F
به ادامۀ گذشته، قسمت نودم، مؤرخ: 15 دسمبر 2018
فقیرمحمد ودان
مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
F
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
F
قسمت نودم
F
حقایق پیرامون چگونگی ترور جنرال
عبـدالبـاقی و جنـرال شهبـاز احمـدزی
F
ډگرجنرال عبدالباقی رئیس عمومی ریاست پنجم امنیت دولتی که در ارگان تحت امر خویش از نیروی و ظرفیت دفاعی در خور توجه نیز برخوردار و حلقه رهبری کودتای آغاز شدۀ نظامی از عکس العمل او تشویش داشتند، بعد از برگشت از وزارت امنیت دولتی به مقر ریاست متذکره در جادۀ دارالمان و در اولین لحظات ورود به دفتر خویش، به قتل رسید. قتل او را نیز تمام رهبران و شبکۀ «ستون پنجم»، مانند قتل یعقوبی، «خودکشی» اعلان و تبلیغ نمودند. بعد از ثبت علایم و نشانه های مشکوک و سایر مختصات محل قتل یعقوبی، با کسب از اطلاع مرگ جنرال عبدالباقی است که غلام حسین فخری، گروپ همکار کریمنل تخنیک همراه خود را با څارنوال تحت امر خویش جهت بررسی محل واقعه اعزام و خود در وزارت امنیت دولتی باقی مینماند. همکاران او قبل از آنکه حسین فخری وزارت امنیت دولتی را ترک نماید، از ریاست پنج بر می گردند و از مشاهدات خود گزارش میدهند. حسین فخری درین زمینه، چنین مینویسد:«یارمحمد ساعت ده ونیم مرا به دهلیز می طلبد و سراسیمه و پوشیده پیغامی میگوید:«باقی رئیس ادارۀ پنجم هم خود را کشته است». آشفته و اندیشناک به څارنوالی امنیت دولتی دستور می دهم که به دارالامان برود و چگونگی حادثه را بررسی کند و هیئت تخنیکی را هم که کارش تقریباً خاتمه یافته است با او یکجا می کنم.»(حسین فخری، فصلی در ذکر مرگ یعقوبی، منتشرۀ سایت انترنتی آریایی، تاریخ نشر: ثور 1376، ادرس انترنتی مضمون:
http://www.ariaye.com/dari6/images/fakhri.pdf
در قسمت دیگر از همین نوشته، حسین فخری باز هم به موضوع جنرال باقی بر گشته و در ادامۀ توضیح مصروفیت های خود در وزارت امنیت دولتی، چنین مینویسد:«چون از این مهم فارغ می شوم، استعلامی عنوانی طب عدلی مینویسم تا جسد [یعقوبی] را معاینه کنند و در مورد چگونگی و نوعیت مرگ او نظر بدهند. در همین لحظه څارنوال امنیت دولتی می آید و گزارش میدهد:«آثار وعلایم مرمی ها در سر و گردن جنرال باقی دیده می شوند وتحقیقات مزید را ایجاب می کند.»](حسین فخری، فصلی در ذکر مرگ یعقوبی، همانجا)
اگر از تدقیق پیرامون سایر اظهار نظرها و نوشته هایی که پیرامون قتل ډگر جنرال عبدالباقی رئیس ادارۀ پنجم امنیت دولتی صورت گرفته، صرفنظر هم گردد، همین یک جملۀ گزارش څارنوال مؤظف امور مربوط به وزارت امنیت دولتی ـ که به حسین فخری گزارش داده و حسین فخری نیز ناگزیر به انعکاس آن گردیده ـ کافیست که حقیقت قتل جنرال باقی تثبیت گردد. زیرا موجودیت «آثار و علایم مرمی ها در سر و گردن جنرال باقی» خود مؤید آن است که او توسط شخصی دیگری به قتل رسیده است.
جنرال شهباز احمدزی رئیس ارکان قومندانی عمومی گارد ملی (نیروی دیگر تحت قومندۀ وزارت امنیت دولتی)، بعد از حملۀ افراد تحت قومندۀ جنرال اسدالله (مشهور به مارخور) بر دفتر او و دستگیری اش، در همین روز و در روز روشن به امر جنرال اسدالله، در بالاحصار کابل تیرباران گردید. اما حسین فخری که مسوولیت مقام څارنوال عمومی قوای مسلح (وزارت های دفاع، داخله و امنیت دولتی) را داشت، در سطحی از بی اعتنایی با این قتل برخورد نمود که نه تنها اسدالله مارخور را برای لحظه یی نیز مورد تحقیق و سرزنش قرار نداد؛ بلکه در نوشته های بعدی خود نیز از آن تذکاری به عمل نیاورد.
از مرور رویدادهای توضیح شده در ارتباط به قتل سترجنرال غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی، قتل جنرال عبدالباقی رئیس عمومی اداره پنجم امنیت دولتی، جنرال شهباز احمدزی رئیس ارکان قوای گاردملی، خلع سلاح قطعۀ محافظ وزارت امنیت دولتی و اشغال آن توسط قطعه مؤظف از جانب حلقۀ رهبری کودتا و تحت کنترول قرار دادن تعمیرهای مربوط به برخی ادارات امنیت دولتی، خلع سلاح و تحت نظارت قرار دادن روسای این ادارات، این نتیجه گیری مستند میگردد که همه و همه باهم مرتبط بوده و در بستر واحدی از اقداماتی تعمیل گردیده اند که توسط قرارگاه گارنیزون کابل، سازماندهی و دستور اجرای آنان صادر گردیده بود.
با جلوگیری از پرواز دوکتور نجیب الله به دهلی توسط طیارۀ ملل متحد و همراه با بنین سیوان نمایندۀ خاص سرمنشی آن سازمان و مجبور ساختن او جهت پناهندگی به مقر سازمان ملل در کابل، همچنان ترور سترجنرال غلام فاروق یعقوبی و قتل و یا دستگیری برخی از همکاران نزدیک او، کودتای نظامی خزندۀ تحت رهبری گارنیزون کابل تکمیل، دولت جمهوری افغانستان سقوط و پروسۀ صلح ملل سبوتاژ گردید، بنابرین و درنتیجه: عبدالوکیل و سایر اعضای شامل «ستون پنجم» توانستند ماموریت شان را مطابق به «اعلامیۀ مشترک رهبری اتحادشوروی، فدراتیف روسیه و هیئت تنظیم های جهادی»، با تدویر محفل رسمی در هشتم ثور 1371 خورشیدی، جهت انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی، به اتمام رسانند.
سخن آخر:
ثبت رویدادهای تاریخی و چگونگی نقش و عملکرد افراد و شخصیت های سیاسی و نظامی در بستر این رویدادها، نه صرف به مثابه منعکس کنندۀ حالت و وضعیت سیاسی و نظامی این کشورها و ساکنان آنان در مقاطع معین زمانی ارزشمند اند؛ بلکه می باید بیشتر از آن به درس های نهفته درین متن ها توجه گردد که میتوانند، عملکرد امروز و فردای رهبری سیاسی و نظامی کشور و در مجموع نیروهای سیاسی، نظامی و مردم را غنا بخشیده و از تکرار لغزشها و اشتباهات آنان جلوگیری بعمل آورد.
مرور حقایق منعکس شدۀ تاریخی درین مجموعه و توجه به کارنامه های رهبران سیاسی و نظامی در بستر رویدادهای منعکس شده در آن نیز درسهای بزرگی را در خود نهفته دارند. نگارنده که طی سالیان زیادی با اکثریت از چهره های شاخص سیاسی و نظامی نامبرده درین مجموعه و طی جریان مبارزۀ مشترک سیاسی از نزدیک شناخت داشته ام، تصدیق میدارم که آنان هریک باشور و شوق سالهای جوانی و با تعهد به آرمانهای بزرگ ترقیخوانه و خدمت به مردم افغانستان، در صفوف حزب دموکراتیک خلق افغانستان تنظیم و با تقوای بی نظیر و وقف کامل مبارزه مینمودند. در بستر تداوم همین مبارزۀ بود که عده ای از یک طرف بنابر اثرات ناگوار جامعۀ عقب مانده که به شکل رقابت های ناسالم و خودخواهی های توأم با تبارز مقام طلبی و از طرف دیگر تحت تاثیر تلقینات ایدولوژیک، به تدریج راه انحراف می پیمودند و در نتیجه با تغییر ماهیت، به افزاری در دست رهبران مغرض این حزب و یا حتی در دست « برادران بزرگ انترناسیونالستی» مبدل میگردیدند. این پروسۀ انحرافی بخصوص بعد از آن گسترش و عمق بیشتر یافت که حزب به قدرت سیاسی دست یافت و در فضای استیلای جنگ سردِ ابرقدرت های رقیب جهانی، بر ظرفیت های مالی، اقتصادی، تخنیکی و نظامی اتحاد شوروی تکیه و در نتیجه ابرقدرت ایالات متحدۀ امریکا را در خصومت علیه خویش و نظام دولتی تحت ذعامت انحصاری و توتالیتار خویش تحریک نمود.
نسل سیاسی ما شاهد آن بود که چگونه رهبران مغرضِ ح. د. خ. ا، بخاطر حفظ، تقویت و تحکیم اقتدار خویش به نفاق در میان اعضای حزب دامن میزنند، چگونه اصول و ارزشهای مندرج اساسناموی انتظام درونی حیات حزبی را با بی اعتنایی لگدمال و اصول دموکراتیک در انتظام حیات حزبی با بی اعتنایی نقض و مرکزیت را به بهانه های مختلف بیشتر و بیشتر تحکیم بخشیده، قدسیت رهبران را تلقین و کادرها و صفوف حزب را در حالی به مریدان تابع خویش مبدل می ساختند که خود نیز بدون هیچنوع استقلال فکری و عملی در سیطرۀ قدرت و تحکُم مشاورین شوروی، با ذلالت دست و پا میزدند و آنهم به مقام های حزبی و دولتی دلخوش بودند.
بزرگترین ضعف نسل ما در میان کادرها و صفوف ح. د. خ. ا که می باید به آن اعتراف نمائیم این بود که تحت تاثیر رهبران حزبی: هیچگاه در چارچوب انتظام حیات درونی حزب به اهمیت تحقق و رعایت واقعی ارزشهای دموکراتیک (انتخابی بودن مقامات حزبی از پائین ترین تا بالاترین سطوح تشکیلات حزبی، آزادی بیان و انتقاد از عملکرد رهبران حزبی) توجه بعمل نیاوردیم، نتوانستیم از رشد و تبارز کیش شخصیت رهبران و تبدیل آنان ـ حتی برادران و فرزندان شان ـ به بت های مقدس مادام العمر و در خور تعظیم، جلوگیری نمائیم. با تأکید روی اصل ایدولوژیک انترناسیونالیزم پرولتاری و تحت ساتر آن، ناخودآگاه بسوی رجحان منافع شوروی، نسبت به گرایش ها و منافع ملی، کشانیده شدیم.
به ملحوظ فوق؛ رهبران حزب و از جمله محمودبریالی، سلطانعلی کشتمند، وکیل ، مزدک، کاویانی، سید اکرام پیگیر ونظامیان ارشد مانند نبی عظیمی، آصف دلاور، فتاح، سید اعظم سعید، عظیم زرمتی و دیگران، به جز محصول برخوردهای سهل انگارانۀ فوق الذکر نسل ما، چیزی دیگری بوده نمیتوانند. به عقیدۀ نگارنده دوکتور نجیب الله نیز نمیتوانست مجزا از آنان باشد اگر افزون بر برخی مختصات فردی کاریزماتیک (فرایزدی)، مسوولیت ریاست عمومی خدمات اطلاعات دولتی را بعهده نمیداشت. به باور من این مسوولیت به او امکان بخشید تا گسترش پوسیدگی زجر دهنده در تار و پود ح. د. خ. ا و اثرات ناگوار آن را بر زندگی اجتماعی ـ اقتصادی کشور هرچه بیشتر مشاهده و برای رفع آن مصمم گردد. همین تصمیم و عمل در قبال آن در چارچوب اندیشۀ سیاسی مصالحۀ ملی و دموکراتیک ساختن حیات سیاسی حزب و جامعه بود که نجیب الله را از دیگران متمایز ساخت و اینک نقش و کارنامه های متمایز آنان را در مجموعۀ دست داشته مرور نمودیم که می باید رهبران کنونی سیاسی و نظامیان ارشد کشور ما و بخصوص نسل جوان علاقمند به سیاست، به محتوی این مجموعه بیشتر بمثابه درسهای حاصلۀ تاریخی یک نسل برباد رفتۀ سیاسی توجه و از تکرار آن جلوگیری نمایند.
و من الله التوفیق
مؤرخ: 21 جولای 2018
ختـــــــــــم
F