از شمار دوچشم یک تن  کم

و ز شما خرد هزاران بیش

با دریغ ودرد فراوان امروز از طریق پیام تسلیت محقق ونویسندۀ پرتلاش کشور جناب فضل احمد افغان، مطلع گردیدم که آصف آهنگ، محبوب ترین شخصیت مبارز درمیان مشروطه خواهان سوم و از علمداران پرشور «حزب وطن» برهبری میرغلام محمدغبار، روز 14 اگست به عمر 90 سالگی در کشورکانادا زندگی را پدرود گفته و به ابدیت پیوسته است.

من هم بنوبۀ خود درگذشت این شخصیت والای فرهنگی- سیاسی کشور را به خانواده و فرزن دانشمندش، وهمچنان به دوستان وعلاقمندان واردتمندان آن مرحومی تسلیت میگویم وخود را در غم از دست رفتن این مرد بزرگ واین  شخصیت ادیب وشاعر ونویسنده وشیفته تحقیق ومطالعه ، شریک میدانم و روحش را شاد و یادش را برای همیش گرامی میخواهم.

مرحوم آصف آهنگ  یکی ازآن شخصیت های والای سیاسی ، فرهنگی واجتماعی کشور بود که از کودکی با ناملایمات روزگار روبرو گردیده  وبار سنگین زندگی را با آن همه سختیهای آن بردوش کشیده است، ولی با شکیبائی وحفظ عزت خانواده وتقوای وطن پرستی از کوره راه های دشوار زندگی  سربلند  بیرون برآمده است.

مرحوم آصف آهنگ فرزندميرزا محمد مهدى خان افشارچنداولى است ، او يکى از مشروطه خواهان پر شور منسوب  به گروه «جوانان افغان » بود. وى در دوره امانى بر اثر درايت و شايستگى و توانايى قلم خويش از کارمندان ورزيده و مقرب در بار شاه امان اﷲ (سرمنشی) بشمار ميرفت. پس از سقوط رژيم امانى ، به مخالفت با رژيم حبيب اﷲ کله کانى پرداخت.او با سلطنت نادرشاه نیز مخالف بود و گرچه نادر خان او را به عضويت مجلس سنا منصوب کرده بود، اما چندى بعدوى را، به اتهام قتل سه نفرکارمند سفارت انگليس درکابل که توسط محمدعظيم يکى از هواخواهان پر شور امان اﷲ خان صورت گرفته بود، دستگير و بعد از هفت ماه زندانی همراه با چهار نفر ديگر اعدام نمود. ميرزا محمد مهدى خان چنداولى همان مردى بودکه وقتى ديدمحمد وليخان وکيل مقام سلطنت را قبل از خودش بدارمى آويزند، فرياد کشيد وگفت: «اول مرا بدار بزنيد تامرگ چنين مردى را بچشم خود نبينم!» یاد آن شخصیت شجاع  وفداکار گرامی باد!

مرحوم آهنگ در مصاحبه ای گفته بود: هشت ساله بودم و در صنف سوم مکتب اماني که بعدها نامش را نجات گذاشتند، درس ميخواندم. وقتي پدرم را کشتند، ما سه برادر را از مکتب اخراج کردند. حق برامدن از شهر را هم نداشتيم. تنها ميتوانستيم بيرون خانه و به کوچه برويم. البته، زنداني نشديم مانند خانوادهء مرحوم غلام نبي خان چرخي يا وکيل صاحب محمد ولي خان، اما حق درس خواندن در مکاتب رسمي را نداشتيم. مادرم ما را به مکتبهاي خانگي فرستاد. نزد ملاها درس خوانديم.

آهنگ درمورد مشکلات خانوادگی خود میگفت: اولين مشکل خانوادگي ما اين بود که کسي از ترس به خانهء ما نمي آمد. مردم ميترسيدند که آنها را نيز گرفتار کنند. کساني هم مي آمدند، مثلاً مادر بزرگ مادري ام و خاله هايم، اما از مردان خويش و قوم، کسي نميتوانست بيايد. همه از هاشم خان ميترسيدند. اگر کسي را ميبردند، ديگر نجاتش به دست خداوند ميبود. استبداد، استبداد است. ما را از معارف دور کردند. در حالي که پدرم در هنگام مرگ گفته بود: فرزندانم را از مکتب نکشيد. اما کسي نپذيرفت.

مرحوم آهنگ در مورد معیشت خودمیگفت: اعليحضرت امان الله خان باغي را در چهلستون به پدرم داده بود. آن را فروختند و پولش نزد شوهر خاله ام مرحوم محمد عمر غوثي بود. او بعدها سناتور شد و پسرش عارف غوثي که وزير بود، مخارج خانه ما را ميدادند. يک سراچه هم داشتيم و آن را به کرايه داده بوديم. مادرم رنج و زحمت بسيار کشيد. تا اينکه ما بزرگ شديم.

مرحوم آهنگ از دوره هاي ماموريت خود یاد میکرد ومیگفت: اول به نساجي رفتم و در کارهاي اجرايي و حسابي؛ بعد آهسته آهسته از کتابت بالا رفتم و کورسهاي مختلف را پيهم خواندم؛ چيزي حقوق و چيزي اقتصاد و اندکي محاسبه. کتاب زياد ميخواندم. به هر حال تا رياست عمومي نساجي رسيدم. عضو جمعيت وطن بودم. آنوقتها، مرحومان غبار و جويا و فرهنگ نيز تشريف داشتند من هم با آنها بودم. در انتخابات دورۀ دهه ديموکراسي، از شهر کابل وکيل شدم.

چنانکه در آغاز اشاره کردیم، مرحوم آصف آهنگ پسر محمدمهدیخان خان چنداولی ازمشروطه خواهان وطن دوست بود که با برادرش محمدیونس مهدی زاده از رفتن در مکاتب دولتی محروم شناخته شدند، مگربا وجود اختناق و تحريم رسمى از تعليم در مدارس کابل، بر اثر استعداد ذاتى وسعى و تلاش شخصى، خود را تا سطح شخصيت هاى سياسى – فرهنگى در جامعه روشنفکر افغانستان بالا کشيدند. برادر ایشان محمد يونس مهدى زاده ، متأسفانه در حادثه چنداول در سرطان ١٣٥٧ از طرف سرکوبگران رژيم کابل نابود شد، اماخوشبختانه محمدآصف آهنگ از آن حادثه شوم جان سالم بدر برد.

مرحوم آهنگ از اعضاى برجسته «جمعيت وطن » برهبرى مير غلام محمد غبار بود که در جنبش مشروطيت سوم سهم و نقش عمده داشت. وی به اتهام شرکت در کودتاى ضد دولتى عبدالملک خان مدت ٦ سال از۱۳۳۶- ۱۳۴۲را در زندان سپرى نمود و متحمل شکنجه و ضرب و شتم دژخيمان زندان گرديد.

مرحوم آهنگ پس از رهائى از زندان، در دوره سيزدهم شوراى ملى افغانستان به حيث نماينده مردم کابل در شوراى ملى راه باز کرد. او تا اخير ماموريت و اقامتش در کابل شخصيت نيکنام و وطن خواه باقيماند و واقعاً از شخصيت هاى ملى و وطنخواه کشور بشمار میرود. من هر زمانی که با وی از طریق تلفن همصحبت میشدم،می دیدم  که مغزفکر و ذکرش وطن  واعتلای مجدد آنست و آنانی را که بعد از سقوط سلطنت بقدرت رسیدند از داودخان گرفته تا رهبران احزاب سیاسی چپ و راست ، سخت  ملامت ونکوهش میکرد و بخصوص آنانی را که خود را مدعی نجات وطن از چنگ سوسیال امپریالیزم شوروی قلمداد میکردند، ولی همینکه به قدرت رسیدند،خدا، وطن وسوگند به قرآن درخانه خدا را فراموش کردند و به تخریب کشور،صد بار بیشتر از بیگانه پرداختند وتمام هست وبود وطن راغارت وچپاول کردند. او میگفت در واقع دشمنان اصلی وطن همین ها اند و آنها را «منافقین» میخواند که در زبان یک چیز میگویند و عمل شان چیزی دیگری است و بخاطر منافع شخصی وطن را ویران ومردم را ذلیل وزبون کرده اند.

مرحوم  آهنگ نیزمثل هزاران باشنده دیگر شهر کابل، اوضاع هرج ومرج وتجاوز وغارت وچپاولگری وتباه کاریهای وحشت آورتنظیمها را در دهه 90به چشم سردیده وسرانجام مجبورگردیده از کشور خارج شود،ابتدا به پاکستان وسپس به کانادا پناه آورد و تا روز مرگ درآن کشور زندگی کرد. او ازاینکه دوباره دیدار وطن نصیبش نخواهد شد،سخت متأثر وافسوس میخورد وبسیار بسیار از ظاهرشاه توصیف میکرد او را شاهی دموکرات وبردبار وفقیر مشرب توصیف میکرد.

تا آنجا که من دریافته ام، مرحوم  آصف آهنگ انسان بسیار صمیمی ،خوش برخورد ومتواضع وعلاقمند به مطالعه کتاب و تبادل نظر در مسایل اجتماعی وسیاسی بود . او در دوستی و رفاقت ونگهداشتن پاس نمک وایفای تعهد که از بهترین صفات عیاران وکاکه های کابل بشمارمیرفت، صادق الوعده و الگویی از رفیق دوستی وانسانیت بود.لازم به یادآوری است که مرحوم آهنگ  همچنانکه هیکل رسا واستوار داشت ،چهرۀ بشاش با پیشانی فراخ ، صورت زیبا و دلپذیر ، چشمان براق ونافذ و جلد روشن مایل به سرخی داشت. افزون بر حسن صورت ،وی صاحب قلم توانا واندیشۀ روشن ودراک تر ازمدعیان روشنفکری بود و در بیان حوادث تاریخی وتحلیل مسایل سیاسی، اجتماعی وطن شخصیتی آگاه وصاحب نظر بود و نه تنها در نویسندگی  قلم رسا وشیوا داشت،بلکه در سرودن شعر، نیزسخنور دقیقی بود که سروده هايش ازلحاظ مضمون و محتوا گيرائى خاصی دارند. دو پسر وی آقایان رتبـیل آهنگ وکاوه آهنگ نیز ازشخصیتهای با درک وبا دانش کشور اند که اکنون در کشور آلمان زندگی میکنند.

از کارهای ماندگار فرهنگی آقای آصف آهنگ یکی هم، یاد داشتها وبرداشتهای او در مورد«کابل قدیم»(کابل  صد سال پیش) است که در٢٧۵صفحه با عکس های جالب تاریخی از کابل قدیم ومردم وتفرجگاه ها ومحلات تجمع مردم درآن در سال  ٢٠٠٠میلادی در آلمان به چاپ رسانده است و درآن علاوه برمعرفی شهر وکوچه ها وپس کوچه ها وبازارها وصنایع وپیداوار کابل قدیم، نکات بسیار ظریف ازرسوم وآداب وعنعنات وسرگرمیهای مردم در روزهای تعطیل  وخوراک و پوشاک ومحلات تماشائی و کاکه ها یا عیاران کابل وغیره مسایل مردم شناسی به بحث گرفته شده است که خواندن هرقسمت آن بسیار جالب وسرگرم کننده است.

مرحوم آهنگ خط زیبائی نیز داشت که بطرز منشیانه مینوشت و از سلیقه وهنر بلندی برخورداربود،که  نمایانگر سطح فهم وآگاهی وی در هنرخط نویسی نیز است. در غزل زیر آهنگ مرحوم از آوارگی می نالد وگژدم غربت جگر او را نیش میزند. او این ناله را در قالب شعربا محتوای اجتماعی  با توانائی بیان میکند و میگوید:

غریب شهر

به شهـر غیرغریـبم که  کشورمـن نیست          زبیکسی همه شب غیرگریه کردن نیست

تو ای مسافــر آواره بــر نگـرد   نگـرد!          که ظلمتست وسیاهی وخانه روشن نیست

به بین که دختر مهـتاب شد نهان از ترس         بحکم آنکه حـقـوق مـساوی بر زن نیست

ز باغ چـید چـنان باغبـان  خـانـه خــراب          که غنچه های هـوس قابل شگفـتن نیست

پـرنـده گـان خـوش آوای از چــمن رفـتند          صــدای زاغ  و زغـن قابـل شنیدن نیست

چــه رقص ها که نــشد سربه ساز بیگانه          ببـین به کشور ویـران جای گفـتـن نیست

نشسته ایم بتماشا که دست ما بسته است         قفس ز آهـن و پــولاد و از شکستن نیست

مــن آن درخـــت کهـن سال بی بر و بارم

امــید و آرزویم  جــز تـبر به گردن نیست

پایان