به ادامۀ گذشته، قسمت پنجم، مؤرخ:20 می 2017
فقیرمحمد ودان
مروری بـر مجموعۀ از عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
قسمت پنجم
برای تصریح مسایلِ هنوز جواب نیافتۀ مطرح شده در اخیر قسمت چهارم این سلسله، ایجاب مینماید به آن دیدگاه ها و مواضع متفاوتی میان استاد میراکبر خیبر و ببرک کارمل توجه معطوف نمود که از همان سالهای اول قرار گرفتن مشترک آنان در جناح پرچم ح. د. خ. ا بعضاً باعث بروز مقطع یی اختلافات میان این دو رفیق و همسنگر میگردید و سرانجام همین دیدگاه ها و مواضع متفاوت بود که برخورد متفاوت شان با رژیم جمهوری محمد داوود را باعث و در نتیجۀ این برخورد متفاوت، اختلافات عمیق میان آن دو تباز و به مرور زمان تعمیق گردید.
چون برخورد متفاوت استاد میراکبر خیبر و ببرک کارمل با نظام جمهوری و خود محمد داوود بمثابه شخصیت مؤثر درین نظام، علت تبارز مخالفت های شدید میان این دو تن از رهبران حزب را تشکیل میداد، بنابرین لازم دانسته می شود تا قبل از طرح و بررسی این اختلافات، نظری انداخته شود به اعتقادات سیاسی محمد داوود، ماهیت نظام جمهوری تحت رهبری او و تغییرات بوقوع پیوسته درین اعتقادات و همچنان چگونگی علایق و ارتباط جناح «پرچم» ح. د. خ. ا با شخص محمد داوود و نظام جمهوری تحت زعامت او:
اعتقادات سیاسی محمد داوود و روابط او با
جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان
حقایق تاریخی به صراحت تائید مینمایند که استاد میراکبر خیبر شخصیتی بود وطنپرست، آگاه، متین، متواضع، خوش برخورد و انقلابی معتقد و بیرون برآمده از کوره های داغ مبارزه. این مختصات، او را به استاد قابل اعتماد و احترام برای اکثریت رهبران، کادرها و صفوف دو جناح حزب و سایر روشنفکران ترقیخواه کشور در سطحی مبدل نموده بود که تا اکنون حتی دشمنان خشمگین و قسم خوردۀ ایشان جرئت ننموده و نمی نمایند که این دشمنی را به صراحت ابراز نمایند. استاد میراکبر خیبر با وجود نقش برجسته اش در تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان و داشتن مختصاب برتر نسبت به هر دو رهبر حزب (نورمحمد تره کی و ببرک کارمل)، هیچگاه خود را نه تنها در رقابت با آنان مطرح ننمود بلکه با درک تمایلات آن دو رهبر، حتی بر استحقاق بدون چون و چرای خود جهت کسب عضویت بیروی سیاسی و دارالانشای حزب نیز اصرار نورزید.
با توجه به چنین شخصیتی، لازم است جواب به این سوال را مورد توجه قرار دهیم که چرا استاد میر اکبر خیبر در حالیکه هیچ نوع چشمداشت شخصی از رئیس جمهور محمد داوود نداشت، از او و نظام جمهوریت تحت زعامت اش، طی دوسال اول بعد از کودتای 26 سرطان 1352 دفاع مینمود؟.
باید گفت که استاد میراکبر خیبر برای چنین موضع گیری خود، روی «بیانیۀ خطاب به مردم افغانستان» که بمثابه خط مشی سیاسی جمهوریت از جانب محمد داوود ارایه گردیده بود، ترکیب کمیته مرکزی رهبری نظام و کابینه و همچنان بر اعتقادات شخصی ترقیخواهانۀ محمد داوود و روابط دیرینۀ مستقیم و غیر مستقیم شخصی او با برخی از شخصیت های موجود در رهبری حزب، منجمله روابط محمد داوود با ببرک کارمل و خودش محاسبه مینمود. اسناد و شواهد کافی و با اعتبار دست اول وجود دارد که محمد داوود رهبری «پرچمی» ها را «رفقا» خطاب مینمود، خوشبینی خود را نسبت به آنان ابراز میداشت و هدف نهایی خویش را مبارزه بخاطر استقرار نظام سوسیالستی، حتی با گرایش شوروی وانمود می کرد. او گرایش به شوروی و روابط با آنان را چه در زمان وزارت دفاع خویش، چه در زمان صدارت خود و چه طی سالهای اول ریاست جمهوری خود نشان داده و خصومت خویش را علیه نیروهای های راست افراطی، علیه نیروها و شخصیت های متمایل به غرب و سرانجام علیه نظام سلطنتی نه تنها پنهان نمی نمود بلکه گامهای عملی نیز برداشته بود، برداشت و برمیداشت.
بنابرین، بیجهت نبود که محافل سیاسی و مطبوعات غربی سردار محمد داوود را «شهزادۀ سرخ» میخواندند. بادرنظرداشت چنین مشخصات بود که این «شهزادۀ سرخ»، از همان روزهای اول پیروزی کودتای نظامی و قرار گرفتن اش در رأس قدرت، مورد خصومت آشکار و پنهان کشورهای غربی، اقمار منطقوی آنان و حلقات مورد حمایت افغانی شان قرار گرفت. این نیروها علیه نظام جمهوری بسیج و به توطئه های مختلف؛ از اقدام به کودتا های نظامی و برخوردهای مسلحانه گرفته تا نفوذ و اثرگذاری استخباراتی، تبلیغاتی و روانی مبادرت ورزیدند.
بادرنظرداشت حقایق فوق و مختصات دوگانۀ متضاد «شهزاده» بودن و «سرخ» بودن محمد داوود بود که استاد میراکبر خیبر هوشدار میداد: حزب نباید با تشبثات و اقدامات ناعاقبت اندیشانه و شتاب زده، منجمله نباید«با تشبثات و اقدامات شتاب زده در قوای مسلح، محمد داوود را علیه خود تحریک نماید». زیرا با چنین تحریکاتی او ترسیده، اعتماد خود را برحزب و جنبش روشنفکرانۀ کشور از دست داده و بعید نیست که «سرخ» بودن او در برابر مختصات «شهزاده» بودن اش رنگ ببازد.
همچنان محمد داوود که در عقب فعالیت های «کلوپ پشتونستان» قرار داشت، با فعالین این کلوپ، منجمله برخی از رهبران بعدی ح. د. خ. ا ارتباط داشت و بعداً این ارتباطات تعمیق گردیده محتوی جدید سیاسی ـ فکری یافت. یکی از مجاری ارتباطی رهبری جناح پرچم ح. د. خ. ا با محمد داوود چه قبل از کودتای 26 سرطان 1352 و چه بعد از آن، محمد اکرم عثمان داستان نویس فرهیخته و دپلومات شناخته شده کشور بود. موصوف می نویسد که طی یکی از ملاقات ها، محمد داوود از او خواسته بود تا بمثابه «گله و شکوه» این پیام او را به رهبری پرچم برساند:«به رفقا بگو که اگر واقعاً وطن تان را دوست دارید، بیائید باهم کار کنیم، از کارهای بچه گانه و بی عاقبت بگذرید. خارجی، خارجی است. هم روس، هم امریکا در افغانستان برای منافع و هدف های خود شان کار میکنند و مقصد شان به هم اندازی افغانهاست. بیائید حزب ما را هم شما بسازید بشرطیکه از ناسیونالیزم و منافع خالص مردم افغانستان پشتیبانی کنید. ... پیام اول و آخر من همین است. پیام دیگری ندارم» (اکرم عثمان، کوچۀ ما، جلد اول، صفحه 643، این نقل قول مورد تائید عبدالوکیل نیز است و آن را در صفحۀ 168، جلد اول کتاب مورد بحث خویش عیناً نقل و تائید نموده است، تکیه بر برخی جملات از ف. ودان است).
با مرور پیام فوق الذکرمحمد داوود، در ذهن هر خواننده؛ حقایق و توأم با آنان سوالات ذیل جا باز مینمایند:
ـ اولین بار است که محمد داوود با سوال «اگر»، بالای «وطندوست» بودن «رفقا»ی خود ابراز شک مینماید.
ـ به تعقیب آن، میخواهد این «رفقا» را به انجام«کارهای بچه گانه و بی عاقبت» متهم و متوجه ساخته و از آنها میخواهد که از این کارها «بگذرید». این کارهای «بچه گانه و بی عاقبت» که محمد داوود به آنان اشاره نموده کدام کارها بودند؟.
ـ محمد داوود توأم و به تعقیب ذکر «کارهای بچه گانه و بی عاقبت»، خواسته توجه «رفقا» را به این حقیقت جلب نماید که «خارجی، خارجی است». بنابرین محمد داوود این کارها را با خارجی ها مرتبط میداند. چرا؟.
ـ او درین پیام برای بیان برداشت های جدید خود به عوض نام «اتحادشوروی» از کلمۀ «روس» و آنهم در کنار «امریکا»، استفاده می کند و به «منافع» آنان در تقابل با منافع ملی اشاره نموده است. سوال مطرح میگردد که چرا گرایش او به شوروی صدمه دیده در عقب آن چه مسایلی نهفته است.
ـ او هم «روس» و هم «امریکا» را به اینکه «مقصد شان بهم اندازی افغانهاست» متهم می سازد. خوب هدف او از نقش «امریکا» در بهم اندازی افغانها، واضح بوده تحریک برخی کودتا ها و تحرکات نیروهای راست افراطی علیه نظام جمهوریت را شامل می شوند، ولی آیا نقش «روس» درین «بهم اندازی»، به همین «کارهای بچه گانه و بی عاقبتِ» «رفقا» مرتبط نمی باشد؟.
ـ سرانجام به هدف رفع مسوولیت تاریخی خود است که محمد داوود توأم با توصیۀ گذشتن«از کارهای بچه گانه و بی عاقبت» و گذاشتن«شرطِ» پشتیبانی «از ناسیونالیزم و منافع خالص مردم افغانستان» است که اختیارات ساختن «حزب ما» را هم به همین «رفقا» پیشکش مینماید. در چنین حالت استاد میراکبر خیبر بادرنظرداشت منافع ملی و نهضت ترقیخواهانۀ کشور، «رفقا» را جهت عطف توجه به مضمون و محتوی پیام محمد داوود فرا می خواند.
پیام فوق الذکر محمد داوود به رهبری جناح «پرچم» ح. د. خ. ا و آنهم در زمانیکه هنوز قانون اساسی محمد داوود تصویب و نافذ نشده و حزب انقلاب ملی نیز تشکیل نگردیده بود، دو نوع عکس العمل و گرایش را در رهبری حزب باعث گردید. یکی به رهبری استاد میر اکبر خیبر در دفاع از کار مشترک با محمد داوود و دوم در مقابله با آن به رهبری ببرک کارمل. در نتیجه کمیتۀ مرکزی حزب بنابر استدلال نیرومند و واقعبینانۀ استاد میراکبر خیبر روی طرح ذیل به توافق رسیدند که عبدالوکیل محتوی آن را چنین منعکس ساخته است:«بعد از دریافت پیام محمد داوود توسط محمد اکرم عثمان کمیتۀ مرکزی به رهبری ببرک کارمل موضوع پیام محمد داوود را مورد بحث و گفتگوی عمیق و جدی قرار دادند و فیصله بعمل آوردند تا در شیوۀ کار سازمانی حزب، تجدید نظر بعمل آید، تا از یک طرف به محمد داوود اطمینان داده شود که گویا فعالیت های حزبی خاتمه یافته و از جانب دیگر رهبری حزبی در آینده بتواند راه مذاکره، دیالوک و تفاهم با محمد داوود را باز نگهدارد. در عین حال این تصمیم رهبری معنی انحلال حزب را ندهد» (عبدالوکیل، جلد اول، صفحات 168 و 169).
بعد از فیصلۀ متذکره، می باید این فیصله به سازمانهای حزبی و در قدم نخست به سازمان حزبی شهرکابل اعلام و در عمل تطبیق میگردید. اعلام چنین یک فیصلۀ با اهمیت و آن هم به بزرگترین و با کیفیت ترین سازمان حزبی می باید توسط رهبر حزب صورت می گرفت، ولی رهبر از ابلاغ فیصله ابأ ورزدیده و استاد میراکبر خیبر را مؤظف می سازد که خودت میفمی و کارت. به همین ملحوظ عبدالوکیل که خوب میداند چرا رهبر حزب از ابلاغ فیصلۀ کمیته مرکزی حزب به رهبری سازمان حزبی شهر کابل ابأ ورزید؛ بخاطر پوشاندن نقش تحریک آمیز خویش در ضدیت با این فیصله، با «تجاهل عارفانه»؛ چنین مینویسد:«معمولاً ببرک کارمل در چنین موارد خودش مستقیماً چنین مسایل را با کادرهای حزبی در میان میگذاشت. از اینکه اینبار چرا چنین نکرد، علت آن را ندانستم» (عبدالوکیل،همانجا، جلد اول، صفحه 170).
به هرصورت استاد میراکبر خیبر وظیفه ابلاغ فیصله کمیته مرکزی را به رهبری سازمان حزبی شهر کابل انجام میدهد. عبدالوکیل درین مورد چنین مینویسد:[«به تاریخ 29 سنبلۀ 1353 ساعت 2 بعد از ظهر، میراکبر خیبر یکجا با محمد حسن بارق شفیعی که در آن وقت مسوول کمیتۀ حزبی شهر کابل بود در منزل عبدالقدوس غوربندی در کلوله پشته با اعضای کمیتۀ شهری ملاقات نمودند. میر اکبر خیبر فیصله و دستور کمیته مرکزی را برای آنها بطور ذیل ابلاغ نمود:«ما منتظر قانون اساسی جدید هستیم تا ببینیم که سیستم حزبی در آن به چه نوع تنظیم میگردد. لهذا ما تا آنزمان جلسات سازمانهای حزبی را به تعلیق قرار میدهیم. بیانیۀ خطاب به مردم محمد داوود جامع ترین پروگرام است و ما از آن پشتیبانی می کنیم. رهبری ما نمیتواند، برنامۀ بهتر از آن برای کشور ارایه کند. بنابران، فعالیت های حزب که بشکل موجود نیمه علنی و نیمه مخفی اند، متوقف و تماسها بشکل زنجیری و انفرادی ادامه یابند. جلسات منظم حزبی در حوزه ها بعد از این دایر نگردد». به ادامه در یک قسمت بیانیه و توضیحات خود میراکبر خیبر چنین اضافه نمود:«حزب کمونیست مصر در زمان حاکمیت جمال عبدالناصر، با اتحاد همراه حزب سوسیالیست متحدۀ مصر برای جلوگیری از ضربه زدن بالایش [استاد خیبر نه «ضربه زدن بالایش»؛ بلکه خطر سازمان اخوان المسلمین مصر را برجسته می ساخت. این سازمان در آن وقت از نیرو و نفوذ زیاد در مصر برخوردار و در ضدیت با رژیم مبارزه مینمود ـ ف. ودان] فعالیت خود را بیش برد. تجربۀ دیگر مربوط به حزب کمونست اندونیزیا است. چنانچه داکتر سوکارنو رئیس جمهور اندونیزیا، که یک شخص مترقی و دموکرات بود، حزب کمونیست اندونیزیا به رهبری «ادت»، نتوانست در نزدیکی با دوکتور سوکارنو، فعالیت خود را هماهنگ سازد، لهذا مستقلانه فعالیت خود را پیش می برد. اما بعداً مشاهده شد که در اثر کودتای دست راستی به رهبری جنرال سوهارتو، هم دولت سوکارنو از بین رفت و هم حزب کمونیست اندونیزیا. لهذا ما این تصمیم را در روشنایی این تجارب اتخاذ نمودیم. اگر حزب کمونیست اندونیزیا در همان زمان از بلندپروازی های خود میکاست و متوجه مسوولیت های خود میگردید و در همکاری نزدیک با دولت سوکارنو گام برمیداشت، چنین فاجعه ای رخ نمیداد و زیر ضربات خورد کننده قرار نمی گرفت. در اثر این کودتا، ده ها هزار اعضای آن حزب به قتل رسیدند، چنانچه مشاهده مینمائیم که بعد از آن دیگر این حزب برای سالیان متمادی، سربالا نکرد». میراکبر خیبر به صحبت خود با همین نتیجه گیری خاتمه داد»(عبدالوکیل،همانجا، جلد اول، صفحات 169 و 170).
بعد از ابلاغ فیصلۀ کمیته مرکزی حزب از جانب استاد میر اکبر خیبر اگرچه کمیتۀ شهری حزب این فیصله را قبول و اکثر سازمانهای حزبی نواحی شهر و ولایت کابل به کار زنجیری ارتباط یکنفری گذار نمودند. ولی هم در میان اعضای کمیتۀ شهری و هم در سازمانهای نواحی حزبی تحریکات آغاز و سازمانهای حزبی را که اکثرا در روشنی کامل قرار داده نمی شدند، به نارامی و سرباز زدن از قبول فیصلۀ کمیته مرکزی تحریک مینمودند و دامنۀ این تحریک را به سازمانهای حزبی ولایات نیز گسترش دادند. که درین تحریکات همان عده از اعضای کمیتۀ شهری شامل بودند که به تائید عبدالوکیل «در مقابل فیصلۀ کمیته مرکزی متردد شدند و عدم توافق شان را در ضمن جرو بحث با میراکبر خیبر ابراز کردند» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحۀ 170) در نتیجۀ این تحریکات و بزرگنمایی آن طی گزارشات شعبه تشکیلات مرکزی حزب که مسوولیت آن را نوراحمد نور بعهده داشت، زمینه مساعد می سازند تا فیصلۀ قبلی پس گرفته شود. عبدالوکیل درین زمینه مینویسد:«بعد از یک هفته، کمیته مرکزی حزب، به رهبری ببرک کارمل فوراً فیصلۀ خود را عوض نمود و دستود داد تا جلسات و فعالیت های حزبی، مانند گذشته ادامه یابد» (عبدالوکیل،همانجا، جلد اول، صفحه 170). در عین حال کمیتۀ مرکزی دریافته بود که «قهرمان» این تحریکات جز عبدالوکیل کسی دیکری نبود. به همین علت است که عبدالوکیل مینویسد:«کمیته مرکزی چند روز بعد از پایان بحران حزبی ... اینجانب را بخاطر تمرد در برابر فیصلۀ رهبری حزب، با صدور اخطاریۀ تحریری محکوم به مجازات حزبی نمود» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 171).
اعادۀ مجدد تدویر جلسات حزبی مانند گذشته و در عین حال آغاز تدارکات تشکیلاتی ـ نظامی و آمادگی های روانی افسران عضو حزب، جهت کودتای نظامی بمنظور سرنگونی نظام جمهوری و شخص محمد داوود و برخی انکشافات دیگری که محمد داوود از آنان اطلاع می یابد انکشاف جدیدی را باعث می شودند که: عبدالوکیل درین زمینه، بانقل از اکرم عثمان در «کوچۀ ما» با نام داستانی امین؛ چنین مینویسد:[«بعد از به تعلیق انداختن جلسات حزبی و بحران درون حزبی ناشی از آن، محمد داوود از طریق اشخاص نفوذی خود [وکیل انگیزۀ فراخواندن اکرم عثمان را نه کست های ثبت شده؛ بلکه اطلاعات اشخاص نفوذی محمد داوود و آنهم بدون ذکر نام وانمود می سازد تا ذهنیت های خوانندگان کتاب خویش را مغشوش و به سؤتفاهمات زمینه سازی نماید ـ ف. ودان] از جریانات درون حزبی پرچمی ها، اطلاع حاصل نمود. محمد داوود اینبار خودش اکرم عثمان را نزد خود فراخواند و موضعگیری خویش را در ارتباط قطع رابطۀ پنهانی اش با پرچمی ها، با اکرم عثمان در میان گذاشت. اکرم عثمان درین مورد در جلد اولِ کتابِ «کوچۀ ما» و در صفحۀ 646 آن؛ چنین مینویسد:«دو، سه هفته از این بحران حزبی میگذرد که روزی سردار، امین را بسیار عاجل در دفتر کارش احضار میکند ... و اشاره به سه، چهار عدد کست کوچک که روی میزش قرار داشت؛ میگوید:«در کست ها صدای رفقأ ثبت شده است که همه چیز را روشن میکند. درین صحبت های خصوصی، رفقأ بر هرچیز من خندیده اند، بر سر طاسم، بر حزبم، بر انقلابم و تمام کارهایم. چون وقت ندارم و الا یکی از آنها را میگذاشتیم تا میشنیدی. به آنها بگو که زحمت نکشند، من پیشنهادم را پس گرفته ام». به گفتۀ سردار، مقامات امنیتی از راه زیر خانۀ بلاک 24 مکروریان اول، وسایل ضبط صدا را در پشت کف زمین منزل همکف آن ساختمان، تعبیه کرده بودند و پیوسته صدای ساکنانش را می شنیدند. آن اپارتمان از دیرگاه، در اختیار یکی از سرکردگان پرچم بود»] (عبدالوکیل، جلد اول، صفحه 171، بانقل از مؤخذ ذکر شده، تکیه روی برخی کلمات از ف. ودان).
به تعقیب انکشاف فوق ببرک کارمل به وکیل وظیفه میدهد تا با سید عبدالاله وزیر مالیۀ داوود ـ که یکی از همصنف های سابق وکیل در فاکولتۀ اقتصاد پوهنتون کابل بود و علایق فکری ـ سیاسی نزدیک با پرچمی ها داشت ـ ملاقات نماید. وکیل بلافاصله با وزیر مالیه تماس تلفونی برقرار و از او تقاضای ملاقات مینماید. او بطور غیر معمول و برعکس گذشته، «بعد از چهار ماه» به تاریخ 23 دلو 1353 عبدالوکیل را به ملاقات می پذیرد. وکیل در مورد این ملاقات؛ چنین مینویسد:«اینجانب بدون اینکه راجع به ماهیت تبادلۀ پیام و پیامدهای آن که بین محمد داوود و رهبری پرچمی ها در گذشته صورت گرفته بود، صحبت و اشارۀ به سید عبدالاله نمایم، مطابق به رهنمودهای ببرک کارمل، با موصوف سرصحبت را بازنمودم. با شروع صحبت معلوم شد که موصوف هم مانند رهبر جمهوری افغانستان از شیوۀ فعالیت پرچمی ها ناراحت و گله مند است. ولی آهسته، آهسته بعد از گفتگوهای صادقانه [(!)]و طولانی، وی بر ضرورت همکاری پرچمی ها و سایر نیروهای مترقی و ملی کشور با دولت از خود رضایت نشان داد. او باورمند بود که استحکام رژیم جمهوریت، نه تنها به نفع تامین منافع ملی کشور است، بلکه به نفع همه عناصر ملی و وطنپرست کشور نیز می باشد. طوریکه معلوم بود موصوف نمیتوانست به تنهایی، بدون اراده و تصمیم محمد داوود، روی دوام و شیوۀ همکاری با پرچمی ها برای آینده به طور روشن موافقه نماید. ... در ختم بطور پرنسیپی روی ضرورت همکاری تمام نیروهای مترقی و ملی کشور تأکید بعمل آورد، زیرا خودش نیز قبل از رسیدن به قدرت، مخصوصاً هنگامیکه در فاکولتۀ اقتصاد باهم یکجا بودیم، عملاً یک روشنفکر معتقد با آرمانهای مترقی و دموکراتیک بود» ( عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 172، تکیه از ف. ودان).
عبدالوکیل در همان لحظاتیکه از «گفتگوهای صادقانه» با عبدالاله حرف میزد و بر «ضرورت همکاری پرچمی ها و سایر نیروهای مترقی و ملی کشور با دولت» تأکید مینمود، در خفا عملاً مصروف سازماندهی کودتای نظامی علیه دولت بود.
با توضیح حقایق فوق، چنانچه در اول این بخش وعده نموده بودیم، وقت آن فرا رسیده است تا به آن بخشِ دیدگاه ها و مواضع متفاوت میان استاد میراکبر خیبر و ببرک کارمل توجه معطوف داریم که از همان سالهای اول قرار گرفتن مشترک آنان در جناح پرچم ح. د. خ. ا، بعضاً باعث بروز مقطع یی اختلافات میان این دو رفیق و همسنگر میگردید و سرانجام همین دیدگاه ها و مواضع متفاوت بود که برخورد متفاوت شان با رژیم جمهوری محمد داوود را باعث گردید. توضیح این مسئله را در بخش بعدی این سلسله مطالعه نمائید.
ادامه دارد