F

غرزی لایق

F

«خلق آفریده‌گارِ شکوه و تمدن است»


F

آیا می ارزد که در روزگارِ پر آشوب ما مداد برداریم و درگیرِ شمردنِ فرهنگ‌زایی این قوم و یا فرهنگ‌زدایی آن قبیله‌ی دیگر شویم؟ کی‌ها و چرا همبود آموزش‌یافته‌گان را به پرداختن به چنین پرسمان‌های زهرآلود و میان‌تهی ناگزیر می‌سازند؟ کدام بلا‌های نازل شده بالای سرزمین ما را به یاری کالبدشگافی چنین کژدیسه‌گی‌ها مهار می‌کنند؟

باورِ خردمند می‌آموزاند که تمدن‌ها، فرهنگ‌ها و معنویتِ مدینه‌ی حضرتِ آدم، چنان‌ که فرو و فرای هستی ناگزیر ساخته است، بیگانه از خط‌کشی‌های رسوای زمان ما(نژادی، اتنیکی، دینی و طبقاتی)، همنوا با نیاز‌های زنده‌گی بشر زاده شده و به بلوغ و پخته‌گی رسیده اند. داهیانه نیست تا بر پیشانی فرهنگ‌ها مُهر قومی زد و یا قوم‌ها را به فرهنگ‌دار و بی فرهنگ جدا نمود. آغشته‌شدن به چنین مرز بندی‌ها و تفسیر آن به مثابه‌ی وجدانِ جامعه، بیگمان، در تحلیل نهایی، به نفرتِ قومی، قوم‌ستیزی و نشانه‌های رویشِ نژادپرستی و برتری‌جویی می‌انجامد، همان‌هایی‌که داونده‌های عوام‌فریبِ «خراسانی» و معادله‌سازان خیال‌پردازِ «فدرالی‌خواهی» به آن «فاشیزم» و «شوونیزم» نام گذاشته اند.

در بسترِ هیاهو‌‌ها پیرامونِ پرسمان شناسنامه‌های برقی، موجِ تازه‌ی هستری جنگاندنِ قوم‌ها و بهره‌برداری فریبنده از اوج‌گیری نفرتِ قومی، بار دیگر چند حقه‌بازِ بازارِ عربده‌های رسانه‌یی را در سرخط خبر‌ها جا داده و سببِ کشیده‌گی‌ها و برآشفته‌گی‌های زودگذرِ برهه‌یی و برزنی گردیدند. جوهر چنین خیمه‌‌شب‌بازی‌ها را پخشِ پندار‌های سخیفِ پشتون‌ستیزی و شبخون بالای چبود و تأریخ یکی از پرآوازه ترین باشنده‌های دیرینه‌ی این مرز و بوم و تبارزِ حسرت و کینه‌ی بی مقدار در برابر پشتون‌ها و نقش و جایگاه شان در فرآیند‌های جاری جنگ و صلح و نیز سهم شان در تقسیم قدرت و ثروت تشکیل می‌دهد. نفرت با گویه‌ی «افغان»، ستیزه با نامِ «افغانستان»، هستری «خراسا‌ن‌خواهی» و سری از گزافه‌هایی که از حنجره‌ی چند چهره‌ی شهره‌ی مندوی عوام‌فریبی بر رسانه‌ها بار زده می‌شوند، ایستاری و یگانه‌گی کشور، سود ذاتی و تمامیت آن را با چالش‌های تازه آشنا ساخته، زهرِ بی‌اعتمادی را میان قوم‌ها ‌و قبیله‌های زادگاه ما می پاشد.

در تپنده‌گی چنین لحظه‌ها و حادثه‌ها، چهره‌ها و بافتار‌های شهره و رسوای سکتاریست و مرکزگریز به عرصه شتافته و در فقرِ پندار، لجاجتِ کردار و پلشتی گفتار، پشتون‌ها را به دادِ بی فرهنگی و بی فضیلتی بسته و در ظرفِ ناسازگارِ مقوله‌ی «قبیله»، ناگزیری‌ها، ناشدنی‌ها و ناشده‌گی‌های روزگار را آویزه‌ی گردنِ این کتله‌ی گسترده‌ی انسانی زادگاه ما می‌سازند. واسپاری بیدادگری‌ها و جبرِ امیرها و سلطان‌های خونریز در تأریخ کشور به توده‌ی پشتون و مقصرخواندنِ آن‌ها در همین بستر به مدِ روز مبدل شده است.

هرگاه، به باورِ خاطی و عاصیِ سکتاریست‌های شهره و سخنگویانِ تجزیه و پشتون‌ستیزی، پشتون‌ها در سه صد سال اخیرِ تأریخ کشور حاکمانِ بی‌چون‌وچرای این سرزمین بوده اند و اداره و سیاست را با جبر و زورِ سرنیزه در قبضه‌ی خویش نگه‌داشته اند، پس باید اقرار نمود، آن چه خطه‌ی باستانی ما از فنِ دولت‌داری، دانش و هنر و ادبیات و مکتب و سواد و زبان و معماری و طرز لباس و تدبیر منزل و نشانه‌های دیگر معنویت و فرهنگ انسانی تا روزگار ما ذخیره نموده است، بدون دودلی، با نیت، اراده و پشتکارِ زمام‌داران، نخبه‌ها و توده‌ی پشتون تنگ گره خورده است. رگه‌های روزمره‌گی‌های متمدن و گذار به شیوه‌های مدرنِ معاشرت در زنده‌گی افغان‌ها و نیز هنرِ اداره‌ی باسواد و شایسته‌ی کشور هنوز از سپیده‌دمِ فرمانروایی شاهانِ هوتکی و سپس درانی جاری شده و در گذرِ دهه‌ها و سده‌ها همبودِ شهری و باشنده‌گان قلمرو دولت‌های خویش را متأثر می‌ساخته است.

نخستین مکتب، نخستین قلم، نخستین دانشگاه، نخستین نشریه، نخستین کتاب، نخستین مجله، نخستین مطبعه، نخستین کتاب‌خانه، نخستین آرشیف، نخستین نشرات رادیو و تلویزویون، نخستین سینما، نخستین تیاتر…در جامه‌ی مدرن٫ در متنِ «حاکمیت سه صد ساله‌ی پشتون‌ها» واردِ زنده‌گی این دیار شده است. گذار به قانونیت، آزادی‌های اجتماعی، آزادی زن، اندیشه‌ی آغازین حقوق شهروندی، پارلمان، معارف و ثقافت در بطن همین «حاکمیت سه صد ساله‌ی پشتون‌ها» مایه گرفته، به پخته‌گی رسیده و تا ما رسیده است. بهترین دانشمندان، نویسنده‌گان، آهنگ‌سازان، هنرمندان، نقاشان، ژورنالیستان، زیر سایه‌ی همین «حاکمیت سه صد ساله‌ی پشتون‌ها» به شهرت رسیده و آثار گران‌بهای شان را به افغان‌ها و بشریت به ارث گذاشته اند. آن چه ما امروز زیر پاژنامِ فرهنگ و هویتِ افغانی به آن می‌نازیم و خود را به بشریت می‌شناسانیم، برچسپِ «حاکمیت سه صد ساله‌ی پشتون‌ها» را بر پیشانی دارد.

خیلی موذیانه و بدجنسانه خواهد بود هرگاه تمدنِ امروزه‌ی جغرافیای ما را که به یاری تمام باشنده‌گان این سرزمین زاده شده و پرورش یافته، امتیاز این قوم بدانیم و قوم دیگر را از موهبت آن محروم بشماریم. خیلی نابخردانه خواهد بود هرگاه پیآمدِ فرهنگ‌ستیزی و انسان‌زدایی انسداد نو ماهه‌ی «سقاوی» و یا «بندش» چهار ساله‌ی جمهوری ربانی در مسیر «حاکمیت سه صد ساله‌ی پشتون‌ها» را به حسابِ یک قوم حواله کنیم و شرمساریِ همان شبخون بالای آدمانه‌گی و فضیلت و ادب و فرهنگ را از خود نه دانیم.

هستی مادی و معنوی افغانستان دستآوردِ زنده‌گی باهمی افغان‌ها ودارایی مشترکِ قوم‌ها و قبیله‌های باشنده‌ی این سرزمین است. آن چه نسل ما زیر نام فرهنگ و تمدن مشترک به ارث گرفته است، نشانه‌ی سهمِ ارزشمندِ تمامِ تبار‌ها و تیره‌های زادگاه ما را بر پیشانی دارد. تنها آنانی می‌توانند به چنین گستاخی خبیثه آغشته شوند و کتله‌ی پشتون‌ها را بدوی، بیابانی، بادیه‌نشین و بی‌فرهنگ قلمداد نموده و آن‌ها را از مسیرِ آشوب‌ها و مد و جزر‌های سیاسی و فرهنگی منطقه و جهان بیگانه و غریبه قلمداد کنند که روانِ آشفته‌‌ی شان با زهرِ کشنده‌ی پشتون‌ستیزی مزمن و کینه‌ی کهتری قومی آغشته بوده و امروز و فردا را از پشت پرده‌ی قومی‌اندیشی و ناجوری تباری نگاه می‌کنند.

«خلق آفریده‌گار شکوه و تمدن است»!

هالند- ۲۲ اگست سال ۲۰۱۸

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد