رنجیت سنگ زعیم پنجاب و شاه شجاع در لاهور به تاريخ ۲۶ جون ۱۸۳۸ به امضا رسيد. مادۀ اول آن چنین است:

«مادۀ اول- آن چه ممالك متعلقه اين روي آب سند و آن روي آب سند مذكور كه در تحت تصرف و داخل علاقه سركار خالصه جي (رنجيت) است. چون صوبه كشمير با حدود شرقي و غربي و جنوبي و شمالي اتك و چچه وهزاره و كنبل و انت و غيره توابع آن و پشاور با يوسفزايي و غيره و ختك و هشتغر و مچني و كوهات و هنگو و ساير توابع پشاور تا خيبر و بنو و وزير و تانك و گرانك و كاله باغ و خوشحال گره وغيره با توابع آن و ديره اسمعيل خان و توابع آن و ديره غازي خان و كوت مشهین و عمركوت و غيره با جميع توابع آن و سهنگر و اروات مند واجل و حاجي پور و روح پور، و هر سه كيچي ملك ميسنگره با تمام حدود آن، و صوبۀ ملتان با تمام ملك آن. سركار شاه موصوف ‹شه شجاع› و سايرخاندان سدوزايي را در ممالك مرقومة الصدر، هيچ دعوي نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن نبوده و نخواهد بود.»( فرهنگ، چاپ امریکا،بخش دوم، ص ۸۱۵، موهن لال، ج۱، ص۳۲۱)

فرهنگ، می نویسد که: به موجب این معاهده، شاه شجاع از تمام مناطق متعلق به افغانستان که در آن وقت در دست قوای سیک بود ویا خارج ادارۀ برادران بارکزائی قرار داشت، به شمول پشاور ودیره جات وسند وکشمیر صرف نظرکرد. علاوه برآن شاه شجاع هم تعهد نمود که بدون اجازۀ انگلیس ها وسیک ها با هیچ دولت خارجی دیگری رابطه قایم نکند.( فرهنگ،افغانستان در پنج قرن اخیر، طبع امریکا،ج1، قسمت دوم،ص۸۱۵)

بدین سان اولین تجاوز انگلیس برافغانستان به بهانه اعادۀ سلطنت شاه شجاع درانی بحیث شاهی که افغانستان را از خطر سقوط به دست فارس وروسیه نجات میدهد دربهارسال ۱۸۳۹ تحقق یافت و با قیام مردم افغانستان در نومبر۱۸۴۱ تمام قشون انگلیس در جنوری سال ۱۸۴۲ بین راه کابل – جلال آباد نابود گردیدند.

یکی از عمال سیاست بریتانیا درهند راجع به این حادثه مینویسد:" به غرض عقب زدن سایۀ تعرض روسیه، ما تصمیم گرفتیم تا یک نفر متواری ضعیف النفس وبی ارزش را چون شاه شجاع، برمردم افغانستان که تا آن وقت سوء نیتی در برابر ما نداشتند تحمیل کنیم. این بی عدالتی بدون دلیل، که علت العلل تمام مشکلات آینده ما در افغانستان گردید با چنان اقدامات نظامی عملی شد که شدت وحماقت آن هنوز هم غیر قابل تصور است." (فرهنگ، همان اثر،ج۱،ص ۲۴۶(طبع ایران)

روس ها که در بلعيدن زمين و شوق وذوق جهانگيرى دست کمى از انگليس ها نداشتند، در همان موقعى که انگليس ها در افغانستان مصروف سرکوبی قیام های مردم برای تحکيم مواضع خود در دراز مدت بودند، در زمستان۱۸۴۰ قشونى را از اورنبرگ براى تسخير خيوا بسوى آسياى مرکزى سوق داد، اما اين قشون قبل از رسيدن به منزل مقصود دچار سرما و يخبندان شد و اکثريت آن تلف گرديد، ولى در سال ١٨٤٤و ١٨٥٢و ١٨٦٥ و١٨٧٤ روس ها تمام خان نشین های آسياى ميانه را متصرف شده خود را تا کوشک در پشت دروازه هاى هرات رسانيدند.

در دهۀ ٦٠ و ٧٠ قرن نزدهم اقدامات تهاجمى روسيه در آسیاى مرکزى ادامه یافت و سرزمين هاى پهناورى از درياى اورال تا پامير و از درياى خزر تا کوه هاى تيانشان را اشغال کردند. درين هنگام تاجيک ها، قزاقها، ترکمن ها قرغيز ها دولت نداشتند و در آسياى مرکزى تنها سه دولت فئودالى فرمانروائى ميکرد: خان نشين خيوا، خان نشين خوقند و امير نشين بخارا. روس ها به سرعت شهر هاى ترکستان را گرفتند. در ماه جون ١٨٦٥ بزرگترين شهر آسیاى مرکزى تاشکند را اشغال و در ماه جنورى ١٨٦٨ با خان نشين خوقند قرارداد تجارتى را امضا و در ماه بعد خدايار خان حاکم خوقند خود را زير فرمان امپراتور روسيه اعلام کرد. در ماه مى همين سال جنرال کاوفمن سمرقند را گرفته بطرف بخارا نزديک ميشد، که امير بخارا ناگزير به جنگ خاتمه داده و تحت الحمايگى روسيه را قبول کرد."( داکتر زمانی، نگاهى به سوابق سياست توسعه طلبى روس ها قبل از کودتای ثور ، افغان جرمن آنلاین،۲۶اپریل ۲۰۱۲)

بقول پوهاند حبیبی،اگر چه اين گسترش امپراطورى روسيه بذات خود موجب تشويش انگليسان بود، ولى درين اوقات وضع افغانستان بسبب موقعيت سوق الجيشى و سرحدات غير محفوظ آن زيادتر مورد نگرانى انگلیس شده بود. با وجوديكه سياست مداران انگليسى در هند، در برخى از مسايل اساسى اختلاف نظر داشتند ولى تمام ايشان سرحدات شمال غربى هند را "منبع بزرگ اضطراب" مى پنداشتند و افغانستان را در بين اين دو قوه بزرگ یک حلقۀ ضعیف سلسله معیوب دفاعی می شمردند وبرای نگهداری هند همواره «مسئاله افغان» در نظر ايشان بوده و در مدت چهل سال برآن مذاكراتى بين روسيه و انگليس ادامه داشت. ( پوهاند حبیبی، تاریخ تجزیۀ شاهنشاهی افغانستان،صص ۲۱۰-۲۱۲پورتال افغان جرمن آنلاین)

با آنکه پرنس گورچاکوف درنامه رسمى مورخ ٥ اپريل ١٨٧٥ خودتا کيد گرده بود : « اعليحضرت امپراتور روسيه به هيچوجه قصد گسترش مرزهاى روسيه را از وضع فعلى آن در آسياى مرکزى نه از جانب بخارا و نه هم از جانب کراسناودسک و اترک ندارد.»( رقابت روس وانگلیس در آسیای میانه،ص ٧1) ولى درلندن ديگر به اين سخنان دلخوش کننده وقعى گذاشته نميشد. و وزارت خارجه انگليس در ٢٥ اکتبر ياد داشت متقابلى براى پرنس گورچاکوف فرستاد و طى آن متذکر شد: « هرقدر تمايلات دولت روسيه به احتراز از مسئوليت هاى توسعه ارضى در ابتدا صادقانه باشد، دولت عليا حضرت ملکه نميتواند خط سرحد يکنواخت روسيه را ثابت و لايتغير بداند. باز هم حوادثى مشابه و بازهم تجديد نتايجى مشابه روى خواهد داد و دولت عليا حضرت ملکه نميتواند بيش از اين اشغال و جذب مناطقى را که هنوز افغانستان را از خاک روسيه جدا ميسازد، با بى اعتنائى تلقى کند و مربوط بخود نداند.» ( رقابت روس وانگلیس در آسیای میانه،ص ٧1)

بقول لارد کرزن « افغانستان پاشنه آشيل بريتانياى کبير در شرق بود.»( «پاشنۀ آشيل» :در افسانه هاى يونانى آشيل از پهلوانان و جنگجويان تروا است که مادرش از پاشنه پاى او گرفته در آب رودخانه ستويس فروبرد و در نتيجه روئين تن شد و تنها پاشنه هاى او که تر نشده بود، آسيب پذير بود. و سر انجام باتير زهردار پاريس که به پاشنه پايش خورد از پاى در آمد و در اينجا منظور از پاشنه آشيل «نقطه ضعف» است. و افغانستان نقطه ضعف بريتانيا در برابر پيشروى روسها بسوى هند بودکه با هرقدم پيشروى روسها ، بريتانيا شديداّ از خود عکس العمل نشان ميداد. [رقابت روس و انگليس در ايران و افغانستان ، ص ١٦٦ ]پيش بينى کرزن سرانجام درست از آب در آمد و روسها بالاخره نه فقط بر هرات ، بلکه بر سراسر خاک افغانستان هجوم آوردند(دسامبر ١٩٧٩) درست يکصد سال پس از دومين تجاوز انگليس بر افغانستان. اما ديگر انگليس در هند نبود و افغانها همانگونه که انگليس ها را از سرزمين خويش دوبار درقرن ١٩ بيرون رانده بودند، روسها را نيز با تمام جنگ افزار هاى وحشت ناک شان با سر افگندگى از مرزهاى کشور خويش بيرون نمودند(فبرورى ١٩٨٩).

نتیجه تجاوزات انگلیس برافغانستان درقرن ۱۹:

انگلیس ها دوبار در قرن ١٩ بر افغانستان تجاوز کردند ، و هربار زمانى اقدام به تجاوز کردند که نمايندگان روس ها وارد کابل ميشدند و با وعده هاى ميان تهى دولت متبوع خود ، خود را دوست افغانستان وانمود ميکردند و امراى افغانستان را از دوستى و نزديکى با انگليس برحذر ميداشتند.

بار اول ، پس از آنکه سفير روس ، ويتکوويچ به کابل رسيد (١٨٣٨) و وعده هاى دولت خود را مبنى بر کمک به امير دوست محمدخان براى استرداد پشاور از چنگ سيکها ابراز داشت . انگليس ها شديداّ عکس العمل نشان دادند و سفير خود برنس را فوراّ از کابل فرا خواندند و با امضاى معاهده اتحاد مثلث در ١٨٣٨، خود را براى لشکر کشى وتجاوز برافغانستان آماده ساختند ودر بهار سال بعد آنرا عملى ساختند (اپريل ١٨٣٩).

بار دوم ، هنگامى که ديدند امير شيرعليخان در کنفرانس پشاور حاضر نيست نمايندگان دايمى انگليس را در افغانستان ( از جمله در شهرهاى قندهار و کابل و هرات) بپذيرد و بر علاوه به ورود هيئت انگليسى تحت رياست چمبر لين به کابل موافقت ندارد، و بر عکس به سفير و هيئت روسى تحت رياست ژنرال «استوليتوف» اجازه داده است تا به کابل بيايد و با امير به مذاکره بنشيند (جولاى ١٨٧٨)، سخت بر آشفتند و براى دومين بار کمر به تهاجم و تجاوز بستند(نومبر ١٨۷۸). با آنکه در هردو تجاوز خود انگليس سرانجام بر اثر فیام مردم افغانستان بر ضد سلطه بيگانگان مجبور به ترک اين کشور شدند، اما در هردو مرتبه ترک خود ، دست خالى از افغانستان بر نگشتند.

در مرتبه اول، تمام سرزمين هاى افغانستان را که شاه شجاع قبل از رسيدن به تخت شاهى کابل بموجب معاهده اتحاد مثلث در ١٨٣٨ به سيک ها واگذار شده بود، مانند کشمير، پشاور و علاقه جات آن ، بشمول ملتات و ديره جات و غيره براى دايم از افغانستان جدا و در تصرف انگليس باقى ماند. و در مرتبه دوم، بر اثر معاهده گندمک در مى ١٨٧٩ با امير محمديعقوب خان ، سر زمين هاى سيبى ، پشين ، کرم ، سوات ، باجور، چترال ، باشگل ، وزيرستان ، دارو و چاگى ، بشمول کويته و چمن در دست انگليس باقى ماند و در قرار داد نوامبر ١٨٩٣ با امير عبدالرحمن خان برآن جدائى مهر قانونى زده شد.

علاوه براين انگليس ها ، پس از هردو تجاوز خود ، بر سياست خارجى افغانستان کنترول خود راحفظ کردند و در تمام معاهدات خود با افغانستان اين مطلب را تکرار نمودند که امير افغانستان حق ندارد با دولت ديگرى بغير از انگلستان داخل روابط سياسى گردد و دوست و دشمن انگليس را دوست و دشمن خود بشمارد.

بقیه درقسمت دوم