F

محمد ولی

F

این نواازجهان واهی نیست
سبــــق مکتب ملایی نیست

F

وطن ویران شده که کوه وکمرت مدفن گاه شهیدان است ترس ان میرود که اینده ات به گذشته ات پیوند زده نشود . مردم در گذ شته دیده بودند که جیفه خواران پاکستان ترا به مناطق حاکمیت های جداگانه تقسیم کرده بودند ، دیده بودند که همین جیفه خواران پایتختت را به ماتمسرای مرگ مبدل کرده بودند، دیده بودند که کسی برای کشته شدگان خانواده اش کفن پیدا نمیکرد، دیده بودند که در صحن حویلی ها وکنار سرکها کشته شدگان را امانت به خاک می سپردند، دیده بودند که سیل کابلی های گریخته از جنگ و چپاول وبی ناموسی مدعیان ناموس وشرف اسلام از پلچرخی تا شهر جلال اباد کسی پیاده وکسی سواره بازن وکودک و مریض ومحاسن سفیدش وحشت زده روان بودند ، اما همین همه چیز باختگان را پوسته قوماندان زرداد درسروبی بی چیز تر میساخت وانچه باخودداستند می ربود،دیده بودند که فیل های بدمست سلاح بدوش فرزندانت را لگد مال قدرت طلبی میکردند وخودهارا قهرمانان این معرکه میگفتند وحالا این لقب را رسمآ بخود حفظ کرده اند،دیده بودند که چگونه سپاه سیاه طالب تاکستانهای دند سبز شمالی ات راازریشه نابود میکردند ، دیده بودند که همین طلایه داران ظلمت وجهل تندیسهای بامیانت را که جزء مفاخر تاریخی جهان بود با غریو نعره های تکبیر انفجار میدادند، دیده بودند که دستها وپاهای قطع شده رابر شاخهای درختان کنار جاده ها می اویختند ،به تلویزیونها ورادیوها وکستها حکم شرعی غرغره صادر کرده بودند، دیده بودند که چند دستار سیاه مو کشال در چهار راهی های شهر برپیر مردان وجوانان امر بالمعروف ونهی عن المنکر را باضرب دره جاری میساختند وزنان را در محضر عام شلاق میزدند.

اما!
بازهم همان چپاولگران وادمکشان وهمان کهنه اندیشان سیه دل به همان مرکز فرماندهی گذشته وحال که زمانی زیر سلطه طالبان ریشه های درختان مثمر واستخوانهای مردگانت رابرمیاورد تا دیگر حیات مجدد به تو برنگردد و نام ونشانی از گذشتگانت باقی نماند احضار شده اند، این بار یکی دو دلقک سیاسی تفرقه جونیز بنام دریشی ونکتایی داران مزدور ضم ان لشکریان سیاه گردیده اند تا مردمت را به نیرنگ دیگر بفریبد.

باز دشمن دیرین سالت همچون عفریت خون اشام دهان گشوده دست پرورده های جهادی وطالبی اش را به رضائیت خواهی طلب کرده است، مکر دیگر پیش میگیرد وسر صلح را روپوش پلانهای ناکامش میسازد (بخون ریزی بود بی باک سمشیریکه خم دارد).
ننگ ونفرین برانانیکه دردامنت کلان شدند از خون اولادت اندوختند وفربه گردیدند،ازادیت را بهانه قراردادند ولی چون عجوزه هزار داماد دست بدست سودایت کردند واز قیمت فروشت کاخها بر افراشتند اما امروز به پا بوسی همان دشمن دیرینه ات رفته اند ، همان دشمنی که روزها با اتش توپخانه وراکت سرحداتت را به تله خاکستر مبدل میکند ،سیه ترین گروه قرن را بر جان طفل نوزادت می اندازد تا از میانه دو نصفش کند ومحاسن سفیدانت را برفراز انبار ماین بنشاند وانفجار بدهد،اولاد صالح و پاک طینتت را به جرم صفایی وصداقت بکشد وبدار بکشد.

همه خاموش اند ، همه نظاره گراند، نه غریوی، نه زنده باد ونه مرده بادی ونه حرکتی که دشمن بداند انانیکه از هوایت تنفس میکنند واز اب ونانت امرار حیات حق فرزندی ات را بجا میکند، این صدا نه در خارج بلند است ونه در داخل، نه ازدولت بلند است ونه از ملت، مگر بر تو خاک مرده پاشیده اند یا بر پیکر نیم بسملت یاسین مرگ را خوانده اند که کسی اه نمیکشد می بیند ودم دم نمیزند ومعرکه سوداگری ات را برای بیگانگان برهم نمیزند ؟

از یک دست صدا بر نمیخیزد ، تک قطره های ریخته از کوهسارانت می خشکد ، غروب شام غمت سرختر و خونین تر میگردد اما از شهر مردگان غریو زنده ها بر نمی خیزد .
عافبتت به خیر باشد وطن ،شاید دردهای زیادی پیشرو داشته باشی اگر فرزندانت برای وقایه ان کمر نه بندند، مددگاران جوانت را پرورش کن تا مداوایت کنند زیرا کهنه کاران بازار سود وزیانت برای نجاتت از چنگال خونین ادمکشان به لاهور نرفته اند بلکه برای سلطه همان نباشان وکفن کشان بر گورستانهایت انجمن ارایی میکنند زیرا به جز اینان کس دیگری حاضر نبست حلقه غلامی همسایه نکبت بارت را به گوش بیاویزد .

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد