به ادامۀ گذشته، قسمت یازدهم، مؤرخ 20 جون 2017
فقیرمحمد ودان
مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
قسمت یازدهم
کمیتۀ نظامی حزب واحد دموکراتیک خلق افغـانستان
و چگونگی نقش آن بر انکشاف بعدی اوضاع کشور
عبدالوکیل در تداوم بحث پیرامون «اقداماتیکه بعد از وحدت هر دو جناح حزب بطور عاجل صورت گرفت»، یکی هم از «تشکیل کمیتۀ نظامی بعد از وحدت» متشکل از «نوراحمد نور و دوکتور شاه ولی اعضای بیروی سیاسی و دارالانشای کمیته مرکزی، حفیظ الله امین و عبدالوکیل اعضای اصلی کمیته مرکزی» یاد مینماید. او در مورد انتصاب خود بحیث عضو این «کمیته» مینویسد که چند روز بعد از وحدت دوجناح حزب، ببرک کارمل او را خواسته و به او چنین گفته بود:«رفیق وکیل! با صراحت برایت میگویم که بنابر دلایل خاصی که نزدم موجود بود با معرفی خودت در کمیتۀ نظامی که تشکیل میگردد، موافق نبودم؛ اما بعد از ارزیابی و تأمل زیاد به این نتیجه رسیدم که به عضویت خودت در این کمیته موافقت نمایم. زیرا در نتیجۀ پنج سال کار با اعضای نظامی حزب و شناخت و تماس بیشتر که خودت با آنها دارید، باعث شد که با آن موافقه صورت گیرد. اگر رفیق دیگری را درین عرصه که بیش از خودت با رفقای نظامی شناخت و تماس میداشت سراغ میداشتم، حتماً عوض خودت، وی را برای عضویت درین کمیتۀ نظامی معرفی مینمودم» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 219).
درین شکی نیست که ببرک کارمل نه تنها از عبدالوکیل حمایت مینمود؛ بلکه تلاش میورزید تا اشتباهات، ماجراجویی ها و عدم انضباط پذیری او را از نظر دیگر اعضای رهبری حزب مخفی نگهدارد، اما در عین حال هم این مختصات و هم برخی مسایل دیگری، باعث آن میگردید که ببرک کارمل از او دل پرخونی داشته باشد. بنابرین کاملاً بجاست که ببرک کارمل به او گفته باشد «به دلایل خاصی... به عضویت خودت در کمیتۀ نظامی ... موافق نبودم»؛ ولی دلایلی را که وکیل در مورد ناگزیری ببرک کارمل درین زمینه مینویسد، برای هر فردی که از اصول انتظام حیات درون حزبی و بخصوص در بخش نظامی آن و همچنان کادرهای ملکی و نظامی مصروف درین عرصه دارند، غیر قابل قبول است. به همین ملحوظ هم است که عبدالوکیل عمداً در تمام کتاب دو جلدی با بیش از یک هزار صفحه ای خویش، از کادرهای ملکی مصروف جناح پرچم در کار با نظامیان ـ بحز از خلیل زمر و سرور منگل آنهم توأم با بدترین نوع بدنام کردن شان ـ در حالی نام نمیبرد که در چنین موردی کادرهای ملکی جناح خلق را پیوسته معرفی مینماید. همه و بخصوص ببرک کارمل بخوبی میدانستند که تعویض عبدالوکیل از لحاظ رعایت اصول انتظام حیات درون حزبی ضرور و از لحاظ وجود کادرهای ملکی و نظامی حزبی بدیل او درین عرصه، نه تنها ممکن؛ بلکه بدیل های مرجح تر و شایسته تری هم کم نبودند. اما چرا ببرک کارمل نخواست و یا نتواست عبدالوکیل را با وجود تمام ضعف های مشهود او تعویض نماید؟:
درین زمینه، دو مسئله ذیل را قابل یادآوری میدانم که خود عبدالوکیل به آنان پرداخته است:
اول ـ بعد از وحدت حزب بنابر عدم دسپلین پذیری و اعمال ماجراجویانۀ حفیظ الله امین، بخصوص نقش او در سازماندهی ترور علی احمد خرم وزیر پلان جمهوری محمد داوود، به تاریخ 25 عقرب 1356 (رک:دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال ح. د. خ. ا، بخش دوم، صفحات 55 و 56)، اعضای بیروی سیاسی حزب با اتفاق به مجازات حفیظ الله امین مبنی بر اخراج او از عضویت کمیته مرکزی و کمیتۀ نظامی حزب رای دادند و «طرح مصوبۀ سبکدوشی امین از رهبری سازمان مخفی نظامی و اخراج او از کمیته مرکزی، حتی در یکی از جلسه های دفتر سیاسی توسط کریم میثاق نوشته شد. اما تره کی و ببرک کارمل مانع صدور مصوبه گردیدند» (غلام دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال ح. د. خ. ا، بخش دوم، صفحه 56، تکیه از ف. ودان).
معمای اصلی و راز این مسئله را که چرا «نورمحمد تره کی و ببر کارمل مانع صدور مصوبه شدند»؛ عبدالوکیل؛ چنین میگشاید:[«هم نورمحمد ترکی و هم ببرک کارمل، اهمیت و حساسیت موضوع اخراج امین از کمیته مرکزی و سلب صلاحیت وی را از مسوولیت کار نظامی در آن زمان بخوبی میدانستند و مانع اقدام بیروی سیاسی می شدند و تا اخیر آن را به تعویق انداختند. چنانچه ببرک کارمل بعدها علت آن را برایم توضیح داد و گفت:«علی الرغم مخالفت درونی ام با امین، تره کی و من نمیتوانستیم در مورد امین به تنهایی [نه به تنهایی؛ بلکه حتی با اتفاق آرای بیروی سیاسی حزب ـ ف. ودان] تصمیم بگیریم؛ زیرا تره کی برایم گفت که امین در کار در عرصۀ نظامی مورد اعتماد و پشتیبانی دوستان شوروی قرار دارد و ما نمیتوانیم از وی سلب اعتماد در کمیته مرکزی و کمیته نظامی نمائیم». لهذا امین در آن زمان، هم از پشتیبانی نورمحمد تره کی، هم ببرک کارمل و هم شوروی ها برخوردار بود و بیروی سیاسی درین مورد ... چیزی کرده نتوانست»](عبدالوکیل،همانجا، جلد اول، صفحات 240 و 241، تکیه از ف. ودان).
به عقیدۀ نگارنده به ملحوظ خصومتی که ببرک کارمل نسبت به حفیظ الله امین داشت، ممکن نبود صرف به «گفتن» تره کی در زمینه باور و اکتفأ نموده و در «پشتبانی» از امین برضد تصمیم جمعی بیروی سیاسی حزب قرار گرفته باشد. بنابرین پشتیبانی او از امین صرف زمانی میتوانست صورت گیرد که کارمندان مؤظف سفارت شوروی درین زمینه به وی «مشورۀ» اکید داده باشند. بنابرین تثبیت می گردد که دفاع ببرک کارمل از حفیظ الله امین در موضوع ترور علی احمد خرم ناشی از حمایت شوروی از حفیظ الله امین بوده و او بنابر پلان و حمایت شوروی به سازماندهی چنین جنایتی اقدام و اجرای آن را رهبری نموده بود.
دوم ـ همچنان عبدالوکیل نوشته است:«امین فکر مینمود که من هم چون مسوولیت کار با نظامیهای پرچمی را بعهده دارم و عضو چهار نفری کمیتۀ نظامی می باشم، ممکن پیشنهاد و حمایت اتحادشوروی را در زمینه باخود دارم و با آنها در تماس می باشم»(عبدالوکیل،همانجا، جلد اول، صفحه 222).
از ارتباط میان دو مسئله فوق الذکر که خود عبدالوکیل آنان را نوشته است و برخی حقایق دیگر، در ذهن هر خواننده سوالات ذیل شکل می گیرد که می باید پیرامون این سوالات با دقت هرچه بیشتر توجه معطوف داشت:
1 ـ اگر ببرک کارمل «علی الرغم مخالفت درونی» خود با امین، صرف با اشارۀ چشم و ابروی کارمندان سفارت شوروی، نه تنها در سبکدوشی او از مقامات عضویت کمیته مرکزی و عضویت کمیتۀ نظامی به اراده و آرای جمعی بیروی سیاسی حزب وقعی نگذاشت؛ بلکه جام زهر حمایت از او و تمام عواقب خونبار ناشی از این حمایت را نیز سرکشید؛ آیا او (ببرک کارمل) را با وجود «دلایل خاصی» که نزد خود در مورد تعویض عبدالوکیل از کمیته نظامی داشت، اجبار مشابه نیز وادار نساخت که به تداوم مسوولیت او در کمیتۀ نظامی تن دردهد؟.
2 ـ اگر حفیظ الله امین بدون استیذان رهبری و نادیده گرفتن ارزشهای مرامی و اساسناموی حزب، ترور علی احمد خرم وزیر پلان در کابینۀ محمد داوود را با «استفاده» و «استعمال» تعداد از «اعضا و حتی کادرهای حزبی» (رک: دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال ح. د. خ. ا، بخش دوم، صفحه 55) در حالی سازماندهی و عملی نمود که در برابر تصمیم بیروی سیاسی حزب جهت مجازاتش درین ارتباط، از «پشتیبانی دوستان شوروی» و در نتیجه از پشتیبانی ببرک کارمل نیز برخوردار گردید. آیا این عمل حفیظ الله امین (سازماندهی و تعمیل ترور علی احمد خرم) بنابر خواست و تحت حمایت شوروی، سازماندهی و عملی نگردیده بود؟. آیا چنین خواست و حمایت اتحاد شوروی در تعمیل همچو مواردی بوسیلۀ اعضای دیگر کمیتۀ نظامی حزب، در آینده متصور بوده نمیتواند؟.
3 ـ در عین حال؛ آیا اقدامات مشابه ماجراجویانۀ عبدالوکیل جهت سازماندهی کودتا برای سرنگونی محمد داوود و مانورهای لازمی مربوط آن ـ که بدون استیذان رهبری حزب و حتی بدون اطلاع شخص ببرک کارمل صورت گرفته بود ـ در عقب خود هادی و حامی، همچو هادی و حامی حفیظ الله امین نداشت؟. آیا ببرک کارمل بنابر چنین دلیلی در برابر این اعمال ماجراجویانۀ عبدالوکیل اغماض ننمود؟ و آن را بدون آنکه به رهبری حزب گزارش دهد و یا حد اقل راست و دروغ عبدالوکیل را توسط کنترول حزبی مورد بررسی قرار دهد، در زمینه نه تنها سکوت اختیار نمود بلکه از عدم اشتراک آن با سایر اعضای رهبری حزب به عبدالوکیل اطمینان نیز داد.
4 ـ در حالیکه حفیظ الله امین خود در ارتباط با «دوستان شوروی» و تحت حمایت آنان قرار داشت، آیا این «فکر» او در جریان کار و ارتباط با این «دوستان» شکل نگرفته که عبدالوکیل هم چون مسوولیت کار با نظامیهای پرچمی را بعهده دارد و عضو چهار نفری کمیتۀ نظامی می باشد، پیشنهاد و حمایت اتحادشوروی را در زمینه باخود داشته و با آنها در تماس می باشد؟.
5 ـ اگر استاد میراکبر خیبر بنابر استشاره و خواست مقامات شوروی از مسوولیت سازمان نظامی جناح پرچم سبکدوش می گردد، آیا طرح این سوال منطقی به نظر نمی رسد که بدیل او نیز بنابر استشاره و خواست مقامات شوروی به چنین مسوولیتی گماشته شده باشد؟.
6 ـ اگر «سازمان انقلابی اردو» تحت رهبری سیاسی استاد میراکبر خیبر بنابر «مشورۀ دوستان شوروی» کنار زده شده، رهبر و عده یی دیگر از کادرهای رهبری از این سازمان سلب اعتماد مینمایند و دست به سازمان نظامی بدیل میزنند، آیا رهبری این سازمان بدیل میتواند بدون «مشورۀ» این «دوستان» توظیف گردیده باشند؟. بخصوص اگر همطراز وکیل در جناح خلق از چنین ارتباط برخوردار است، چرا باید عبدالوکیل از چنین ارتباطی برخوردار نباشد؟.
در نهایت بجاست این سوال را نیز مطرح نمائیم که:
7 ـ اگر دو رهبر ارشد ح. د. خ. ا، بمثابه شخصیت های مستقل سیاسی، مبری از امر و نهی ساختارهای ویژۀ اتحادشوروی و بنابر ارادۀ مستقل بیروی سیاسی حزب، حفیظ الله امین و همچنان ببرک کارمل با درنظرداشت«دلایل خاص» خویش، عبدالوکیل را از کمیتۀ نظامی حزب سبکدوش می نمودند، آیا بازهم انکشاف اوضاع کشور در چنین بستر خونین سیر مینمود که متأسفانه سیر نمود؟.
به عقیدۀ این قلم، دریافت جواب های منطقی و مستدلل به سوالات فوق الذکر، می باید ذهن هر افغان وطنپرست، بخصوص تمام صفوف، کادرها و رهبران حزبِ به تاریخ پیوستۀ دموکراتیک خلق افغانستان را بخود مشغول سازد. زیرا دریافت جواب به این سوالها، نه تنها علل انکشاف اوضاع را بسوی واقعیت تلخ ترور استاد میراکبر خیبر برملا می سازند؛ بلکه کلید درک چگونگی شکلگیری بستر تاریخی سیر حوادثی را نیز بدست میدهد که چگونه سرنوشت فاجعه بار سیاسی وطن و هر یک از افغانها، بخصوص ما اعضای ح. د. خ. ا را در چنین بستری رقم زدند. افزون بر آن درک از این حقایق، درسهای با ارزش تاریخی اند که می باید در پرتو آموزه های آن، عمل سیاسی نسل های کنونی و آیندۀ وطن شکل و محتوی کسب نمایند.
ادامه دارد