قنبرعلی تابش

ابعاد یغما گری ایران از فرهنگ افغانستان

یکشنبه ۳۰ جوزا ۱۳۹۵

مایه خرسندی است که آهسته آهسته آفتاب آگاهی و هویت‌‌جویی بر فضای فکری و ذهنی کشور، رسانه‌ها و دانشگاه‌ها و… پرتو می‌افکند و نسل امروز وطن از ارزش آثار و مفاخر فرهنگی و تاریخی خویش، آگاهی می‌یابند و هر برگ آن را جزیی از هویت وجودی و شناسنامه ملی خود، دانسته و در برابر هرگونه عمل تصاحب‌گرانه دیگران، از خویشتن واکنش نشان می‌دهند. باورمندم که همین واکنش‌های مسوولانه و آگاهانه، می‌تواند دست یغما‌گران آثارفرهنگی و تمدنی ما را کوتاه کرده و سر‌انجام آنان را در برابر حق معنوی و فرهنگی ملت ما، وادار به تسلیم می‌کند. نبود این حساسیت تا دیروز و فضای جنگ و فرهنگ‌گریزی و فرهنگ‌ستیزی حاکم بر زندگی مردم، باعث شد که بسیاری از آثار فرهنگی و مفاخر تمدنی ما را کشور هم‌زبان ما، یعنی دولت ایران معاصر به تاراج و یغما ببرد.
ایرانی‌ها در قدم نخست در عصر رضا شاه (۱۹۳۵) نام درخشان ایران را از ما گرفتند، بی‌آنکه واکنشی از سوی دولت و ملت ما را در برابر خویش مشاهده کنند، از آن پس گام به گامتلاش کردند که دیگر آثار و مفاخر ایران باستان و خراسان عصر اسلامی‌ را از ما بربایند. با تاسف ملت و دولت ما در برابر این یغماگری‌ها، چنان ساکت و خاموش بودند که برای خود یغماگران هم امر اشتباه شد و کم کم فراموش کردند که میراث فرهنگی و ادبی ما را به تاراج برده‌اند و گمان کردند که این مفاخر از روز ازل مربوط به آنان بوده است و جالب است که چنان بر این گمان و پندار خام خویش تعصب ورزیدند که هر نوع سخن خلاف پندار خویش را یغماگری و تاراج فرهنگی توصیف کردند. سال ۲۰۱۳ که سال «غزنی پایتخت فرهنگی جهان اسلام» بود وقتی ما در تهران از جایگاه پرشکوه غزنی و غزنویان در شکوفایی زبان و فرهنگ فارسی سخن گفتیم، رسانه‌های ایران، ما را متهم به غارت و یغماگری کردند و گفتند که ما مفاخرشان را در بیخ گوش وزارت فرهنگ‌شان، به تاراج برده‌ایم و از دولت‌شان خواستند که مانع چنین حرکت‌های تاراج‌گرانه شوند.
این روزها سخن بر سر مثنوی معنوی اثر ماندگار حکیم بلخی مولانا جلال‌الدین رومی ‌است. ایران و ترکیه بر سر میراث معنوی ما تعامل و تغافل می‌کنند. گویا پس از چانه‌زنی‌های زیاد با هم تفاهم کرده‌اند که مثنوی معنوی را به حیث اثر مشترک معنوی دو کشور در یونسکو به ثبت برسانند که خوشبختانه این نزاع‌ها و کشمکش‌ها باعث شده است که خبر به بیرون درز کند و مردم، فرهنگیان و دولت ما در برابر آن واکنش نشان دهند. اما با تاسف که سخن تنها بر سر به یغما بردن مثنوی معنوی نیست بر اساس اطلاعات موجود در سایت‌های گوناگونی چون وبسایت کمیسیون ملی یونسکوی ایران و ویکی پدیا و… کشور ایران بسیاری از مفاخر کشور ما را در یونسکو به نام خود ثبت کرده است. تا به حال ۳۰ شخصیت از سوی ایران در سازمان یونسکو به ثبت رسیده‌اند که شخصیت‌های زیر در این میان‌اند:
۱٫فارابی
۲٫ابن سینا
۳٫ابوسعید ابوالخیر
۴٫حکیم فردوسی
۵٫امام محمد غزالی
۶٫حکیم ناصر خسرو
۷٫عبدالرحمان محمد جامی
۸٫خواجه عبدالله انصاری
۹٫سلطان العلما بهاالدین ولد
به چه دلیل این شخصیت‌ها به عنوان شخصیت‌های ایران ثبت شده‌اند؟
مثلا جامی ‌و خواجه عبدالله به چه دلیل از شخصیت‌های ایران کنونی باشند و نه از افغانستان؟
آیا صرفا هم‌زبانی برای این تملک کافی است؟
آیا دولت کانادا می‌تواند به‌دلیل همزبانی شکسپر را به نام خود ثبت کند؟
آیا دولت ترکیه امروزی که روزگاری جزیی از قلمرو روم باستان بود، می‌تواند استرابون، هوراس و بطلمیوس را که از مفاخر روم‌اند، در یونسکو به نام خود ثبت کند ؟
آیا اگر ترکیه دست به چنین اقدامی‌بزند، ایتالیا خواهد گذاشت؟
ایرانی‌ها به تاراج این مفاخر ما بسنده نمی‌کنند. اشتهای سیری‌ناپذیری در تحریف و تاراج تاریخ دارند. یکی از نویسندگان ایرانی در یکی از مقالات خود زیر عنوان «مفاخر ایران در خطر سرقت» لیست بلندبالایی از شخصیت‌ها و مفاخر حوزه زبان فارسی را فهرست کرده و به دولت خود پیشنهاد کرده‌است که این مفاخر را دولت ایران در یونسکو به عنوان شخصیت‌های ایران به ثبت برسانند که در میان نام‌های پیشنهادی‌اش این نام‌ها نیز به چشم می‌خورد:
۱ـابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی
۲ـابوبکر محمّد زَکَریای رازی
۳ـابوالحسن علی خرقانی
۴ـسید جمال‌الدّین اسدآبادی
۵ـابوشکور بلخی
۶ـابوریحان محمد بن احمد بیرونی
۷ـجمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی گنجوی
۸ـابونصر علی بن احمد اسدی طوسی
۹ـابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
۱۰ـابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی
۱۱ـابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی
۱۲ـروزبه پور دادویه معروف به ابومحمد عبدالله ابن مقفع

واقعا مایه شرمندگی و تعجب است که ایران تا چه پیمانه می‌تواند منفعت‌اندیش و بی‌انصاف باشد و همه چیز را برای خود بخواهد؟!
اگر همه این شخصیت‌ها و مفاخر حوزه تمدنی فارسی از رودکی تا سنایی از ایران امروزی باشند، دیگران چه؟ آیا ما به مفاخر فرهنگی نیاز نداریم یا به ما تعلق نمی‌گیرند؟
با درد و دریغ ایرانی‌ها در عرصه فرهنگی حتا در همین کابل هم تلاش می‌کنند که نسل جدید ما را نسبت به تاریخ و فرهنگ دیرینه‌شان بی‌توجه بسازند. در گوش جوانان ما نغمه خواب و خمودی می‌خوانند تا خود‌شان با خیال راحت بتوانند تمام مفاخر فرهنگی را به نام خویش ثبت کنند.
با توجه به حساسیت و آگاهی نسل تازه کشور و اهمیت هویت فرهنگی و تمدنی ما، ضرورت است که وزارت اطلاعات و فرهنگ و وزارت خارجه کشور از خواب سنگین خویش بیدار شوند و بسیار به‌صورت دقیق و سنجیده و البته فوری، در راستای بازگرداندن حق فرهنگی و تمدنی ملت ما اقدام کنند و اگرنه، تاریخ و نسل‌های بعدی ما را در این سکون خیانت‌بار نخواهند بخشید.

از8 صبح

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد