پوهنیار بشیر مومن
نیم نگاه به کتاب «فخرافغان » و یا « گاندی » سرحد
کتاب «زندگی و مبارزه من» که به قلم غفارخان نوشته شده است وبه واسطه فاروق فردا دانشمند کشور مان به زبان دری- فارسی ترجمه گردیده بدسترس علاقمندان این مرد ا سطور ای قرار گرفت.از زحمت وتلاش فردای عزیز در ترجمه این کتاب ارزشمند هم باید تشکری نمود که زمینه آگاهی از مبازات غفارخان را برای دری زبانان مان هم میسر گردانیده است. خان یک رهبر سیاسی و معنوی شناخته شده برای مخالفت مسالمتآمیز با اشغالگران انگلیس در هند بریتانیایی، و تمام عمر خود صلح طلب و آزادیخواه بود.
این کتاب به زبان بسیار عام فهم وروان ترجمه گردیده که هرکس میتواند به سهولت از جد وجهد این مرد بزرگ وحوصله مندی اش که در هر گوشه هندوستان سفر نموده ومردم را آگاه ساخته است؛ بدانند! او در هر جایکه میرسید میگفت: مردم من خدمتگار شما هستم؛ من از شما چیزې نمی خواهم؛ از شما نیز میخواهم که بدون کدام طمع و توقع خدمت خلق خدا را پیشه گیرید... خداوند خودش نیاز به خدمت ندارد، خدمت خلق خدا را بکنید که در حقیقت خدمت خداست!! در تمام این کتاب می خوانید که این مرد آهنین یکی از برجسته ترین اشخاص بود که برای روشنگری و بیداری مردمش، کسب استقلال، بلند بردن سطح دانش ملت، محوه خشونت و تعصب، تغیر اذهان عامه در برابر تحصیل دختران، احترام به حقوق انسان؛ تلاش های خسته گی ناپذیری را انجام داده است. چنانچه او میکوید : روز به روز توجه ام بسوی دانش دختران زیادتر میگردد، ولی من این اخبار را برای ملت خطرناک میپندارم که پسران تحصیل کنند و دختران از کسب دانش محروم گردند. مرد و زن دو چرخ یک عراده اند، اگر یکی از این چرخ ها از کار بیافتد، عراده از حرکت می افتد. داد وبیداد فرنگی ها ، سرکوب مراجع دینی، خشونت و انتقام گیری، غفارخان را وا داشت که برای خدمت و گسترش سطح دانش مردم خویش سعی و تلاش خود را شروع کند. در سن ۲۰ سالگی، غفارخان اولین مدرسه خود را دراوتمانزی قریه خود افتتاح کرد. در حالی که او بسیار با مخالفت و مشکلات شخصی مواجه بود، غفار خان مدام کار میکرد و خستگی ناپذیر بود که به سازماندهی و بالا بردن سطح آگاهی پشتون برسداو تا اخرین لحظات زندگی خویش از تمام مناطق پشتون نشین دیدن کرد ومردم را آگاه ساخت. همانطوریکه گفتم درین کتاب غفار حان از آغاز قرن بیست زندگی مبارزه و کار کردهای جنبش خدایی خدمت گاران را به ساده ترین الفاظ بیان نموده وقوم را متوجه مسولیتها وتوانمندی های شان نموده و از خواب غفلت ایشان را برحذر نموده است! فخر افغان مانند گاندی در دل مردم خود جای داشت او یک انسان معمولی نبود وشاید تاثر او در قاره هند وممکن جهان نه به خاطر شخصیت او، بلکه به خاطر کارهای او و پیام او که حاوی صلح، دوستی و آشتی بود یک نام آشنا وصلح دوست باشد .
این را هم باید ذکر نمود هرکس که در زندان بود غفار خان نمیشود ، در همان هند بزرگ وبعد پاکستان بسیاری رهبران و لیدرهای دیگری هم بودند ولی غفار خان نشدند ، اما مهم این است این افرادی که در زندان ها هستند بتوانند اولا سیاستمداران بزرگی باشند و بتوانند جامعه شان را بسازند و پیام صلح و دوستی و عدم خشونت داشته باشند، این خیلی مهم است.
او میخواست تا مردمش در غم و شادی شریک همدیگر باشند، تا برای خوشی قوم بنا بر برابری با همدیگر دوش به دوش همدیگر کار کنند. او در هر گردهمایی بیان می نمود تا مردمم وظیفه ملی خویش را انجام دهند و از طریق خدمت به خلق خدا در قطار ملت های جهان صاحب منزلت قرار گیرند.پس از این دید وبازدیدها پاچاخان به این نتیجه رسید که جهت حصول استقلال لازم است مردم از نعمت سواد بهره مند شوند. پاچاخان به این نظر بود که یک راه مثمر برای جلوگیری از خشونت ها ارتقای سویه تعلیمی است. و همان بود که وی به ساختن مکاتب در مناطق مختلف قبایلی پرداخت. وی در این زمینه زحمت زیادی را متقبل شد و ریاضت زیادی کشید، اما سرانجام به موفقیت هایی نیز دست یافت.
در مدت کوتاهی نتایج مثبت ایجاد این مکاتب به وضوح مشاهده شد و فارغان آن شخصیت های مهم سیاسی و فرهنگی جامعه شدند، که در این جمله از پسر باچاخان خان عبدالولی خان که بعداً رهبر حزب نشنل عوامی شد ونیز شاعر، فیلسوف و سیاستمدار مشهور غنی خان میتوان نام برد.
علاوه بر آن پاچاخان به منظور جلوگیری از خشونت و نیز از بین بردن رسوم و عنعنات ناپسندیده، ترویج اصلاحات در جامعه و ایجاد محبت و اتحاد انجمنی را به نام اصلاح افاغنه اساس گذاشت. وی کوچه به کوچه، خانه به خانه و دره به دره بدون هیچگونه پشتیبانی مالی خارجی سفر کرد ، در مورد اهمیت مقاومت صلح آمیز به مردم معلومات داد و آنان را به معارف تشویق کرد. یکی از مخالفین باچا خان بعدها اعتراف کرد که :
یکی ازعالی ترین صفات باچاخان این بود که برخلاف رهبران امروز . او همیشه خو نزد دهفان باغبانان وهمه عوام میرفت وآنها را بیدار میساخت وبه مبارزه دعوت میکرد !! در سراسر این کتاب حکایت ازین دارد که این مرد نستوه دم آرام نگرفت از هر فرصت استفاد ه نمود وهمه دارد ونبود خود را وقف بیداری وروشنگری مردم خود کرد!!! من نویسنده این سطور تا هنوز همچو شخصیت توانا وبا حوصله را نه دیدم ونه در کدام کتاب وداستان خواندم !! فخر افغان نه تنها در جامعه افغاني تحرکات و مبارزات را برای ترویج علم و دانش و اگاهی عامه به راه انداخت بود، بلکه عوام هند، پاکستان و بنگلدیش را بیدار کرده و با انها هم صدا بود. به همین دلیل بعد از ایجاد نخستین حکومت مستقل هند از فخر افغان پینشهاد کرسی ریاست جمهوری صورت گرفت و جواب که او برای این پیشنهاد ارایه کرد، نماینگر غرور دانایی، زیرکی، و حوصله والای او بود!!
از متن کتاب به صراحت روشن است که باچا خان مبارز آزادیخواه مشهور، یک قهرمان ملی پشتون و یکی از چهرههای کلیدی ناسیونالیسم پشتون بود. باچا خان به شدت مخالف تقاضای جمع مسلمانان هند برای جداسازی هند بود. وقتیکه که کنگرس طرح جدایی را بدون مشورت واطلاع با خان غفارخان ویا « گاندی سرحد » اعلام کرد، که بدون شک پیمان شکنی و از « پشت سر حنجر زدن بود» غفارخان بسیار احساس ناراحتی کرد و گفت: "شما ما را جلوی گرگ پرتاب کردید" پس از این فاجعه، باچا خان از مجبوریت متعهد وفاداری به پاکستان و خواستار یک واحد اداری مستقل "پشتون" در داخل کشور شد.
این مبارز خسته گی نا پذیر تمام عمرخویش را صرف اتحاد افغان ها، ترویج علم و دانش و نفی خط دیورند نمود. او را به دلیل استحکام دوستی هند و افغانستان، نابودی استعمار انگلیس و پاکستان مقصر میپنداشت. خان ۲۲ سال از عمرش را بخاطر اتحاد قبایل افغان در زندان های انگلیس و پاکستان سپری کرد، ودر اخیر از جانب حکومت پاکستان به حبس خانگی روبرو گردید . روان شاد ببرک کارمل هم بخاطر همبستگی پشتونهای آنسوی دیورند وحرمت به غفار خان تا سر حد خویشی پیش رفت و دختر خود را به نکاح پسر یکی از خوانین قبایل آنسوی دیورند در آورد. واز آن جنبش پشتیبانی میکرد ( ولی بد بختانه امروز چند تا مریض رانده شده از خانه ومیخانه و مفعول تحت نام او علیه اقوام باهم برادر کشور نفرت پخش میکنند وگویا کمبودهای شخصیتی خود را بنوع در فراموش خانه قرار میدهند ! که نمیشه!
پاچا خان مبارزات پیر روښان و خوشحال خان ختک را خوب تحلیل واز آن درس گرفت و مهلت نمی داد دشمن از هیله های دیرینه اش کار گیرد. به همین دلیل اولین گام های خویش را سازگار با پرنسیپ های مبارزات عدم تشدد برداشت و دشمن که در کمین بود، به ندرت موقع بدست آورد که بتواند این مرد بی شان وشوکت وتجمل، ولی دانا، حکیم، مدبر، مهربان، و افسانه تکرار ناشدنی تاریخ مبارزات استقلال طلبی را از پای در بیاورد.ارمان های که پاچا خان در پی واقعیت بخشیدن آن بود که میگفت : من یک خواب میبینم ؛یک ارمان بزرگ دارم وضعیت مردمم مانند آن گل سحرا است که در انجا سبز شود و کسی از آن مراقبت نکند. بعد از چند روزی پژمرده شود و سپس خاک گردد.خوشبختانه امروز بعد از « رکود» ، یکی از مهم ترین برنامه های کاری خدایی خدمت گاران در جود «جنبش نجات پشتون ها » تحت رهبری منظور پشتون ازپژمرده گی نجات داده شد وآبیاری گردید. پشتون ها دانستند که فخر افغان درست میگفت که « خدای ته د خدمت ضرورت نشتهُ؛ د خدای خدمت دهغه دمخلوق خدمت دی » جوانان امروز درک کردند که ما هر روز نابود میشویم وتروریست معرفی میشویم ! رهبر این جنبش منظور پشتین علل عمده مصیبت مردم خود را نیک درک نموده است به قول او « سیاست ضد پشتون حاکمان پنجاب، نا آگاهی، بی اتفاقی وخواب غفلت خود پشتون هاست» یعنی همان درد که پیر روشان و باچاخان حس میکرد «بی سوادی وبی اتفاقی عامل تباهی ماست ». بزرکداشت وتجلیل از بزرگان ، اگر توسط زندگان خردمند صورت گیرد، یادآور وجه تراژیک زندگی فردی و جمعی است. آما را واقع بین تر میکند و از شرارت ناشی از خود خواهیها و بلندپروازیهای جاری مان میکاهد. چرا که هیچ بزرگی در هیچ کجای تاریخ نیست که همراه با کامیابیهایش کم یا زیاد ناکام نباشد. این اثر به تمام علاقمندان کتاب وآزادیخواهان مبرا از تعصب توصیه میگردد؛ بسیار مهم است تا اگر میشود یکبار آنرا مرور نمایند تا بدانیم که این انسان با وجود همه امکانات تمام دار ونبود خویش را صرف بیداری مردم خود نمود وچقدر فقیرانه وساده زیست.
روح باچاخان وتما م مبارزین آزادیخواه شاد ویاد شان گرامی