گلبدین این قاتل بی رحم بر جان وطن

می رود تا آتش افروزد به دامان وطن

در بغل تیزاب بردوش راکت وبردست بمب

تا بسازد جوی خون جاری زانسان وطن

دارد دستوری زابلیس کلان قاضی حسین

تا کند زیر و زبر حال پریشان وطن

چشم بی آبش هزاران چشم دیگر دیده است

گشته این بی آبرو نا خوانده مهمان وطن

می رود تا باز سوزد مکتب شهر و دیار

آنچه باز مانده زاندک از دبستان وطن

کابل ویران هزاران لعن و نفرینش دهد

چونکه باشد قاتل جانِ هزاران وطن

بیش زملیون کشته شد درفتنه ی جهد و جهاد

دست رنگین دارد ازخون شهیدان وطن

پست، پلشت درخدمت پنجابیان ایستاده است

تا چه باشد دستور از بهر ویران وطن

ازخدا خواهم رود همچون ربانی درسقر

دشمن دیرینه و خاین به آرمان وطن