I
محمد ولی
I
به پیشواز صدمین سالروز استرداد استقلال کشور
I
بخش سوم
I
اما در قاعده هرم ، گروهی از دزدان ورهزنان وبرخی ادم های نترس وبی باک که از ابراز بی باکی شان احساس غرور میکردند جمعا قاعده هرم مخالفت مسلحانه علیه دولت وشخص شاه ارا تشکیل میدادند. در میان همه یک مرد ساده دهاتی که به راهزنی ودزدی ماهر بودو بنا بر تحت تعقیب بودن دولت فراری پاره چنار شده درانجا بحیث سماوار چی میکند ،باز بنابر عمل همیشگی دست به دزدی میزند وبه این جرم مدت یازده ماه زندانی میگردد شکار مراجع انگلیس شده درراس گروه دزدان قرار داده میشود .
انگلیسها با استتفاده ارتهور وبیباکی او ، وی را درطلسم ملاهای خدمتگار خود دراورده اماده جهاد علیه کفر میسازند وبه افغانستان گسیل میدارند .حبیب الله را با پول وسلاح کافی مجهز میسازند وتا حدی در دامن زدن بحران وی را همکاری می نمایند که با اصابت پارچه ای از مرمی توپ به شانه اش وی را به پغمان برده توسط دکتور خاص سفارت انگلیس مقیم کابل تداوی می نمایند .
همفریز سفیر انگلیس در حالیکه دپلمات های سائر کشورها افغانستان را ترک کرده بودند بدربار بچه سقا باقی می ماند . ریه استوارت میل محقق امریکایی در کتاب اتش در افغانستان می نویسد:" حبیب الله گفته بود سفیر انگلیس با من خوب کار میکند معاش اورا بلند سازید".
زندگی حبیب الله کلکانی چیزی نبوده که بتوان دران سجایای یک مرد مبارز را مشخص ساخت وعناصر سالم یک شخصیت سیاسی دارای قابلیت دولت داری را دید.
نا رضایتی مردم کابل ازینکه یک دزد وقاتل اولی الامرشان شده است باعث خجلت زدگی طرفداران دربار سقو شده ایشان را واداشت تا از گذشته کلکانی دفاع نمایند ، دریکی از شماره های اخبار ( حبیب الاسلام نوشتند:" بایزید ( منظور سلطان بایزید ترکیه است) بخاطر کشتن برادرش به خاطر مسائل حکومتی قاتل قلم داد نگردید . همچنان(هنری) پادشاه انگلستان که از ابتدا یکی از مشهورترین قطاع الطریقان دنیا بود بعدآ در زمره مهمترین پادشاهان دنیا به شمار امد" . یعنی امیر ماهم که قاتل وقطاع است کم از دیگرا ن نیست.
جریان نه ماهه حکومت سقوی را مرحوم فیض محمد کاتب هزاره در کتاب تذکرالانقلاب ازرسیدن برتخت شاهی تا سقوط با یاد داشتهای روزانه شان مفصل توضیح کرده اند.
کلکانی قانون اساسی وهمه قوانین دوران امان الله خان را ملغی قراردادوهیچ قانون دیگری وضع نکرد. معارف ازبین رفت، نطام مالی وعایداتی دولت سقوط کرد، فضای رعب شهریان کابل را فرا گرفت ومانند ۵ سال حکومت مجاهدین قدرت متمرکز جایش را به جزایر قدرت خالی کرد ، هریک از همکاران ورفقای دوره های دزدی وراهزنی کلکانی جرنیل های خود مختار شدند مانند ستر جنرالهای وجنرالهای جهادی امروز.
در نظام دولتی سقوی ها وزارت های معارف وعدلیه ، ستره محکمه ولوی سارنوالی وجود نداشت، بسیاری از وزارت خانه ها به سطح مدیریت های عمومی تنزیل داده شد. نظام عسکری برهم خورد، خدمت اجباری عسکری به داو طلبی تبدیل گردید.
کلکانی فرمانی صادر کرد که دران مکاتب زیر نام مکاتب کفری بخاطر تدریس مضامین کافری چون زبان خارجی ، ریاضی وجغرافیه لغو شده به جای انهامدارس دینی فعال گردید.
به این ترتیب اولین حاکمیت اسلامی بنیاد گرا وافراطی بر کشور مستولی شده تمام مظاهر مدرنیته وعلایم نو گرائی را طی نه ماه به اتش جهل وتعصب سوخت .که ما بعد از گذشت ۷۰ سال عین جریان را در حاکمیت های جهادی ها وطالبان به چشم سر دیدیم.
بعد از سقوط دولت امانی تا کنون۱۳ پادشاه ورئیس جمهور ویک امیر المومنین براین کشور حکمرانی کردند، رژیم ها یکی پی دیگر تعویض شد ، شوروی، پاکستان وامریکا بر سرنوشت کشور مسلط شدند ، شاهی وجمهوری وجمهوری اسلامی وامارت اسلامی را مردم دیدند ، در جهان ومنطقه ماتحولات بزرگ رخ داد کشور های جدی پا به عرصه جهانی گذاشت اما بدگویی وبد نویسی علیه ان دوره تنور وتحول وشاه ممثل ان تا کنون ادامه دارد عده ای قلم بدستان عقبگرا وبقایای همان محافل روحانی نمای صد سال قبل هنوز از تقبیح امان الله خان وتحسین حبیب الله کلکانی دست نمی کشند .
ازمیان همه نمونه ذیل:
استاد سخن استا خلیل الله خلیلی کتابی تحت عنوان ( عیاری از خراسان ) نوشته با مهارت ادبی که داشتند خواستند به ان راهزن وسرکرده دزدان صفت عیاری بدهند واقداماتش را علیه شاه امان الله وترقی وتنور دربازی با کلمات وجملات شاعرانه برائت دهند . اگر ان کتاب را نمی نوشتند برای تاریخ زندگی شان بهتر بود.
استاد در مصاحبه ای با رادیو بی.بی.سی. در پروگرام مجله اسیای میانه گفتند:" من به حبیب ا لله دو علاقه داشتم علاقه اول من این بود که در باغ پدر من در حسین کوت باغبان بوده علاقه دوم من این بود که امان الله را از تاج وتخت برانداخته بود به مجردیکه او امد برسر تخت نشست او ادم بیسواد اما وفادار، او ادم بیسواد اما با ایمان ، او ادم بیسواد اما شجاع مرا بدربار خود احضار کرد و بحیث سر منش خود مقرر کرد."
شخصیت ادبی مانند استاد خلیلی که در دربار ظاهرشاه ملقب به بلبل دلکشا شده ودر زمره بذله گویان شاه قرارداشت وقتی روی مسایل تاریخی وسیاسی کشور تماس میگیرند تا چه حد در موردسرنوشت بر باد رفته یک مملکت کوچک می اندیشند وصرف مقام خودرا معیار خوبی های دوران قرار میدهند. اینکه کلکانی باغبان باغ پدر استاد بوده هیچ ربطی به سیاست وتاریخ سیای کشور ندارد.
اینکه " او مرد بیسواد" امان الله را از تاج وتخت برانداخته بود ومورد علاقمندی استاد قرار گرفته ناشی از عقده اعدام پدر شان مستوفی الممالک محمد حسین خان است که یکی از بد ترین چهره های دوره های استبداد سلطنتی امیر عبد الرحمن وامیر حبیب الله بود میباشد. اواز دسیسه سازان خطر ناک ومحیل هردودربار بود که در بدل یک شیر چای عصرانه با کوتوال کابل ( قوماندان امنیه کابل ) بد بینانش را به دم فرمان اعدام امیر برابر میساخت . امیر حبیب الله در مورد این شخص میگفت :" وی گرگی است که زنجیرش بدست من میباشد". ( اتش در افغانستان . ریه ستوارت میل).
امان الله خان ضمن تصفیه خائنین دربار های گذشته این مخبر با صلاحیتهای بی حد وحصر مقام سلطنت پدر وپدر کلانش را بنابر جنایات بی شمارش اعدام کرد وعقده ان نزد استا خلیلی باقی ماند.
علاقه سوم استاد مبنی بر مقرری اش به حیث سر منشی حضور برای خود شان مبارک بوده باشد که افتخار کار زیر دست یک دزد مشهور وتباه کننده معارف وعلم وتنور را حاصل کردند. بربادی یک کشور یک طرف وسر منشی بودن استاد طرف دیگر ( دنیار اب بگیرد مرغابی را تا بند پایش است.)
همین نوع دانشمندان بد اندیش در سیاست نقش بسیار منفی را درتغیر ذهنیت عامه از حقیقت بسوی جعل واز تنور بسوی جهل داشته اند . خاصیت تحول ستیزی استاد خلیلی با شعر وادبش در خدمت جهاد وپاکستان وجنرال ضیاء الحق قرار گرفت که قلم وتفکر وشعرش را درمدح ان جنرال ویرانگر ودشمن افغانستان به حرکت در میاورد. با تاسف این شخصیت بزرگ ادبی کشور نامش را درتاریخ بحیث یک سخنسرای عقبگرا وستایشگر سیاهی ها ثبت نمود .
مدحیه استادکه در حق قاتل افغان ها وشعار دهنده کابل باید بسوزد سراییده شده بود چند مصرع ان چنین است:
شو ضیاء الحق چراغ ارزوی مسلمین
علمدار مسلمان شو مهین سر باز دین
جانشین شیر یزدان شو در خیبر شکن
در مقام خالدی میدان محشر افرین
مسند محمود غازی شهسوار بت شکن
انکه میلرزید ازوی هند تا دریای چین
پایمال لشکر این بی خدایان تا به کی
ای تو محمود بزرگ بت شکن را جانشین
حالت امروز ما ایینه فردای توست
ای ضمیر روشنت با پرتو ایمان قرین
کاش میشد استاد سر اززیر خاک بالا میکردو میدید که حالا لشکر بی خدایان ۴۰ کشور جهان چگونه قرآن را سوختند ، قرآن را هدف نشان زنی ماشیندار ساختند، توپ های فوتبال با کلمه طیبه را پیش پای فوتبال بازان مکاتب انداختند ، با سک های تعلیمی شان شبانه به خانه های مردم رفتند ودر بستر خواب زن وفرزند مردم را پاره پاره کردند، بر ناموس مردم بار بار تجاوز نمودند و میدید که چگونه جنایات سازمان داده شده وخونین از مهد ومسند به گفته استاد ( جانشین شیر یزدان و صاحب مقام خالدی ومحمود بت شکن ) این کشور را به کربلای ثانی مبدل کرده وباز در حق صادر کنندگان مرگ ووحشت مدحیه میسرود.
حاصل سخن
در رقابت روس وانگلیس درقرن نزده پلان انگلیس برای افغانستان این بود تا این کشور برای همیشه دست ناخورده باقی بماند شاهراه ها وسرکهایکه شمال وجنوب وشرق وغرب را بهم وصل کند نداشته باشدکه رقبای اروپایی اش ازین یگانه معبر زمینی مخروبه بسوی هند به اسانی عبور نه نمایند . شاهان دست نشانده ومعاش خوار را بر مردم مسلط کرده بود که با استبداد خشن جلو هر نوع مظاهر تحول را میگرفتند . حفظ مردم درجهل وبیسوادی جزء دیگر این پلان بود. مردم را از حقیقت اسلام وتحولات جهان دور نگهمیداشتند وبجای اعتقاد به اصول دین معتقد به پیران وفقیران وملنگهای صادر شده ازهندمیساخت که انها وسیله اعتقادی سرکوب تحول ودگر گونی بودند.
در زمانیکه زیاد ترین مطالعه مردم از کتابهای افسانوی هفده غزا، نجمان خاکی ، سبز پری وسرخ پری وشهزاده فلکناز پیش نمیرفت شاه امان الله بیک جنبش عصری در عرصه معارف دست زد تا جوانان را از طلسم افسانه هابسوی علم ومعرفت رهنمایی کند دران زمان علاوه بر مکاتب مسلکی ولیسه ها ۳۲۲ باب مکتب ابتدائیه دررولایات افتتاح شد و ۵۱ هزار شاگرد به مکاتب شامل گردید جراید واخبار ونشرات برای بیداری زن ومرد افغان به نشرات آغاز کردند .اما این همه اقداماتی بود که رگ وحشت انگلیس وایادی های داخلی اورا به جنبش اوردزیرا تحمل چنین اقدامات را برای ملتی که باید در جهل وبیسوادی زندگی میکرد نداشتند ازین سبب اقدام به سقوط وبربادی ان کردند.
انقلاب سیاه سقوی در تضاد با یک روند پیشرونده ، ضد تعصب ودگر گون ساز که میتوانست افغانستان را در مسیر تحولات جهانی قراردهد راه اندازی شد ودر مدت کوتاه نه ماه این کشور را در ظلمات جهل وتعصب وکهنه گرائی فروبرد وبرای سالهای زیاد از کاروان پیشرفت وترقی عقبش نگهداشت.