هارون یوسفی
میدان شغالی
میهنم پُر از قومندان و پر از رهبر شده
زان سبب حالِ من و تو ابتر و ابتر شده
در شمال و مغرب و مشرق زمین و در جنوب
آن یکی گرگ و دگر گوید که شیرِ نر شده
آن که حرفِ دین چو میزد ٬ تسبحِ صد دانه داشت
از خدا منکر شده انسانِ بی باور شده
نی خدا را میشناسد٬ نی رسول و نی کتاب
بی حیا را بین که بالا بر سر منبر شده
آن که در جیبش بجل ها و دو سه تا تشله بود
صاحبِ آیفون six و وتسپ و ویبر شده
خانمش که روی مکتب را ندیده تا کنون:
گردن و دست و دوگوشش پُر زر و زیور شده
هر که را در کوچه میبینم نمی دانم که کیست
چون فضای کوچه ما ٬٬ گونه ی دیگر شده
ترک و USA وپاکستان و جرمن آمده
کشور بیچاره ام چاراهیِ قمبر شده
آنقدر گدود شده اوضاع کشور که ببین
ایشچی ما در پسِ پیری چی؟ اش پنچر شده
ای عزیز دل چه گویم من ترا از گشنه گی
در همین لحظه دلم یک دانه همبرگر شده
هارون یوسفی
لندن: ۱۸ فبروری ۲۰۱۷