محترم نعیم سلیمی
مولاناجلال الدین محمدبلخی معلم بشریت
۱۴۰۲-۰۹-۱۵
بین جانسن درامه نویس ،شاعر،بازیگرتیاترومنتقد ادبی انگلیسی، ویلیام شکپیر(1564-1616 )شاعر،نمایشنامه نویس وبازیگردیگرتئاترانگلیسی را «انسان مشمول همه زمانه ها »نامید(شکوه های شکسپیر از شوکت سرمایه داری نوپیدا ،نشریه هود Howd ،نعیم سلیمی مورخ 21/8 /1402 )؛درحالیکه جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری برابربااوایل قرن سیزدهم میلادی سده های طولانی قبل از شکسپیرانسانی بود فرازمانی وفراجغرافیایی متعلق به تمام میراث فرهنگ جهانی که می شوداورامعلم بشریت خطاب نمود.
فرازمانی وفراجفرافیایی بودن مولانا را می توان درسراپای دفترهای جداگانه مثنوی معنوی، دیوان شمس[دیوان کبیر] و سایر آثار وی که برای بشر به ارث گذاشته شده است جستجونمود.برای اثبات این ادعاسری می زنیم به دیوان شمس تبریزی وقسمتی ازغزل ماندگار و جاودانه «من بی خود و تو بی خود مارا که برد خانه؟»وی را به بازخوانی میگیریم که دلالت به جهانشمول بودن مولانا به مثابه یک آموزگاربرای بشریت می نماید:
گفتم زکجایی تو ؟تسخر زدو وگفت ای جان
نیمیم زترکستان نیمیم زفرغانه
نیمیم زآب و گل نیمیم زجان ودل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که:رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتاکه:بنشناسم من خویش زبیگانه
بدون شرح و تبصره اضافی مولوی به صراحت می گوید که اندیشه او سرحدی را نمی شناسد .وحتی درین قسمتی از غرل ،او به داستان خلقت انسان [آب و گل]و [دردانه ] بودن سرشت آدمی انسانی که به فضیلت رسیده باشداشاره دارد .
نکته دیگر قابل یاد آوری در مورد فرامرزی بودن اندیشه های مولانااین است که هرکسی ، هرقومی چه تورک ، چه تاجیک و یادیگرگویندگان زبان فارسی به نحوی اورا به خود نسبت می دهند که همه ره افسانه زدند . این عده افسانه پرور ناسیونالیست [ملت گرا] بدون آگاهی از جهان بینی مولانا حق و ناحق وی را به ساختارهای تباری خودی نسبت می دهند.البته ازیک نگاه و رویکردی اظهار علایق این چنینی اشکالی ندارد. وبرعکس یک گرایش قابل ستایش است .ولی اینکه هریک ازین فرقه هاو گرایشاتی که در بالا از آن نام بردم سعی نماید حسب خودخواهی کوتاه بینانه ملی وی را مختص به خود بداندکارنادرست و غیر پسندیده انسانی به مفهوم جهانشمول آن می باشسد.
مولانا در زمان و عصر خود این رابه درستی درک کرده بود که یکی از موانع برسر راه ترقی و پیشرفت بشر ،مساله دولت /تباری بوده است و ما به وضاحت این مطلب را در افاده های وی «نیمیم زترکستان نیمیم زفرغانه...» درینمورد مشاهده نمودیم .و حتی جهانبینی مولانا را درینمورد می توان در بخش اول و دفتر اول مثنوی معنوی [نی نامه ]استخراج نمود که وی در قسمتی از آن به وجه احسنی یاد آور می شود که :
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
مولانا گسست خود رااز قوم وقبیله درمراحل بعدی استحاله ی اندیشه هایش ازخامی تا پختگی و بلاخره سوختن پروانه واردرپای شمع معشوقش [جانان ]در دیوان کبیردرغزلی بدین مناسبت به صراحت اعلا ن نمود:
حاصل ازاین سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
درختام این موضوع سخنانی از پروفیسور مشهور فرانسوی هانری ماسه را در جشن بازنشستگی این پروفیسور در دانشگاه سوربن فرانسه راجع به مولاناو ادبیات فارسی ارائه گردیده بود با خوانندگان شریک می سازم که می تواند یک نتیجه گیری خوبی در مورد جهانشمول بودن آموزه های مولانا باشد:
من عمرم را وقف ادبیات فارسی ... کردم ،
وبرای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان بشناسانم که این ادبیات چیست،
چاره ای ندارم جزاینکه به مقایسه بپردازم ،
وبگویم که ادبیات فارسی برچهار ستون اصلی استوار است :
فردوسی ،سعدی ،حافظ و مولانا
...
فردوسی ،هم سنگ و همتای هومر یونانی است
وبرترازاو...
سعدی ،آناتول فرانس فیلسوف را به یاد می آورد
وداناتراز او...
حافظ باگوته ی آلمانی قابل قیاس است ،
که او خود را،شاگرد حافظ و زنده به نسیمی
که ازجهان او به مشامش رسیده،می شمارد ...
اما مولانا...
درجهان هیچ چهره ای را نیافتم ،
که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم ،
اویگانه است و یگانه باقی خواهد ماند،
اوفقط شاعر نیست ،
بلکه بیشترجامعه شناس است و بویژه روانشناسی کامل،
که ذات بشروخداوند را دقیق می شناسد ،
قدراورا بدانید وبوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید...
و من اگر تاپایان عمرم دیگر حرفی نزنم ،
همین چندجمله برایم کافی است ...
پایان