نور اکبر پایش
میتوان از چنگال ویرانگر بحران جهید ؟
عده یی میل دارند بگویند ٬ تکرار کنند و از تکرار هم خسته نمیشوند که « کشور در شرایط دشوار قرار گرفته است » یعنی که شر از عملکرد حکومت وحدت ملی بپا گردیده چون تناسب مستقیم در میان انها وجود دارد اگر عمر حکومت مذکور کوتاه گردد شر نیز پایان می یابد . بر اساس همین دیدگاه است که کسی « تاسیس حکومت موقت و سقوط اجباری حکومت موجود » کسی « حکومت جلا وطن » و کسی « حکومت مقتدر با مشت اهنین » را شعار میدهد .
اولا این دیدگاه ها روپوش اغوا کننده برای استتار برنامه های ستراتیژیکی اند که برای نیرو های داخلی دران بالاتر از دانه های شطرنج نقشی مد نظر نیست . ثانیآ اشتراک در اقدامات موصوف خیانت ملی است حتی اگر کسانی صادقانه هم به این نتیجه رسیده باشند ٬ صادقانه مرتکب خیانت میشوند .
بحران با حکومت وحدت ملی اغاز نگردیده بلکه این حکومت خود محصول و موظف تداوم بحران است . کشور از دهه ها بدینسو در شرایط دشوار قرار دارد ٬ حوادث و رویداد های جدید به ابعاد این دشواریها افزوده طوریکه حل مسله را پیچیده تر از گذشته ساخته است .
تنها این نیست ٬ تغیرات ژرف و عظیم در دیدگاه ها ٬ مواضع و خواست عامه مردم و نهاد های مرتبط با آنها نگاه جدید و جستجوی راه حل متفاوت بحران را در دستور کار قرار داده است .
راه حل های قومگرایانه ٬ ادبیات دوران جنگ سرد و جهادی که اینک جناب حکمتیار با بیدار شدن دیرهنگام از خواب زمستانی بیشتر از هرکس دیگر به این دول ناشیانه میکوبد و یا فرضیه های مرتبط به پروژه های اقتصادی که ذهنیت عامه را از بازیهای پیچیده استخباراتی به سوی ظواهر ساده شده عوامفریبانه منحرف میسازد ساحه جذب خود را از دست داده است .
برخی از دوستان به درستی افغانستان را « دروازه انتقال ذخایر نفت و گازآسیای میانه به بازار های جهانی » میدانند و « کماکان بسته نگهداشتن » این دروازه را دلیل اصلی بحران قلمداد میکنند. این نتیجه گیری که با کم توجهی و ساده سازی همراه است بحران را در تقابل روسیه و امریکا خلاصه میکنند ٬ که به هیچصورت تنها اقتصادی هم نیست ٬ حتی اگر تنها فاکت های اقتصادی را محور قرار دهیم بزرگترین خلا را نبود جایگاه بازیگران منطقوی درین پروسه تشکیل میدهد و مسایلی که بسیار بحران زاتر از باز و بسته بودن این دروازه را شامل میشوند مانند مسله آب٬ معادن کمیاب و تسلط بر راه های ترانزیتی که برای بازیگران منطقوی حیاتی است . و اما انچه واقعیت دارد بحران افغانستان آنقدر سیاست زده شده است که بازو های اقتصادی آنرا تحت شعاع قرار داده است . سیاستهای هند ستیزانه پاکستان ٬ سیاستهای پاکستان هراسانه هند ٬ تقابل سیاست های مذهبی ایران ــ سعودی در میدان افغانستان ٬ سیاستهای امریکا و متحدینش درمسله ترانسپورتیشن بنیاد گرایی و از آنجمله داعش به آسیای میانه تا مرز های روسیه و متقابلآ سیاستهای مقابله گرانه روسیه در خاک افغانستان با تقویت طالبان روسیه گرا و در کل استفاده ابزاری از بنیاد گرایی توسط اطراف مسله دخالت و مداخله شنیع در کشور ماست که هیچکدام منافع افغانستان را مدنظر نداشته و ندارند. اینها نه تنها مسله افغانستان را بسیار پیچیده ساخته بلکه حامل پیام و هوشدار جدی به وطنپرستان افغان نیز است که با توجه به حافظه تاریخی خویش در خدمت هیچکدام قرار نگیرند بر هیچکدام اعتماد نکنند و به هیچکدام تمایل نداشته باشند و هر نوع رابطه با کشور های دیگر را در چوکات تعامل و دپلماسی کشوری تعریف نمایند و اما مسایل تعین کننده در تشکل و توفیق نگاه جدید و راه حل متفاوت بر میگردد به امر ثبات سیاسی که مستلزم مبارزه جدی و مشترک وطندوستان افغان است . نیرو های که امروز قدرت حاکمه را در دست دارند و یا آنرا تهدید میکنند بطور یکسان ثبات سیاسی را به چالش میکشند نیروی حاکمه متکی بر تفوق طلبی قومی و تمایل تبدیل به مشت آهنین درتبانی با ایالات متحده و متحدین آن و همچنان تمایل و تلاش ائیتلاف ها با بنیاد گرایی از جمله حزب اسلامی و طالبان از یکطرف و مخالفین مسلح و برخی حلقات وابسته سیاسی ( اپوزیسیون ) با تفوق طلبی تباری و لسانی ٬ در تبانی با ائیتلاف ضد آمریکایی ــ غربی به رهبری روسیه ــ ایران از طرف دیگرکه برای در دست گیری قدرت حاکمه تا سرحد تجزیه کشور با همدیگر دست به یخن اند عوامل اصلی بی ثباتی سیاسی کشور را تشکیل میدهند . نه گفتن به همه اینها بر پایه حق مساوی شهروندی افراد و تعریف و التزام به منافع ملی هسته تفکر جدید و متفاوت را میسازد