محترم نعیم سلیمی

عطارنیشابوری؛شاعرپرکار،«پرگوی»

زبان فارسی وطبیب مردمی

۶ سرطان ۱۴۰۳

فریدالّدین ابوحامدمحمّدبن ابوبکرابراهیم بن اسحق،عطّار کدکنی نیشابوری شاعرو وعارف نامدارزبان فارسی درپایان سدۀ ششم و آغاز سدۀ هفتم است .

مساله جالب و جنجال برانگیز درمورد این عارف فرزانه چنان است که تذکره نویسان درباره تولدووفات وی اختلاف نظرهایی دارند که اندکی به آن پرداخته می شود.

بنابر نسخه دست داشته دیوان کامل عطارازروی چند نسخۀ خطی و چاپی ،با مقدمه و تصحیح اسماعیل شاهرودی «بیدار»،چاپ «انتشارات فخررازی»چنین برمی آید که «ولادتش[ولادت عطار]بسال ۵۳۷ وبقول دولتشاه سمرقندی و قاضی نورّاله شوستری در سال ۵۱۳ وبگفتارهدایت درریاض العارفین و مجمع الفصحابسال ۵۱۲ قمری درکدکن از روستا های اطراف نیشابوراتفّاق افتاده است.

عقیده دولتشاه بر اینست که فریدالدین عطاردرشهرشادیاخ بدنیا آمده است.چنانکه میدانیم پس ازحمله غزان بسال ۵۴۷؛شهرنیشابورویران شد وچندی بعد شادیاخ که در جانب راست نیشابورواقع بود جای آنرا گرفت وچون بازدرحمله مغولان ویران گشت.این بار نیشابور به محل قدیم خود عودت یافت.بنابرین خواه عطاردرشادیاخ ویادر کدکن که هردو از روستا های اطراف نیشابور بوده اند،ولادت یافته باشد؛وی منسوب بشهر نیشابوراست واینکه حاج خلیبفه اوراهمد انی شمرده صحیح نیست.»

راجع به غزان که جمع غز است دردانشنامه ویکی پیدیا چنین آمده است:«ترک های اوغوزیاغُز( به ترکی میانه:اُغُز)به خط اورخون( 𐰆𐰍𐰔 ‎)به انگلیسی:Oghuz Turk )از اقوام تُرک هستند که به شاخه اوغوزازخانواده زبانهای ترکی صحبت می کنند.سنگ نبشته اورخون که تُرکمانان اولیه را توصیف می کند،احتمالا به اغوز اشاره دارد...»

فرهنگ آبادیس به نقل ازتاریخ غازانی صص ۹۹-۱۰۰ در مورد غزان چنین آورده است: «غزان پسر طایجو بهادر،از امرائی که "ارسلان اوغول"را بزرگ خود ساخته برضد پادشاه اسلام [غازان خان] برخاسته بودند.وی پس از قتل ارسلان اوغول(۶۹۵هِ.ق.)کشته شد.»

مولانا جلال الدین محمد بلخی این رویداد را دردفتر دوم مثنوی معنوی چنین آورده است :

آن غزان ترک خون ریز آمدند

بهریغما بر دهی ناگه زدند

ازابتدای کسب و کارعطار چندان اطلاعی دردسترس نیست. تا این اندازه معلوم است که پدروی در شادیاخ؛ عطاری بزرگ داشته است .

در یادداشت های اسماعیل شهروردی «بیدار» نکته جالب و آموزنده ای را در رابطه با نطفه شناسی واژه هادرزبان فارسی سرخوردم که تذکارآن خالی از دلچسپی نیست:«باید دانست که مراد از عطارِ؛دارو فروشی است.معلوم نیست از کِی عطّار که عادتا باید برشخص عطر فروش اطلاق گردد باین معنی در زبان فارسی بکاربرده شده.لیکن گویا در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری ؛چنین معنائی را در عُرف فارسی زبانان داشته است.»

این را بخاطری یاد آورشدم که زندگی عطار با عرضه خدمت برای مداوا و درمان خلق خدا آغاز می گردد که او را محبوب همگان ساخت و ازین پله پائین اهرم جامعه در راه عرفان و ادب قد برافراشت .عطار به زبان خودش این مطلب را دریکی ازآثارش بنام خسرونامه چنین آورده است :

به من گفت:ای به معنی عالم افروز

چنین مشغول طب گشتی شب وروز

وباردیگرعطار؛ مشغولیتش رادر طبابت در کتاب مصیبت نامه یادآور می شود که:

مصیبت نامه که اندوه جهانست

الهی نامه که اسرار عیانست

بداروخانه کردم هردو آغاز

چگونه زودرستم زین وآن باز

بداروخانه پانصد شخص بودند

که درهر روز نبضم مینمودند

آورده اند که با توجه به اشاره شاعر؛ انقلاب حالت عرفانی عطار از راه پزشکی و داروسازی برای خدمت به خلق اتفاق افتاد.درباره این مطب عبدالرحمن جامی با یک روایتی درین زمینه چنین آورده است :

«گویند سبب توبه وی آن بود روزی دردوکان عطاری مشغول به معامله بود.درویشی آنجا رسید وچند بارشیئی الله گفت [یکنوع تعظیم و تکریم و سلام که مربوط درویشان]:عطارتوجهی به بدرویش نکرد.درویش گفت:ای خواجه توچگونه خواهی مرد؟عطارگفت:چنانکه توخواهی مرد!درویش گفت: توهمچون من میتوانی مرد؟عطار گفت:بلی!درویش کاسه چوبین خود رازیرسرنهاد وگفت الله و جان داد.عطار راحال متغیر شد و دکان را برهم زد وبه این طریقه درآمد.»

تذکره نویسان درباره داروخانه عطار چنین گفته اند که درداروخانه وی روزانه پانصدبیمار مراجعه می کرد واو آنهارا معاینه مینمود.اوانسان متمول وثروتمندی بودو به کسی احتیاح نداشت .اما خدمت مردم رابجا می نمود.

موضوع دیگر لازم به یاد آوری پیرامون اندیشه های عطاراین است که اومانندمانند افلاطون، جلال الدین محمد بلخی که خود از تبار شاعران نامدار بودند،چندان میانه خوبی با شعروشاعری نداشت.و شایدهم اوازشعروشاعری برای برقراری پیوند وارتباط در میان خودش و مردم استفاده می برد.بهتر است این مطلب را اززبان خودش در" مصیبت نامه"بشنویم:

شاعرم مشمر که من راضی نیم

مرد حالم شاعر ماضی نیم

عیب ازشعر است و این اشعار نیست

شعر را در چشم من مقدار نیست

تومخوان شعرش اگر خواننده ای

رَه بمعنی بر اگر داننده ای

شعر گفتن چون زراه وَزن خاست

وزردیف و قافیه افتاد راست

گر بود اندک تفاوت نَقل را

کژ نباید مرد صاحب عَقل را

می گویند شیخ عطاردرزمان پیری؛هنگامی که بهاالدین محمد پدرجلال الدین محمد معروف به مولوی با پسر خود ملاّی روم ؛ رهسپار عراق بود ودرنیشابور بخدمت شیخ رسید و شیخ نسخه ای ازاسرار نامه ی خود را به جلال الدین که در آن هنگام کودکی خردسال بود داد.امانیازاست تا در مورد مقدمه نسخه خطی دیوان اشعار شیخ عطار بقلم اسماعیل شاهرودی «بیدار»گفته شود که نامبرده اشتباه بسیاری ازبزرگان فرهنگی وادبی رادرمورد نسبت دادن اشعاری که ازمولانا نیست؛ولی ازنام و آدرس او خوانده می شوندتکرار می کند:

عطار روح بود،سنائی دوچشم او

ما ازپی سنائی وعطارآمدیم

و یا درجای دیگر

هفت شهرعشق راعطارگشت

ماهنوزاندرخم یک کوچه ایم

برای جلوگیری از طولانی شدن بحث ،درین قسمت توجه خواننده را به مقاله ای ازپایگاه اطلاع رسانی "شهر کتاب "زیرنام «هفت وادی منطق الطیربرپایه ی بیتی ازمولانا»، ۲۰ اسد ۱۳۹۰ ،جلب می نمایم که درآن دکتورحسن بلخاری در چهارمین مجموعه درس های گفتاری در باره عطار به بررسی شرح عرفانی هفت شهرعشق درآثارعطار پرداخته که در تارنمای فیسبوکی سلیمی روزسانی گردیده است.[۱]

اما درمورد پرکاربودن شیخ عطار

دولتشاه سمرقندی چنین آورده است:«و شیخ را دیوان اشعار بعداز کتب مثنوی؛چهل هزار بیت باشد.ازآنجمله دوازده هزار رباعی گفته وازکتب طریقت ؛ تذکرۀ الاولیا را نوشته و رسایل دیگری نیزبه شیخ منوبست.مثل:اخوان الصفاو...وازنظم آنچه مشهوراست این است :اسرار نامه ،الهی نامه، مصیبت نامه ، جواهرالذات ،وصیت نامه ، منطق الطیر،بلبل نامه ، حیدرنامه ،اشترنامه ،مختارنامه و خسرونامه ؛میگویند:عطار چهل رساله نظم کرده و پرداخته.قصاید وغزلیات ومقطعات شیخ؛باضافه ی رباعیات وکتب مثنوی وی؛قریب صد هزار بیت و بلکه بیشتر است.»

بقول رضاقلیخان هدایت در ریاض العارفین« گویند کتب شیخ یکصدو چهارده جلد است (بشماره سوره قرآن).»

بنابرکثرت اشتغال و مصروفیت برای سرودن منظومه های گوناگون ؛معاصران عطار اورا «بسیارگوی»{پرگوی} صدادمی زدند.اماعطاراین مطلب راباظرافت خاصی در"خسرو نامه" چنین پاسخ داده است:

کسی کو چون مَنی را عیب جویست

همین گوید که او بسیار گویست

ولیکن چون بسی دارم معانی

بسی گویم تو مشنو میتوانی

گهرآخر بدیدن نیزارزد

چنین گفتن شنیدن نیزارزد

والقصه بااین یادواره مختصر پیرامون شیخ عطاربه پایان زندگی نامه این عارف نستوه و خدمتگزارمردم می رسیم !

به تصریح عطا ملک جوینی؛فتح و قتل عام نیشابوربدست مغولان درروز شنبه پانزدهم صفرسال ۶۱۸ قمری اتفاق افتاد وتاپانزده روزادامه داشته است ،پس بنابر اظهارات عطا ملک جوینی،شیخ عطاردرنیمه دوم صفرهمانسال به شهادت رسید.اما به نص تاریخ ابن اثیر؛شهرنیشابوردرسال ۵۵۶ ازبیخ وبُن ویران گردید.پس ازخرابی نیشابور؛ شادیاخ بجای شهرقدیم مرکزیت پیدا نمودوشهری را که مغول ویران نمود،شهرتازه ای بوده است که درمحل شادیاخ بوجود آمده بودوازین روبه باوراغلب عطار درشادیاخ بقتل رسیده و این نزدیک به همین موضعی می باشد که فعلاًمقبره ی اوست.ولی روایت های دیگری نیز وجود دارند که درگذشت عطار را میان سال های ۵۸۶ تا ۶۱۰ تخمین زده اند که درست نیست. چنانچه اسماعیل شاهروردی "بیدار" دلیل می آورد اینکه شخصی بنام خواجه نصیر که در سال ۵۹۸ متولد شده وتا حدود ۶۱۸ درشهرنیشابورمیزیسته است با عطار ملاقلات کرده بود.واز داوری او [خواجه نصیر]درباره عطارمعلوم می شود که خواجه نصیر نامبرده درآن هنگام جوانی تمیزودارای اطلاعات بوده وملاقاتش به باعطار پیش از ۶۱۲ هجری قمری بعید به نظر می رسد.

از جانب دیگر با تصریح ابن الفُوطی که قدیمی ترین مأخذ را در باره پایان کار عطار نوشته و همچنان عبدالرحمن جامی و دولتشاه سمرقندی ؛ همه گواه بر این است که عطار بدست مغولان کشته شده است.بنابرین پیش فرض شهادت عطار پیش ازسال۶۱۸ متصور نیست.و به همین ترتیب تذکار سال ۶۲۸ که به تکراردرباب درگذشت عطار آمده و آن را ناشی از سهو واشتباه جامی در "نفحات الانس "می دانند نیزدرست به نظر نمی رسد.

هرچندیکه ابن الفُوطی سال قتل عطار را تعین نمی می کند.ولی اینکه شهادت وی بدست مغول و در شهر نیشابور اتفاق افتاده است ؛ قرینه براین است که مسلماًقتل وی در اشغال نیشابور وکشتارعام آن شهر بردست مغول بوده است که قبلا در باره آن یاد آور شدیم .

درختام این نوشته باید خاطر نشان بسازم که از میان مثنوی های عرفانی دل انگیر شیخ فریدالدین عطار؛ ازهمه مهمتر و شیوا تر« منطق الطیر» است که آن را سرتاج مثنوی های وی می دانند.این اثر[حماسی هنری ]ماندگارمنظومه ی ست بالغ بر ۴۶۰۰ بیت که قهرمان مرکزی آن یک پرنده داستانی اسطوره ای بنام سیمرغ است.ومراد از پرندگان دیگردرین اثرجاودان عطار سالکان راه حق ، ومراد ازسیمرغ وجود حق است .جالب اینجاست که میان انبوهی ازلشکر پرندگان که اجتماع نموده وعزم سفربسته اند هُدهُد در پیشقراولی آنها قرار دارد و نقش پیرومرشد راایفا می نماید.وهُدهُد درین میان آنانی را که با پیشکش نمودن معاذیری مانند دلبستگی های مادی و سایر دلایل می خواهند ازین سفراباورزند وامیدارد تا بحرکت آیند و ماموریتی را که در جلو آنها قرار داد، به انجام برسانند .

ازقراین چنین برمی آید که شاید منطق الطیرعطار متاثر ومتالم ازآثاروتالیفاتی چون حمزه نامه،اسکندر نامه و خاور نامه [هفت وادی صعب العبور؛اشاره به هفت مرحله از یکشب و رموز ]بوده باشدکه از حوصله نوشته کنونی بیرون می باشد .وچه خوب است که فرهنگیان چیره دست و چیز فهم وطن درباره آنها موضوعات تحلیلی و تحقیقی رادرآتیه به رشته تحریربیاورند!

[۱]

https://www.facebook.com/share/p/Gojh5PFzBry7iXxQ/?mibextid=oFDknk

پایان