سيد نعيم مجروح
سيد نعيم مجروح با شھید قوماندان احمد شاه مسعود
جبل سراج دسمبر 1994
ھدف نوشتن واقعیت تلخ زیر دادن آگاھی به نسل جوان وتعليم يافته درین وقت حساس وتاریخ ساز انتخابات است تا در تصمیم گیری در تعیین ریس جمھور آینده افغانستان اشتباه صورت نگيرد. ھمچنان ياد آورى به حافظه زنگ زده آن عده از وطنداران است که بنا بر ملحوظات قومی، زبانی، مذھبی و وابستگى ها بشمول وعده مادى و مقررى ھنوز ھم در کنار عناصر نامطلوب ومجرم قرار دارند و مسولیت وجدانی، اسلامی و ملى خود را فراموش کرده اند.
اواخر دسمبر 1994
ھیأت نه نفرى «شورای تفاھم و وحدت ملی» به دعوت شهيد قوماندان مسعود تحت ریاست شھید جنرال کټوازى که من ھم شامل آن بودم توسط یک طیاره نظامى عازم کابل شد. رفتن بیدون اجازه از مقامات پاکستان و بيدون اسناد لازم سفر از میدان ھوایى پشاور به پرواز بین المللى به میدان ھوایى بگرام مثل بالا شدن در بس شهرى بود. این نوع عمل در تحت شرایط شديد کنترول آنوقت ضديت آشکار با استبلیشمنت نظامى پاکستان و پذیرفتن خطر بزرگ بسته شدن دفاتر ما در پشاور، بازداشت و ترور بود. در حالیکه استبلشمنت با دو بار سبوتاژ کردن پلان صلح بنانسیوان و محمود ميستيرى در سال 1992 به وسیله حزب وجمعيت و در اکتوبر 1994 توسط طالبان پروژه تخريب افغانستان را به شدت تمام دوام ميداد.
دو سه نفر از اعضاى هيأت از ترس ای اس ای از میدان ھوایى برگشتند، اما ما نه نفر خطر را قبول کرده عازم بگرام شدیم. داکتر عبدالله منحیث مھماندار در بگرام از ما پذیرایى کرد و مرا دعوت به سوار شدن در موتر خود اش و بقیه مھمانان سوار لنکروزر ھا شده عازم کابل و در ھوتل انترکانتیننتل جابجا شدیم. شام ھمان روزه شھید مسعود لطف نموده به دیدن ما به ھوتل آمد و بعداز خوش آمد گفتن ما را براى صرف غذا و مذاکرات به جبل سراج دعوت کرد.
حال کابل بسیار فلاکتبار بود شھر در بین گروپ ھاى مختلف تقسیم بود ( فلم ویدو این حالت کابل در وقت مناسب در دسترس قرار خواھد گرفت) از طرف ھر پاتکسالار ھمراه با تنظیم مربوط و به هدايت مشاورین پنجابی/وھابی/اخوندی شان براى دو سال به صورت متواتر به مال، ناموس و جان مردم تجاوز صورت گرفته بود و تخلف از حقوق بشر ریکارد جھانى را شکسته بود (*1)
به جز محله ھاى معدود شھر به مخروبه کامل تبدیل شده بود و ھمه ھستى افغانستان به یغما برده شده بود، شصت ھزار کشته، ده ھاه ھزار زخمی، صدھا ھزار مھاجر و بيجاشدگان، باشندگان موجود در حالت خانه بدوش در محاصره کامل بخاطر بندش و باجگیری راھا در حالت فاقه و کمبود شدید مواد ارتزاقى بسرميبردند که تنها به فکر زنده ماندن بودند. هيچ نوع خدمات شهرى که مسؤلیت یک حکومت میباشد وجود نداشت. بدتر از ھمه راکت هاى حکمتيار(مشهور به راکتيار) (*2) بود ک روزانه جان چندتا کابلیان بى گناه را میگرفت و تخریب کابل بدست ھمه اطراف جنگ (*3) ھنوز دوام داشت.
قابل یا آورى است در جریان دو سال ده ھا ھیأت خارجی دوستان اخوانى پاکستان، وھابى، و آخوندى شان براى مصالحه به کابل رفته بودند و قصدأ با موضع گیرى هاى متضاد شان جنگ را بیشتر شعلور ساخته بودند.
در جبل سراج شھید مسعود از ما استقبال گرم و دوستانه کرد، مرا با که با وی دیرینه آشنایی قبلی داشتم در پھلوی خود جای داد، این سومین و آخرین ملاقات ما بود. مذاکرات آغاز وتا آخر در فضای دوستانه دوام کرد و صحبت ھا و پشنھادات ما را با دلچسپی وحوصلمندی شنید. پیشنھاد ما عملى کردن طرح شوراى تفاھم مبنى بر غیر نظامی ساختن کابل, اوربند با جابجا ساختن یک قوه بیست ھزار نفری افغانی زیر نظر ملل متحد برای دایر کردن لویه جرگه عنعنوى و بميان آوردن یک دولت افغانستان شمول بجاى حکومت جمعیت اسلامی/شورای نظار بود. قومندان مسعود از ملاقات خود در ارغندى میدان با طالبان صحبت کرد که تازه صورت گرفته بود، و اظھار داشت که طالبان دوستان ایشان اند و بزودی گلبدین را از بین میبرند. وى از راکت پرانى حکمتیار وعدم اشتراک اش در حکومت به حیث صدراعظم ھم شکایت کرد.
شرايط طورى بود که تنها با مطرح کردن حقايق به حل مشکل رسيده متوانستيم لهذا ما برایش گفتیم که شما در طول تمام سال ھای جھاد با موجودیت قوای اشغالگر روسی با حزب اسلامى حکمتيار در حال جنگ داخلى بودید و این جنگ خود را از اطراف افغانستان به شھر کابل واردید کردید و کابل زيبا را که حکومت داکتر نجیب الله سالم و امانت نگھداشته بود به ویرانه تبدیل کرده و آرزوى ضیاالحق را که «کابل باید بسوزد» بدست خود با ھم عملى ساختید. شهيد مسعود به داکتر عبدالله هدايت دا که ماهرا به کوه تلویزین ببرد که تا شھر کابل را ببينيم که کى بيشتر تخريب کرده (*4) ما برایش گفتیم که تا زمانیکه در کابل حکومت جمعیت/شورای نظار دوام داشته باشد در جنوب کابل یک رقیب تان بنام حزب اسلامى بخود حق میدھد که با شما غرض غصب اقتدار به جنگ خود دوام دھد. اما به مجردیکه در کابل حکومت افغانستان شمول به همکارى ملل متحد بمیان آمد حزب ابدأ جرأت کرده نمیتواند که یک راکت به کابل فیر کند. نه شوراى حل وعقد جمعیت ونه ده ھا طرح خارجی که منجر به خونریزى بيشتر شد مشکل افغانستان را حل کرده میتواند، مگر نشست سراسری بین مردم افغانستان به شمول تنظیم ھای مقیم پاکستان و ایران. پس یگانه راه حل جمع شدن نمایندگان مردم طى لوی جرگه است. پشنھاد ما که در واقعیت به طرح ملل متحد در اکتوبر 1994 لويه جرگه مشورتى کویته تبدیل شده بود واز ھیأت ما من و شھید جنرال کټوازى در آن اشتراک داشتیم، شھید مسعود از آن به تفصیل خبرداشت زیرا ھم محمود میستیرى نمانده خاص ملل متحد چند بار با اشتراک شخصیت ھاى برارزنده بشمول مرحوم داکتر یوسف خان صدراعظم سابق شهيد مسعود را چندین بار ملاقات و به قبول طرح دعوت کرده بود و ھم نماینده جمعیت در مجلس کویته اشتراک کرده بود. ما به شهيد مسعود ھمچنان گفتیم که اگر خودت شوق دوام وزارت دفاع را داشته باشى بگذار مشروعیت اش را از لویه جرگه بگیریم. بلاخره بعد از ھفت ساعت مذاکرات طویل در پرنسیپ به توافق برای دایر کردن لويه جرگ عنعنوی رسیدیم و ھنوز راه طولانی قناعت دادن حکمتیار و حزب وحدت را در پیش داشتیم. ما در مورد مشکل ریس جمھور شهيد استاد ربانى پرسیدم گفت " در مورد استاد هيچ مشکل نیست او کار من است ,بد نيست که شما هم با وى ببينيد، و از داکتر عبدالله خواست که زودترتدابیر ملاقات ما را با استاد بگیرد. مجلس خلاص شد و ما بعد از ابراز امتنان از نتیجه موفقیت آمیز این تصمیم تاریخى ودادن مبارکى به همدگر از شهيد مسعود خدا حافظى کردیم.
من طبق معمول با یکى دگر از اعضاى ھیأت سوار موتر داکتر صاحب و دگران ھمه سوار موترھا شده عازم کابل شدیم. در دوراھى پنجشیر کابل موتر ما به خاطر رد شدن کاروان طولانى لنډکروزر ھا توقف کرد که حامل قوماندان هاى اعضای حکومت بودند که بعد از اشتراک در مسابقه بزکشى در پنجشیر عازم کابل بودند، داکتر صاحب به دریور خود گفت بھتر است توقف کنى که اى مردم مست بزکشى اند و در راه ھم این مسابقه دوام میکند.
من در آن وقت از طريق مرکزاطلاعاتی افغان یک پروگرام رادیو بى بى سى بنام "د سترگو لیدلى کتلى" که پدر شھیدم پوھاند مجروح آغاز کرده بود بصورت افتخارى به پیش میبردم که چھار سال دوام کرد.
فرداى ملاقات با شھید مسعود درحالیکه با داکتر صاحب عبدالله در ھوتل در حال صحبت بودیم من از شهيد داکتر عبدالرحمان نوریستانی که پروگرام ما را به کابل سازمان دھی کرده بود خواھش کردم که تليفون داراى ارتباط بین المللى اش را در اختیار من بگذارد، و نبى مصداق را که مسول پروگرام من در بى بى سى بود پیدا کردم، با وى راجع به جریان سفر ما به کابل و موافقت براى دایر کردن لویه جرگه بصورت مختصر صحبت کردم برایش گفتم که بھتر است که مژده این خوشخبرى را به تمام ملت افغانستان از زبان داکتر صاحب عبدالله بشنوید وگوشىه به داکتر صاحب که پھلویم نشسته بود دادم، وى از صحبت با بى بى سى امتناع ورزید وگفت که ھنوز فیصله نھایى نشده. من به تعجب وناباورى برایشگفتم دیشب مذاکرات با قوماندان مسعود ودادن تبريکى بعد از موافقه نھایى نبود پس چى بود، داکتر صاحب شروع به گفتن دلایل کرد در ین وقت دوستان دگر ھم داخل صحبت شدند، من که ھنوز کوشى رابطه لین بین المللی را در دست داشتم صحبت ھا را قطع نموده به داکتر صاحب گفتم که تو تنھا گفته ھای قوماندان صاحب مسعود را کود کن باقی تشریحات را جنرال خواھد داد, داکتر صاحب گفت "او برادر این گپ ھا مسولیت دارد و من این مسولیت بزرگ را قبول کرده نمیتوانم". نبى مصداق را که جر و بحث ما را گوش میداد دوباره مخاطب ساخته گفتم که این مردم به ھیچ نوع قول و تعھد پابند نیستند جریان صحبت را شنیده باشى، من که بیشتر حوصله صحبت کردن را نداشتم و اعصاب ام خراب شده بود در حالیکه نبى مصداق خواھان تفصیل بیشتر بود، گوشى را به عضو دیگر ھیأت محترم حکیم آریوبى دادم که تفصيل مذاکرات را برایش بدھد.
شام روز بعد که با شهيد ریس جمھور ربانى در ارگ ملاقات و دعوت شام بود، وى ما را ظاهرأ با گرمى استقبال کرد. در ابتدا از طالب ھا یاد کرد و گفت که طالب ھا نفر ما ھستند و اولین ھمکارى را ما با آنھا کردیم و قوماندان خود ملا نقیب در قندھار را ھدایت لازم دادم و انشاالله با ھم به زودى تمام مخالفین جمهوری اسلامى را از بین ميبريم. جنرال کټوازى با بسیار آرامى و متانت با گفتن القاب مناسب شأن یک ریس جمھور بعد از یک مقدمه مختصر تعریف از قربانى ھاى جھاد و یاد آوری وضع رقتبار کشور در حال جنگ به تشریح طرح لویه جرگه، رول ملل متحد و توافق حاصل شده با قوماندان مسعود پرداخت, صحبت ھا جدى تر و صدا ھا بلند تر شده رفت. ریس جمھور ربانى به تکرار از شوراى حل وعقد دایر شده توسط قوماندانش اسمعیل خان در ھرات تأکید میورزید و به ھیچ وجه حاضر به واگذارى کرسى ریاست ارگ نبود. ما وقتى به عمق فاجعه پى بردیم که اختلاف بزرگ را در بین موضعگیرى ریس جمھور و وزیر دفاع اش درک کردیم.
متأسفانه نیشه اقتدار کرسى به اصطلاح ریاست جمھورى وى که محدود به منطقه شھرنو، کارته پروان و خیرخانه بود و در ولايات حکمروايی جنگسالاران جريان داشت، استاد را به دفاع سرسختانه از دوام ریاست جمھورى اسلامى اش واداشت و تخريب افغانستان و دوام خونريزى برايش هيچ اهميتی نداشت، تصمیم گرفتیم که این مجلس بى نتیجه را زودتر ترک کنیم و از مھماندار خود داکتر عبدالله خواسیم فردا تدابیر ملاقات دوباره ما را با شهيد مسعود بگيرد، اما داکتر صاحب ازين کار بنا بر بهانه مصروفيت شهيد مسعود شانه خالی کرد و ما تصميم بازگشت به پشاور را گرفتيم.
برداشت من بعد ازین دو مجلس این بود که اگر شھید مسعود خواھان راه حل نبود پس چرا مارا به کابل دعوت کرد و عزت و حرمت کرد. وی از قبل میدانست که پیشنھاد ما لویه جرگه است و از جریان لویه جرگه مشورتی کویته خبر داشت که جنرال کټوازی یک شخصیت نظامی خیر خواه که براى ھیچ تنظیم کار نميکرد منحیث قواندان قوای صلح از طرف ملل متحد پشنھاد شده بود و قرار بود که با شھید مسعود مجالس تخنیکی و مشورتی داشته باشد. آیا اشخاص دور وبر و مشاورین شهيد مسعود وی را از توافق منصرف کردند؟ یا طبق معمول استخبارات پاکستان به اين سرعت اعمال نفوذ کرده با وعده قبلی ھمکاری طالبان با وی در از بین بردن حکمتیار منجر به انصراف وی از تعھد اش با ما شد؟ و یا اینکه اين کار داکتر عبدالله بود که بیشتر تحت تأثیر استاد بود تا شھید مسعود و به هدايت استاد از تعهد خود عقبنشينى کرده و نخواست که ما با شهيد مسعود دوباره ببينيم و گذاشت دسيسه نظاميان پاکستان براى تخريب افغانستان دوام پيدا کند که تا امروز دوام دارد؟
از آن جایکه شھادت قوماندان مسعود خود یک معمای حل ناشده است و آنھایکه خودرا وارثین راستین شھید مسعود ميدانند و در کنفرانس بن صاحب تمام حکومت (وزارت هاى خارجه دفاع،داخله،امنيت ملى،وزارت معارف،اکثريت ولايات درجه اول و بلاخره اشتراک 50% حکومت و رياست اجرايه) شدند و بيشترین استفاده را از نام او کردند، به مقام ھای بلند رسیده و ثروت ھای افسانوی اندوخته اند و حتی یکبار ھم به تحقیق دوسيه شھادت مسعود اقدام نکردند، آیا فکر نمیکنید درین دسیسه شریک جرم بودند؟ شھید مسعود که به یک شخصیت با پرنسیپ، با دسپلین و کرسماتيک شهرت داشت و پيروانان اش در حضور وى جرأت صحبت کردن به صداى بلند را نداشتند, اگر زنده میبود فکر میکنید که میگذاشت که بیبندوباری و آشوبگری به اين سویه بحرانی خود برسد؟ آیا میگذاشت که این عناصر از راه نامشروع به ثروت ھای بزرگ برسند؟ شکی نیست که وى مرتکب اشتباھات ھم شد که بزرگترین اش آمدن به پاکستان و قبول کردن کمکھای بزرگ تصلیحاتى و مالى در سال ۱۹۸۹ بود. *5
ما وشما ھمه بازى ھای استخباراتى پروژه جاری تخریب افغانستان را به چشم سر تماشا کردیم و متحمل بزگترين قربانى در جنگ داخلی شديم. ديديم که حکمتیار بعد از تسلیمى دار ونداراش در جنوب کابل و تمام ديپوهايش در سراسر افغانستان (*5) به طالبان، ھمرا چند تا راکت ستینگر راه فرار به سوى کابل را در پیش گرفت وبه آغوش "دشمن" دیرینه خود شھید مسعود پناه برده موقف صدراعظمی را ولو براى چند روز بلاخره از ترس مرگ قبول کرد و بعدأ به ھمکارى ھم با تمام امکانات ماشین جنگى بازمانده از شوروی و حواریون خود اھالى مظلوم کابل را بى دفاع به طالبان رھا کرده خود بطرف شمال فرار کردند در حالیکه کرسى ریاست ارگ را ھم با خود فرار داده آواره کوها و دشت ھا و بلاخره کولاب تاجکستان ساختند.
حکمتیار بعد از باختن راکت ھای سینگر به مسعود از راه آسیای مرکزی آواره ایران، مناطق قبایلی و کنر شد تا بلاخره سر از لغمان برآورد. در ايران همه پول هاى هنگفت کمک استخبارات ايران را در اکونت شخصى اش ريخت و حتى از دادن مصارف به همکاران حزبى اش در ايران امتناع ورزيد که وى را تا سرحد مرگ همراهى کرده بودند و بنا بر عادت جاه طلبى و ايگوى خودپرستى اش همه شخصيت هاى مخلص حزبى بشمول محترم ارغنديوال را با تمام صفوف جهادى حزب اش نيز از دست داد.
نتيجه گيرى:
درين مرحله حساس و تاريخ ساز افغانستان مردم افغانستان تنها دو انتخاب دارند:
۱ـ انتخاب داکتر عبدالله با تيم قبلأ آزموده شده با عناصر نامطلوب، وابسته به استخبارات منطقه، برکنارشده از مقامات دولتی وتشنه مقام، با اعضای قويتراز داکتر عبدالله که سهم خود را به زور هم گرفته ميتوانند تا به زعم خود پيش ببرند، که همين اصل مشکل است که متوصل شدن به قانون با قدرت نظامی بحران را و سازش فساد را توليد ميکند که هردو به ضررافغانستان است. نتيجه، دوام جنگ، فساد، زورگويى، مافيا، بى ثباتى، تقسيم افغانستان در بين جنگسلاران، امکان جنگ داخلی و بلاخره باختن به حاکميت امارت اسلامی طالبان توليد شده در پاکستان با رابطه های روسی و ايرانی، مخصوصأ که اعضا أتلاف قبلأ با طالبان به منظور تحفظ منافع شخصی سازش هم کرده باشند.
۲- ا نتخاب داکتر اشرف غنى با تمام نارسايى ها، کمبودى ها و رهايی از حکومت دوسره، اما مصمم و متعهد به آوردن ثبات، صلح عادلانه و پايدار، حاکميت قانون،
تسليم نمودن مفسدين به پنجه قانون و رهبرى افغانستان به تحولات بزگ اقتصادى
تنظيم های توليد پاکستان و ايران درافغانستان دگر مصرف ندارند و در حال ااز بين رفتن اند. احزاب سياسی هيچکدام ملی و افغانستان شمول نيستند و فاقد پختگی و برنامه ملی برای افغانستان اند. پس بزرگترين چلنج تنها متوجه مردم افغانستان که منحيث ملت تصمیم سرنوشت ساز خود را بگيرند .( اگر کسی دربدل حمايت پول هم گرفته بود اين متل را بکار برد که مال موذی خورد غازی)
مگر در پيش صندوق راى دهى اگر خداوند(ج) را بالاى سر خود حاظر و ناظر تصور کرده به نداى وجدان خود گوش داديم و بحران و خونريزی جاری را پيش چشم خود مجسم ساختيم ابدأ اشتباه نه خواهيم کرد و حيثيت خود را در قطار ملل آزاد جهان به افتخار اعاده خواهيم کرد. انشاالله.
نوت ها:
*1: من از طریق مرکز اطلاعاتی افغان در پشاور در سلسله جمع آوری مدارک تخلفات از حقوق بشری با نماینده خاص ملل متحد برای افغانستان پروفیسر فلیکس ارمکورا که با شهيد پوھاند مجروح آشناي نزدیک داشت و به صورت منظم ھمراه با ھیأت خود سالانه برای تحقیق جنایت به مرکز می آمد بصورت افتخاری در تھیه مدارک و اسناد به ھمکاری خود دوام دادم و ادعا کرده میتوانم سازمان حقوق بشر ملل متحد بیشترین مواد وشاھدان عینی را از از طریق مرکز ما جمع آوری کرده است. البته ھمکاری و خدمات دوستان در سازمان هاى دگر افغان درین راستا در مراحل بعدی ھم فوقلعاده حایز اھمیت است و امید است که به زودی این دوسیه ها باز شده در دسترس مردم قرار گیرد ومنتظر روزی باشیم که حاکمیت قانون اعاده شده فرمان بخشش مجرمین جنگی حاکمیت حامد کرزی باطل اعلان شود و مجرمین به سزای اعمال ننگین خود رسیده و عدالت در افغانستان تأمین شود. متأسفانه واقعیت تلخ این که وحشیگری و تشدد به سويه حاد است که ریکارد جھانی را شکستانده است.
*2: روز سوم اقامت ما در ھوتل انترکانتیننتل حمله راکت ھای گلبدين راکتيار به ما خوش آمد مخصوص خودش را گفت, راکت اول درطبقه سوم اطاق شھید جنرال کتوازی سمت پلیتخنیک را ھدف قرار داد خوشبختانه جنرال صاحب در ھمان لحظه در اطاق ما بود که مقابل اطاق وی به سمت کارته پروان قرار داشت، از بین دود باروت وخاکباد در حالیکه حمله دوام داشت خود را به زیرزمینی ھوتل رساندیم. بعدأ وقتیکه برگشتیم و اطاق جنرل صاحب را دیدیم اطاق به اثر انفجار به مخروبه تبدیل شده بود در ودیوارھا و چپرکت ھمه به ھم ریخته بودند و اثری از لوازم سفر جنرال صاحب وجود نداشت، قسمت ھای دگر ھوتل ھم صدمه زیاد دیده بود. جنرال صاحب ازین حمله موقتأ جان سالم برد مگر یک سال بعد در حیات آباد وقتیکه از منزل خود خارج میشد ھدف ضربه گلوله هاى مزدوران افغان استابلشمنت پنجابی واقع شد و جام شھادت نوشید. یک عضو دگر ھیأت قوماندان جمعیت الله نوریسانی که سفر ما را به کابل سازماندھی کرده بود یک نیمه شب در حالت بسیار آشفته به مرکز اطلاعاتی آمد ومرا از سوی قصد بر علیه من خبر کرد و گفت که به صورت عاجل پاکستان را ترک کنم. من با اولین پرواز صبح خود به کراچی واز آنجا به امریکا رساندم
بیست روز بعد از رفتن من حادثه جنرال کتوازی صورت گرفت و ومدت کمی بعد تر قوماندان جمعیت الله خان از منزل اش ظاھرأ توسط یک دوست اختطاف شده برای ابد گم شد.
*3: حکمتیار که با 400 روپيه با نوشتن راپور ماهانه به قلم خود آغاز به کاربا ای بی ( انتلجس بيروى) پشاور کرد بود از شروع جمھوری شھید داود خان به تدريج به نازدانه درجه اول استبلیشمنت تبديل شد که با سرازیر شدن صلاح کمکی امریکا و پول باد آورده عربھا بیشتر از نصف سھمیه کل تنظیم ھا را دریافت میکرد، دراولسوالی آریوب ځاځی نزدیک تره منگل در غند جهادوال بزرگترین دیپو ھای اصلحه داشت که با کشیدن تونل ھا در کوهھا به ذخایر سرسام اور تبدیل شده بود این ذخایر در نقاط زیادی در متداد خط دیورند از چترال تا آخر بلوچستان وجود داشت که من ھمه این مناطق را در ھردو طرف خط دیورند دیده بودم. تنھا از ذخایره ځاځی که ھروز به ده ھا لاری از آن بار میشد ماھا وخت طالبان را گرفت تا تخليه شود.
گلبدين حکمتيار اين سرسپرده استبلشمنت نظامى پنجاب در سال 1989 زير مينار پاکستان در لاهور در يک اجتماع بزرگ کنفدريشن يکجانبه افغانستان را با پاکستان اعلان کرد که در ميدياى پاکستان وجهان باز تاب وسيع يافت. در آن وقت پدر کلان ام مرحوم سيد شمس الدين مجروح از طريق راديو بى بى سى با توضيحات حقوقى و نورم جهانى کنفدريشن ها و شرايط بحرانى آن وقت افغانستان اين کنفدريشن را تسليمى مطلق افغانستان به حيث تحفه حکمتيار به پاکستان دانسته و به جناب شان را جواب دندان شکن داد.
*4: ما را به سرکوه تلویزیون رھنمایی کردند و در حالیکه افرا جمعيت با سلاح ھای ثقیل توپچی وتانک سنگر گرفته بودند ما توسط دوربین ھا به مشاھده کابل مخروبه پرداختیم اولین جایرا که میخواستم ببینم قصر دارالامان بود دیدن پیکر تخریب شده اش شدیدأ مرا متأثرساخت و آه از نھادم کشید، قسمت غرب جنوب و شرق کابل بیشترین صدمه را نشان میداد, یکی از سرگروپ ھا که دوربین اش را در اختیار من قرار داده بود گفت دیدین که گلبدین چقدر خرابی در این طرف کرده و به اشاره دست به مخروبه ها اشاره کرد. من برایش گفتم که گلبدین با ید مناطق تحت کنترول شما را از شھرنو تا خیرخانه زیر آتش بگیرد و من میبینم که برعکس مناطق غرب تا شرق شھر زیاد تخریب شده و قوای توپچی و تانک ھای شما ھم به همین سمت داخل موضع اند پس واضح است این مناطق در زیرآتش شما تخریب شده گفت «وی صیب شما چی میگین ای خو جنگ است دیگه اگه ای کوه تلوزیون نمیبود منطقه ما ھزار دفعه زیادتر بیران شده بود».
*5: شهيد مسعود در خزان 1989 بعد از اشتراک در شورای سرتاسری قوماندانان جھاد (به شمول شهيد عبدلحق ،حقانى، قارى بابا، امين وردک...) در شاه سلیم نزدیک چترال(طرح پيتر تامپسن سفير امريکا براى افغانستان که خواستار حل بحران از طريق سياسى توسط قوماندانان جهاد بود و از تنظيم هاى ساخت پاکستان مايوس شده بود). بعد از ضهر همان روز توسط هليکوپتر نظاميان به اسلام آباد رفت در حاليکه من در خاتمه همان مجلس در حضور ژوناليست ها بشمول نماينده صداى امريکا و بى بى سى از وى در حاليکه صدايش ثبت ميشد در خلال سوال ها پرسيدم که تصميم بعدى چه است، در جوابم گفت بصورت عاجل بازگشت به پنجشير, من بعد از يک شبانه روز سفر از شاسليم به دفتر خود به پشاور تازه رسيده بودم که نماينده فانس پرس زنگ زد و جويای احوال قواندان مسعود شد من برايش گفتم که مسعود به پنجشير رفت، خنده کرد، گفتم چرا خنده ميکنی، گفت مسعود چاشت مهمان نواز شريف بود وشام مهمان جنرال جاويد ناصر چټه ريس ای اس ای است خواستم برای مصاحبه بدانم که حالا در کجا است، من که شاک شده بودم به مايوسی گفتم بلاخره استبلشمنت کار خود را کرد و تمام تلاش ها را برهم زد و راه حل سياسی را سبوتاژ کرد.
من بعدأ شهيد مسعود را در پشاور ملاقات کردم و تأسف خود را گوشزد وی کردم وهمه جريان را در بولتن زبان انگليسی مرکز به نشرسپردم. مسعود ميتوانست بگويد که به ديدن فاميل به پشاور برای دو سه روز ميرود. ما در آنوقت توانايی وسيع رسانه يی داشتيم که جلو اثرات سؤ پاليسی استبلشمنت مبنی بر نشان دادن سرسپدگی کرکترهای جهاد و صدمه زدن به شخيصيت های افغان را بگيريم و يا به حد اقل برسانيم، زيرا برای ما نقش سمبوليک اين کرکترها مهمتر از عملکرد شان بود.
بازگشت ما به پشاور ماجرای دگری است که در فرصت مناسب تقدیم خواھد شد.
با تقديم حرمت
انجينير سيد نعيم مجروح
مسٶل سابقه مرکز اطلاعاتى افغان، مدير مسٶل مجله افغانستان و بولتن ماهوار زبان انکليسى در پشاور